آرزوی وصل دلبر داشتم
بند هوش از پای دل بر داشتم
تا مهیا بهر پروازی شوم
همسفر با یار همرازی شوم
ناگهان یارم دل و جانم ربود
دلبری کز روز اول رخ نمود
آمد از لطفش قفس را در شکست
در خیالم صحنه هایی نقش بست
با ملائک در ترنم شد دلم
از صفا پر شد تمام محفلم
با نسیم آرزوها در فلک
گوئیا بر هم خورد بال ملک
قدسیان جام طهورایی به دست
جرعه ریز عاشقان می پرست
حوریان در رقص و آواز و سرور
غوطه ها بنموده در دریای نور
آسمان مشتاق روی ماه بود
ماه عالم دیده اش بر راه بود
عرش خود را فرش ره کرده خدا
تا رسد دردانه جان رضا
با حضورش مصطفی آید به یاد
نام زیبایش محمد یا جواد
یا جواد ای ساقی جود و کرم
ای نگاهت چشمه نور حرم
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1391
- ساعت
- 06:21
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان