قتلگاه

مرتب سازی براساس

متن شعر غزال گودال -(به گودال می رفت پر از زخم، اما سبک بال می رفت) * محمدرضا رضایی

985
0

متن شعر غزال گودال -(به گودال می رفت  پر از زخم، اما سبک بال می رفت) به گودال می رفت
پر از زخم، اما سبک بال می رفت
برای طوافِ
امامِ زمان تیغِ دجال می رفت
برادر می افتاد
به دنبال او خواهر از حال می رفت
عجب اضطرابی
دقیقه به سختیِ صد سال میرفت
سنان باز میگشت
و یک مادری توی گودال میرفت
بُنیَّ بُنیَّ
صدا می زد او را و از حال میرفت
پس از ظهر خونین
سپاهی سوی خیمه خوشحال می رفت
به پای رقیه
می آمد چو زنجیر ،خلخال می رفت
کسی که عقب ماند
دو دستی سوی گوش اطفال می رفت
به زیر سُمِ اسب
تنی سوی خیمه لگدمال می رفت
سری در شلوغی
و انگشتری بین جنجال می رفت

پی سر می آمد
به دنبال یک بوسه خنجر می آمد
چه وصلی! که خنجر
برای خوش آمد به حنجر می آمد
به گودالِ پر خون
سنان دست در دستِ لشکر

  • چهارشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:09
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 مجتبی صمدی شهاب

شعر غزل مصیبت قتلگاه عاشورا -(بر شاه تشنه نیزه و شمشیرها زدند) * مجتبی صمدی شهاب

851
1

شعر غزل مصیبت قتلگاه عاشورا -(بر شاه تشنه نیزه و شمشیرها زدند) بر شاه تشنه نیزه و شمشیرها زدند
چون ماجرای کوچه به او بی هوا زدند

آنانکه در مدینه نبودند آمدند
مُحکم به روی پهلوی او ضرب پا زدند

سر دستهء اراذل کوفه اشاره کرد
یکباره با اشاره ء آن بی حیا زدند

تشویق می شدند کسانی که میزدند
او را میان هلهله با مرحبا زدند

بودند نان خور پدر و جدّ او ولی
این صید را طایفه ای آشنا زدند

جز سنگ و تیر و نیزه و تیغ این درنده ها
با هرزه گی به معرکه با ناسزا زدند

در پیش چشم خواهر او بین قتلگاه
بر جای جای پیکر او هر کجا زدند

عبّاس تا که بود که جرأت نداشتند
شه را جدا زچشم یلِ با وفا زدند

با پا به روی سینهء زخمش پریده و
با قهقهه چقدر به او بی اِبا زدند

بازی شان گرفت

  • دوشنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 09:18
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 امیر عباسی

شعر مرثیه گودال قتلگاه و زبانحال حضرت زینب(س) -( دردانگیز ترین لحظهٔ عُمر آن شب بود) * امیر عباسی

905
1

شعر مرثیه گودال قتلگاه و زبانحال حضرت زینب(س) -( دردانگیز ترین لحظهٔ عُمر آن شب بود) دردانگیز ترین لحظهٔ عُمر آن شب بود
که زِ داغت به جِنان فاطمه جان بر لب بود

با قدِ خم شده در نافله یارب گفتم
چون فقط ذکرِ تسلّای دلم یارب بود

گشت شمشیر خجل از تو و اشکِ خون ریخت
نیزه در معرکهٔ شرم،به تاب و تب بود

ای گل پرپر زهرا و علی آن گودال
بزمِ معراج تو و قتلگهِ زینب بود

  • دوشنبه
  • 1
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

مرثیه گودال قتلگاه -( آورده‌ای چـه بـر سـرم ای یار بی‌سرم) * سید محسن حسینی

77

مرثیه گودال قتلگاه -( آورده‌ای چـه بـر سـرم ای یار بی‌سرم) آورده‌ای چـه بـر سـرم ای یار بی‌سرم
یک لحظـه هم نمی‌شـود ای یار باورم

هرگز شهیـد ایـن همه درهم ندیده‌ام
پیکـر نبـود تـا کـه بگیـرم به پیکـرم

آن لحظه‌ای که خنجروحنجربه هم رسید
گفتم که پیش مـادر خـود وای مادرم

از عصـر تا غروب فقط دست و پا زدی
بـد کشتنـت حسیــن تـو را در برابرم

ای قبلـه‌ام ز داغ تـو مـن رو به قبله‌ام
باشـد میــان سینــه نفس‌هـای آخرم

بر خاک می‌نشینی و ننشینیم به چشم
ای خاک بر سرم که من از خاک کمترم

بـا سـم اسـب پیکـر پاشیـده تـو رفت
چیـزی نمانـده مـن ببـرم جانب حرم

ترسـم تو را ببوسم و درهـم ترت کنم
گفتم چه بهتر است که از بوسه بگذرم

  • جمعه
  • 10
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 02:29
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال گودال قتلگاه -( چرا تو سر نداری ای سایـۀ سـر من) * سید محسن حسینی

57

زبانحال گودال قتلگاه -( چرا تو سر نداری ای سایـۀ سـر من) چرا تو سر نداری ای سایـۀ سـر من
باور نمی‌کنـم تـو هستـی برادر من
جانم حسین حسین جان (2)

ای نوردیده دارم وضـو ز اشک دیده
تا آن که بوسه گیرم از حنجر بریده
جانم حسین حسین جان (2)

ازچه تودرخسوف یایقرصماه زینب
ترسم که تو بسوزی از دود آه زینب
جانم حسین حسین جان (2)

خون خدا به چشم پرخون کنم نگاهت
خواهـد دلـم بمیـرم میان قتلگاهت
جانم حسین حسین جان (2)

از آتش فراغـت از پـای تا سرم سوخت
بر حال خواهر تو دیشب دل حرم سوخت
جانم حسین حسین جان (2)
از بسکه نالـه کـردم یک ناله هم ندارم
مـن باغبانـم امــا یک لالـه هم ندارم
جانم حسین حسین جان (2)

شب تاسحرزداغت ازدیده خون فشاندم
خواندم نماز شب من اما نشسته خواندم
جانم حسین حسین جان (2)

طفــلان همـه گرفتنـد بـرای تو بهانه
آمــاده شــد رقیــه بـــرای تازیــانه
جانم حسین حسین جان (2)

بگوچراکه ازخون رنگت زدند حسین جان
چه گفته‌ای که آنهاسنگت زدند حسین جان
جانم حسین حسین جان (2)

اینجا به خون نشسته ماه و ستاره من
شـد خـاک قتلگاهـت دارالـزیارۀ من
جانم حسین حسین جان (2)

  • جمعه
  • 10
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 02:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال گودال قتلگاه -( بـه دیدنت سکینــه اومـد) * سید محسن حسینی

65

زبانحال گودال قتلگاه -( بـه دیدنت سکینــه اومـد) بـه دیدنت سکینــه اومـد
مـــادرم از مدینــه اومـد
شمـر بـروی سینـه اومـد ای وای

تا مـادرت زهـرا رو دیـدن
خنجر به حنجرت کشیدن
خیلی سـرت رو بد بریدن ای وای

زخم هاتو با خنده شمردن
خیلی غـریب گیـر آوردن
تنگ غروب سرت رو بردن ای وای

چشمـام هنـوز محـو نگاهِ
سینــه مــن لبــــریز آهِ
شمـر هنــوز تــو قتلگـاه ای وای

یک لحظه تنهات نمی‌زاره
هـی میـره و میـاد دوباره
دست از سرت برنمی‌داره ای وای

موی شکن در شکنت کو
سرت و که بردن تنت کو
ای یوسفـم پیـراهنت کو ای وای

ای همه هستم حسین جان
من دل به توبستم حسین جان
می‌ریزی ازدستم حسین جان ای وای

من گل پرپرگشتـه دیدم
من مادر سرگشتـه دیدم
من پیکـر برگشتـه دیدم ای وای

خون ازدوچشم خواهرت رفت
مـادر من بود و سرت رفت
با سم مـرکب پیکرت رفتای وای

صاحب حرم پاشو حرم سوخت
پاشو ببین پا تا سرم سوخت
غیرت کامل معجرم سوخت ای وای

مونــده ربـــاب و گاهـواره
رقیـه مونــد و گـوش پـاره
نــداره دیگــه گوشـــواره ای وای

پاشـو تـو ای دلبـر و دلدار
زینب شــده قافلــه‌سـالار
حسیـن مـن خدانگهـــدار ای وای

  • جمعه
  • 10
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال گودی قتلگاه -( ببین ای همدمم جـز غـم اگـر همدم ندارم) * سید محسن حسینی

51

زبانحال گودی قتلگاه -( ببین ای همدمم جـز غـم اگـر همدم ندارم) ببین ای همدمم جـز غـم اگـر همدم ندارم
منم چون لاله و جز اشک خود شبنم ندارم
ز جا خیــز و تماشـا کـن مرا ای محرم من
همـه نامحـرمان ماندنـد و من محرم ندارم
توکردیروزمن شب کجایی جان زینب
ز تو چیـزی نمانده به زیـر سم مرکب
امیــد همــه گـل فاطمـه ترا بد چیده دشمن
به شوروشعف توراهرطرف چرا پاشیده دشمن

تو را ای لاله‌ام بـا تیـر و نیـزه چیدن اینجا
همه با چشم خود تنهایی‌ات را دیدن اینجا
عزیـز نازنیـن تا خواهـرت نقش زمیـن شد
همه نامحرمان بـر محـرمت خندیدن اینجا

کجایــی دلبــر مـن عزیــز مــادر من
نداری سر که ببینی چه آمد بر سر من
امیــد همــه گـل فاطمـه ترا بد چیده دشمن
به شوروشعف توراهرطرف چرا پاشیده دشمن

ز خون پیکر تو پیکرت رنگ است حسین جان
بگو با من چرا گودال تو تنگ است حسین جان
چــرا ای تکیـه‌گاه مـن بـه نیــزه تکیه دادی
نمی‌دانم چرا دور و برت سنگ است حسین جان
بــرایت ای بــرادر نه سر مانده نه پیکر
کدامین عضو مانده برد در خیمه خواهر
امیــد همــه گـل فاطمـه ترا بد چیده دشمن
به شوروشعف توراهرطرف چرا پاشیده دشمن

  • جمعه
  • 10
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه زبانحال گودی قتلگاه -( قربـان روی ماهـت- من می‌کنم نگاهت) * سید محسن حسینی

86

نوحه زبانحال گودی قتلگاه -(  قربـان روی ماهـت- من می‌کنم نگاهت) قربـان روی ماهـت- من می‌کنم نگاهت
آمده‌ام حسین جان- میــان قتلگــاهت
دست و پا مزن به پیش چشم مادرت
دست و پا مزن میـاد صــدای مادرت
دست و پا مزن داره میمیـره دخترت

زخماتو می‌شمردن- پیـراهنت رو بردن
امــام بی‌سپــاهم- غریب گیرت آوردن
بسکه تشنه‌ای چشمات دیگه نمی‌بینه
تــوی قتلگــاه دعــای زینـب همینه
کاش کسی نیـاد بـروی سینـه بشینه

عزیـز جــان زینـب- جانم رسیده بر لب
من چه کنم که موندی- به زیر ده تا مرکب

پیش مادرم با خندشون سوزوندنت
پیش مادرم محــال زنـده موندنت
پیش مادرم بـا نیــزه برگردوندنت

تویـی تویـی کنـارم- عضو تو می‌شمارم
جمعت کنم چه جوری- من یک عبا ندارم
معلومه حسین آتـش بـه ماســوا زدی
معلومه حسین مــادرم و صـــدا زدی
معلومه حسین که خیلی دست و پا زدی

  • جمعه
  • 10
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:36
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

قتلگاه -( باعصا بود زدند بر بدنش ..بی پروا) * محسن راحت حق

680

قتلگاه -( باعصا بود زدند بر بدنش ..بی پروا) باعصا بود زدند بر بدنش ..بی پروا
نیزه ها بود زدند بر دهنش ..بی پروا

خطبه ای خواند که تا گمشدگان بر گردند
پس دویدند میانِ سخنش..بی پروا

مادری گوشه ی گودال تماشا می کرد
که ربودند همان پیرهنش،..بی پروا

قصدِ قربت که نمودند به شمشیر و سنان
می زدند ضربه ی محکم به تنش..بی پروا

بستری داشت ز خاک و بدنی خون آلود
این دو تا شد سرِ آخر کفنش ..بی پروا

تیر باران شدنش وضع جهان برهم ریخت
بدنش گشت شبیه حسنش ..بی پروا

پیرمردانِ قبیله همگی با همّت..
با عصا بود زدند بر بدنش ..بی پروا

  • سه شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 15:14
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

قتلگاه -( زیرِ سُمّ ِ مرکبان..کوبیده شد اعضای تو) * محسن راحت حق

397

قتلگاه -( زیرِ سُمّ ِ مرکبان..کوبیده شد اعضای تو) زیرِ سُمّ ِ مرکبان..کوبیده شد اعضای تو
ردّ ِ پا افتاده از زیرِ گلو تا پای تو..

دنده هایت جا به جا شد مثلِ زهرا مادرم
ناله از دل می کشم می دانی آخر خواهرم؟

چشم ها کم مانده خونابِ جگر ریزد حسین
باید از دیده فقط دُرّ و گهر ریزد حسین

این چه اوضاعی ست در گودالِ غمها ریختند
پیکرت را زیرِ سم با خاکها آمیختند..

خاک و خون گویا کفن شد بر تمامِ پیکرت
زیرِ لب دارم دعا تا که نبیند مادرت..

له شدی در زیرِ دست و پا غریبِ نینوا
از تنت افتاده در گوشه کنارِ کربلا..

پیکرت را جمع کردن ..بوریا می خواهد و..
یاری بسیار از سمتِ خدا می خواهد و..

روی خاک کربلا می مانی انگاری سه روز
در برِ خیرالنسا می مانی انگاری سه روز

روضه ای در پرده می خوانم تو را خیر البشر
اشبه الناسی به زهرا مادرم در پشتِ در

  • سه شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 15:18
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

قتلگاه -( روضه سنگین شده ای کاش که لب وا بشود) * محسن راحت حق

451

قتلگاه -(  روضه سنگین شده ای کاش که لب وا بشود) روضه سنگین شده ای کاش که لب وا بشود
بهرِ روضه همه اسبابِ ..مهیّا بشود

سینه ات جای بلندی ست نبینم که کسی
دور از شان و ادب روی تنت پا بشود

زیرِ چکمه که فتادی نفَسم سخت گرفت
به کمک آماده ام تا دمت احیا بشود

تشنه لب ناله نزن مادرم از راه رسید..
نگرانِ نَفَست حضرت زهرا بشود..

تیرها را که شکست روی تنت جای گرفت
قاتل است آمده تا صاحبِ سودا بشود

بدنت را که به رو کرد دلم ریخت بهم..
کاش می شد که کمی با تو مدارا بشود

اشکِ چشمانِ مرا کاش پذیرا بشوی
زخم با اشک گمانم که مداوا بشود

دست و پا می زنی و زینبِ تو کرده دعا
کاش محشر به همین ثانیه برپا بشود

بعد از این خوردنِ آب است حرام ای تشنه
خواهرت کاش شهیدِ لبِ دریا بشود

  • سه شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

گودال قتلگاه -( تن ناشناس بود صدا آشنا ولی) * حامد آقایی

563
1

گودال قتلگاه -( تن ناشناس بود صدا آشنا ولی) تن ناشناس بود صدا آشنا ولی
آری حسین بود سر از تن جدا ولی

یک کشته هم شبیه تن زخمی اش نبود
سر را بریده بود عدو از قفا ولی

زینب شنید تا که اخیه الیه را
در پیش او نشست برای عزا ولی

تا خواست با برادر خود شرح غم کند
وا شد دهانِ حنجره ایی بی حیا ولی

آن لحظه دید دور و برش نیست محرمی
پا در رکاب بُرد و پیِ آشنا ولی..

