شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس

شعر مناجات امام زمان(عج) -( بگو خزان بنشيند‚ بهار سر برسد ) * سعید بخشنده

1444
2

شعر مناجات امام زمان(عج) -( بگو خزان بنشيند‚ بهار سر برسد ) بگو خزان بنشيند‚ بهار سر برسد
كوفه هاي درخت انار سر برسد
در ايستگاه قديمي نشسته ام شايد
شبي دوباره به اينجا قطار سر برسد
وَ ابر هاي سياه لجوج پس بكشند
که آفتاب تو از كوهسار سر برسد
چقدر بايد از اين انتظار شكوه كنم؟
چقدر مانده كه اين انتظار سر برسد؟
هواي صيد تو دارد دل شكسته ي من
كمين گرفته كه وقت شكار سر برسد
دعاي عهد اهالي شهرمان اين ست:
خدا كند كه همين جمعه يار سر برسد

شاعر : سعید بخشنده

  • چهارشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مناجات امام زمان(عج) -( بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست ) *

2285
4

مناجات امام زمان(عج) -( بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست ) بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست
بین عشّاق چو من بی سر و پا نیست که نیست
با غم دوری تو سوخته و ساخته ام
اثری از چه در این سوز و نوا نیست که نیست
نیمه شب وقت مناجات بگویم با خویش
گوییا قلب تو، بند رضا نیست که نیست
من گنهکارم و آلوده قبول است قبول
بی محّلی ز کریمان که روا نیست که نیست
بی جهت ناز طبیبان نکشم چون دردم
درد یار است و بجز وصل دوا نیست که نیست
هر کجا رو زده ام آبرویم را بردند
هیچ کس غیرِ شما فکر گدا نیست که نیست
در دعا فکر گرفتاری خود بودم و بس
یاد تو در دل ما وقت دعا نیست که نیست
بهر درمان گرفتاری این نوکرها
چاره ای جز سفر کرب و بلا نیست که نیست

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات امام زمان(عج) -( دلدار زهرا راحت جانم تو هستی ) *

1369
2

 شعر مناجات امام زمان(عج) -( دلدار زهرا راحت جانم تو هستی ) دلدار زهرا راحت جانم تو هستی
تنها دلیل اینکه می خوانم تو هستی
آنروزهایی که کسی دور و برم نیست
آقا خدا را شکر، می دانم تو هستی
از دامن چرک گناهانی که کردم
آنکس که می گیرد به دامانم تو هستی
هر هیئتی رفتم به خود گفتم که لابد
شاید میان روضه مهمانم تو هستی
هر بار بغض گریه هایم می شکافد
در قطره های سرخ بارانم تو هستی
با حال خوش یکبار قرآن باز کردم
دیدم همه آیات قرآنم تو هستی
بی تو کی از دین خدا بو برده بودم
سر منشا اینکه مسلمانم تو هستی
درد مرا فن اطبا کارگر نیست
داروی این قلب پریشانم تو هستی
دل را گرفتار دوایت کردم آقا
در کربلا خیلی صدایت کردم آقا

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات امام زمان(عج) -( دلداده باید بود از دلدار باید خواند ) *

1623
3

مناجات امام زمان(عج) -( دلداده باید بود از دلدار باید خواند ) دلداده باید بود از دلدار باید خواند
مانند مرغی دور از گلزار باید خواند
از گفتن یکبار نام تو هزاران حیف
یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند
یک عمر از درد فِراقت شعر باید گفت
از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند
تکبیرة الِاحرام ما کِی میزند آقا
حرف نمازی را که پشت یار باید خواند
این روضه ها امّا به همراه نگاه تو
با گریه از احوال یک بیمار باید خواند
ما را ببخش آقا کمی بشنو، تحمّل من
این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند
یا حرف از سیلی یک نامرد باید زد
یا از جراحات در و دیوار باید خواند
این روزهای آخری از درد باید گفت
از غصّه ی تنهایی یک مرد باید گفت

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات امام زمان(عج)ب -( تو مانده اي عزيز دل براي قلب يك زمين ) * علیرضا پیش بین

1792
1

شعر مناجات امام زمان(عج)ب -( تو مانده اي عزيز دل براي قلب يك زمين ) تو مانده اي عزيز دل براي قلب يك زمين
غريق، ناجيان ما، تمام عابران غمين
تو ابرهاي غصّه را به دست باد مي دهي
بيا نگاه خسته را زچهره هايمان بچين
به اين طرف به آن طرف چو كاه فكرمان سبك
بيا كه از تو پر شود شيارهاي علم و دين
سلام پشت ابريت به شاخه ها كه مي رسد،
به برگ برگ لحظه ها اميد مي شود قرين
دلي تپنده بوده اي براي رگ رگ زمان
چه خون دل كشيده اي ز پنجه هاي اين زمين
سياه و سرخ و قهوه اي به سفره هاي آتشند
بگير دوده هايمان ، سپيد بخت كن ، همين
زتنگناي قافيه به ته كشيده خواهشم
بيا غزل سرا شوم به بارگاهت اي

شاعر : علیرضا پیش بین

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات امام زمان(عج) -( کوهم ولی بپای تو چون کاه گشته ام ) * نصیر مجاب

1169
1

مناجات امام زمان(عج) -( کوهم ولی بپای تو چون کاه گشته ام ) کوهم ولی بپای تو چون کاه گشته ام
من هرچه گشته ام نه به دلخواه گشته ام
سوز مرا زمین و زمان میدهد گواه
در انتظار آمدنت آه گشته ام
نور ترا به اهل زمین قصه کرده ام
خورشید من! برای تو من ماه گشته ام
بیگانه است با تو شب ای صبح بی غروب!
پروانه وار گرد تو هر گاه گشته ام
ازبس به انتهای زمان می کشم سرک
در راهم و مسافر بی راه گشته ام
شطرنج روزگار به وفق مراد نیست
در انتهای بازی ام و شاه گشته ام
کز کرده ام به گوشه و از جمع می رمم
من متهم به درد روانکاه گشته ام
جای تو در دل است ولی ناشیانه من
در اوج بوده ای و من ، چاه گشته ام

شاعر : نصیر مجاب

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

در فراق یار,(اوّل نامه «السّلام علیك») *

2275
2

در فراق یار,(اوّل نامه «السّلام علیك») اوّل نامه «السّلام علیك»

محضر عالی و شریف شما

نامه ای می نویسد از غمتان

بنده ی عاصی و ضعیف شما

نامه ای از محلّه ی غم و رنج

كوچه ی بی كسی، پلاك بلا

شهر بدبختی و فلاكت و درد

كدپستی ش...نیست خاطر ما

چشم بد دور، چشم این مردم

به هر آنجا كه می شود باز است

توی Mp4 و موبایل همه

پر آهنگ و رقص و آواز است

گوش ها عادت همیشگی اش

تكنو و جاز و رپّ و راك و متال

معذرت! این قبیله می گویند:

گور بابای این حرام و حلال

جای تصویر قاب نام «علی»

اكثرا ماهواره می بینند

پر دود است آسمان امّا

به گمان كه ستاره می بینند

مسجد و هیئت و نماز و دعا

كه نپرسید،‌ ور شكسته شده

بال های اجابت مردم

با گناه كبیر

  • یکشنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:35
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

در فراق یار-(ما منتظريم از سفر، برگردی) * علی اکبر لطیفیان

2514
2

در فراق یار-(ما منتظريم از سفر، برگردی) ما منتظریم از سفر برگردی
یکروز شبیه رهگذر بر گردی
با کاسه آب و مجمری از اسپند
ما آمده ایم پشت در برگردی
وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم
گفتیم نمی شود سحر برگردی
ما منتظر تو ایم آقا نکند
یک جمعه غروب بی خبر برگردی
من گوشه نشین کوچۀ بر گشتم
ای کاش که از همین گذر برگردی
پرواز نمی کنیم از اینجا باید
در فصل نبود بال و پر بر گردی
وقتش نرسیده است ای مرد ظهور
با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟!

شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • یکشنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:42
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,( امروز آقا، بي تو جور ديگري بود) *

2032

در فراق یار,( امروز آقا، بي تو جور ديگري بود) امروز آقا، بي تو جور ديگري بود
حتي نگاه ياسها، نيلوفري بود

خورشيد مثل پنج شنبه پا نمي شد
انگار بين رختخوابش بستري بود

برشانه هاي شمع ها در اول صبح
تابوت يک پروانه ي خاکستري بود

وضعيت آب و هوا مثل هميشه
مثل هواي جمعه ي پشت سري بود

چشم زمين جاهليت خيز دنيا
دنبال خطّ کوفي پيغمبري بود

اينکه غروب است و کمي بارانيم، نه
از اولش همه روز گريه آوري بود

در چشمايم ، التماس آخرينم
ما را به سمت "چشمهايت مي بري" بود

وبلاگ روضه

  • یکشنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:47
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

غزل فاصله ها *

1752

غزل فاصله ها سحر از بند دلم بند علایق وا شد

سر خط فاصله در پیش دلم رسوا شد

چشم سر بستم و با دیده دل می دیدم

رد پای غزل لیلی من پیدا شد

خط به خط فاصله ها کمتر و کمتر می شد

من و او فاصله بی فاصله من لیلا شد

هاتفی گفت کسی محرم راز است کنون

که در این میکده بی چون و چرا شیدا شد

شرح این واقعه را از دل نی می پرسند

شوق وصلی است که از فاصله در دلها شد

بیستون بر سر راه است – و فرهاد کنون

قصه اش از غزل فاصله ها زیبا شد

هفت خان غزل از واژه ی مستی بگذشت

دل سودا زده ام هم نفس دریا شد

بیخود از خود شدم و فاصله ها کمتر شد

سر خط فاصله در پیش دلم رسوا شد

www.beithayesookhte.blogfa.com

  • شنبه
  • 16
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:14
  • نوشته شده توسط
  • vahid
ادامه مطلب

در فراق یار,(اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري) *

4690
9

در فراق یار,(اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري) اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟

:::: یا بقیه الله آجرک الله :::: اشعار امام زمان (عج) ::: یا صاحب الزمان ادرکنی ::::

اگر چه روز من و روزگار مي گذرد
دلم خوش است که با ياد يار مي گذرد

چقدر خاطره انگيز و شاد و رويايي است
قطار عمر که در انتظار مي گذرد

به ناگهانيِ يک لحظه عبور سپيد
خيال مي کنم آن تک س

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:08
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار امام زمان(عج),(گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه ام) *

1879
2

اشعار امام زمان(عج),(گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام          بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه ام) گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه ام

گـــر بــه ظاهــر دورم از درگــاه تو ای نازنیـــن بـاز هــــم مشــتاق روی دلـــکش جـانـانــه ام

از در مـــیخانه ات ای شـــاهد خـــوبان مـــران با هـــمه عصیان همان دردی کـش میخانه ام

پـــــرده بردار از رخ زیـــــبا که مشتاق تـــــوام آن رخ زیـــــبـا ندیــــــده، والــــه و دیــــوانه ام

پادشـــــاه جــــودی و ما بـــنده درگـــاه تـــــو منتـــــظر بـر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام

در مـــــیان بحــر هجران غوطه ور گشتم ولی باز هـــم در جستجوی گــوهـــــر دردانـــــه ام

همچون من هرگز نباشـد بردرت پیمان شکن

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 03:58
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(با همه لحن خوش آوایی ام) *

1997
1

در فراق یار,(با همه لحن خوش آوایی ام) با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام

ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر

کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایه ما می شدی

هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مارا عطشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است

ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما,,,

منبع:گلچین

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:13
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

در فراق یار,(پائیز شدفصل بهاری که به من دادند) * علی اکبر لطیفیان

1751

در فراق یار,(پائیز شدفصل بهاری که به من دادند) پائیز شدفصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید
آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا
کو وعده آن تکسواری که به من دادند

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...
... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

[] [] []

حالا زمستان است و من درگور خوابیدم
خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند

___________ لطیفیا

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:19
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(از هجر تو طبیعت ما گریه می کند) *

3678
3

در فراق یار,(از هجر تو طبیعت ما گریه می کند) از هجر تو طبیعت ما گریه می کند

چشم تمام آینه ها گریه می کند

چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است

گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند

پای سه ساله‌ای که پر تاول آمده است

دارد به اشک و دعا گریه می کند

در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای

دارد کنار دست جدا گریه می کند

گودال سرخ روز عطش نعره می کشد

از روضه های خون خدا گریه می کند

علی اشتری

منبع:اشعار مذهبی

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:24
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

در فراق یار-(سالهای پیش بال آسمانی داشتیم) * علی اکبر لطیفیان

2380
3

در فراق یار-(سالهای پیش بال آسمانی داشتیم) سال های پیش بال آسمانی داشتیم
بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم
میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم
چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم
چار فصل موی ما برف زمستانی نداشت
پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم
روزها گردی اگر بر روی دل ها می نشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم
مثل شیر مادرانِ ما حلال و پاک بود
در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم
نذری روز ظهور مهدی موعودمان
صبح ها، چله به چله، عهد خوانی داشتیم
صبح جمعه پیشواز تک سوار فاطمه
روی پشت بام ها صوت اذانی داشتیم
گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم
گاه گاهی میل سجده، جمکرانی داشتیم
ثانیه ثانیه هامان پای آقا می گذشت
آی مردم! یک زمان، صاحب زمانی

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:29
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(باز گردای بغض صحرا گرد من) *

1851

در فراق یار,(باز گردای بغض صحرا گرد من) باز گردای بغض صحرا گرد من

باز گرما ده به بیت سرد من

ای که عمق انتظارات منی

ای که پشت استعارات منی

من شب ظلمانی استم تار تار

انتظارم انتظارم انتظار

منتظر بودن عبادت کردن است

با خیال دوست عادت کردن است

قبله ی صحرانشین این کویر

بال زخم سجاده هایم را بگیر

باتو کبری در خضوعم مانده است

چار رکعت در رکوعم مانده است

تشنگی از پای دراورده مرا

اب پشت سد جوعم مانده است

سجده ام سر میکشد از روی مهر

غصه بر دوش خضوعم مانده است

واجباتم شد شهید مستحب

اصل در چاه فرو عم مانده است

ای نمیدانم کجایی کیستی

ای فراتر از چرایی –چیستی

در قیابت اب را گل کرده اند

موج را مدیون ساحل کرده اند

خاک در دست ک

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:38
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(ای دل طوفانیم آرام باش) *

3040
8

در فراق یار,(ای دل طوفانیم آرام باش) ای دل طوفانیم آرام باش

یک تپش با طبع من همگام باش

واژه هایم را پر از احساس کن

دیده را از اشک پر الماس کن

وا کن از پای قلم زنجیر را

بشکن این بغض شب دلگیر را

تا نویسم از چنین هنگامه ای

سوی آن صحرا نشسته نامه‌ای

کعبه آباد حجاز من توئی

مستحبات نماز من توئی

ای تو آرام دل هر بی شکیب

مستجاب آخرین امن یجیب

یادت ای قامت قیامت هر کجا

کرده غوغای قیامت را بپا

صبح جمعه رقص شور انگیز باد

حلقه زلف تو را آرد به یاد

چیست این دلشوره های بیکران

پشت کاشی های سبز جمکران

کشتی امید در گل تا به کی

بانگ اللهم عجل تا به کی

تا به کی از داغ هجران تو صبر

جلوه کن ای آفتاب پشت ابر

اشکهایم هر پگاه انتظا

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:44
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(ای نگین پادشاهی ولا**آینه دار حریم مصطفی) *

1694

در فراق یار,(ای نگین پادشاهی ولا**آینه دار حریم مصطفی) ای نگین پادشاهی ولا**آینه دار حریم مصطفی
ای دل دریایی بی انتها**ای حبیب من وصی مرتضی
ای تو اشک غربت بنت النبی**پاره پاره های قلب مجتبی
ای تو امید اباالفضل علی**سلسله دار شهید کربلا

ای تو راز سجده سجاد ها**ای تو صیاد همه بیداد ها
تو برای علم باقر باقری**ساغر عشقی ز رحمت وافری
تو امیر مذهب صادق شدی**جملگی بر عاشقان عاشق شدی
ای تو موسای جلیل کردگار**ای رضا در راضی پروردگار
ای تقی و ای نقی ای هست من**جان زهرا گیر آخر دست من
ای فروغ بی دریغ عسگری**عشق را فرمانروای لشگری
شهریار ملک سلطان بقا**یادگار یازده نور خدا
ای طلوع فجر ای شاه سخا**معنی طاها و یاسین هل اتی
تا به کی اندر پی‌ات بهر لقاء**بنگرد ه

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:48
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر آقا درباره امام زمان(عج),(دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است) *

3484
5

شعر آقا درباره امام زمان(عج),(دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است) دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است

سوی تو این خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است

بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

منبع:باشگاه جهانی خادمین اهل بیت

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 04:54
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(زمان در تب نـوروز و نگارم نرسیدست) *

2673
1

در فراق یار,(زمان در تب نـوروز و نگارم نرسیدست) زمان در تب نـوروز و نگارم نرسیدست
جهان محو بهارست و بهارم نرسیدست

سراسر همه گل روید از این خاک ، ولیکن
به گلزار دلم زهره عذارم نرسیدست

چه فرقی بکند کین شب عیدست ، و یا روز
الا !!! ای دل مـن لیل و نـهارم نرسیدست

بپوشان رخ خود ای تو سـروش مه رنگین
که آن یار مسیـحا به کنارم نرسیدست

تو ای باد بهاری مـده جولان به گلستان
روا نیست که خـوش نفحه سوارم نرسیدست

به ظاهر لب خندان و به باطن دل گریان
سُرورم همه بـاطل چو که یارم نرسیدست

ز غم در تب و تابم ، و سوالم ز خود اینست
که سرخوش ز چه باشم چو قرارم نرسیدست ؟

شدم شهره ی شهرم به دو چشمانِ سپیدم
بـه مرهـم ز نگـاهش ، دل زارم نرسیدست

خدایا مپسندم دم م

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:07
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 قاسم صرافان

در فراق یار-(دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم) * قاسم صرافان

2547

در فراق یار-(دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم) دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین
یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم

  • یکشنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

روضه محمد رضا طاهری,روضه امام زمان(عج),(دولت این است كه یك لحظه گدای تو شوم ) *

3669
13

 روضه محمد رضا طاهری,روضه امام زمان(عج),(دولت این است كه یك لحظه گدای تو شوم ) دولت این است كه یك لحظه گدای تو شوم كی دهد دست كه خاك كف پای تو شوم

كم از آنم كه كنم از سر كوی تو عبور باز دادی رهم ای من به فدای تو شوم

باهمه زشتی و آلودگی و روسی یهی باورم بود كه مشمول دعای تو شوم

میدونستم اگه من تو رو فراموش كنم،تو منو یادت نمی ره،تو قنوت نماز حجت بن الحسن(عج)،دیدم1آقا تو سرداب مقدس داره نماز می خونه،مضامین قنوتی كه داره می خونه،اینه، (خدایا،بعضاً از محبین ما هستند،آلوده می شن،گناهی انجام می دن،خدایا گنهكاران از امت مارو به من مهدی ببخش). خیلی خجالت داره ،یعنی من مشغول گناه بودم،اما آقا داشت برام دعا می كرد،آقا می فرمود این گریه كنه حسین ماست.این گریه كن مادرم زهرا ست

ا

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:09
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

متن روضه امام زمان(عج)از زبان مرحوم کافی,(بارالها رهبراسلامیان کی خواهد آمد ) *

16668
96

متن روضه امام زمان(عج)از زبان مرحوم کافی,(بارالها رهبراسلامیان کی خواهد آمد  ) بارالها رهبراسلامیان کی خواهد آمد شیعیان را غم گسار مهربان کی خواهد آمد؟

انتظار مصلحی دارد جهان اما نداند مصلح کل،رهنمای انس و جان کی خواهد آمد؟

شاعر دیگر در جواب می گوید:

خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد غم مخور آخر طیب دردمندان خواهد آمد

آن قدر از کردگار خویشتن امیدوارم که شفا بخش دل امیدواران خواهد آمد

دردمندان،مستمندان،بی پناهان را بگویید منجی عالم،پناه بی پناهان خواهد آمد

صبرکن یا فاطمه! ای بانوی پهلو شکسته مهدیت با شیشه دارو و درمان خواهد آمد

به خدا! به خدا! آی شیعه ها! آقایمان می آید. به خدا! طرفدار بی کسی ها می آید. آقا جان! به خدا ما غریب شده ایم. پسرفاطمه (س) به خدا شیعه های

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:20
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

متن روضه امام زمان(عج),روضه مرحوم کافی,(چون که شود روز جمعه دل نگرانیم ) *

60853
157

متن روضه امام زمان(عج),روضه مرحوم کافی,(چون که شود روز جمعه دل نگرانیم ) چون که شود روز جمعه دل نگرانیم منتظر مقدم امام زمانیم

جمع شویم و دعای ندبه بخوانیم تا که شود آشکار آن شه خوبان

ما هم یعقوب وار دیده به راهت منتظر دیدن جمال چو ماهت

این غم و افسردگی و رنج و نقاهت گشته پدید از فراقت ای تابان

ای شب هجران مگر که بی سحر هستی نوبه ما کی شود به ما برسی

نسبت مه دادنم به شه غلط هستی ما کجا و جمال یوسف دوران

شمس و قمر شعله ای زمشعل رویش ظلمت امکان سواد طرَه مویش

یوسف کنعان گلی زگلشن رویش شاه حجازی بود نه برده کنعان

کافی مسکین زبهر دیدن رویت گشته چو مجنون اسیر بر سر کویت

تشنه ی یک جام وصلت است ز جویت جام وصالت رسان به کام گدایان

آقا من که چیزی دیگر از تو نمی خو

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

روضه امام زمان(عج),(جهان به راه تو در انتظار مهدی جان ) *

4285
6

روضه امام زمان(عج),(جهان به راه تو در انتظار مهدی جان  ) جهان به راه تو در انتظار مهدی جان ستاده با قد خم اشکبار مهدی جان

ز دوری تو دل عالمی ز غم خونست بیا بیا که توئی غمگسار مهدی جان

دل رمیده ما میل کربلا دارد قسم به حق تو ای شهریار مهدی جان

به حق مادر پهلو شکسته ات زهرا طلب نما ز خداوندگار مهدی جان

انشاء الله بیاید آن روزی که امام زمان تکیه به دیوار خانه کعبه کرده ، صدا می زند :

" اَلا یا اَ هلَ عالَمِ اَنا الامامٌ القائمُ الثانی عَشَر ، ( انا المهدی ) ای اهل عالم من امام قائم هستم ( منم مهدی )

" اَلا یا اَ هلَ عالَمِ اَنا الصَّمصامُ المُتَقِمُ " ای مردم جهان ، منم آن شمشیر انتقام گیرنده .

" اَلا یا اَ هلَ عالَمُ اِنَّ جَدّیَ الحسین قَتَلوه

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(بغضی درون حنجره ام جا گرفته است) *

2369
3

در فراق یار,(بغضی درون حنجره ام جا گرفته است) بغضی درون حنجره ام جا گرفته است

تنهایی ام بدون تو معنا گرفته است

چیزی شبیه جادوی چشمت که دیدنی است

در کنج خلوت دل من جا گرفته است

باورم نمیکنی نکن اما بدان که سخت

کارم زعشق پاک تو بالا گرفته است

عشقم کشیده با تو کمی درد دل کنم

آخر دل من از غم دنیا گرفته است

برگرد ای زلال محبت که دوریت

حال تمام آینه ها را گرفته است

در پهنه ی دلم غم تو موج میزند

حتی برای تو دل دریا گرفته است

یک بار هم شده تو به حرفم بها بده

این دل بهانه ی گل زهرا گرفته است

منیع:سایت باب الحرم

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(الا ای نازنینم کی میایی گل خیمه نشینم کی میایی) *

8981
12

در فراق یار,(الا ای نازنینم کی میایی                            گل خیمه نشینم کی میایی) الا ای نازنینم کی میایی گل خیمه نشینم کی میایی

بیا تا عمر ما رونق بگیرد عزیز مه جبینمکی میایی

***

ای آنکه بود طالب دیدار تو چشمم از هجر تو گردیده گهر بار دو چشمم

تا کی به تمنای وصال تو نشینم گریان شود از طعنه اغیار دو چشمم

***

ای که زیبا از همه زیباتری ای که از هفت آسمان بالاتری

جان فدای غربتت مهدی که تو از علی و فاطمه تنها تری

***

السلام ای مهدی صاحب زمان السلام ای مایه ی امن و امان

تیغ بر کش بهر اصلاح جهان بین سه گشته ز جور ظالمان

***

دوستانت گشته اند زار و ملول الغیاث ای پور زهرای بتول

شیعیان را زین همه غم وارهان العجل یا مهدی صاحب زمان

***

چهره گل باغ و صحرا را گلستان می کند

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:55
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,( خدایا از غم درد جدایی) *

30680
27

در فراق یار,( خدایا از غم درد جدایی) «سبک دشتی »

خدایا از غم درد جدایی به چشمانم نمانده روشنایی

به درد غربت و همدم گرفتار نه یار و مونسی نه آشنایی

***

« سبک دشتی »

غم عشقت بیابان پرورم کرد هوای دوست بی بال و پرم کرد

به من گفتی صبوری کن صبوری صبوری ترفه خاکی بر سرم کرد

***

« سبک دشتی »

سحر بلبل حکایت با صبا کرد ز هجران تو ما را مبتلا کرد

من از بیگانه گان هرگز ننالم که هر کاری به من کرد آشنا کرد

***

« سبک دشتی »

خوش آن عاشق که شیدای تو باشد بیابان گرد سودای تو باشد

سرو پا دید شان آینه ی دل که حیران تماشای تو باشد

***

« سبک دشتی »

به دام روی سیمایت اسیرم شود دامان پاکت را بگیرم

رخ ماهت به خالی گشته تزیین الهی تا بب

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(خدا کند که بیاید مسافری که نیامد) *

4343
4

در فراق یار,(خدا کند که بیاید مسافری که نیامد) خدا کند که بیاید مسافری که نیامد

و کوچه کوچه بنازم به عابری که نیامد

دوباره مثل گذشته تمام فاصله ها را

غزل غزل بنویسم به شاعری که نیامد

همیشه غربت اینجا فقط نصیب دل من

شریک غربت من کو؟ مهاجری که نیامد

به پلک پلک نگاهم دخیل خاطره بستم

و رو به پنجره کردم به زائری که نیامد

شکست بغض غرورم در انتظار عزیزی

دعا کنید بیاید مسافری که نیامد

سید جواد طباطبایی
منبع:سایت شعر شاعر

  • یکشنبه
  • 24
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 03:48
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد