شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس
 محمد مهدی عبدالهی

یک جمعه دیگر ز فراقت نالم * محمد مهدی عبدالهی

1863
3

یک جمعه دیگر ز فراقت نالم یک جمعه دیگر، ز فراقت نالم

وقف تو شده، زندگی و این مالم

من کاسه صبرم به خدا لبریز است

آقا نظری به این دل و احوالم

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • پنج شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محمد مهدی عبدالهی

در قلب تمام عاشقان جا داری * محمد مهدی عبدالهی

1650
3

در قلب تمام عاشقان جا داری اللهم عجّل لولیّک الفرج

در کلّ جهان شما، نه همتا داری

در قلب تمام عاشقان، جا داری

از فرط گناهم، شده چشمت خونبار

غصّه به دلت، مثال دنیا داری

درهر شب جمعه به کنار مقتل

بر سینه زدی، ذکر غریبا داری

هر جمعه ،کنار علقمه می آیی

بر روی لبت، روضه سقّا داری

وقتی که شوی زائر قبر مادر

در سینه خود، ماتم زهرا داری

در گوشه سرداب ، بسی ناله زدی

با خالق شیعیان، تو نجوا داری

دستان دعا،بهر ظهورت بردار

در مسجد سهله، تو که مأوا داری

ای منتقمِ حسین زهرا، برگرد

در پشت سرت، دعای زهرا داری

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • جمعه
  • 10
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 07:16
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

مرا آتش زده سوز فراقت * محمد مهدی عبدالهی

1639
3

مرا آتش زده سوز فراقت اللهم عجل لولیک الفرج

مرا آتش زده سوز فراقت

که هر جمعه شدم مشتاق راهت

پدر جانم بگو از من، چه دیدی

که من دورم هماره از وصالت

...............................

ای عدالت گسترِ حیدر سرشت

مهدی ، ای خورشید تابان در بهشت

مِهر تو، سرمایه دین من است

از ازل، خالق به قلب من نوشت

...............................

یابنَ حیدر، یابنَ یاسین، یابنَ نور

کی شود از کعبه بنمایی ظهور

تا بگیرم در برت آرامشی

من نمایم پیش تو،حسّ جضور

...............................

تنی دارم فدای خال رویت

دلم بسته شده بر تار مویت

الهی یابن زهرا، گرچه یکبار

به خوابم طی کنم راهی به سویت

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • جمعه
  • 10
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 10:36
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

این جمعه دوباره آمد و یار نیامد * محمد مهدی عبدالهی

2246
7

این جمعه دوباره آمد و یار نیامد اللهم عجل لولیک الفرج
جمعه هایم سپری شد ز فراق رویت
العجَل، عاشق خسته نرسیده کویت
جمعه ها، ندبه بخوانم ز برایت هر دم
قسمتم کی شود آقا، که ببینم رویت

........................
این جمعه دوباره آمد و یار نیامد
آن شمس دل افروز شب تار نیامد
مولای غریب، پدر عالم هستی
آن طبیبِ قلب و دل بیمار نیامد
شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • جمعه
  • 10
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 10:52
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

سیّدی بانگ فرج را ساز کن * محمد مهدی عبدالهی

1565
6

سیّدی بانگ فرج را ساز کن سیّدی ، بانگ فرج را ساز کن

من نیاز محضم و تو، ناز کن

باز هم جمعه، گدا و ندبه ها

سیّدی، در میزنم در باز کن

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • جمعه
  • 10
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 11:17
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

السّلام ای روضه دار واقعی * محمد مهدی عبدالهی

1691
1

السّلام ای روضه دار واقعی همناله با امام زمان(عج) در سوگ حضرت حمزه(ع)

السّلام ای روضه دار واقعی

تسلیت، ای گریه هایت دائمی

در غم حمزه، عزیز مصطفی

بر سر و سینه زدی، در ماتمی

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • جمعه
  • 10
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 11:46
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار مهدوی-(وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم) * علی اکبر لطیفیان

3122
2

اشعار مهدوی-(وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم) وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم
باید که التماس به خون جگر کنیم
ما در فراق خون جگر میخوریم و بس
اصلا حلال نیست که کار دگر کنیم

وقتی طواف گرد تو را دور میزنم
پروانه نیستیم طواف حجر کنیم
ما بار خویش بسته و آماده ی توایم
کافیست تا اشاره کنی و سفر کنیم
دوری تو خسارت ما را زیاد کرد
راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم
ما را مران زخویش که عهد بسته ایم
تا خویش را به پات گرفتار تر کنیم
تو باز هم به رسم خودت میکنی کرم
هر چند اشتباهی از اینجا گذر کنیم
ای آفتاب، اول صبح ظهور تو
ما می رویم فاطمه را باخبر کنیم
(علي اكبر لطيفيان)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:42
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(اگر صد عالمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم) *

2268
1

اشعار در فراق یار,(اگر صد عالمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم) اگر صد عالمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم

کمـال آدمـم بخشنـد بی‌مهدی نمی‌خواهم

اگر بعد از هزاران سال مردن بر تن بی‌جان

مسیحایی دمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم

اگـر از تشنگـی آتـش برآیـد از نفس‌هـایم

به هر دم صد یمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم

گـر از تجلیـل بنشـاننـد بـر تخت سلیمان

هزاران خاتمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم

غـلام آستــان اهـل‌بیـت عصمتــم، آری

اگر جام جمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم

اگر هنگـام نــاداری بـه قـدر وسعت عالم

طلا و درهمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم

اگر با دست عیسی بـر تن مجروح از رأفت

سراپا مرهمم بخشند بی‌مهدی نمی‌خواهم

گـدای سامــرایم گــر هـزاران بـار آقایـی

به خلق عالمم بخشن

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 07:44
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

در فراق یار,(کجایی حامی قرآن کجایی حافظ ایمان) *

2672
1

در فراق یار,(کجایی حامی قرآن کجایی حافظ ایمان) کجایی حامی قرآن کجایی حافظ ایمان

کجایی قبله جانان امیر ملک جان مهدی

بیا مهدی بیا مهدی 2

من از عشق تو حیرانم ز هجرانت پریشانم

غمین و دیده گریانم امام انس و جان ومهدی

بیا مهدی بیا مهدی 2

بیا ای شهر یار دین بیا ای وارث یاسین

بیا ای رهبر آئین پناه شیعیان مهدی

بیا مهدی بیا مهدی 2

دو چشمم روز و شب سویت که بینم طاق ابرویت

فدای قد دلجویت شه خوبان بیا مهدی

بیا مهدی بیا مهدی 2

تویی همنام پیغمبر ، تویی بر عرش حق لنگر

تویی سالار تویی سرور تویی شاه جهان مهدی

بیا مهدی بیا مهدی 2

بود قرآن و دین تنها شده ظاهر همه فحشا

سراسر ظلم و کین بر پا نما خود را عیان مهدی

بیا مهدی بیا مهدی 2

معز الأولیا

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 07:50
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(ای نبی عزت اجداد یابن العسکری) *

3168
3

اشعار مهدوی,(ای نبی عزت اجداد یابن العسکری) ای نبی عزت اجداد یابن العسکری

ای علی را ارشد اولاد یابن العسکری

چاره شد از دست ای بیچارگان را دستگیر

از تو جوید شیعه استمداد یابن العسکری

رحم کن بر غربت اسلام وبر اسلامیان

هر دو را شد موقع امداد یابن العسکری

در کجایی العجل ای بی پناهان را پناه

نیست تاب این همه بیداد یابن العسکری

مرغ دل شد مبتلا چون صید در کنج قفس

این دل از غم کی شود آزاد یابن العسکری

ما به دنیا عزت و یک آبرو یی داشتیم

آبروها شد همه بر باد یا بن العسکری

این نهال ظلم در روز سقیفه ریشه کرد

شد رواج حکم استبداد یابن العسکری

کار با نهج عدالت بود در عهد رسول

بعد از آن شد ظلم نو بنیاد یابن العسکری

ظلم کردند آنقدر بر حی

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:03
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(بارالها رهبر اسلامیان کی خواهد آمد) *

9744
9

اشعار مهدوی,(بارالها رهبر اسلامیان کی خواهد آمد) بارالها رهبر اسلامیان کی خواهد آمد

جانشین خاتم پیغمبران کی خواهد آمد

دردمندان غمش را کشت داروهای مهلک

دردمندان را طبیب جسم و جان کی خواهد آمد

درد ما درمان ندارد جسم عالم جان ندارد

این تن بی روح را روح روان کی خواهد آمد

غم فزون شد قلب خون شد صبر از دل ها برون شد

شعیان را غمگسار مهربان کی خواهد آمد

قلب اگر از کار ماند روح اندر تن نماند

آن که هم روح است هم قلب جهان کی خواهد آمد

موج طوفان بلای ظلم شد نزدیک یا رب

ناخدای کشتی اسلامیان کی خواهد آمد

آتش نمرودیان سر تا سر عالم گرفته

آن که سازداین جهان راچون گلستان کی خواهد آمد

انتظار مصلحی دارد جهان

مصلح کل رهنمای انس و جان کی خواهد آمد

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(با همه ی لحن خوش آوایی ام) *

18289
73

اشعار مهدوی,(با همه ی لحن خوش آوایی ام) با همه ی لحن خوش آوایی ام

در بدر کوچه تنهاییم

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

نغمه ی تو از همه پر شور ت
کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ی ما می شدی

مایه ی آسایه ی ما می شدی

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ی ما را آتشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه جان من است

نامه ی تو خط امان من است

ای نگهت خواست گه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز به چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار مدد کار ما

کی و کجا وعده ی دیدار ما

دل مستنمدم ای جان به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

به مکه آمدم ای جا

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:45
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار امام زمان(عج),(آفتاب شیعه را مغرب درآ) *

2505
-2

اشعار امام زمان(عج),(آفتاب شیعه را مغرب درآ) آفتاب شیعه را مغرب درآ

بار دیگر سر زن از غار حرا

یا محمد تیغ برکش تا تماشایت کنند

تا که نتوانند هاشایت کنند

پاک کن از دامن دین ننگ را

این عروسک های رنگارنگ را

با تو در آینه ی لیل و نهار

باز تاب دیگری دارد بهار

ای تولایت پناه بی کسان

وارهان ما را ز چنگ کرکسان

ما کبوترهای محراب توئیم

در تب و تابیم و بی تاب توئیم

بنگر این مرغان خونین بال را

این سراسر رفتگان از حال را

هستی هستی بر افکن پوست را

تا ببیند شیعه روی دوست را

مهدی اگر از منتظرانت بودیم

چون دیده نرگس نگرانت بودیم

با این همه رو سیاهی و سنگ دلی

کاش که از هم سفر انت بودیم

ولی ظاهر و باطن کجایی

نقاب از چهره خود کی می گشای

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:50
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(بیا مهدی ولی با ذوالفقارت) *

2810
4

اشعار مهدوی,(بیا مهدی ولی با ذوالفقارت) بیا مهدی ولی با ذوالفقارت

که گردن ها بود در انتظارت

آن ساقی تشنه ، تشنه یاری است

آری عطشش ه خون ما جاریست

آمد گه شادمانی ای مردم

آن وعده آسمانی ای مردم

ای زنده دلان ظهور نزدیک است

هنگان ظهور نور نزدیک است

آن ماه به چاه رفته باز آید

قائم به اقامه نماز آید

او کیست ؟ همان عدل و میزان است

کوبنده کل دین ستیزان است

او کیست ؟ همان که سخت می تازد

تا کفر و نفاق را بر اندازد

مهدی نظری به ما عنایت کن

ما را به صراط خود هدایت کن

ای مرحم زخم بال جانبازان

درهم شکننده ی زبان بازان

از ذکر لب تو کام می گیرم

با یاد تو التیام می گیرم

ای لعل تو گوهر تبسم

بگشای لب از سر تبسم

ای راهنمای رهنوردا

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:55
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار امام زمان(عج),(شیعه شوق یعنی انتظار) *