یادش بخیر دور و برش حلقه می زدند
حالا عقیله می رود از کربلا ولی..

در آسمانِ خواهر خود چون هلال رفت
در شام و کوفه بود بر آن نیزه ها ولی

خونِ خدا هر آنچه که در غاضریه برد
بردند و ماند جوششِ خون خدا ولی

  • چهارشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 17:38
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

گودال قتلگاه -( مثل یک شیشه ی عِطری که درش وا شده بود ) * ناشناس ؟؟؟

849

گودال قتلگاه -( مثل یک شیشه ی عِطری که درش وا شده بود ) مثل یک شیشه ی عِطری که درش وا شده بود
سر جدا از بدن زاده ی طاها شده بود

گشت آکنده ز عِطرش همه ی دشت بلا
بر لب جن و ملَک بانگ خدایا شده بود

لاله هایش همه پرپر شده آغشته به خون
باغبانی که بهارش همه یغما شده بود

عِطرش آمیخت چو با رایحه ای با گل یاس
قتلگَه خواستگه ناله ی زهرا شده بود

زینب آمد که سرِ سرو به دامان گیرد
لیک سر بهر سر نیزه مهیا شده بود

جای یک بوسه نَبُد بر تن آن سرو بلند
و گلو بوسه گه خنجر اعدا شده بود

تا به رگ های بریده سر خود را بنهاد
عالمی غرق در آن صحنه ی زیبا شده بود

و در آن لحظه که زینب همه زیبایی دید
گشت هنگامه به پا محشر کبری شده بود

آفرینش همه میرفت شود کُن فیکون
عرش لرزید و فلک هم کمرش تا شده بود

زین مصیبت چو ز احجار زمین خون جوشید
آسمان گریه کنان زین غم عظمی شده بود

شیشه ی عطر تنش خرد و درش گم شده بود
همچو تسبیح که پاشیده ی اعضا شده بود

بر سِنان تا که سَنان زد سر پر خون حسین
در دل زینب غم دیده چه غوغا شده بود

کس ندانست در آن لحظه به زینب چه گذشت
آه از آن شیشه ی عِطری که درش وا شده بود
شاعر:جواد کریم زاده

  • چهارشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 17:43
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

گودال قتلگاه -( غم به غیر از غمِ او این دلِ بی تاب نخورد) * مهدی مقیمی

1588
6

گودال قتلگاه -( غم به غیر از غمِ او این دلِ بی تاب نخورد) ?مادرِ آب

غم به غیر از غمِ او این دلِ بی تاب نخورد
چهرهء شامِ غمش رنگ ز مهتاب نخورد
بیش ازین ننگ ، به پیشانیِ اعراب نخورد
ذبح شد تشنه و آب از روی آداب نخورد
« مادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

دشمن از پیر و جوان سیر شد از آب ولی.....
مرکبِ لشگریان سیر شد از آب ولی.....
خولی و شمر و سنان سیر شد از آب ولی.....
قطره ای کودک ششماهۀ بی خواب نخورد
« مادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

تار می دید همه کرببلا را ز عطش
دود می دید تمامیِّ فضا را ز عطش
خوب تشخیص نمی داد صدا را ز عطش
بود عطشان و از آ ن گوهرِ نایاب نخورد
« مادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

هر چه دنبالِ سرش خواهرِ او گشت نبود
به خدا جای سرش بر نی و در تشت نبود
هیچ سنگی به هر اندازه در آن دشت نبود
که در آن ورطه به پیشانیِ ارباب نخورد
« مادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

بی غنیمت کسی از کرببلا رفت ، نرفت
بی سرش ، شمر زگودال بلا رفت، نرفت
زآنهمه تیر یکی هم به خطا رفت ، نرفت
چه جراحات که بر پیکر اصحاب نخورد
« مادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

سر، پیمبر شدو نی نقطۀ معراج شد و ....
قتلگه خون شد و دریا شد و مَوّاج شد و ....
حرم فاطمه طوفان شد و تاراج شد و ....
هیچ طوفان زده اینگونه به گرداب نخورد
« مادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

?پدرِ خاک

نیست قلبی که ازین حادثه غمناک نشد
نیست چشمی که در این مرثیه نمناک نشد
نیست آهی که ازین داغ به افلاک نشد
عمق این فاجعه واللهِ که ادراک نشد
" پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد "

وقتی افتاد روی خاک نبودش نفسی
نه مُعینی نه کمک حال ، نه فریاد رسی
در میان شهدا وضعیتِ جسم کسی
مثل جسمِ خودِ ارباب اسفناک نشد
" پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد "

یک نفر نیست بگیرد جلوی ملعون را
پُر ز خون شهدا کرد همه هامون را
خون ارباب ز سر ریخت به صورت ، خون را
خواست با پیرهنش پاک کند پاک نشد
" پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد "

ای مصیبات به پیشِ غمِ این تن هیچید
به عبا کاش یکی بود تنش را میچید
گر چه گیرم کفنی بود نمی شد پیچید
بوریا نیز حریفِ تن صد چاک نشد
" پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد "

به کنار اینکه لبش پُر ترک و عطشان بود
یا که آیاتِ تنش زیر سُم اسبان بود
شهریار همه عالم بدنش عریان بود
پوشِشَش غیر غبار و خس و خاشاک نشد
" پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد"

  • پنج شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 14:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

چشم ها تار و سما دود و زمین افسرده (قتلگاه امام حسین) * رامین برومند

291

چشم ها تار و سما دود و زمین افسرده (قتلگاه امام حسین) امام حسین

چشم ها تار و سما دود و زمین افسرده
تیر ها از بدنش تاب و توان را برده

تشنه بود و عوضش نیزه به خوردش دادند
خار در سینه ی گل رفته و گل پژمرده

آنهمه زخم زبان، مرگ جوانش کم بود…
حال نیزه ز همه سمت و ز هرکس خورده

جلوی چشم همه جسم علی اکبر خود
تکه تکه به عبا چیده دلش آزرده

احتیاجی که دگر بر سم مرکب ها نیست
آنکه را نیزه زتن تاب و توانش برده

ته گودال که نه بر سر نعش پسرش
پدر پیر جوان مرده همان جا مرده

✍?رامین برومند (زائر)

  • پنج شنبه
  • 6
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 17:43
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)
ادامه مطلب

گودال قتلگاه -( رفت زیر سم مرکب پیکرش الفاتحه) * محمود یوسفی

278
1

گودال قتلگاه -( رفت زیر سم مرکب پیکرش الفاتحه) رفت زیر سم مرکب پیکرش الفاتحه
ریختند از هر طرف دور و برش الفاتحه

حمد و توحیدی بخوانید ای عزیزان حسین
زیر و رو شد آیه‌های کوثرش الفاتحه

یک طرف پیراهنی که یادگار مادر است
یک طرف انگشت با انگشترش.. الفاتحه

هرکه هرچه خواست از گودال با خود برد و بعد
شمر آمد تازه بالای سرش الفاتحه

خنجرش را با سر شمشیر خولی تیز کرد
بعد رفت آرام سوی حنجرش الفاتحه

کاش میشد لااقل از رو به رو ذبحش کند
پشت و رو شد پیش چشم مادرش الفاتحه

زینب آنجایی که رفتی روی نیزه جان سپرد
یکصدا شادی روح خواهرش الفاتحه

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 13:06
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

گودال قتلگاه -( آسمان شد تیره و شد همهمه دور و برت) * مرضیه عاطفی

242
1

گودال قتلگاه -( آسمان شد تیره و شد همهمه دور و برت) آسمان شد تیره و شد همهمه دور و برت
بر سرش میزد زمین در لحظه های آخرت

تا به روی زخم های سینه ات قاتل نشست
بر زمین افتاد روی تل پریشان خواهرت

«وا حسینا» گفت و با هر ضجّه میزد بر سرش
شمر(لع) در گودال تا برداشت سر از پیکرت

غرقِ خون بر خاک زیر دست و پا افتاده بود
خواهرت را بیشتر دق داد وضع حنجرت

غارتت کردند و کرده شعله ور جان مرا
بیشتر آن دستِ بی انگشت و بی انگشترت

اسب سرکش نعل های تازه می‌خواهد چه کار؟!
درهم و برهم شدی؛ پاشیده شد سرتاسرت

پیرمردی بر عصایش چند نیزه بسته بود
میزد و میگفت این هم آب و نانِ دخترت

پاک می‌کردند با پیراهنت سرنيزه را
ای زبانم لال! رفت از حال زهرا(س)مادرت!

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

گودال قتلگاه -( گفت بسم الله و ساقط گشت عرش از روی زین) * سید محمد حسین حسینی

296

گودال قتلگاه -( گفت بسم الله و ساقط گشت عرش از روی زین) گفت بسم الله و ساقط گشت عرش از روی زین
راویان گفتند: افتاده است از سمت یمین

می‌زنندش آن کماندارن به تیر سهمناک
واین عربها دستهاشان پر ز سنگ سهمگین

امت پیغمبرند اینان که سنگش می‌زنند
این چنین از احمد مختار شد شرمنده دین

آن‌که روزی جایگاهش سینه‌ی محمود بود
حال بین مسلمین سر می‌گذارد بر زمین

عرشیان را نیست پروا از حوادث پس چرا
چشم های خویش را بسته‌ست جبریل امین

فضه آنجا بود اما لحظه‌ی ذبح حسین
مادرش فریاد می‌زد یا امیرالمومنین!

این حسین توست زیر نیزه‌ی تیز سنان
این حسین توست زیر چکمه‌ی شمر لعین

این حسین توست خلقی می‌کِشندش آن‌چنان
این حسین توست جمعی می‌کُشندش این‌چنین

این حسین توست عریان روی خاک افتاده‌است
این حسین توست؛ راسش را به روی نی ببین

از نجف برخیز و بنگر رشته‌های گردنش
پاره شد در زیر تیغ خصم؛ یا حبل المتین!

تکه های پیکر او زیر سم اسب‌هاست
پاره‌ی پیراهنش در دست های آن و این

جسم بی سر را که جانی نیست بین پیکرش
خود دلیلش چیست پس این ضربه‌های آخرین
=
در هجوم بی امان کوفیانِ دزد و هیز
دخترانش را پناهی نیست غیر از آستین

دخترت بر روی خاک افتاد و دورش دشمن است
یا علی! برخیز هنگام عبا آوردن است

  • یکشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:15
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

زمینه و زمزمه بسیار زیبای گودال ۱۴۰۲ اصغر چرمی -(شمشیر دارا میان طواف پهلوت) * اصغر چرمی

72
1

زمینه و زمزمه بسیار زیبای گودال ۱۴۰۲  اصغر چرمی -(شمشیر دارا میان طواف پهلوت) شمشیر ، دارا میان طواف
پهلوت
سنگا ، میان بشینن روی ابروت
این چه ، رسمیه که کوفیا دارن
نیزه ، شکسته ها رو میندازن روت

یه عده دارن
می رسن اینجا با شتاب
با تیغ و تیر و نیزه ها
می زننت برا ثواب

تنها نمی خوان
بندازن یه زخمی رو بدن تو
می خوان بردارن سهمی از تن تو

ثارالله اباعبدالله

داداش ، فدای اون پیرهن پارت
موندم ، چجوری شد تن تو غارت
کاشکی ، می شد که خاکت کنم اینجا
قبل از ، این که برم یه روز اسارت

پا می گذارید با
نامردی بر روی امام
جلو چشمای مادرش
کشتیدش بین ازدحام

در بین گودال
مادرش اومد با قد خمیده
بوسه زده به رگهای بریده

ثارالله اباعبدالله

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:22
  • نوشته شده توسط
  • اصغر چرمی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد