شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس

اشعار در فراق یار,(فكري به حال اين دل بي‌ اختيار كن) *

1446

اشعار در فراق یار,(فكري به حال اين دل بي‌ اختيار كن) فكري به حال اين دل بي‌ اختيار كن

آهوي بي پناه و رها را شكار كن

يوسف شدي و خلق زليخاي تو شدند

كمتر ز چشم دلشدگانت فرار كن

اطراف، پُر شده ز طرفدارهاي تو

يك گوشه چشم نيز به گوشه كنار كن

دل دادنم ز عاقبت يك نگاه توست

اين لطف را هميشگي و پايدار كن

روز ظهور اگر بدنم زير خاك بود

يك فاتحه بيا سر قبرم نثار كن

تو مثل نوح از بغلم ساده رد نشو

با زور هم شده پسرت را سوار كن

يك نيمه شب اگر به مناجات مي روي

مارا ببر كنار خودت همجوار كن

(علي صالحي)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار در فراق یار,(درد فراق، ساده مداوا نمي‌شود) *

3357
1

اشعار در فراق یار,(درد فراق، ساده مداوا نمي‌شود) درد فراق، ساده مداوا نمي‌شود

بايد به هم رسيد،وَ اِلّا نمي‌شود

از شنبه بسته‌ايم به جمعه دخيل اشك

تا تو نيايي اين گره‌ها وا نمي‌شود

هر شب به اين اميد كه يك آن ببينمت

كوچه به كوچه مي‌دَوَم اما نمي‌شود

بي‌خود دلم خوش است به اشعار انتظار

اين حرفها براي من آقا نمي‌شود

يك گوشه چشم تو دل ما را ربود و برد

مجنون كه بي‌خود عاشق ليلا نمي‌شود

مثل منِ گدا سر كويت زياد هست

امّا كريم مثل تو پيدا نمي‌شود

تنها تويي كه واسطه‌ي فيض رحمتي

ورنه براتِ عفو من امضا نمي‌شود

(علي صالحي)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(باید غزل نوشت ز غوغای سرگذشت) *

2374

اشعار در فراق یار,(باید غزل نوشت ز غوغای سرگذشت) باید غزل نوشت ز غوغای سرگذشت

از عمر عاشقی که همه بی خبر گذشت

این حرفای من که به دردی نمیخورد

باید برای دیدنت از جان و سر گذشت

روی تو را ندیدم و یک روز میرسد

که با خبر شوی سگ کوی تو درگذشت

این هفته هم گذشت به سویت نیامدم

این هفته هم نیامدی و سخت تر گذشت
باید برای دیدنت آتش گرفت وسوخت

در آتش فراق تو از بال و پر گذشت

مجنون کجا شبی سر راحت زمین گذاشت

باید برای تو ز رهی پر خطر گذشت

گفتم میان خلوت تنهایی خودم

باید غزل نوشت ز غوغای سر گذشت

(امیر حسین حیدری)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(برگرد ای مسافر تنهای جاده ها) *

2370
1

اشعار در فراق یار,(برگرد ای مسافر تنهای جاده ها) برگرد ای مسافر تنهای جاده ها

زیرا به دست توست تمام اراده ها

برگرد از سفر که ببینی به چشم خویش

تلخی روزگار همه خانواده ها

ما جمعه جمعه مست خیال تو میشویم

هستیم بی خیال تمامی باده ها

جان را فقط به شوق ظهورت نداده ایم

شرمنده ایم از تو برای نداده ها

شاید همین نیامدنت نعمت خداست

ماییم و انتظار تو و استفاده ها

روز فرج سوار به مرکب که آمدی

دستی بکش به روی سرما پیاده ها

بی خود نزن به این در و آن در ، بگو دلم

آقا کدام آرزویت را نداده، ها..؟؟

(محمد حسن بیات لو)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

اشعار در فراق یار - (عمری ست در هوای خودت گریه می کنی) * رضا رسول زاده

2710
3

اشعار در فراق یار - (عمری ست در هوای خودت گریه می کنی) عمری ست در هوای خودت گریه می کنی
عمری ست با نوای خودت گریه می کنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت گریه می کنی
یک شب کنار پنجره فولاد می روی
با حاجت و دعای خودت گریه می کنی
شب های جمعه زائر شش گوشه می شوی
با یاد کربلای خودت گریه می کنی
با خواندن زیارت ناحیه تا سحر
با سوز روضه های خودت گریه می کنی
لایق نبوده ایم انیس غمت شویم
با درد و غصه های خودت گریه می کنی
ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم !
از غربتت برای خودت گریه می کنی
هر هفته نامه های مرا می زنی ورق
بر حال این گدای خودت گریه می کنی
کس تاب آن نداشته هم گریه ات شود
تنها ، تو پا به پای خودت گریه می کنی
(رضا رسول زاده)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار(افسوس خط فاصله ها بیشتر شده) *

1769
1

اشعار در فراق یار(افسوس خط فاصله ها بیشتر شده) افسوس خط فاصله ها بیشتر شده

ای وای گریه های شما بیشتر شده

اصلاً وفا به بیعت با تو نکرده ایم

گرچه ز جانب تو وفا بیشتر شده

یک عمر بی خیال ، نفس بی تو می کشیم

لطف تو هم ز قبل به ما بیشتر شده !

کمتر سراغ توبه ز تقصیر می رویم

در زندگی که جرم و خطا بیشتر شده

هر سال که گذشته ز دوران جبهه ها

کم یاد کردن از شهدا بیشتر شده

هم کاسه ای که نیست کند گریه پا به پات

تنهایی ات به صبح و مسا بیشتر شده

(رضا رسول زاده)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:49
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(ناخواسته به روی سیاهم نگاه کن) *

1449
0

اشعار مهدوی,(ناخواسته به روی سیاهم نگاه کن) ناخواسته به روی سیاهم نگاه کن

یک بار هم به خاطر من اشتباه کن

جانا! مگر شکستن دلها گناه نیست

قربان دل شکستن تو ، پس گناه کن

با یک نگاه می کُشی و زنده میکنی

مابین مرگ و زندگی ام ، یک نگاه کن

حتی دروغکی شده از عاشقی بگو

امشب مرا برای همیشه سیاه کن

کُشتی مرا، ولی مرو از پیش کشته ات

تابوت بی قرار مرا سر به راه کن

(سعید حدادیان)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم) *

2353
1

اشعار مهدوی,(دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم) دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم

همه اش کار خودت بود خریدار شدیم

خواب دیدیم که تو آمده ای اما حیف

صبح شد با جگر سوخته بیدار شدیم

نظرت آمد و دیدیم گنهکاری رفت

نظرت رفت، و دیدیم گنهکار شدیم

ذره ای شانه ي ما بار غمت را نکشید

گرچه یک عمر به روی دل تو بار شدیم

حیف از عمر گرانمایه که خرج تو نشد

شرمسار تو از این جمعه ي بسیار شدیم

ز علاج دگران درد بُوَد خوش ما را

نظر لطف تو دیدیم که بیمار شدیم

واقعاً جای سوال است که از بهر ظهور

ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم

لحظه لحظه به خدا جای شهیدان خالی است

حیف جامانده از آن غافله ي یار شدیم

آرزو هست ببینیم به این زودیها

زائر نیمه شب صحن علمد

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(زيباترين بهانه ي چشم تري مرا) *

3503
4

اشعار مهدوی,(زيباترين بهانه ي چشم تري مرا) زيباترين بهانه ي چشم تري مرا

عمريست زير مِنّت خود پروري مرا
من يا كريم خسته پر ِ اين حوالي ام

در آسمان خود بده بال و پري مرا

من سائل قديمي اين خانه ام ببخش

بين ركوع خويشتن انگشتري مرا

در وسعت قنوت تو پروانه ميشوم

تا قدر يك نگاه به ياد آوري مرا

غرق گناه و وصله ي ناجور اين درم

يك شب ببين تو در سِمَت نوكري مرا

شايد در اين حسينيه چشمت مرا گرفت

از اشك خويشتن بده چشم تري مرا

امشب تصدق سر ِ سردار علقمه

با يك نگاه مرحمتت ميخري مرا؟

هر جا كه در زدم به رويم وا نگشته است

جز خانه ي حسين نمانده دري مرا

جان تو ذره ذره دلم آب ميشود

آقا بگو كرب و بلا ميبري مرا؟

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی(اي بركشيده قامت رعنا به دلبري) *

