باز هم عطر ملیح تو رسیده از راه
می وزد بوی خدا از حرمت حضرت ماه
رجز حیدریت شهره در میدان است
تیغ بران شما فلسفه توفان است
سرو رعنای تو از بس به علی می ماند
مادرت پشت سرت ناد علی می خواند
تا بر صفحه ابروی تو چین می افتد
دشمنت یکسره از اوج زمین می افتد
تیغ برنده تو میمنه خالی کرده
شیری و نعره تو میسره خالی کرده
در رجز خوانی خود مثل علی میمانی
<ها علی و بشر و کیف بشر> میخوانی
روی دستان شما بوسه ای از مهر ولیست
مشق شمشیر تو آقا چقدر شکل علیست
صاحب پرچمی و میر و سپهداری تو
تا به میدان بروی حیدر کراری تو
چشم وا کرده ای و طعنه ی بر ماه زدی
نقش روی علمت<نصر من الله> زدی
بچه شیر نر مولایی و کوه ادبی
در
- یکشنبه
- 11
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 16:56
- نوشته شده توسط
- یحیی