کاظمینی می شوم با گفتنِ یک یا جواد
نیست پشتیبانِ من در این جهان الاّ جواد
بابِ حاجات است و با ذکرش گره وا می شود
تکیه گاهِ ماست در هر بُرهه ای تنها جواد
منتّی گر می کشم از مردِ عالم می کشم
هست بالای سرم شکرخدا مولا جواد
چنگ بر دامانِ بابایش زدم دستم گرفت
عبدِ سلطانم که افسارم گرفت حالا جواد
بخششِ هرکس نمی آید به چشمِ من ..چرا؟
چون که در جُود و کرامت می شود مبنا جواد
پُر کند دستانِ سائل را.. بدونِ ادّعا..
هست مانندِ گلِ زهرا کسی آیا جواد؟..
غصّه ای اصلاً ندارم چون می بینم جزا..
زیرِ نامه جمله ای افتاده است..امضا جواد
کاشفُ الکربی ست این آئینه دارِ معرفت
می زداید با نگاهی کلّ ِ غمها را جواد ...
هر کجا باشم به زیرِ چترِ آقا زاده ام
کاظمینی می شوم با گفتنِ یک یا جواد
- شنبه
- 2
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 14:33
- نوشته شده توسط
- taherehsadat