2941
2

اشعار امام زمان(عج),(شیعه شوق یعنی انتظار) شیعه شوق یعنی انتظار

صاحب آئین تا صبح بهار

شیعه یعنی سالک پا در رکاب

تا که خورشید افکند رخ از نقاب

چشم ما سرشار آب و آتش است

وز پی زیبا رخی لولین وش است

گریه ی ما هق هق ما حقّ حقّ است

ناله از هجر ولی مطلق است

فاش می بینم ملائک صف به صف

این غزل خوانند با تنبور و دف

عشق بازان شور حال آمد پدید

میم و ها و میم و دال آمد پدید

شب نشینان دیده را روشن کنید

آن مه فرخنده فال آمد پدید

آمد آن روزی که در ناباوری

سرزند از غرب مهر خاوری

راستین مردی رسد با تیغ کج

شیعیان الصبر ُ مفتاح الفرج

چیست آن تیغ سفید آب دار

بی گمان لا سیف الا ذوالفقار

حیدر از محراب بیرون می زند

دین ستیزان را شبی خون

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:59
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر مهدوی,(خرم آن لحظه نقاب از رخ زیبا بگشایی) *

4845
1

شعر مهدوی,(خرم آن لحظه نقاب از رخ زیبا بگشایی) خرم آن لحظه نقاب از رخ زیبا بگشایی

همچنان مهر درخشان ببرم جلوه نمایی

خوش و فرخنده زمانی که ببینم رخ ماهت

ز دل غمزده ی عاشق خود عقده گشایی

عشق سوزان من و مهر فروزان جمالت

که گلستان ولا را تو چه پر نور و ضیایی

ز لب لعل تو احیا شده صد خضر و مسیحا

که تو هم کوثر و هم زمزم و هم آب بقایی

سر به پیش افکند مهر و مه به انوار حضورت

که تو ای آیت حق معنی والشمسی و الضحایی

فاش شد جمله حقایق ز گل روی منیرت

که تو مصباح هدی مظهر انوار خدایی

جمله شاهان جهان جیره خور خان تواند

معدن جود سخا بحر کرم کان عطایی

عشق از روی تو مشفق شده در عالم هستی

باب علم و هنر و مصدر هر عشق و صفایی

دفتر و خامه و اشعار

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 09:02
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار صاحب الزمان(عج),(یار ما خود را بعالم جلوه گر خواهد نمود) *

2348
3

اشعار صاحب الزمان(عج),(یار ما خود را بعالم جلوه گر خواهد نمود) یار ما خود را بعالم جلوه گر خواهد نمود

رهبری بر جمله انبیاء بشر خواهد نمود

دل بود آشفته از هجران رویش وین عجب

وصل او دل را شبی آشفته خواهد نمود

دوستان را دلوازی می کند از راه مهر

خرمن جان عدو را پر شرر خواهد نمود

می کند آئیین باطل را ز دنیا ریشه کن

دین حق را رایج اندر بحر و بر خواهد نمود

خشک گشته از سموم جهل چون گلزار دین

نخل ایمان را دوباره بارور خواهد نمود

دشمنانش را ز قدرت می کند خوار و ذلیل

دوستانش را به عزت مفتخر خواهد نمود

پیشوایی کو بود آئینه ی عدل خدای

کی ز ظلم ظالمین صرف نظر خواهد نمود

پایه های عدل را سازد زگیتی استوار

کاخ های ظلم ظالمین صرف نظر خواهد نمود

حرف حق گردید

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 09:07
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی با امام زمان(ج),(مي دانم از اين غم جگرت خونين است) *

2805
2

اشعار مناجاتی با امام زمان(ج),(مي دانم از اين غم جگرت خونين است) مي دانم از اين غم جگرت خونين است

شرمدنده ولي رسم زمانه اين است

سخت است كه فرهاد تو باشم آقا

وقتي همه جاي جان من شيرين است

از نام و نشاني تو كه در به در است

صحراي حجاز و مكه هم بي خبر است

بهتر كه از اين ننگ بميرم آقا

تا خيمه ات از خانه ما امن تر است

شرمنده كه در خانه ما حالي نيست

از تو ته فنجان كسي فالي نيست

احياناً اگر آمدي و برگشتي

از قبل بدان، جاي شما خالي نيست !

عاشق شدن اينجا خود هم آغوشي ست

باهوشي مان نتبجه مدهوشي ست

حق داري اگر جواب ما را ندهي

وقتيكه جواب ابلهان خاموشي ست

هروز گنه کرده ولی خوشحالیم

انگار به روسیه شدن می بالیم

یک هفته گذشت و جمعه از راه رسید

تا وقت ظهور

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی,(هر چی می گردم که پیدایت کنم) *

5723
12

اشعار مهدوی,(هر چی می گردم که پیدایت کنم) هر چی می گردم که پیدایت کنم
این دل دیوانه شیدایت کنم
در مسیر دیده من نیستی
من نمی دانم که نزد کیستی

در نجف یا کوفه یا کرب وبلا
یا مدینه خدمت خیر النساء(س)
در خراسانی ویا کاظمین
یا به سردابی به شهر عسکرین
گر بدانم منزل و ماوای تو
می کشم بر دیده خاک پای تو
برسر راهت نشینم روز و شب
یا غیاث المستغیثنم به لب
عزت دنیا و عقبایم تویی
گوهر پنهان و پیدا تویی
ای عزیز فاطمه(س) مردم بیا
مبتلا بر این همه دردم بیا
کس نمی پرسد دگر احوال من
تیره گردیده شها اقبال من
دشمنت بیند که من افسرده ام
می زند طعنه که مولایت کجاست
غافل از آنکه فرج امر خداست
یوسف(ع) قرآن بیا محض خدا
شیعه را از بند غم بنما جدا
مسجد کوفه کج

  • چهارشنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:35
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

کبوتر دل ما جمعه را مروری کرد * محمد مهدی عبدالهی

2092
10

کبوتر دل ما جمعه را مروری کرد یا صاحب الزّمان ادرکنی

کبوتر دل ما جمعه را مروری کرد

برای آمدنش ندبه غرق شوری کرد

خدا کند برسد جمعه ای که برگویند

ز کعبه آن گل نرگس،عجب! ظهوری کرد

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • جمعه
  • 14
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 05:12
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(بیا که شب ز فراق تو بی سحر مانده) *

2227
1

اشعار در فراق یار,(بیا که شب ز فراق تو بی سحر مانده) بیا که شب ز فراق تو بی سحر مانده
بیا که داغ فراق تو بر جگر مانده
بیا که دیده عالم دگر ندارد تاب
ز فرط گریه برای تو بی گوهر مانده

بیا که رنگ خزان دارد آرزو هامان
بیا که باغ امید تو بی ثمر مانده
جواب طعنه زنان را دهم به این جمله
که یار و صاحب من در ره سفر مانده
دل شکسته ی من هستی من زار است
تمام هستی من بر سر گذر مانده
شفا دهنده به زخم دل شکسته تویی
بیا که ناله ی زهرا به پشت در مانده

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:38
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(نه به سینه نفسی مانده نه به تن جانی) *

1517

اشعار در فراق یار,(نه به سینه نفسی مانده نه به تن جانی) نه به سینه نفسی مانده نه به تن جانی
خسته شد پایم از این فاصله طولانی
بی هدف می روم و از تو کمک می خواهم
تا نجاتم دهی از اینهمه سرگردانی

موج ها ساحل دیدار تو را می پویند
شده دریای نگاهم ز غمت طوفانی
از پس سینه دلم را به سویت پر دادم
برسد کاش به تو نامه ی این زندانی
باز با دعوت تو سینه زنان جمع شدند
صاحب خانه ولی نیت در این مهمانی

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مهدوی ,(ديدار رخ نگار سخت است) *

1494

اشعار مهدوی ,(ديدار رخ نگار سخت است) ديدار رخ نگار سخت است

وصل ِمه گلعذار سخت است

يك عمر در اين خزان نشستن

در آرزوي بهار سخت است

جايي كه همه به او رسيدند

محروم شدن ز يار سخت است

اين نخل ِ اميد ديدن او

تا اينكه رسد به بار سخت است

كس صيد دلم نكرده چون او

سوگند كه اين شكار سخت است

ديدار جمال آنكه باشد

مولاي علي تبار سخت است

در ماه خدا شعارم اين است

افطارِ بدون يار سخت است

چون نوبت ديدنش بيايد

گويند كه اختيار سخت است

خاك قدمش شفاي جان است

بي سهمي از آن غبار سخت است

شرمندگي از گناه و غفلت

از بس شده بي شمار سخت است

گر او نرسد به ياري من

هنگامه ي احتضار سخت است

در بيت جديد خود چه سازم

تاريكي ِ در مزار سخت است

(جو

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(بيا كه از غمت اي دوست خون جگر شده ام) *

2183
1

اشعار در فراق یار,(بيا كه از غمت اي دوست خون جگر شده ام) بيا كه از غمت اي دوست خون جگر شده ام

در آتش غم هجر تو شعله ور شده ام

تو مثل يك پدر ِ از سفر نيامده و

منم طفل يتيمي كه در به در شده ام

‹‹خودت اجازه نده بعد از اين گناه كنم››

كه من ميان گنه از تو بي خبر شده ام

به جز زيان به تو خيري نداشتم آري

مرا ببخش براي تو درد سر شده ام

به انتظار تو در جاده بس كه استادم

شبيه مادر تو دست بر كمر شده ام

شدند پير جوانان و پيرها مُردند

بيا ببين ز فراقت كه محتضر شده ام

هنوز هم به وصالت اميد دارم من

نگو كه قبل تو من راهيِ سفر شده ام

(هاني امير فرجي)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:01
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(فكري به حال اين دل بي‌ اختيار كن) *

1596

اشعار در فراق یار,(فكري به حال اين دل بي‌ اختيار كن) فكري به حال اين دل بي‌ اختيار كن

آهوي بي پناه و رها را شكار كن

يوسف شدي و خلق زليخاي تو شدند

كمتر ز چشم دلشدگانت فرار كن

اطراف، پُر شده ز طرفدارهاي تو

يك گوشه چشم نيز به گوشه كنار كن

دل دادنم ز عاقبت يك نگاه توست

اين لطف را هميشگي و پايدار كن

روز ظهور اگر بدنم زير خاك بود

يك فاتحه بيا سر قبرم نثار كن

تو مثل نوح از بغلم ساده رد نشو

با زور هم شده پسرت را سوار كن

يك نيمه شب اگر به مناجات مي روي

مارا ببر كنار خودت همجوار كن

(علي صالحي)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(درد فراق، ساده مداوا نمي‌شود) *

3621
1

اشعار در فراق یار,(درد فراق، ساده مداوا نمي‌شود) درد فراق، ساده مداوا نمي‌شود

بايد به هم رسيد،وَ اِلّا نمي‌شود

از شنبه بسته‌ايم به جمعه دخيل اشك

تا تو نيايي اين گره‌ها وا نمي‌شود

هر شب به اين اميد كه يك آن ببينمت

كوچه به كوچه مي‌دَوَم اما نمي‌شود

بي‌خود دلم خوش است به اشعار انتظار

اين حرفها براي من آقا نمي‌شود

يك گوشه چشم تو دل ما را ربود و برد

مجنون كه بي‌خود عاشق ليلا نمي‌شود

مثل منِ گدا سر كويت زياد هست

امّا كريم مثل تو پيدا نمي‌شود

تنها تويي كه واسطه‌ي فيض رحمتي

ورنه براتِ عفو من امضا نمي‌شود

(علي صالحي)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(باید غزل نوشت ز غوغای سرگذشت) *

2578

اشعار در فراق یار,(باید غزل نوشت ز غوغای سرگذشت) باید غزل نوشت ز غوغای سرگذشت

از عمر عاشقی که همه بی خبر گذشت

این حرفای من که به دردی نمیخورد

باید برای دیدنت از جان و سر گذشت

روی تو را ندیدم و یک روز میرسد

که با خبر شوی سگ کوی تو درگذشت

این هفته هم گذشت به سویت نیامدم

این هفته هم نیامدی و سخت تر گذشت
باید برای دیدنت آتش گرفت وسوخت

در آتش فراق تو از بال و پر گذشت

مجنون کجا شبی سر راحت زمین گذاشت

باید برای تو ز رهی پر خطر گذشت

گفتم میان خلوت تنهایی خودم

باید غزل نوشت ز غوغای سر گذشت

(امیر حسین حیدری)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار,(برگرد ای مسافر تنهای جاده ها) *

2664
1

اشعار در فراق یار,(برگرد ای مسافر تنهای جاده ها) برگرد ای مسافر تنهای جاده ها

زیرا به دست توست تمام اراده ها

برگرد از سفر که ببینی به چشم خویش

تلخی روزگار همه خانواده ها

ما جمعه جمعه مست خیال تو میشویم

هستیم بی خیال تمامی باده ها

جان را فقط به شوق ظهورت نداده ایم

شرمنده ایم از تو برای نداده ها

شاید همین نیامدنت نعمت خداست

ماییم و انتظار تو و استفاده ها

روز فرج سوار به مرکب که آمدی

دستی بکش به روی سرما پیاده ها

بی خود نزن به این در و آن در ، بگو دلم

آقا کدام آرزویت را نداده، ها..؟؟

(محمد حسن بیات لو)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

اشعار در فراق یار - (عمری ست در هوای خودت گریه می کنی) * رضا رسول زاده

2870
3

اشعار در فراق یار - (عمری ست در هوای خودت گریه می کنی) عمری ست در هوای خودت گریه می کنی
عمری ست با نوای خودت گریه می کنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت گریه می کنی
یک شب کنار پنجره فولاد می روی
با حاجت و دعای خودت گریه می کنی
شب های جمعه زائر شش گوشه می شوی
با یاد کربلای خودت گریه می کنی
با خواندن زیارت ناحیه تا سحر
با سوز روضه های خودت گریه می کنی
لایق نبوده ایم انیس غمت شویم
با درد و غصه های خودت گریه می کنی
ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم !
از غربتت برای خودت گریه می کنی
هر هفته نامه های مرا می زنی ورق
بر حال این گدای خودت گریه می کنی
کس تاب آن نداشته هم گریه ات شود
تنها ، تو پا به پای خودت گریه می کنی
(رضا رسول زاده)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار در فراق یار(افسوس خط فاصله ها بیشتر شده) *

1853
1

اشعار در فراق یار(افسوس خط فاصله ها بیشتر شده) افسوس خط فاصله ها بیشتر شده

ای وای گریه های شما بیشتر شده

اصلاً وفا به بیعت با تو نکرده ایم

گرچه ز جانب تو وفا بیشتر شده

یک عمر بی خیال ، نفس بی تو می کشیم

لطف تو هم ز قبل به ما بیشتر شده !

کمتر سراغ توبه ز تقصیر می رویم

در زندگی که جرم و خطا بیشتر شده

هر سال که گذشته ز دوران جبهه ها

کم یاد کردن از شهدا بیشتر شده

هم کاسه ای که نیست کند گریه پا به پات

تنهایی ات به صبح و مسا بیشتر شده

(رضا رسول زاده)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:49
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد