خوش آن ساعت که دیدار تو بینم
کمند عنبرین تار تو بینم
نبیند خرمی هرگز دل ما
مگر آن دم که رخسار تو بینم
***
غم عالم همه کردی به بارم
مگر ما لوک مست سر به تارم
مهارم کردی و دادی به ناکس
فزودی هر زمان باری به بارم
***
نسیمی کز بن آن کاکل آید
مرا خوشتر ز بوی سنبل آید
چو شب گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آید
***
فلک کی بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام دل نگرده آسمونم
***
غم عشقت مرا بيچاره كرده
دل تنگ مرا صد پاره كرده
هواي ديدن روي تو يك عمر
مرا در كوچه ها آواره كرده
***
نميدونم بهاره يا خزوونه
فلك با عاشقا نامهربونه
جوونيم رفت و
- سه شنبه
- 14
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 04:10
- نوشته شده توسط
- جواد