نفسم را بریده هجرانت ... نه ...نفس ... نه هوا نمی خواهم
خوب من ! هیچ چیز خوبی را مثل تو از خدا نمی خواهم
کوچه های غریب دنیا را ، عطر نرگس به وجد آورده
من از این زندگی به جز عطر ِ ...خوب ِ این کوچه ها نمی خواهم
قدم ات روی چشم ها برگرد... غیبت تو مصیبت ِ عظماست
هیچ چیزی من از قدمهایت ... غیر رفع بلا نمی خواهم
ماه من ! در مسیر آمدنت ... سر من روی تن نمی ماند
دستهایم ز شانه می افتند ... من سر و دست و پا نمی خواهم
خال لب های تو چه خواهد کرد ... با جهانی که سخت بیمار است
آه باران ! خدا به خیر کند ... ! از لبت جز دعا نمی خواهم
السلام علیک یا خورشید ...از پس ابرها بیا بیرون ...
دست ها را گرفته ام بالا
- چهارشنبه
- 19
- تیر
- 1392
- ساعت
- 07:08
- نوشته شده توسط
- یحیی