گسستم از همه دلبستگی ها
به سر آمد غم و دلخستگی ها
به سر آمد غم دیرین دیدار
رسیده لحظه ی شیرین دیدار
زنان و کودکان را وا نهادم
میان دشمنان تنها نهادم
به سویت آمدم تنها تر از پیش
رها تر ، تشنه تر، شیدا تر از پیش
قبولم کن به قربانی خدایا
خلیل ات را به مهمانی حدایا
عجب قرب و بهایی دارد اینجا
عجب سعی و صفایی دارد اینجا
گلوی تشنه ام را اشک ساقی است
مرا تا دوست یک شمشیر باقی است
به صحرای دلم پیچیده بویت
الهی تشنه در راهم به سویت
گشودم سوی تو بال و پر ای دوست
تنم بیزار از بار سر ای دوست
ندارم شکوه از زخم سر و تن
و از تنهایی و انبوه دشمن
نه غربت می کند اندوهگینم
نه داغی می نشاند بر زمینم
تکاپو کرد خصم
- شنبه
- 13
- مهر
- 1392
- ساعت
- 05:14
- نوشته شده توسط
- یحیی