2635
3

اشعار مهدوی(اي بركشيده قامت رعنا به دلبري) اي بركشيده قامت رعنا به دلبري

چشم و چراغ ماه نشينان حيدري

حاجت به ذوالفقار نباشد كه ابرويت

با يك كرشمه مي شكند پشت لشگري

يعقوب اگر جمال تو مي ديد از ازل

مي داد بر تو يوسف خود را به چاكري

در مُلكِ حُسن،يوسف مصري غلام توست

آري دو پادشاه نگنجد به كشوري

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(دلم کاری به آب و گل ندارد) *

3476
5

اشعار مهدوی,(دلم کاری به آب و گل ندارد) دلم کاری به آب و گل ندارد

تورا دارد دگر مشکل ندارد
به دریای غمت دل بستم از آن

که این دریای غم ساحل ندارد

برم حسرت به زخم آن شهیدی

که جز تیر غمت قاتل ندارد

وجودم بی تو باشد چون درختی

که هیزم دارد و حاصل ندارد

بَدَم اما گرفتار تو هستم

مگر هر کس که بد شد دل ندارد

(غلامرضا سازگار"ميثم")

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(نور رُخت كرشمه به مهتاب ميكند) *

2224
2

اشعار مهدوی,(نور رُخت كرشمه به مهتاب ميكند) نور رُخت كرشمه به مهتاب ميكند

ديده براي ديدن تو خواب ميكند

جذاب تر ز يوسف مصري بيا بيا

آئينه را نگاه تو جذاب ميكند

محتاج يك نگاه تو هستيم كه يك نگاه

خاك ضعيف را چون زر ناب ميكند

چشم تورا به چشمه چه حاجت كه چشم تو

صد چشمه را ز عاطفه سيراب ميكند

اي عشق را محك به تو دل بسته نه فلك

عشاق را نگاه تو بي تاب ميكند

اي شاهه ملك دل به تو دل بسته اهل دل

شيعه به سينه عكس تورا قاب ميكند

سنگ تورا به سينه زدن عزت من است

نوكر هميشه تكيه به ارباب ميكند

خوشزاد را شعور ابابيل داده اند

سنگي به قوم ابرهه پرتاب ميكند

(سيد حسن خوشزاد)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار مهدوی-(چه وقتها كه برايت دعا نكرده دلم) * علی اکبر لطیفیان

2210
2

اشعار مهدوی-(چه وقتها كه برايت دعا نكرده دلم) چه وقت ها كه برایت دعا نكرده دلم
چه نذرها كه برای شما نكرده دلم
چقدر نام مرا در نوافلت بردی
ولی به هیچ كدام اعتنا نكرده دلم
عجیب نیست دلم را گناه پرُ كرده است
دری به سمت مناجات وا نكرده دلم
مسافر سحر جاده های سجاده
بگیر دست مرا تا خدا نکرده دلم
نیفتد از قلم رو به آسمانی ها
به جرم كفشِ سلوكی كه پا نكرده دلم
درست یاد ندارم كه چندمین روز است
كه حقِ چشم خودم را ادا نكرده دلم

(علي اكبر لطيفيان)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(آه کشم دم به دم ، سِیر کنم کو به کو) *

2268
3

اشعار مهدوی,(آه کشم دم به دم ، سِیر کنم کو به کو) آه کشم دم به دم ، سِیر کنم کو به کو

تا به سر کوی تو ، با تو شوم رو به رو

خسته شدم از بهار با گل و باغم چه کار

جز گل روی توام نیست به باغ آرزو

خال سياه لبت نقطه ي نام خداست

واي بر آنكس زند بوسه بر آن بي وضو

حال به حال توام مست خيال توام

لب نگذارم به جام دل ندهم بر سبو

اي دهنت سُبِّحو وصل تو مارا نكو

جز سخن وصل تو نيست به جز هاي و هو

تا صف مشحر دمد بوی گل از بسترم

گر که به رویا شبی با تو کنم گفتگو

ای پسر فاطمه ای به فلک قائمه

بی تو حیات همه بسته به یک تار مو

چند کشم از درون ناله ي یابن الحسن

چند ز خونِ جگر چهره کنم شستشو

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی(عن قریب است که ز ره مهدی(عج)قرآن برسد) *

4153
6

اشعار مهدوی(عن قریب است که ز ره مهدی(عج)قرآن برسد) عن قریب است که ز ره مهدی(عج)قرآن برسد
طالب خون حسین(ع) آن در پنهان برسد
عن قریب است که آن یار ضعیفان جهان
با سپاهی ز سوی حضرت یزدان برسد

عن قریب است که آن مظهر انوار خدا
جانب این بشر غرق به عصیان برسد
عن قریب است که عزت بدهد بر مظلوم
چون شهابی به سر دشمن قرآن برسد
عن قریب است که بر خانه حق تکیه کند
صوت او بر همه خلق مسلمان برسد
عن قریب است که فریاد انالحق بزند
عن قریب است کز او بر همه فرمان برسد
عن قریب است که از جانب حق سوی همه
رحمت واسعه چون دانه باران برسد
در جهان گر چه گرفتار بلا بی حد است
عاقبت حامی هر مانده و نالان برسد
مطمئن باش که این کار گره خورده ما
باز گردد چو همان معنی احسان برسد

  • چهارشنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:56
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(اين روزها که مادرمان بين بستر است) *

1363
1

اشعار در فراق یار,(اين روزها که مادرمان بين بستر است) اين روزها که مادرمان بين بستر است

دل بيشتر هوايیِّ ديدار دلبر است

مادر ضعيف و بي رمق وقدکمان شده

خون لخته هاي سينه ي بيمار بَر در است

اين قامت کمانیُّ و رخسار ارغوان

تأئيد آن سفارش ايّام آخر است

او در وطن غريبه و در کوچه هاي تنگ

سيلي حواله ي رخ بانوي حيدر است

حرف مدينه جز غم و افغان و آه نيست

گوشی براي حرف علی غير چاه نيست

اين روزها که ياس علی قدخميده است

دل بيشتر براي ظهورت تپيده است

فضه توان ياريِّ مجروح را نداشت

آقا گمان کنم که زمانش رسيده است

وقتي کِشان کشان قدمی راه ميرود

خونابه ها تمام مسيرش کشيده است

اين سوي خانه فاطمه رويش گرفته و

آن سو حسن نشسته و رنگش پريده است

بغضش

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش) *

2425
2

اشعار  در فراق یار,(فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش) فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش

گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش

دلربايي همه آن نيست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش

جاي آن است که خون موج زند در دل لعل

زين تغابن که خزف مي‌شکند بازارش

بلبل از فيض گل آموخت سخن ، ور نه نبود

اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش

اي که در کوچه معشوقه ي ما مي‌گذري

بر حذر باش که سر مي‌شکند ديوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدايا به سلامت دارش

صحبت عافيتت گر چه خوش افتاد اي دل

جانب عشق عزيز است فرومگذارش

صوفي سرخوش از اين دست که کج کرد کلاه

به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل حافظ که به ديدار تو خوگر شده بود

نازپرو

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست) *

1580
1

اشعار مهدوی,(صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست) صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

بیار نَفحه‌ای از گیسوی مُعَنبَر دوست

به جانِ او، که به شکرانه، جان براَفشانم

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار

برای دیده بیاور غباری از در دوست

من گدا و تمنای وصل او هیهات

مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست

دل صنوبریم همچو بید لرزان است

ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد

چو هست (حافظ) مسکین غلام و چاکر دوست

(حافظ)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر در فراق یار,(عشق از سرای این دل من پا نمیشود) *

4465
6

شعر در فراق یار,(عشق از سرای این دل من پا نمیشود) عشق از سرای این دل من پا نمیشود

مجنون دلش بجز سوی لیلا نمیشود

بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند

هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود

این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر

بی روی یار آب گوارا نمیشود

سایه کجا و دیدن تشريف آفتاب

میخواستم ببینمت اما نمیشود

دق مرگ كرد بسكه مرا خواند بر خودم

آيينه از كنار دلم پا نميشود

تعجيل كن وگرنه كه از دست ميروم

اين كارها به صبر و مدارا نميشود

هرگز مكن سوال چرا ما نرفته ايم

هر قطره اي كه فاني دريا نميشود

بر من مگير خُرده كه درد فراق دوست

جز با نگاه دوست مداوا نميشود
(رضا جعفري)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:45
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر در فراق یار,(نازك دلي شبيه تو پيدا نميشود) *

5869
2

شعر در فراق یار,(نازك دلي شبيه تو پيدا نميشود) نازك دلي شبيه تو پيدا نميشود

اين دل حريف ناز تو مولا نميشود

اي ناز تو بهاي تمام نياز من

كالا بدون عرضه تقاضا نميشود

اخمت ، به جان حضرتتان ميكشد مرا

تا كي گره ز ابروي تو وا نميشود

يك گوشه چشم درد مرا ميكند دوا

عاشق حريف قهر دل آرا نميشود

نامحرمم مگر كه نگاهم نميكني

يا بنده ي سياه تماشا نميشود

هر پرده از نگاه تو تجديد بندگي

بي منّت تو بندگي ما نميشود

هفتاد سال عابد اگر بندگي كند

يك لحظه اش بدون تو امضاء نميشود

يوسف اگر عزيز تمام جهان شود

غير از غلام يوسف زهرا نميشود

پايت اگر ز سينه ي سينا كند حذر

موسي كه صاحب يد بيضا نميشود

نور جلال فاطمي ات سجده آور است

ورنه نماز ، تا به كمر

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:48
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر درد دل با امام زمان(عج),(بازآ که دل هنوز به ياد تو دلبر است) *

1954

شعر  درد دل با امام زمان(عج),(بازآ که دل هنوز به ياد تو دلبر است) بازآ که دل هنوز به ياد تو دلبر است

جان از دريچه ي نظرم، چشم بر در است

بازآ دگر که سايه ي ديوار انتظار

سوزنده‌تر ز تابش خورشيد محشر است

بازآ، که باز مردم چشمم ز درد هجر

در موج خيز اشک چو کشتي، شناور است

بازآ که از فراق تو اي گنج آرزو

دامن ز خون ديده چو درياي گوهر است

اي صبح مهر بخش دل، از مشرق اميد

بنماي رخ که روز من از شب، سيه‌تر است

زد نقش مهر روي تو بر دل چنان که اشک

آيينه‌دار چهره‌ات اي ماه منظر است

هرگز بدين لطافت و زيبايي و نشاط

دلبر نديده ايم كه جان مصور است

اي رفته از برابر ياران (مشفقت)

رويت به هر چه مي‌نگرم در برابر است
(عباس كي منش كاشاني(مشفق))

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 17:00
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی(ع),(سال ها منتظر روز وصالت هستم) *

1400
1

اشعار مهدوی(ع),(سال ها منتظر روز وصالت هستم) سال ها منتظر روز وصالت هستم

چشم در راه تماشای جمالت هستم

گر چه دورم ز تو امّا به خیالم آقا

صبح و شب معتکف کعبه ی خالت هستم

من که در باغ کرامات تو پرورده شدم

با گنهکاری خود،میوه ی کالت هستم

خوب می دانم از این که چقدَر آقا جان

باعث درد سر و رنج و ملالت هستم

با همه بار گناهی که به گردن دارم

نکند فکر کنی وزر و وَبالت هستم

روسیاهی مرا تو به رخ من نکشی

تا قیامت به خدا محو خصالت هستم

خوش به حال من مسکین که تو آقای منی

روزگاری است گدای تو و آلت هستم

آن قدَر آه از این چاه دلم جوشیده

که دگر چشمه ی جوشان زلالت هستم

بی جهت نیست که در بزم عزا می گریم

چون که من ریزه خور نان حلالت هستم

قامت

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 17:02
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر مهدوی,(از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را) *

1264
2

شعر مهدوی,(از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را) از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را
به وصالت نـرسيديم و نديديم تو را

روزي مـا فـقـرا شـربـت وصل تو نبـود
زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را

شايد ايام کهن سالي ما جلوه کني!
در جواني که دويديم و نديديم تو را

چه قدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم
چه قدَر شمع خريديم و نديديم تو را

گاهي اندازه ي يک پرده فقط فاصله بود
پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را

سعي کرديم كه شبي خواب ببينيم تورا
سحر از خواب پريديم و نديديم تو را

مدتي در پي تو رند و نظر باز شديم
همه را غير تو ديديم و نديديم تو را

فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است
از همه جز تو بريديم و نديديم تو را

لا اقل کاش دم خيمه ي تو جان بدهيم
تا بگوييم : ر

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 17:13
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار امام زمان(عج),(تا ظهورت چقدر فاصله داريم آقا) *

2199
2

اشعار امام زمان(عج),(تا ظهورت چقدر فاصله داريم آقا) تا ظهورت چقدر فاصله داريم آقا

آه از جمعه ي بي تو گله داريم آقا

زلـف شـب را به سراپـای سحـر می ریــزم

تا خود صبح به راه تو قمر مـی ریـــزم

ساحل چشــم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش موج تماشا زده اسـت

جمـعــه را سرمــه کشیدم كه مــگر برگـــردی

با همان سیصد و دلتنگ نفر برگــــــــــــــردی

زندگـــی نیست ممــات است ، تورا کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هـــــــــــــــم دارد

خير از جمعه نديديم به والعصر قسم

بي تو ما طعنه شنيديم به والعصر قسم

از دل تنــگ مـــــن آیا خبــری هــم داری ؟

آشنا ، پشت سرت مختصری هــــــــم داری؟

لذت درد تــو شـــد مـــزد دعـــای پــــدرم

من به این

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 17:17
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر در فراق یار,(مرا با عشق خود درگیر کردی به پایم با غمت زنجیر کردی بدان دنیای بی تو هیچ باشد دلم را از زمانه سیر کردی تو با رفتن به پشت ابر ایام غروب جمعه را دلگیر کردی) *

3477
3

شعر در فراق یار,(مرا با عشق خود درگیر کردی  به پایم با غمت زنجیر کردی     بدان دنیای بی تو هیچ باشد  دلم را از زمانه سیر کردی     تو با رفتن به پشت ابر ایام  غروب جمعه را دلگیر کردی) مرا با عشق خود درگیر کردی

به پایم با غمت زنجیر کردی

بدان دنیای بی تو هیچ باشد

دلم را از زمانه سیر کردی

تو با رفتن به پشت ابر ایام

غروب جمعه را دلگیر کردی

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(گر قسمتم شود كه تماشا كنم تورا) *

5502
9

اشعار مهدوی,(گر قسمتم شود كه تماشا كنم تورا) گر قسمتم شود كه تماشا كنم تورا

اي نور ديده جان و دل اهدا كنم تورا

اين ديده نيست لايق ديدار روي تو

چشمي دگر بده كه تماشا كنم تورا

تو در ميان جمعي و من در تفكرم

كاندر كجا بر آيم و پيدا كنم تورا

هر صبح جمعه ندبه كنان در دعاي صبح

از كردگار خويش تمنا كنم تورا

ياابن الحسن ، اگر چه نهاني ز چشم من

در عالم خيال هويدا كنم تورا

گويند دشمنان كه تو بنموده اي ظهور

زين افتراي محض ، مبرا كنم تورا

همچون مؤيدم به تكاپو ، مگر دمي

اي آفتاب گمشده پيدا كنم تورا

(سيد رضا مؤيد خراساني)

منبع:سایت من غلام قمرم

  • سه شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 03:57
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم) *

7075
5

اشعار مهدوی,(در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم) در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم

بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم

به وقت صبح قيامت كه سر ز خاك بر آرم

به گفت و گوي تو خيزم به جستجوي تو باشم

به مجمعي كه در آيند شاهدان دو عالم

نظر به سوي تو دارم غلام روي تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

ز خواب عافيت آگه به بوي موي تو باشم

حديث روضه نگويم گل بهشت نجويم

جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم

مِي بهشت ننوشم ز جام ساقي رضوان

مرا به باده چه حاجت كه مست روي تو باشم

هزار باديه سهل است با وجود تو رفتن

وگر خلاف كنم سعديا به سوي تو باشم

(سعدي)

منبع:سایت من غلام قمرم

  • سه شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:00
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر امام زمان(عج)-(هر سحر منتظر يار نباشم چه كنم؟) * علی اکبر لطیفیان

4750
5

شعر امام زمان(عج)-(هر سحر منتظر يار نباشم چه كنم؟) هر سحر منتظر يار نباشم چه كنم؟
من اگر اينهمه بيدار نباشم چه كنم؟
گريه بر درد فراق تو نكردن سخت است
خونجگر از غمت اي يار نباشم چه كنم؟
عده اي بر سر آنند اسيرت نشوند
من بر آنم كه گرفتار نباشم چه كنم؟
تو چه كردي كه من از خواب و خوراك افتادم؟
راستي ، اينهمه بيمار نباشم چه كنم؟
چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روي تو يكبار نباشم چه كنم؟
ابرويت تيغ مصري است كه جان ميطلبد
به طلبكار بدهكار نباشم چه كنم؟
خواستم نام مرا هم بنويسند_همين
سر بازار خريدار نباشم چه كنم؟
من اگر مثل تو هر صبح و غروبي آقا
فكر بين در و ديوار نباشم چه كنم؟
شاعر : علي اكبر لطيفيان

  • سه شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:02
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار مهدوی-(با کدام آبــرویـی روز شمـارش باشیم) * علی اکبر لطیفیان

9715
27

اشعار مهدوی-(با کدام آبــرویـی روز شمـارش باشیم) با کدام آبــرویـی روز شمـارش باشیم
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم

کاروان سحـرش مال هـمـه، جـا دارد
تا که جا هست ،چرا گرد و غبارش باشیم

سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

بارها كار دل ما به دستش افــتـاد
یادمان رفت كه ما در پی کارش باشیم

گـیـرم امـروز بـه ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم

ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟

اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـبـریـد
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم

(علي اكبر لطيفيان)

  • سه شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:05
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(سالار! وقت آمدنت دير شد بيا) *

1592

اشعار مهدوی,(سالار!  وقت آمدنت دير شد بيا) سالار! وقت آمدنت دير شد بيا

اين دل در انتظار فرج پير شد بيا

ديدم به خواب آمدي از جاده‌هاي دور

گفتا دلم که خواب تو تعبير شد بيا

اين جمعه هم گذشت و ليکن نيامدي

آيات غربتم همه تفسير شد بيا

افسرده‌ام بدون تو، باور نمي‌کني

عشقم اسير قسمت و تقدير شد بيا

گفتي که پاک کن دلت از هر چه غير ماست

قلبم به احترام تو تطهير شد بيا

هر شب به ياد خال لبت گريه مي‌کنم

عکست ميان آينه تصوير شد بيا

در دفترم به ياد تو نرگس کشيده‌ام

نرگس هم از فراق تو دلگير شد بيا

جانم فداي خال لبت نازنين نگار

ساقي ز زندگي به خدا سير شد بيا

منبع:من غلام قمرم

  • سه شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:07
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد