چون که شود روز جمعه دل نگرانیم منتظر مقدم امام زمانیم
جمع شویم و دعای ندبه بخوانیم تا که شود آشکار آن شه خوبان
ما هم یعقوب وار دیده به راهت منتظر دیدن جمال چو ماهت
این غم و افسردگی و رنج و نقاهت گشته پدید از فراقت ای تابان
ای شب هجران مگر که بی سحر هستی نوبه ما کی شود به ما برسی
نسبت مه دادنم به شه غلط هستی ما کجا و جمال یوسف دوران
شمس و قمر شعله ای زمشعل رویش ظلمت امکان سواد طرَه مویش
یوسف کنعان گلی زگلشن رویش شاه حجازی بود نه برده کنعان
کافی مسکین زبهر دیدن رویت گشته چو مجنون اسیر بر سر کویت
تشنه ی یک جام وصلت است ز جویت جام وصالت رسان به کام گدایان
آقا من که چیزی دیگر از تو نمی خو
- دوشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1391
- ساعت
- 05:23
- نوشته شده توسط
- جواد