قلم برداشتم تا اندکی اسرار بنویسمکمی از وسعت بی انتهای یار بنویسمرخش را قدر سرانگشت بر دیوار بنویسممکرر در مکرر واژه ی کرار بنویسم صد و ده را هزار و یکصد و ده بار بنویسم
دوباره کام تلخم طعم شیرین را هوس کردهرطب خواهم از آن نخلی که مولایش غرس کردهفراری بودم اما شکر، ما را در قفس کردهتن بی روح ما را هوی او صاحب نفس کرده حیات خویش را مدیون آن دلدار بنویسم
به شوق وصل دیدارش به سر مستانه می آیمز مسجد آمدم بیرون و بر میخانه می آیمخرابم کرده آوایش اگر سلانه می آیمبه گرد شمع رخسارش چنان پروانه می آیم به دستش چون قدح دیدم چنین اشعار بنویسم
به ما هم لطف کن ساقی! از آن صهبای مستی دهعدم را با عنایت هو بزن ، هوهوی هستی دهشکن در زلف انداز و بگو، شرح الستی دهملک زلف تو را دیده اگر آدم پرستیده چگونه می توانم من از آن دادار بنویسم؟
به لب سبوح میگویم ، به دل قدوس می خوانممنم آن قطره ای که مدح اقیانوس میخوانمز خورشید رخش اندازه فانوس می خوانماگر قسمت شود روزی روم پابوس، میخوانم ندارم جوهر از دریا که یک طومار بنویسم
چه تصویر دل انگیزی که قلبت چون صدف باشدنمازت رو به قبله لیک چشم او هدف باشدبه انگشتی دُر و انگشت دیگر هم شرف باشدو بین قاب چشمت عکس ایوان نجف باشد علی شاه نجف را کعبه سیار بنویسم
چه بنویسم از آن مردی که اعجاز آفرین باشدبه حق هر کس رسیده گفته او حق الیقین باشدولایش متن توحید است و مهرش اصل دین باشدپیمبر گفته تنها او امیرالمؤمنین باشد امیرالمؤمنین را اسوه احرار بنویسم
به مهرش مبتلا سلمان و مقداد و ابوذرهانمک گیرش حذیفه، مالک و عمار و قنبرهاثناگویش اذان و مسجد و محراب و منبرهابه مِلکش آمده جمعیت بسیار نوکرها خوشا میثم شدن تا خویش را بر دار بنویسم
علی را می شناسد جز نبی انسان دیگر ؟ نه ...به جز او آدمی باشد نفس های پیمبر؟ نه ...کسی مانند حیدر می شود هم شأن کوثر؟ نهو یا آیا به جز حیدر قسیم روز محشر؟ ... نه ... فقط او را قسیم الجنةِ و النار بنویسم
کسی که با نبی از ابتدا بوده علی بودهبه همراه پیمبر در حرا بوده علی بودهکسی که مستحق لافتی بوده علی بودهو در شأنش نزول انّما بوده علی بوده علی یار نبی باشد، چرا از غار بنویسم؟
علی یاسین و الرحمن علی قدر است در قرآنعلی محکم ترین برهان، علی کامل ترین انسان علی فرقان حق و باطل و عادل ترین میزانعلی حی و علی محیی ، علی مقصود از ایمان علی را گاه قهار و گهی ستّار بنویسم
بخوان قرآن به جز مدح علی آیه نمی بینیبه جز نهج البلاغه حرف حق پایه نمی بینی به محشر غیر حبش هیچ سرمایه نمی بینیبه طوف او برو، دانی چرا سایه نمی بینی؟ علی شمس است او را منشأ انوار بنویسم
فدای صوت قرآنش، نوای دلپذیر اوکسی بعد از پیمبر نیست در عالم نظیر اوخدا را شکر بار ما فتاده در مسیر اودلم خورده گره محکم به لبخند غدیر او چه خوش عطر است ابیاتی کز آن عطار بنویسم
اگر چه رو سیاه هستم گدایت را تحمل کن شکسته واژه هایم را بگیر از من تغزّل کن کلاف عشق آوردم به بازارت تقبل کن و دیدار رخت را موقع مرگم تفضّل کن شود روزی اگر از طعم آن دیدار بنویسم
- یکشنبه
- 11
- تیر
- 1402
- ساعت
- 11:32
- نوشته شده توسط
- وحید ولوی