عید غدیر خم

مرتب سازی براساس

عید غدیر -(زمین لبخند زد صد شاخه گل از خار بالا رفت) * مرضیه عاطفی

511

عید غدیر -(زمین لبخند زد صد شاخه گل از خار بالا رفت) زمین لبخند زد صد شاخه گل از خار بالا رفت
کنار برکه وقتی از بلندی یار بالا رفت

خودش را باخت خورشید از خجالت آب شد وقتی
علی(ع) با نور فوق العاده و سرشار بالا رفت

جهازِ خوش سرانجام شترها منبرش میشد
وقار آورده! با زیباییِ بسیار بالا رفت

به دستش آیۀ «ألیوم أکملتُ لکُم» گل داد
عیار شیعه از آن روز در بازار بالا رفت

چنان ماهی که حتی منکرش طاقت نیاورد و
برای دیدنش رندانه از دیوار بالا رفت

پر از«مَن کُنت»مولا شد تمام دشت و سمت کوه
نوای تهنیت یا حیدر کرار بالا رفت

یقین دارم نبی خود جانشینش را معمّم کرد
گمانم از همانجا حرمت دستار بالا رفت

الهی بشکند دستی که دل دل کرد و با کینه-
برای بیعتِ با او کمی

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

یا مرتضی علی -(ای قوم حلال زاده را شاهنشاه) * محمد حسین ملکیان

604

یا مرتضی علی -(ای قوم حلال زاده را شاهنشاه) ای قوم حلال زاده را شاهنشاه
ای هر که نشد محب تو شد گمراه
ای خاص ترین امام عالم حیدر
ای عید غدیر تو فقط عیدالله

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:06
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر عید غدیر -(تا ابد عید خدا و عالم بالا غدیر) * محمد حسین ملکیان

1102

متن شعر عید غدیر -(تا ابد عید خدا و عالم بالا غدیر) تا ابد عید خدا و عالم بالا غدیر
بهترین ساعات عمر حضرت زهرا ، غدیر
کوری چشم همان هایی که می دانی بگو
لا فتی الاعلی و لیس عید الا غدیر

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر عید غدیر -(ماییم فقط گوش به فرمان غدیر) * محمد حسین ملکیان

678

متن شعر عید غدیر -(ماییم فقط گوش به فرمان غدیر) ماییم فقط گوش به فرمان غدیر

صد شکر که هستیم مسلمان غدیر

اکملتُ لکم گفته خدا پس عشق است

اعیاد تمامشان به قربان غدیر

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر عید غدیر -(هرکس به تو رسیده فرهمند می شود) * رضا باقریان

702

شعر عید غدیر -(هرکس به تو رسیده فرهمند می شود) هرکس به تو رسیده فرهمند می شود
آنکس که با تو بوده خردمند می شود

معماریِ عجیبِ تو را هر که دید گفت
جبریل در حریم تو پابند می شود

شیعه ملاک برتریَش حُبِ حیدر است
با این حساب، فاطمه خرسند می شود

هوهوی ذوالفقار تو طوفان به پا کند
از ترس دشمنت نفسش بند می شود

اینکه علی مع الحق و حق مع علی است
یعنی علی صفات خداوند می شود

چشم خدایی و، غضبت هم خدایی است
کافر به یک نگاه تو دربند می شود

چون حب توست همرهِ رزمنده های تو
پس مالک است آنکه ظفرمند می شود

لطف تو ای عزیز خداوند شاملِ
آنانکه از بِلادِ شمایند می شود

  • یکشنبه
  • 14
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:05
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر عید غدیر -(تمامِ جمعیّت ، انگار مات و مبهوت است) * پوریا باقری

611

شعر عید غدیر -(تمامِ جمعیّت ، انگار مات و مبهوت است) تمامِ جمعیّت ، انگار مات و مبهوت است
زمین شبیه زمین نیست ، مثلِ لاهوت است

مهم ترین خبر از جبرئیل نازل شد...
ولایت از سخنی بی بَدیل حاصل شد

بلند گفت پیمبر به گوشِ کلِّ جهان ،
بلند گفت به عالَم در این زمان و مکان :

«علی ، امامِ شما ، منتخب به دستِ خداست
و بعدِ رفتنِ من ، جانشینِ من به شماست

هر آنچه گفت علی ، وحیِ مُنزَلِ محض است
هر آنچه ضِدِّ علی شد ، وجودِ او نقض است

شبیهِ نسبتِ "هارون" و حضرتِ "موسی"
علی ، خلیفه ی من میشود برای شما...

علی تمامیِ جانِ من است ، ای مردم!
مباد قدر و مقامش شَوَد به دنیا گُم

همیشه دست به دامانِ مرتضی باشید
همیشه پشتِ سَرَش ، بنده ی خدا باشید

قدم جلوتر از او

  • یکشنبه
  • 14
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:45
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر عید غدیر -(از آن شبی که علی گشت صاحب دل ما) * غلامرضا فاتحی

676
2

شعر عید غدیر -(از آن شبی که علی گشت صاحب دل ما) از آن شبی که علی گشت صاحب دل ما
شده است ذکر هوالهو مصاحب دل ما

و حرز فاطمه را بسته بر سرم : سلمان...
عموی لفظی زهرا ،مواظب دل ما

هنوز بوی رطب میدهد لب انگور
به تاک بسته شده بسکه قالب دل ما

ببین که خوشهء انگور جور واجور است
یکی یکی به ضریحش مناسب دل ما

کشش،علاقه،هوس،میل و خواهش و جذبه
محاسن عنب است و معایب دل ما

نخورده آب تکان، در دل حسینی ها
که بوده حضرت سقا مراقب دل ما

عجیب در ُحسینی مقلب و القلب است
عجیب گریه شده حال غالب دل ما

نجف به یاد خراسان و طوس یاد نجف
علی رضاست دگر ، اسم جالب دل ما

اگر که عام و اگر سید و اگر که امام
ولایت است شده امر واجب دل ما

به سید رضی، ای خطبه های خطی نه

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:37
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

رباعی عید غدیر * مرتضی محمودپور

568

رباعی عید غدیر من غدیری‌ام

مست ولای حیدر کرار تا شدم
خوردم زمین به عشق علی بود پا شدم
احرام بستم و به طوافش روان شدم
تا مظهر ظهور ولا در بلی شدم

  • سه شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

رباعی عید غدیر خم * مرتضی محمودپور

786

رباعی عید غدیر خم رباعی
عیدغدیرخَُم

آیینه‌دار روی خدا مرتضی علیست
در صحنه نبرد شه لافتی علیست
بر ساق عرش با خط خوانا نوشته شد
عید غدیر ساقی بزم ولا‌علیست

  • جمعه
  • 17
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 23:28
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

شعر عید غدیر خم -( در غدیر خم تمامِ شیعیان بیعت کنید..) * محسن راحت حق

427

شعر عید غدیر خم -( در غدیر خم تمامِ شیعیان بیعت کنید..) در غدیر خم تمامِ شیعیان بیعت کنید..
باز هم با حضرت کهفُ الامان بیعت کنید

قرن ها بگذشت از روزِ غدیر و باز هم...
با کلامِ خاتمِ پیغمبران بیعت کنید

لحظه ای سستی..عذابِ اخروی دارد ز پی..
بی تعلّل ..با امامِ انس و جان بیعت کنید

سر فرود آرید در دولت سرای حیدری..
با ولی الله امیر مومنان بیعت کنید

خانه ی دل را مبرّا می کنید از غیرِ او؟
با علی آئینه ی صاحب نشان بیعت کنید

فاطمه دل را سپرده بر ولّیِ مسلمین..
تابعِ مادر شوید ..زهرائیان بیعت کنید

با کلامش روحِ تازه می دهد بر جان تان
با همین آئینه ی شیرین زبان بیعت کنید

یوم سادات است با ساداتِ آل مرتضی
خاصّه با حضرت صاحب زمان بیعت کنید

یوسف زهرا ..گرامی جانشینِ حیدر است
با امامِ عصر هر دم توامان بیعت کنید

هست پیغامِ غدیرخم فقط در یک کلام..
هست پیغامِ رسول الله..همان بیعت کنید

  • شنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -( همه ی شوق مصطفی این بود که علی را به اوخدا داده) * ناشناس ؟؟؟

603

عید غدیر -(  همه ی شوق مصطفی این بود که علی را به اوخدا داده) همه ی شوق مصطفی این بود که علی را به اوخدا داده
و چه بهتر از اینکه حضرت حق مرتضی را به مصطفی داده

فاش گویم به منکران علی بر پیمبر فقط علیست ولی
با خدا دادگان ستیزه مکن چون خداداده را خداداده

مست مست از میِ غدیر خمم مست و مجنون حیدرم چه کنم
ساقی امشب دوباره راهم داد بر کفم ساغر ولا داده

گرچه سرمستم و خرابم من بنده ی ساقی و شرابم من
مست نام ابوترابم من حب او سینه را جلا داده

با جماعت به روز عید غدیر فاش گفتا رسول حی قدیر
بعد من بر شما علیست امیر امر بلّغ خدا مرا داده

امر فرمود چون که پیغمبر ساختند از جهاز ها منبر
گرد منبر جماعت حجاج مات از اینکه رخ چه ها داده

پله در پله احمد مختار دست در دست حیدر کرار
زد قدم بر فراز منبر عشق عشق را مصطفی صلا داده

خطبه آغاز کرد ختم رسل غنچه ی لب گشود حضرت گل
همه پروانه وار گرد نبی گوش بر خطبه اش فرا داده

بعد حمد و ثنای حی ودود آن ابوالقاسم احمد محمود
داد بر جمع انبیاء درود بر خلایق چنین ندا داده

که منم مصطفی رسول امین عترت من و این کتاب مبین
بر شما یادگار می ماند این دو قلب مرا صفا داده

چشم ها بر فراز ماذنه بود خیره بر دست پور آمنه بود
در کفش دست پور بنت اسد دست در دست مرتضی داده

تا که دست نبی به بالا رفت سر دستش چو دست مولا رفت
این ندا تا به عرش اعلا رفت که نبی دل به دلربا داده

هرکسی را که مصطفی مولاست بعد او مرتضی علی مولاست
غیر از این ره هر آنکه پیماید پای خود بر ره خطا داده

این علی یکه تاز و شیر عرب پور بنت اسد خدای ادب
صاحب ذوالفقار و شاه کبار او که عزت به ما سوی داده

و ابر مرد روزگار علیست صاحب تیغ ذوالفقار علیست
چه کسی را خدا به جز حیدر لقب شاه لافتی داده

گره هر جا که خورد در کارم شکر کردم که من علی دارم
شکر لله خدا ید اله را پنجه های گره گشا داده

اولین کس که یار احمد شد مست میخانه ی محمد شد
مرتضی بود او که یوم الدّار یاریم نزد اقربا داده

در شب لیله المبیت که بود که به بستر به جای احمد بود
جان به کف خفت بهر یاری من دین حق را علی بقا داده

گرد شمع نبی چو پروانه چرخ میزد علی چه جانانه
با نود زخم علی به جنگ احد بال و پر گرد شمع ما داده

یاد آرید غزوه ی خندق آن دمی را که شیر حضرت حق
چون به غرش درآمد از دم تیغ هیبت کفر بر فنا داده

کند از جای خود چنان حیدر در ز دیوار قلعه ی خیبر
یک تنه فاتحانه خنده ی شوق بر لب ختم الانبیا

بر سر دوش حضرت خاتم تا ید الله پا نهاد صنم
گفت جایی که جای دست خداست پا ید الله از چه جا داده

قل هو الله بی عدد می گفت دائما ذکر یا صمد می گفت
زیر لب یا علی مدد می گفت بر تن بت چه لرزه ها داده

بر یتیم و فقیر و هم به اسیر در سه شب داد نان و کِی شد سیر
و خداوند در مقام علی شان او را به هل اتی داده

آیه ها شد به شان او نازل هل اتی نازل انّما نازل
حضرت حق به پاس بخشش او بر سرش تاج انّما داده

حضرت حق به سر نهادم تاج و مرا حق چو برد در معراج
دیدم آنجا علی که جان من است تکیه بر عزش کبریا داده

شد قبول ارچه توبه آدم داد علی را قسم به رب هر دم
ذکر یا عالی و به حق علی حق چه توفیق بر دعا داده

و به امر خدای حیّ جلیل شد گلستان علی به نارِ خلیل
در ثنایش بخواند جبرائیل که مدد بر خلیل ما داده

بر تن خستگان علی روح است ناخدایی به کشتی نوح است
وقت طوفان نجات کشتی را علی از ورطه ی بلا داده

از دمش زنده صد مسیحا شد این هم از معجزات عیسی شد
مرده را زنده کور را بینا که علی هر دو را شفا داده

ید بیضای موسی است علی نیل را می شکاف دست علی
تا که از اژدها نترسد او دست موسی علی عصا داده

در عدالت امیر کامل اوست به خداوند شاه عادل اوست
شاه عالم نگین شاهی را بر سلیمان و بر گدا داده

نغمه زد لا اله الا هو خواند ناد علی خدا بر او
وانگهی مظهر العجایب شد این چنین اش خدا بها داده

بعدِ فرموده ی رسول الله با نوای علی ولی الله
جملگی گرد خُم به بیعت او مرد و زن یا علی فرا داده

وحی آمد که ای رسول امروز دینتان کامل است و شادان باش
همه ی شوق مصطفی این بود که علی را به او خدا داده
شاعر:جواد کریم زاده

  • یکشنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 16:41
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -( ازجانب زهرا(س) رسداین درس به گوش) * علی ساعدی

505

عید غدیر -( ازجانب زهرا(س) رسداین درس به گوش) ازجانب زهرا(س) رسداین درس به گوش
این بار رسالت است ای شیعه به هوش

خواهی که بیاید پسر من مهدی(عج)
در نشر غدیر مثل علامه (ره) بکوش

  • یکشنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

رباعی:ولایی -(با مذهب دیگران مرا کاری نیست) * دانیال تقوی

553

رباعی:ولایی -(با مذهب دیگران مرا کاری نیست) با مذهب دیگران مرا کاری نیست
از گناهمان به دوش هم باری نیست
یک حدیث معتبر ز دینم کافیست
گفتند نبی را چو علی یاری نیست

  • دوشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 01:40
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

عید غدیر -( شد عید غدیر و افضل الاعیاد است) * علی ساعدی

510

عید غدیر -( شد عید غدیر و افضل الاعیاد است) شد عید غدیر و افضل الاعیاد است
امروز دل شیعه‌ی مولا شاد است

پیغام غدیر اگر به عالم برسد
والله که بنیادِ ستم بر باد است

  • دوشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 09:11
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -( به آنکه چشم هایش را به حق بست) * مرضیه عاطفی

432

عید غدیر -( به آنکه چشم هایش را به حق بست) به آنکه چشم هایش را به حق بست
بگو که میخورد راهت به بن بست

بگو که در غدیرخم نبی(ص) گفت:
فقط حیدر أمیرالمؤمنین است!

  • دوشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 09:12
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 داود تیموری

عید غدیر -( عمريست زمين غوطه وراز موج غديراست) * داود تیموری

459

عید غدیر -( عمريست زمين غوطه وراز موج غديراست) عمريست زمين غوطه وراز موج غديراست

چشمان زمان خيره به اين زوج غديراست

از بِين همه مردم اين عالمِ هستي

تفكيكِ مُحبّان علي ع اوج غديراست

  • چهارشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 10:48
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
سید ناصر ولائی زنجانی

عید غدیرخم -(یاران یاران زمان شادی هاست) *سید ناصر ولائی زنجانی

415

عید غدیرخم -(یاران یاران زمان شادی هاست) یاران یاران زمان شادیهاست
امشب جشن غدیریان برپاست
عیدغدیرآمد چه دلپذیرآمد
جبریل امین حق برمابشیرآمد
مولامولاعلی علی مولا
شددرجشن توشادمان دلها
برما مبارک باد این جشن وشادیها
روزغدیرخم روزنشاط ما
بلّغ ما اُنزِلَ ِالَیک ای دوست
ابلاغِ حق دراین زمان نیکوست
گوبعداز من علی بود مولا
برحق مولا بعداز پیمبر اوست
عید همه مردم برما مبارک باد
عیدغدیر خم برما مبارک باد
برهرکس که من بوده ام اولی
باشد اورابرحق علی مولا
ای وارث طاها وی مونس دلها
برجملهء دنیا تنها تویی مولا
مولا مولا علی علی مولا
شددرجشن توشادمان دلها
علی علی مولا علی علی مولا

  • سه شنبه
  • 25
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 18:28
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

عید غدیر -(باده عشق را به عشق علی) * محمد حبیب زاده

369

عید غدیر -(باده عشق را به عشق علی) باده عشق را به عشق علی
از سبوی غدیر می نوشم

می نشیم به عشق دیدن یار
سر کوی غدیر می نوشم

از سر جان به سر سلامتی اش
رو به سوی غدیر می نوشم

روی خود را بگیرم از هر سو
رو به روی غدیر می نوشم

شستشو میدهم دلم را پس
سر جوی غدیر می نوشم

باده سر می کشم به نیت عشق
با وضوی غدیر می نوشم

آرزویم علیست هردم با
آرزوی غدیر می نوشم

نوکر این امیر هستم من
مست جام غدیر هستم من

  • جمعه
  • 15
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 18:27
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

غدیرخم -(بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام) *مرحوم نورالله عمان سامانی اصفهانی

370

غدیرخم -(بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام) بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام
صلای سر خوشی ای صوفیان درد آشام

دمید نیره الله از چه طور این نور
که برد زِ آیینه روزگار زنگ ظلام

چه خوش نسیم است الله که از تبسم او
شکوفهء طرب از هر کنار شد بسام

مشام شیران شد زین نسیم عطر آمیز
چه باک از اینکه سگان را فرو گرفت زِ کام

غلام روی کسی ام که بر هوای بهشت
زِ جای خیزد خیز ای بهشت روی غلام

بریز خون کبوتر زِ حلق بط به نشاط
به ساغر ای بت طاووس چهر کبک خرام

می کهن به چنین روز نو به فتوی عقل
بخور حلال کز این پس محرم ست و حرام

نه به پای عشرت باید به بام گردون کوفت
زِ سدره صدره برتر نهاد باید گام

همین همایون روز است آنکه ختم رسل
محمد عَربی شاه دین رَسول اَنام

شعاع یثرب و بطحا فروغ خیف و منا
چراغ سعی و صفا آفتاب رکن و مقام

فرو کشید زآ بیت الحرام رخت برون
به اتفاق کرام عَرب پس از اِحرام

طواف خانهء حق کرده کآدمی و ملک
یسبحون له ذوالجلال و الاکرام

ز بعد قطع منازل درین همایون روز
عنان کشیده به خم غدیر ساخت مقام

رسول شد ز خدای رسول روح القدس
که ای رسول به حَق حَق تو را رساند سلام

که ای به خلق من از من خلیفهء منصوب
بکوش کآمد نصب خلیفه را هنگام

از این زیاده مَنه آفتاب را به کسوف
از این زیاده مَنه ماهتاب را به غَمام

بس است سر حقیقت نهفته در صندوق
درش گشا که زِ گلرنگ خوش ز عنبر فام

یکی ست همدم ساز تو دیگران غماز
یکی ست محرم راز تو دیگران نَمام

بلند ساز تو تا دیده های بی آهو
دهند فرق سگ و خوک و روبه از ضرغام

بساخت سید دین منبر از جهاز شتر
که تا پدید کند هر چه شد به او الهام

بر آن بر آمد و اسرار حق هویدا ساخت
بلند کرد علی را بدین بلند کلام

که من نبی شمایم علی امام شماست
زدند نعره که نعم النبی نعم الامام

تبارک الله از این رتبه کز شرافت آن
مدام آب در آید به دیدهء اوهام

گر او نه حامی شرع نبی شدی به سنان
ور او نه هادی دینه خدا شدی به حسام

که باز جستی مسجد کجا و دیر کجا
که فرق کردی مصحف کدام و زند کدام

گر او زِ روی صَمد پرده باز نگرفتی
هنوز کعبهء حق بُد مدینه الاصنام

علی ست آنکه عصا زد به آب و دریا را
شکافت از هم و زد در میان دریا گام

علی ست آنکه نشست اندر آتش نمرود
علی ست آنکه به آتش سرود برد و سلام

علی ست آنکه به طوفان نشست در کشتی
معاشران را از بیم غرق داد آرام

غرض که آدم و ادریس و شیث و صالح و هود
شعیب و یونس و لوط و دگر رسل به تمام

به وحدتند علی کز برای رونق دین
ظهور کرده بهر دوره ای به دیگر نام

از این زیاده به جرئت مزن رکاب ای طبع
بکش عنان که عوامند خلق کالانعام

زبان به کام کش ای خیره سر که می ترسم
بکشتن تو بر آرند تیغ ها ز نیام

تو آیینه به کف اندر محلهء کوران
ندا کنی که ببینید خویش را اندام

زهی امام همام ای امیر پاک ضمیر
که با خدایی همراز و همدم و همنام

بخرگه تو فلک را همی رکوع و سجود
به درگه تو ملک را همی قعود و قیام

به یمن تو ساری ست نور در ابصار
به فر امر تو جاری ست روح در اجسام

تفقدی ز کرامت به سوی #عمان کن
که از ولای تو بیرون نمی گذارد گام

به جز مدیح تو کاریش نی به سال و به ماه
به جز ثنای تو شغلیش نی به صبح و به شام

محبت را تو را شهد عشرت اندر کاءس
عدوی جاه تو را زهر حسرت اندر جام

  • دوشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 22:28
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

غدیرخم -(ای غبارِ آستانت چشمِ جان را توتیا) * محمد عابد

494

غدیرخم -(ای غبارِ آستانت چشمِ جان را توتیا) ای غبارِ آستانت چشمِ جان را توتیا
ای جَمالت صفحهء توحید ذاتِ کِبریا

ذِکر نامت عاشقان را حَرز جان در راه عشق
یاد رویت سالکان را توشه در صَفّ صَفا

سر نمیزد مهرِ رُخسارت گر از شرق وجود
غرق ظُلماتِ عدم بودی جهان سر تا به پا

کوه حِلمت آنچنان سنگین که از حِملش زمین
از عرق هر لحظه دارد در میانِ آب، جا

تا به شخصت سایه گردانی نماید کرده است
چرخ رنگارنگِ پشت خود به یکرنگی دو تا

کاش ایزد عالمی دیگر برایت ساختی
در خورِ قدرت نباشد قیمتِ دنیای ما

نی خطا گفتم نبودی گر چراغِ هستیت
صفحهء هستی نبودی جز یکی ظلمت سرا

حسرتِ خلق جهان شد سایهء چتر پرش
در پناهِ ظلِّ لطفت جا مگر دارد هما

کرد در بر جامهء ماتم زِ غیرت آسمان
تا تو را گردید تاجِ فرق خاکِ تیره، پا

کعبه از یُمن قُدومت عالمی را شد مطاف
ورنه سنگ و خشت را چندان نمی باشد بَها

آنچه پیمودت قدحها ساقی بزم الست
باده ئی بودی کز آن یک جرعه خوردند انبیا

هر که از جان پای بند رِشتهء مهر تو شد
خاطرش از قید فکر هر دو عالم شد رَها

گر به شَرط ترک مِهرت بود جنّت، عارفان
با ولایت نار دوزخ خواستندی مُطلقا

هر مقامی هست شایان تو در مُلک وجود
جز خدایی کان بود از آنِ ذاتِ لایری

گر ولایت نیست، لختی خون نشاید خواند دل
جوهری در کار باید خاک تا گردد طلا

هر گدایی از در لطفت نصیبی بر گرفت
شاه نی، شاهی بدرگاهش هَمی گردد گِدا

خواست حقّ یابد زِ رویت بزم هستی روشنی
باب رحمت را فراز آورد و فرمودت بیا

آمدی خوش آمدی شاها قدم بالای چشم
خوب بخشیدی چراغِ زندگانی را ضیا

تا تو در اِقلیم طاعت پرچمِ تقوا زدی
شد خِجل از قلّتِ سرمایهء خود اتقیا

حُبّ ذاتت جوهرِ فطریست در مرآت دل
همچو داغِ لاله و رنگِ گل و لطفِ گیا

نارِ دوزخ جانِ خود سوزد به روزِ حشر اگر
عاصیان بر دامنت آرند دست التجا

ذاتِ اَحمد در غَدیر خُمّ با قولی مَتین
کرد تثبیتِ مقامت آشکار و بر مَلا

از طنینِ منطقِ من کُنت مُولاهُ نمود
پاره، گر خود پرده ای هم بود از رِیب و ریا

هر که پیغمبر شناسد بی تو، فکرش قاصر است
زانکه هرگز سایه از مِهر فَلک نبود جدا

در صِراط مُستقیم حقّ به اِرشاد خِرد
با نبی تنها تو طِیّ راه کردی پا به پا

ای علی ای مَظهرِ اوصاف حَیّ لَم یَزل
ای وجودت ناخدای کشتی دین خدا

ای که سیراب است گیتی از زُلال فضل تو
قلبِ ما خون کرد یاد تشنه گانِ کربلا

تاب، بی تاب شد از این قصهء خاطر گُداز
صبر، بی صبری شد از این ماجرای جان گزا

عقل را باور نمی آید که فرزندِ رسول
پیش دریا تشنه لب کُشتند قُوم اَشقیا

جای آن باشد کزین مُحنت به صحرای وجود
سیل اشک خون روان گردد زِ چشمِ ماسوا

آتش غم زین سخن در خامه و دفتر گرفت
بیش از اینم نیست یارای بیان ماجرا

چیست گفتم با خِرد حُبّ علی سلطانِ دین
گفت (عابد) ذاک فَضلُ اللهِ یؤتی مِن یَشا

  • چهارشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

غدیرخم -(یا علی بادۀ عشقت به دلِ خُم گل کرد) *مرحوم عباسعلی شبخیز قراملکی

796

غدیرخم -(یا علی بادۀ عشقت به دلِ خُم گل کرد) یا علی بادۀ عشقت به دلِ خُم گل کرد
از وِلایت به جهان عیشِ و تَنعُّم گل کرد

جُرعه ای از مِی جامت به مَسیحا دادند
ذرّه مِهری شد و در چرخِ چهارم گل کرد

تا به گل خنده لب لَعلِ تو وا شد به جهان
بر لبِ کُوثر و تسنیم، تَبسّم گل کرد

سبزه شد دستِ دعا بهرِ لقای کَرمت
که به گلزار عَطا، لطف و تَرحّم گل کرد

نه به اعجاز خود از نیل گذر کرد کَلیم
موجه ای نام تو در دامن قُلُزم گل کرد

گُل مِن کُنتُ چواز لعلِ رِسالت بشکفت
صوتِ؛ بَخ ، به لبِ قافله خُم گل کرد

جایگاه تو چو شد دستِ پناه دو جَهان
جُوهر عِشق به جانِ همه مَردم گل کرد

چشم اَحمد چو جَمالِ اَحَدیّت نگریست
به لبِ گُوهر جان دُرّ تکلّم گل کرد

ای مه چرخ وِلایت زِ فروغ رُخ تو
در سَماواتِ وِلا یازده اَنجُم گل کرد

حُسن جانان چو در آیینهء رُویت دیدند
در دلِ اَهل گمان، خارِ تَوهّم گل کرد

پر کشیدی چو هُمایی سوی قافِ جَبَرُوت
زَخم تا بر سرت از تیغِ تَخاصُم گل کرد

ای علی در صفتِ ذاتِ تو از دولتِ عشق
طَبع (شبخیز) به بستانِ تَعلّم گل کرد

  • چهارشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

غدیرخم -(منّت خدای را که به توفیقِ کردگار) * صائب تبریزی

609

غدیرخم -(منّت خدای را که به توفیقِ کردگار) منّت خدای را که به توفیقِ کردگار
از نافِ کعبه چشمه زَمزَم شد آشکار

چون کاروانِ حاج، خروشان و کف زنان
آمد به خاکبوسِ نجف آبِ خوشگوار

دریای رحمت ازلی جوشِ فیض زد
شد نَهرِ سلسَبیل زِ فردوس آشکار

نَهری به طولِ کاه کِشان در دو ماه و نیم
از آسمانِ خاکِ نجف گشت آشکار

دشتی که بود چون جگرِ تشنهء حسین
داغِ بهار خلد شد و رشکِ لاله زار

صافی دِلان که بود تیمّم شعارشان
سجاده ها بر آب فکندند موج وار

در وادیی که ریگِ روان بود آب او
آبِ حیات بخشِ خَضر یافت اِنتشار

جز زُهد خشک، خشکی دیگر بجا نماند
زین آب در سراسرِ این خاکِ مُشکبار

تخمِ امید ریگِ روان بخت سبز یافت
چشمِ سفید دُرّ نجف رُست از غبار

لب تشنگانِ خاکِ نجف تَر زبان شدند
از چشمه سارِ شکر به توفیقِ کردگار

هر پاره سنگِ او گُهرِ آبدار شد
هر شاخِ خشکِ او شَجری گشت میوه دار

هر دانه ای که بود نهان در ضَمیرِ خاک
منصور وار رفت به معراجِ شاخسار

گردید گُل گشاده جبین چون کَفِ علی
برگ از نیام شاخ بر آمد چو ذُوالفقار

یعقوب وار روشنی بی زوال یافت
نرگس که داشت چشم رَمَد دیده اش غبار

هر شاخ پُر شکوفه در او جوی شیر شد
مژگانِ حُور گشت در او هر زبان خار

گل بر هوا فکند کلاهِ نشاط را
سنبل فشاند گرد زِ گیسوی مُشکبار

لشکرکش بهار رسید از ریاضِ غیب
از دوشِ نخل شد علم سبز آشکار

بحرِ نجف زِ جوشِ گُهر شد ستاره پوش
صحرا زِ موجِ لاله و گل شد شفق نگار

از بهرِ توتیا نتوان یافتن دُرّ او
چندان که چشم کار کند ذرّه ای غبار

زین پیش اگر چه اهلِ نجف زآبِ تلخ و شور
بودند در شکنجهء غم تلخ روزگار

آخر زِ فیضِ ساقی کوثر تمامِ سال
عِید غَدیر شد به مقیمانِ این دیار

با خلق گفته بود بهشتی بُود فرات
پیغمبر خدای به لَفظِ گُهر نِثار

منشورِ رَحمتش چو به مُهرِ نجف رسید
سرّ حدیث مخبرِ صادق شد آشکار

ای کوثرِ مروّت هر چند با حسین
سنگین دلی نمود فراتِ ستیزه کار

از بهرِ پاک کردن راه گناه خویش
امروز آمده است به مژگانِ اَشکبار

از دور در مقامِ ادب ایستاده است
با جبههء پر از عرقِ شَرم چون بهار

از خاندانِ کاظم و از دودهء حسین
کرده است اختیار شفیعی بزرگوار

صاحب لوای مذهبِ اَثناعشَر صفی
کامروز ازوست سِکه دین جَعفری عَیار

چون رحمت تو شامل ذَرّاتِ عالم است
این جرم را به روی عَقر ناک او مَیار

رُخصت بده که از سرِ اِخلاص تا به حشر
بر گرد روضه تو بگردد به اِعتذار

از خاک، جای سبزه بُرون آورد زبان
بهرِ دعای دولت این شاهِ تاجدار

صبحِ ظهورِ حَضرت مَهدی که حصن دین
از اِعتقادِ راسخِ او گشت اُستوار

خورشیدِ آسمانِ عدالت که آفتاب
بر نقطهِ عدالتِ او می کند مَدار

شاهنشهی که بینه صاحب اَلزَمان
از نامِ او ظهور نموده است در شمار

شاهی که با مُروج دینِ نبیّ به حقّ
نامش موافق است به تأییدِ کِردگار

شاهی کَز آسمانِ نَسب نامهء صفی
خورشید وار سر زده از برجِ هشت و چار

آن سایه خدای که سال جلوس او
شد همچو آفتاب زِ ظلِ حقّ آشکار

آن آیهء ظفر که نسب نامهء گُهر
شمشیرِ او درست نماید به ذُوالفقار

زد بحرِ پنبه با کفِ گُوهر نثارِ او
خون از عُروق پنجهء مَرجان شد آشکار

بالاتر است پایهء قدرِ تو از فلک
داری به صورت اَر چه به زیرِ فلک قرار

در ظاهر اَر چه خامه سوار سخن بُود
باشد به زیرِ رانِ سخن کِلکِ مُشکبار

آن تیغِ آبدارِ شجاعت که حزمِ او
بر گردِ روزگار کشید آهنین حصار

آن پرده دارِ عصمتِ حقّ کَز حمایتش
محفوظ ماند پردهء ناموسِ روزگار

آن آسمانِ حِلم که چون توتیا کند
بر کوهِ قاف اَگر فکند سایهء وِقار

آن فارسِ جهانِ عدالت که فارس را
از ظلم پاک کرد به شمشیرِ آبدار

در هم شکست خسروِ اِقلیمِ رُوم را
در چشمِ تنگ اُزبَکِ ظالم شکست خار

هر کس قدم زِ دایرهء خود بُرون گذاشت
در زیرِ پا فکند سرش را چراغ وار

تیغش بلند کرده به بازوی صفوت است
از گردِ ظلم چون نشود صاف روزگار؟

پیوسته مَشورت به دِلِ خویش میکند
در خارج اِحتیاج ندارد به مُستشار

تعمیرِ آب و گِل نکند، چون فروتنان
بر گردِ خود زِ لشکرِ دلها کُند حصار

شهبازِ دلربای سَخاوت به روی دست
در پهن دشتِ سینهء مردم کند شکار

اوّل عمارتی که در آفاق رَنگ ریخت
تعمیرِ آستانِ نجف بود و آن دیار

اَنجامِ کارش از رُخ آغاز روشن است
پیداست حسنِ سال زِ آئینهء بهار

برخیز چون گذاشت بنا کارِ مُلک را
خواهد بنای دولتِ او بود پایدار

روی دلش بُود به خدا هر کجا که هست
معمارِ رو به قبله بنا کرده این دیار

در طبعِ پاکِ طینت او اِنقلاب نیست
چون آبِ گُوهرست ستاده به یک قرار

اِی نوبهارِ رحمتِ یزدان، به قصدِ شُکر
گوشی به روزنامهء توفیقِ خود بدار

پیش از تو خسروانِ دِگر آبروی سعی
بسیار ریختند درین خاکِ مُشکبار

چون این طلسمِ فیض به نام تو بسته است
بر مُدعای خویش نگشتند کامکار

مِنت خدای را که به نامِ تو بسته بود
بر مُدعای خویش نگشتند کامکار

مِنت خدای را که به نامِ تو ثبت بود
بر پیشِ طاقِ کَعبهء توفیق این دو کار

بُردن فرات را به زمین بوس مُرتضی
دیگر عِمارتِ حرمِ آن بزرگوار

زِاقبالِ بی زوال به کمتر تَوجهی
یک بندهء تو کرد تمام این دو شاهکار

خاکِ رَهِ اَئمه اَثناعشر تقی
کز کِلکِ راست خانه جهان را دَهد قرار

بی شَک چنین تهیهء اَسباب میشود
آن را که یار گردد و تأییدِ کِردگار

زین کارِ نامدار که اِقبالِ شاه کرد
شاهانِ روزگار گرفتند اِعتبار

بی چشم زخم، تاجِ جهانگیری ترا
زیبنده بود در ازَل این لعلِ آبدار

تا دامنِ قیامت اِی شاهِ دین پَناه
بشکن کلاهِ فخر به شاهانِ روزِگار

اِقبال این چنین به که بخشیده است چرخ
توفیق این چنین به که داده است کِردگار

این گنجِ بی دریغ که بر خاک ریخته است
این هِفتِ بلند که را بوده دَستیار

در شُکرِ حقّ بکوش که مَعمور گشته است
دنیا و دینت از مَددِ آفریدگار

اُمّیدوار باش که در آفتابِ حشر
خواهد شدن عقیقِ تو را کُوثر آبدار

  • دوشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

غدیرخم -(بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام) *مرحوم نورالله عمان سامانی اصفهانی

663

غدیرخم -(بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام) بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام
صلای سرخوشی ای صوفیان درد آشام

دمید نیره الله از چه طور این نور
که برد زِ آیینه روزگار زنگ ظلام

چه خوش نسیم است الله که از تبسم او
شکوفهء طرب از هر کنار شد بِسّام

بسام به فتح حرف اوّل و تشدید
حرف دوّم بسیار خندان خنده رو

مَشام شیران شد زین نسیم عطر آمیز
چه باک از اینکه سُگان را فرو گرفت زِ کام

غلام روی کسی ام که بر هوای بهشت
زِ جای خیزد خیز ای بهشت روی غُلام

بریز خون کبَوتر زِ حلق بَط به نشاط
به ساغر ای بت طاووس چهرِ کَبک خُرام

می کهن به چنین روز نو به فتوی عقل
بخور حلال کز این پس محرم ست و حرام

نه به پای عشرت باید به بام گردون کوفت
زِ سدرهِ صدرهء برتر نهاد باید گام

همین همایون روز است آنکه ختم رُسُل
محمد عربی شاه دین رَسول اَنام

شُعاع یثرب و بطحا فُروغ خِیف و مِنا
چراغ سَعی و صَفا آفتابِ رُکن و مَقام

فرو کشید زِ بیت الحرام رخت برون
به اتفاقِ کرامِ عَرب پس از اِحرام

طواف خانهء حقّ کرده کآدمی و مَلک
یُسبحُون لِه ذُوالجَلال و اِلاِکرام

زِ بعد قطع منازل درین همایون روز
عنان کشیده به خُم غَدیر ساخت مقام

رسول شد زِ خدای رَسول رُوح القُدس
که ای رَسول به حقّ حقّ تو را رساند سلام

که ای به خلقِ من از من خلیفهء مَنصُوب
بکوش کآمد نصبِ خلیفه را هنگام

از این زیاده منه آفتاب را به کُسوف
از این زیاده منه ماهتاب را به غُمام

بس است سرّ حقیقت نهفته در صندوق
درش گشا که زِ گلرنگ خوش زِ عَنبر فام

یکی ست همدمِ سازِ تو دیگران غَماز
یکی ست محرم راز تو دیگران نَمام

بلند ساز تو تا دیده های بی آهو
دهند فرق سَگ و خُوک و رُوبَه از ضَرغام

بساخت سِیدِ دین مَنبر از جَهازِ شُتر
که تا پدید کند هر چه شد به او الهام

بر آن بر آمد و اسرارِ حقّ هُویدا ساخت
بلند کرد علی را بدین بلند کَلام

که من نبیِ شمایم علی امام شماست
زدند نَعره که نَعم النَبی نَعم الِامام

تبارک الله از این رُتبه کز شرافت آن
مدام آب در آید به دیدهء اُوهام

گر او نه حامیِ شَرع نَبی شدی به سِنان
وَر او نه هادی دین خدا شدی به حِسام

که باز جُستی مَسجد کجا و دِیر کجا
که فرق کردی مُصحف کدام و زند کدام

گر او زِ روی صَمد پرده باز نگرفتی
هنوز کعبهء حقّ بُد مدینه الَاصنام

علی ست آنکه عصا زد به آب و دریا را
شکافت از هم و زد در میانِ دریا گام

علی ست آنکه نشست اندر آتش نَمرود
علی ست آنکه به آتش سرود برد و سلام

علی ست آنکه به طوفان نشست در کشتی
معاشران را از بیم غرق داد آرام

غرض که آدم و اِدریس و شِیث و صالح و هُود
شُعیب و یُونس و لُوط و دگر رِسل به تمام

به وَحدت اند علی کز برای رُونق دین
ظهور کرده بهر دوره ای به دیگر نام

از این زیاده به جُرئت مزن رِکاب ای طَبع
بکش عِنان که عَوامند خلق کالِانعام

زبان به کام کش ای خیره سر که می ترسم
بکشتن تو بر آرند تیغ ها زِ نیام

تو آیینه به کف اندر مَحله کُوران
نِدا کنی که ببینید خویش را اندام

زِهی امام هُمام ای امیرِ پاک ضَمیر
که با خدایی هم راز و هم دَم و هم نام

به خرگه تو فَلک را هَمی رُکوع و سُجود
به دَرگه تو ملَک را هَمی قُعود و قیام

به یمن تو ساری ست نُور در اِبصار
به فَرّ امر تو جاری ست رُوح در اِجسام

تفقدی زِ کرامت به سوی (عُمان) کُن
که از وِلای تو بیرون نمی گذارد گام

به جُز مَدیح تو کاریش نی به سال و به ماه
به جُز ثَنای تو شُغلیش نی به صُبح و به شام

محبت را تو را شَهد عِشرت اَندر کاءس
عَدوی جاه تو را زِ هر حسرت اندر جام

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:18
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شد عین حق و حق بود در هر دقیقه یارش * مرضیه عاطفی

426

شد عین حق و حق بود در هر دقیقه یارش شد عین حق و حق بود در هر دقیقه یارش
عمار عشق میکرد هر لحظه در کنارش

تا قصد رزم میکرد هر بار با أبهت
مالک سریع میشد دلبسته و دچارش

ثبت است تا قیامت در خاطرات صفین
ضرباتِ بیهوایِ کاری و شاهکارش

از تن به یک اشاره یکریز سر می انداخت
مرهب فرار میکرد از برق ذوالفقارش

تقدیم کرد قلعه «در» را به دست حیدر
خیبر به لرزه افتاد وقتی از اقتدارش

چرخید در مدارش هفت آسمان و افلاک
والله از ازل بود عالم در انحصارش

میگیرد از نگاهش خورشید إذنِ تابش
می بارد از دلِ ابر باران به اختیارش

با دستِ زادگاهش شد قبله گاه تنظیم
شد میزبانِ حجاج، کعبه به افتخارش

گمگشته ایم و گفتند سمت نجف بیاییم
پیدا شویم ایکاش یکروز در دیارش

دیوانهٔ خودش کرد تا هفت پشت ما را
از شیعه دل ربودن بی وقفه هست کارش

از خلق بی نیاز است، محتاج آب و نان نیست
طی شد به عشق حیدر هر کس که روزگارش

تقسیم شد به دستش کارِ بهشت و دوزخ
شکرخدا ردیف است با شیعه کار و بارش

ذی الحجه بود و جبریل یک وحیِ تازه آورد
در گوشِ دشت مانده آوایِ ماندگارش

«أکملتُ» را به قلبِ أحمد سپرد و آنگاه
لبخند زد خداوند! معلوم شد نگارش

صحرا به وجد آمد از انتخاب حیدر
برداشت برکه بوسه از عشق آشکارش

از مرتضی‌(ع) به وٱلله؛ برداشت هر که بیعت
شد لعنتِ پیمبر(ص) وقت اذان نثارش

انکار کرد آنکه حقّ ولایتش را
جان میدهد بسختی، سخت است احتضارش

در دادگاهِ محشر، سنگِ محک غدیر است
هر کس که با علی(ع) ماند بالاست اعتبارش!

  • یکشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1401
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

در منقبت امیرالمومنین(ع) * مرتضی محمودپور

438
3

در منقبت امیرالمومنین(ع) به بهانه‌ی عید غدیر
در منقبت امیرالمومنین

عید آمده عید آمده عالم سراسر نور شد
ذرات عالم جلوه‌گر زین موهبت در شور شد
ختم رسولان با همه خیل رسل مسرور شد
چشم حسودان در غدیر ز آیات قرآن کور شد
چون جبرئیل آمد بگفت بلغ الیک یا نبی
اعلام کن ز امر خدا بعد تو حیدر شد ولی

حیدر ولی‌الله شد از امر حق روز غدیر
زین مرحمت یا مصطفی بهر علی دستم بگیر
در دام عشق مرتضی چون آهویی گشتم اسیر
فریاد دارم در نجف گویم که یا نعم الامیر
تو مقتدای عالمی بر قنبرت من چون غلام
رو سوی کعبه کرده‌ام بر تو کنم آقا سلام

تندیس تو زینت‌فزای عرش رحمانی شده
صدها ذبیح‌الله در پای تو قربانی شده
دریای نامت یا علی دریا چه طوفانی شده
نوح نبی در یای تو درگیر حیرانی شده
شان نزول مصحف احمد مقامات تو شد
هرکس به هرجا میرسد از یک اشارات تو شد

سرگشته در طوف حرم از عشق عالم شده
آدم به نام تو در این عالم اگر آدم شده
تحت ولایت یاعلی خیل رسل محرم شده
نادعلیا بر لبم این ذکر هردم دم شده
سرمست از عطر گلت تا غنچه‌های یاس شد
یک جلوه‌ای کردی وز آن در کربلا عباس شد

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • یکشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1401
  • ساعت
  • 17:52
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

پوستر عید غدیر خم * مرتضی محمودپور

291
2

پوستر عید غدیر خم پوستر عید غدیر
از سر شوق رهت میپویم
هر کجا رفته ترا میجویم
آمده عید غدیر از سر صدق
عرض تبریک به مهدی گویم

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • دوشنبه
  • 27
  • تیر
  • 1401
  • ساعت
  • 13:00
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

دو بیتی های غدیریه / این واقعه را به گوش عالم برسانید * وحید ولوی

414

دو بیتی های غدیریه / این واقعه را به گوش عالم برسانید هر چند که در میکده دیر آمده ام
لطفی نظری که سر به زیر آمده ام
دستان مرا گرچه که خالی است بگیرید
عیدی بدهیدم که غدیر آمده ام

---

بردی همه هستی مرا با چشمت
آموخت به من درس جفا را چشمت
هر روز پس از نماز صبحم گفتم
لا حول و لا قوه الا چشمت

---

یک بار نه ، این کلام هر دم برسانید
بی پرده پیام حق به آدم برسانید
من کنتُ نبیَه علیٌ مولاه
این واقعه را به گوش عالم برسانید

  • یکشنبه
  • 11
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 11:36
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

عید غدیر تبریک به امام زمان(عج)بهمراه پوستر * مرتضی محمودپور

343

عید غدیر  تبریک به امام زمان(عج)بهمراه پوستر تبریک به ولی نعمتمان
حضرت بقیه‌الله(عج)

من مدح ترا به هر زبان میگویم
اوصاف ترا به این و آن میگویم
تا عید غدیر آمده من با شادی
تبریک به صاحب الزمان میگویم

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • جمعه
  • 16
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 06:44
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

غدیر -(علی آئینه ایزد نما هست) * رضا ماه پری زنجانی

231

غدیر -(علی آئینه ایزد نما هست) علی آئینه ایزد نما هست
علی بر هر علومی آشنا هست
تمام انبیاء را رهنما هست
علی سر تا ز پا نور خدا هست

علی بر مصطفی تنها وزیر است
((چه عیدی بهتر از عید غدیر است))

جهان قطره ولی دریاست مولا
علی تا روز حشر مولاست مولا
چه گویم مظهر تقواست مولا
همین بس همسر زهراست مولا

علی ماه سماوات و زمین است
(( فقط حیدر امیرالمؤمنين است))

علی عدل و عدالت بوده راهش
علی حق و حقیقت بوده راهش
علی دین و دیانت بوده راهش
علی شمس و هدایت بوده راهش

علی بر عالم و آدم ولی است
((امیرالمؤمنين تنها علی هست))

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

عید غدیر -(این جشن ولایت امیر است ) * رسول چهارمحالی

105

عید غدیر -(این  جشن ولایت امیر است ) این جشن ولایت امیر است
مردی که به پیکار دلیر است
درظلمت شب ماه منیر است
بر خاتم الانبیاء وزیر است
درعرصۀ جنگ بی نظیر است
این عیدهمان عید غدیراست(۲)

چشمان بشر مست نگاهش
خورشید نشسته بر پگاهش
درد و دل او بود به چاهش
تاریکی شب بوده پناهش
خم گشته قمر زروی ماهش
مائیم همه چشم به راهش
این جشن امامت امیر است
این عیدهمان عیدغدیر است(۲)

ازعرش رسیده به زمین امروز
نازل شده جبریل امین امروز
برحضرت خیرالمرسلین امروز
دستان خدا در آستین امروز
حیدرشده نقش آفرین امروز
تکمیل شده دین مبین امروز
این جشن ولایت امیر است
این عیدهمان عیدغدیر است(۲)

  • یکشنبه
  • 18
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد