میلاد یاس
نرگس آن شب انتظار یاسمن را می کشید
ابر نازی سایه سرو چمن را می کشید
ماه در شام غمش درآسمان می دید خواب
می زند سنجاق عشقش را به زلف آفتاب
یا اقاقیهای عاشق ایستاده صف به صف
دسته ای سوزانده عود ودسته ای هم کف به دف
از زمین سامره باد یمانی تا وزید
یوسف از فرط شعف انگشت دستش را برید
هیچ کس جز چشم نرگس این تجلی راندید
ناگهان رخساره سلطان گلها شد پدید
هاتف شوریده زد بر سینه داغ عاشقی
خوانده خیر مقدمش درکوچه باغ عاشقی
مژده ای یاران عاشق یار خوش عهدیست این
گل بی افشانید امشب حضرت مهدیست این
از طلای کاکلش هم سیم وهم زر ریخته
لوح محفوظ خدا بر گردنش آویخته
بر تنش مریم لباسی از زبر جد دوخته
بر ل
- یکشنبه
- 4
- تیر
- 1391
- ساعت
- 06:50
- نوشته شده توسط
- سیدمهدی هاشمی نسب