عید غدیر خم

مرتب سازی براساس
 حسن ثابت جو

غزل مدح امیرالمؤمنین علی(ع) ـ ویژه غدیر خم -(يا ايّها الناس اين دلم را در گلستان يافتم) * حسن ثابت جو

615

غزل مدح امیرالمؤمنین علی(ع) ـ ویژه غدیر خم -(يا ايّها الناس اين دلم را در گلستان يافتم) غزل مدح امیرالمؤمنین علی(ع) ـ ویژه غدیر خم
يا ايّها الناس اين دلم را در گلستان يافتم
وقتي در او حبِّ علي، آن شاه مردان يافتم
من مرده بودم از ازل، ليكن به يومن نام او
شد زنده روحِ مرده‌ام، من از علي جان يافتم
او در پسِ صد پرده و هرگز نديده چشمِ من
اما نديده عاشقش گرديدم، ايمان يافتم
وقتي به ذكر «يا علي» لب‌هاي من شد آشنا
گشتم دواي دردها، هم اين كه درمان يافتم
وقتي به درياي ولا خود را به آب انداختم
گشتم گداي مرتضي، ملكِ سليمان يافتم
دادم به دست آل حق دل را به رسم هديه‌اي
شكر خدا چون عاقبت جان نزد جانان يافتم
فطرس بگو بر عارفان از عشق‌بازي‌هاي عشق
من از عبادات علي معناي عرفان يافتم

  • چهارشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 15:07
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 حسن ثابت جو

شعر مقام ولایت حضرت علی(ع) ـ ویژه غدیر خم -(لحظه اي عاشقانه خو گشتم با دلم گرم گفتگو گشتم) * حسن ثابت جو

393

شعر مقام ولایت حضرت علی(ع) ـ ویژه غدیر خم -(لحظه اي عاشقانه خو گشتم با دلم گرم گفتگو گشتم) شعر مقام ولایت حضرت علی(ع) ـ ویژه غدیر خم
لحظه اي عاشقانه خو گشتم
با دلم گرم گفتگو گشتم
نيمه شب بود و نيمه هاي رجب
گفتم اي دل چها كنم ز طرب
دل بگفتا به عشق شا ه جهان
استخاره نما تو با قرآن
هر طليعي در آن نمايان شد
معني اش رمز مستي جان شد
اين من و دل، تقدس هر آه
وا نمودم به ذكر بسم الله
آيه اي شد عيان چو نور ماه
مائده بود و پنجم از پنجاه
آيه را بین سینه خواباندم
معني اش را براي دل خواندم
دين پرستان ولايت از والاست
حق ولي و پيمبرش مولاست
ديگر آن كس ولايتش عظماست
كاو سرشتش ز عالم بالاست
دل كمي در خودش تعقل كرد
با رگ قلب من تفعل كرد
گفتش ای دل حديث آن داني
گر نداني چو مرده بي جاني
سائلي لحظه ي صلا

  • چهارشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

غزل در مدح امیرالمؤمنین علی(ع) ـ ویژه غدیر خم -(پادشه و تاج سر عشق علي است و بس) * حسن ثابت جو

486

غزل در مدح امیرالمؤمنین علی(ع) ـ ویژه غدیر خم -(پادشه و تاج سر عشق علي است و بس) غزل در مدح امیرالمؤمنین علی(ع) ـ ویژه غدیر خم
پادشه و تاج سر عشق علي است و بس
اسوه ي ايمان، گوهر عشق علي است و بس
چونكه ولادت شده در كعبه ي عشق و صفا
فاش بگويم پسر عشق علي است و بس
اي كه هواي غم عشاق نمودي بدان
مرهم هر دردِ سر عشق علي است و بس
دور و بر فاطمه چون شمع علي سوخته
دان كه چرا بال و پر عشق علي است و بس
گشته به هر جنگ، چو سدّي بَرِ پيغمبرش
چونكه تهنتن سپر عشق علي است و بس
عشق حسين و حسن و سلسله ی حیدری ست
اهل ولایت ثمر عشق علي است و بس
گر چه ابالفضل قدش سر و رخش چون مه است
اوست ز نسلِ قمرِ عشق علي است و بس

  • چهارشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 15:11
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

متن شعر رباعی عید غدیر -(امروز ، تمام کافران مایوسند) * میثم مومنی نژاد

426

متن شعر رباعی عید غدیر -(امروز ، تمام کافران مایوسند) امروز ، تمام کافران مایوسند
در شعله ی کینه های خود محبوسند

گفتند : گلوی برکه را میگیریم
دیدند ... که غرق در دو اقیانوسند

  • پنج شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 10:51
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

متن شعر رباعی عید غدیر -(هشیار کن ای رسول مستان مرا) * میثم مومنی نژاد

365

متن شعر رباعی عید غدیر -(هشیار کن ای رسول مستان مرا) هشیار کن ای رسول مستان مرا

از خم بچشان باده پرستان مرا

معراج دوباره ات مبارک باشد

یک بار دگر بگیر دستان مرا

  • پنج شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 10:52
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

عید غدیر -(سرم به پای تو افتاد در رسای تو امشب ) * احمد شاکری

413

عید غدیر -(سرم به پای تو افتاد در رسای تو امشب ) سرم به پای تو افتاد در رسای تو امشب

قلم نفس زد و هو می کشد برای تو امشب

دلم نشسته و با عاشقانه های تو امشب....

هوا هوای گداییست در سرای تو امشب

نشسته ام که بمانم فقط به پای تو امشب

خدا دوباره غزل را به استعاره کشیده

به روی عشق خط انداخته دوباره کشیده

برای فرش قدم هات ماه پاره کشیده

ِغدیر آمد و کارش به استخاره کشیده

که عشق را بتراشد چگونه پای تو امشب

بیا و پا بزنم تا که خاکسار تو باشم

من آفریده شدم تا که وامدار تو باشم

تو قبله باشی و من خاک در مدار تو باشم

قرار من فقط این است بیقرار تو باشم

دوای درد من و نسخه ی شفای تو امشب

علم به دست تو افتاد تا به پات بمیرم

دلم به دست تو افتاد

  • شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:00
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

مدح امیرالمومنین -(خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد ) *

457

مدح امیرالمومنین -(خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد ) خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد

که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد

کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست

دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست

نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی

نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی...

نوشتم شمس... دیدم گنبدش زیباتر از آن است

نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است

به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تراز آن است

نوشتم عرش...دیدم مرتضی اعلی تر از آن است

شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم

صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم

من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد

همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد

سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی دان

  • شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:05
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

مدح امیر المومنین -(سر داده اند پای علی سر شناس ها ) * صادق میرصالحیان

969

مدح امیر المومنین -(سر داده اند پای علی سر شناس ها ) سر داده اند پای علی سر شناس ها

چشمان اوست معدن گوهرشناس ها

شاگرد ” ضربة علیٍ یومُ خندق” اند

شمشیر می زنند اگر سرشناس ها

نهج البلاغه رفت به بازار زرگران

سنگ محک زدند به سر زرشناس ها

تا نقطه های خطبه او رفت آسمان

شد پرستاره دیده اخترشناس ها

هوهوی ذوالفقار علی را شنیده اند

از شقشقیه اش همه منبر شناس ها

ساقی برای متقیان خطبه خوانده است

یعنی رسیده دور به ساغرشناس ها

نهج البلاغه خواندم و قرآن بلد شدم

پی برده ام به حرف برادرشناس ها

  • شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:11
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -(ای آسمان مُبلِّغ عشق و کمال تو ) * حسین ایمانی

1107

عید غدیر -(ای آسمان مُبلِّغ عشق و کمال تو ) ای آسمان مُبلِّغ عشق و کمال تو

وِرد لب ملائکه خُلق و خصال تو

یا قاهـِر العَـدُوِّ... وَ یا وٰالِیَ الوَلی

شد مَظْهـَرُ العجائِب عالَم خیال تو

بـُردند انبـیاءِ الـهی و اولیـا

حسرت به سجده های تو و شور و حال تو

شرح قَـدَر به معرکه ها اقتدار تو

شـأن نُزول عـدلِ خدا اعتدال تو

عینُ الیقین و حِصْنِ حَصین...فاتح المبین

رویای اهل جنـةُ الاعلیٰ وصال تو

پروانه هم در آتش عشق تو شعله خواست

شکـرِ خدا که حُبِّ تو در تار ُو پود ماست

معنا کـنید واژه یِ نِعْمَ النّصیر را

نوکـر شدم خـدا بشِناسم امیر را

هستم فراری از مِی و انگور این ضریح...

بد مست می کند به خدا این حقیر را

دست خدایی و صفت دستگیری

  • شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:17
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -(به دین محمد” به وحدت قسم ) * عماد بهرامی

1430
1

عید غدیر -(به دین محمد” به وحدت قسم ) به دین محمد” به وحدت قسم

به حشر و به دوزخ به جنت قسم

به ام‌ الکتابِ کتابِ مبین

قسم به مربیِ روح الامین

به سیمای حیدر به‌ وجه خدا

به والعادیاتُ” به شمس‌ُالضحئ”

به اولاد زهرا به زینب قسم

به موسی‌بن‌جعفر به مذهب قسم

به دربار شاهنشه لو کشف”

به ایوان زیبای صحن نجف

جز آقای ما میر و سردار نیست

امیری به جز شیر کرّار نیست

یلی در جهان سد سیلش نبود

خداوندگاری به مِیلش نبود...

زمین و زمان را علی آفرید

مکین و مکان را علی آفرید

گِل انبیا را خودش می سرشت

کتاب خدا را علی مینوشت

علی با نبی در ازل داد دست

که بازوی او فوق ایدیهم” است

علی را خدا خواست مولا شود

ظهوری به اسماءحسنئ” شود

بگو یا

  • شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:20
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -(زمین لبخند زد صد شاخه گل از خار بالا رفت) * مرضیه عاطفی

462

عید غدیر -(زمین لبخند زد صد شاخه گل از خار بالا رفت) زمین لبخند زد صد شاخه گل از خار بالا رفت
کنار برکه وقتی از بلندی یار بالا رفت

خودش را باخت خورشید از خجالت آب شد وقتی
علی(ع) با نور فوق العاده و سرشار بالا رفت

جهازِ خوش سرانجام شترها منبرش میشد
وقار آورده! با زیباییِ بسیار بالا رفت

به دستش آیۀ «ألیوم أکملتُ لکُم» گل داد
عیار شیعه از آن روز در بازار بالا رفت

چنان ماهی که حتی منکرش طاقت نیاورد و
برای دیدنش رندانه از دیوار بالا رفت

پر از«مَن کُنت»مولا شد تمام دشت و سمت کوه
نوای تهنیت یا حیدر کرار بالا رفت

یقین دارم نبی خود جانشینش را معمّم کرد
گمانم از همانجا حرمت دستار بالا رفت

الهی بشکند دستی که دل دل کرد و با کینه-
برای بیعتِ با او کمی

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

یا مرتضی علی -(ای قوم حلال زاده را شاهنشاه) * محمد حسین ملکیان

549

یا مرتضی علی -(ای قوم حلال زاده را شاهنشاه) ای قوم حلال زاده را شاهنشاه
ای هر که نشد محب تو شد گمراه
ای خاص ترین امام عالم حیدر
ای عید غدیر تو فقط عیدالله

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:06
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر عید غدیر -(تا ابد عید خدا و عالم بالا غدیر) * محمد حسین ملکیان

796

متن شعر عید غدیر -(تا ابد عید خدا و عالم بالا غدیر) تا ابد عید خدا و عالم بالا غدیر
بهترین ساعات عمر حضرت زهرا ، غدیر
کوری چشم همان هایی که می دانی بگو
لا فتی الاعلی و لیس عید الا غدیر

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر عید غدیر -(ماییم فقط گوش به فرمان غدیر) * محمد حسین ملکیان

615

متن شعر عید غدیر -(ماییم فقط گوش به فرمان غدیر) ماییم فقط گوش به فرمان غدیر

صد شکر که هستیم مسلمان غدیر

اکملتُ لکم گفته خدا پس عشق است

اعیاد تمامشان به قربان غدیر

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر عید غدیر -(هرکس به تو رسیده فرهمند می شود) * رضا باقریان

650

شعر عید غدیر -(هرکس به تو رسیده فرهمند می شود) هرکس به تو رسیده فرهمند می شود
آنکس که با تو بوده خردمند می شود

معماریِ عجیبِ تو را هر که دید گفت
جبریل در حریم تو پابند می شود

شیعه ملاک برتریَش حُبِ حیدر است
با این حساب، فاطمه خرسند می شود

هوهوی ذوالفقار تو طوفان به پا کند
از ترس دشمنت نفسش بند می شود

اینکه علی مع الحق و حق مع علی است
یعنی علی صفات خداوند می شود

چشم خدایی و، غضبت هم خدایی است
کافر به یک نگاه تو دربند می شود

چون حب توست همرهِ رزمنده های تو
پس مالک است آنکه ظفرمند می شود

لطف تو ای عزیز خداوند شاملِ
آنانکه از بِلادِ شمایند می شود

  • یکشنبه
  • 14
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:05
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر عید غدیر -(تمامِ جمعیّت ، انگار مات و مبهوت است) * پوریا باقری

551

شعر عید غدیر -(تمامِ جمعیّت ، انگار مات و مبهوت است) تمامِ جمعیّت ، انگار مات و مبهوت است
زمین شبیه زمین نیست ، مثلِ لاهوت است

مهم ترین خبر از جبرئیل نازل شد...
ولایت از سخنی بی بَدیل حاصل شد

بلند گفت پیمبر به گوشِ کلِّ جهان ،
بلند گفت به عالَم در این زمان و مکان :

«علی ، امامِ شما ، منتخب به دستِ خداست
و بعدِ رفتنِ من ، جانشینِ من به شماست

هر آنچه گفت علی ، وحیِ مُنزَلِ محض است
هر آنچه ضِدِّ علی شد ، وجودِ او نقض است

شبیهِ نسبتِ "هارون" و حضرتِ "موسی"
علی ، خلیفه ی من میشود برای شما...

علی تمامیِ جانِ من است ، ای مردم!
مباد قدر و مقامش شَوَد به دنیا گُم

همیشه دست به دامانِ مرتضی باشید
همیشه پشتِ سَرَش ، بنده ی خدا باشید

قدم جلوتر از او

  • یکشنبه
  • 14
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:45
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر عید غدیر -(از آن شبی که علی گشت صاحب دل ما) * غلامرضا فاتحی

606
2

شعر عید غدیر -(از آن شبی که علی گشت صاحب دل ما) از آن شبی که علی گشت صاحب دل ما
شده است ذکر هوالهو مصاحب دل ما

و حرز فاطمه را بسته بر سرم : سلمان...
عموی لفظی زهرا ،مواظب دل ما

هنوز بوی رطب میدهد لب انگور
به تاک بسته شده بسکه قالب دل ما

ببین که خوشهء انگور جور واجور است
یکی یکی به ضریحش مناسب دل ما

کشش،علاقه،هوس،میل و خواهش و جذبه
محاسن عنب است و معایب دل ما

نخورده آب تکان، در دل حسینی ها
که بوده حضرت سقا مراقب دل ما

عجیب در ُحسینی مقلب و القلب است
عجیب گریه شده حال غالب دل ما

نجف به یاد خراسان و طوس یاد نجف
علی رضاست دگر ، اسم جالب دل ما

اگر که عام و اگر سید و اگر که امام
ولایت است شده امر واجب دل ما

به سید رضی، ای خطبه های خطی نه

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:37
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

رباعی عید غدیر * مرتضی محمودپور

511

رباعی عید غدیر من غدیری‌ام

مست ولای حیدر کرار تا شدم
خوردم زمین به عشق علی بود پا شدم
احرام بستم و به طوافش روان شدم
تا مظهر ظهور ولا در بلی شدم

  • سه شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

رباعی عید غدیر خم * مرتضی محمودپور

732

رباعی عید غدیر خم رباعی
عیدغدیرخَُم

آیینه‌دار روی خدا مرتضی علیست
در صحنه نبرد شه لافتی علیست
بر ساق عرش با خط خوانا نوشته شد
عید غدیر ساقی بزم ولا‌علیست

  • جمعه
  • 17
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 23:28
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

شعر عید غدیر خم -( در غدیر خم تمامِ شیعیان بیعت کنید..) * محسن راحت حق

374

شعر عید غدیر خم -( در غدیر خم تمامِ شیعیان بیعت کنید..) در غدیر خم تمامِ شیعیان بیعت کنید..
باز هم با حضرت کهفُ الامان بیعت کنید

قرن ها بگذشت از روزِ غدیر و باز هم...
با کلامِ خاتمِ پیغمبران بیعت کنید

لحظه ای سستی..عذابِ اخروی دارد ز پی..
بی تعلّل ..با امامِ انس و جان بیعت کنید

سر فرود آرید در دولت سرای حیدری..
با ولی الله امیر مومنان بیعت کنید

خانه ی دل را مبرّا می کنید از غیرِ او؟
با علی آئینه ی صاحب نشان بیعت کنید

فاطمه دل را سپرده بر ولّیِ مسلمین..
تابعِ مادر شوید ..زهرائیان بیعت کنید

با کلامش روحِ تازه می دهد بر جان تان
با همین آئینه ی شیرین زبان بیعت کنید

یوم سادات است با ساداتِ آل مرتضی
خاصّه با حضرت صاحب زمان بیعت کنید

یوسف زهرا ..گرامی جانشینِ حیدر است
با امامِ عصر هر دم توامان بیعت کنید

هست پیغامِ غدیرخم فقط در یک کلام..
هست پیغامِ رسول الله..همان بیعت کنید

  • شنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -( همه ی شوق مصطفی این بود که علی را به اوخدا داده) * ناشناس ؟؟؟

549

عید غدیر -(  همه ی شوق مصطفی این بود که علی را به اوخدا داده) همه ی شوق مصطفی این بود که علی را به اوخدا داده
و چه بهتر از اینکه حضرت حق مرتضی را به مصطفی داده

فاش گویم به منکران علی بر پیمبر فقط علیست ولی
با خدا دادگان ستیزه مکن چون خداداده را خداداده

مست مست از میِ غدیر خمم مست و مجنون حیدرم چه کنم
ساقی امشب دوباره راهم داد بر کفم ساغر ولا داده

گرچه سرمستم و خرابم من بنده ی ساقی و شرابم من
مست نام ابوترابم من حب او سینه را جلا داده

با جماعت به روز عید غدیر فاش گفتا رسول حی قدیر
بعد من بر شما علیست امیر امر بلّغ خدا مرا داده

امر فرمود چون که پیغمبر ساختند از جهاز ها منبر
گرد منبر جماعت حجاج مات از اینکه رخ چه ها داده

پله در پله احمد مختار دست در دست حیدر کرار
زد قدم بر فراز منبر عشق عشق را مصطفی صلا داده

خطبه آغاز کرد ختم رسل غنچه ی لب گشود حضرت گل
همه پروانه وار گرد نبی گوش بر خطبه اش فرا داده

بعد حمد و ثنای حی ودود آن ابوالقاسم احمد محمود
داد بر جمع انبیاء درود بر خلایق چنین ندا داده

که منم مصطفی رسول امین عترت من و این کتاب مبین
بر شما یادگار می ماند این دو قلب مرا صفا داده

چشم ها بر فراز ماذنه بود خیره بر دست پور آمنه بود
در کفش دست پور بنت اسد دست در دست مرتضی داده

تا که دست نبی به بالا رفت سر دستش چو دست مولا رفت
این ندا تا به عرش اعلا رفت که نبی دل به دلربا داده

هرکسی را که مصطفی مولاست بعد او مرتضی علی مولاست
غیر از این ره هر آنکه پیماید پای خود بر ره خطا داده

این علی یکه تاز و شیر عرب پور بنت اسد خدای ادب
صاحب ذوالفقار و شاه کبار او که عزت به ما سوی داده

و ابر مرد روزگار علیست صاحب تیغ ذوالفقار علیست
چه کسی را خدا به جز حیدر لقب شاه لافتی داده

گره هر جا که خورد در کارم شکر کردم که من علی دارم
شکر لله خدا ید اله را پنجه های گره گشا داده

اولین کس که یار احمد شد مست میخانه ی محمد شد
مرتضی بود او که یوم الدّار یاریم نزد اقربا داده

در شب لیله المبیت که بود که به بستر به جای احمد بود
جان به کف خفت بهر یاری من دین حق را علی بقا داده

گرد شمع نبی چو پروانه چرخ میزد علی چه جانانه
با نود زخم علی به جنگ احد بال و پر گرد شمع ما داده

یاد آرید غزوه ی خندق آن دمی را که شیر حضرت حق
چون به غرش درآمد از دم تیغ هیبت کفر بر فنا داده

کند از جای خود چنان حیدر در ز دیوار قلعه ی خیبر
یک تنه فاتحانه خنده ی شوق بر لب ختم الانبیا

بر سر دوش حضرت خاتم تا ید الله پا نهاد صنم
گفت جایی که جای دست خداست پا ید الله از چه جا داده

قل هو الله بی عدد می گفت دائما ذکر یا صمد می گفت
زیر لب یا علی مدد می گفت بر تن بت چه لرزه ها داده

بر یتیم و فقیر و هم به اسیر در سه شب داد نان و کِی شد سیر
و خداوند در مقام علی شان او را به هل اتی داده

آیه ها شد به شان او نازل هل اتی نازل انّما نازل
حضرت حق به پاس بخشش او بر سرش تاج انّما داده

حضرت حق به سر نهادم تاج و مرا حق چو برد در معراج
دیدم آنجا علی که جان من است تکیه بر عزش کبریا داده

شد قبول ارچه توبه آدم داد علی را قسم به رب هر دم
ذکر یا عالی و به حق علی حق چه توفیق بر دعا داده

و به امر خدای حیّ جلیل شد گلستان علی به نارِ خلیل
در ثنایش بخواند جبرائیل که مدد بر خلیل ما داده

بر تن خستگان علی روح است ناخدایی به کشتی نوح است
وقت طوفان نجات کشتی را علی از ورطه ی بلا داده

از دمش زنده صد مسیحا شد این هم از معجزات عیسی شد
مرده را زنده کور را بینا که علی هر دو را شفا داده

ید بیضای موسی است علی نیل را می شکاف دست علی
تا که از اژدها نترسد او دست موسی علی عصا داده

در عدالت امیر کامل اوست به خداوند شاه عادل اوست
شاه عالم نگین شاهی را بر سلیمان و بر گدا داده

نغمه زد لا اله الا هو خواند ناد علی خدا بر او
وانگهی مظهر العجایب شد این چنین اش خدا بها داده

بعدِ فرموده ی رسول الله با نوای علی ولی الله
جملگی گرد خُم به بیعت او مرد و زن یا علی فرا داده

وحی آمد که ای رسول امروز دینتان کامل است و شادان باش
همه ی شوق مصطفی این بود که علی را به او خدا داده
شاعر:جواد کریم زاده

  • یکشنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 16:41
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -( ازجانب زهرا(س) رسداین درس به گوش) * علی ساعدی

403

عید غدیر -( ازجانب زهرا(س) رسداین درس به گوش) ازجانب زهرا(س) رسداین درس به گوش
این بار رسالت است ای شیعه به هوش

خواهی که بیاید پسر من مهدی(عج)
در نشر غدیر مثل علامه (ره) بکوش

  • یکشنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

رباعی:ولایی -(با مذهب دیگران مرا کاری نیست) * دانیال تقوی

491

رباعی:ولایی -(با مذهب دیگران مرا کاری نیست) با مذهب دیگران مرا کاری نیست
از گناهمان به دوش هم باری نیست
یک حدیث معتبر ز دینم کافیست
گفتند نبی را چو علی یاری نیست

  • دوشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 01:40
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

عید غدیر -( شد عید غدیر و افضل الاعیاد است) * علی ساعدی

426

عید غدیر -( شد عید غدیر و افضل الاعیاد است) شد عید غدیر و افضل الاعیاد است
امروز دل شیعه‌ی مولا شاد است

پیغام غدیر اگر به عالم برسد
والله که بنیادِ ستم بر باد است

  • دوشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 09:11
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

عید غدیر -( به آنکه چشم هایش را به حق بست) * مرضیه عاطفی

375

عید غدیر -( به آنکه چشم هایش را به حق بست) به آنکه چشم هایش را به حق بست
بگو که میخورد راهت به بن بست

بگو که در غدیرخم نبی(ص) گفت:
فقط حیدر أمیرالمؤمنین است!

  • دوشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 09:12
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 داود تیموری

عید غدیر -( عمريست زمين غوطه وراز موج غديراست) * داود تیموری

394

عید غدیر -( عمريست زمين غوطه وراز موج غديراست) عمريست زمين غوطه وراز موج غديراست

چشمان زمان خيره به اين زوج غديراست

از بِين همه مردم اين عالمِ هستي

تفكيكِ مُحبّان علي ع اوج غديراست

  • چهارشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 10:48
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
سید ناصر ولائی زنجانی

عید غدیرخم -(یاران یاران زمان شادی هاست) *سید ناصر ولائی زنجانی

349

عید غدیرخم -(یاران یاران زمان شادی هاست) یاران یاران زمان شادیهاست
امشب جشن غدیریان برپاست
عیدغدیرآمد چه دلپذیرآمد
جبریل امین حق برمابشیرآمد
مولامولاعلی علی مولا
شددرجشن توشادمان دلها
برما مبارک باد این جشن وشادیها
روزغدیرخم روزنشاط ما
بلّغ ما اُنزِلَ ِالَیک ای دوست
ابلاغِ حق دراین زمان نیکوست
گوبعداز من علی بود مولا
برحق مولا بعداز پیمبر اوست
عید همه مردم برما مبارک باد
عیدغدیر خم برما مبارک باد
برهرکس که من بوده ام اولی
باشد اورابرحق علی مولا
ای وارث طاها وی مونس دلها
برجملهء دنیا تنها تویی مولا
مولا مولا علی علی مولا
شددرجشن توشادمان دلها
علی علی مولا علی علی مولا

  • سه شنبه
  • 25
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 18:28
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

عید غدیر -(باده عشق را به عشق علی) * محمد حبیب زاده

314

عید غدیر -(باده عشق را به عشق علی) باده عشق را به عشق علی
از سبوی غدیر می نوشم

می نشیم به عشق دیدن یار
سر کوی غدیر می نوشم

از سر جان به سر سلامتی اش
رو به سوی غدیر می نوشم

روی خود را بگیرم از هر سو
رو به روی غدیر می نوشم

شستشو میدهم دلم را پس
سر جوی غدیر می نوشم

باده سر می کشم به نیت عشق
با وضوی غدیر می نوشم

آرزویم علیست هردم با
آرزوی غدیر می نوشم

نوکر این امیر هستم من
مست جام غدیر هستم من

  • جمعه
  • 15
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 18:27
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

غدیرخم -(بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام) *مرحوم نورالله عمان سامانی اصفهانی

320

غدیرخم -(بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام) بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام
صلای سر خوشی ای صوفیان درد آشام

دمید نیره الله از چه طور این نور
که برد زِ آیینه روزگار زنگ ظلام

چه خوش نسیم است الله که از تبسم او
شکوفهء طرب از هر کنار شد بسام

مشام شیران شد زین نسیم عطر آمیز
چه باک از اینکه سگان را فرو گرفت زِ کام

غلام روی کسی ام که بر هوای بهشت
زِ جای خیزد خیز ای بهشت روی غلام

بریز خون کبوتر زِ حلق بط به نشاط
به ساغر ای بت طاووس چهر کبک خرام

می کهن به چنین روز نو به فتوی عقل
بخور حلال کز این پس محرم ست و حرام

نه به پای عشرت باید به بام گردون کوفت
زِ سدره صدره برتر نهاد باید گام

همین همایون روز است آنکه ختم رسل
محمد عَربی شاه دین رَسول اَنام

شعاع یثرب و بطحا فروغ خیف و منا
چراغ سعی و صفا آفتاب رکن و مقام

فرو کشید زآ بیت الحرام رخت برون
به اتفاق کرام عَرب پس از اِحرام

طواف خانهء حق کرده کآدمی و ملک
یسبحون له ذوالجلال و الاکرام

ز بعد قطع منازل درین همایون روز
عنان کشیده به خم غدیر ساخت مقام

رسول شد ز خدای رسول روح القدس
که ای رسول به حَق حَق تو را رساند سلام

که ای به خلق من از من خلیفهء منصوب
بکوش کآمد نصب خلیفه را هنگام

از این زیاده مَنه آفتاب را به کسوف
از این زیاده مَنه ماهتاب را به غَمام

بس است سر حقیقت نهفته در صندوق
درش گشا که زِ گلرنگ خوش ز عنبر فام

یکی ست همدم ساز تو دیگران غماز
یکی ست محرم راز تو دیگران نَمام

بلند ساز تو تا دیده های بی آهو
دهند فرق سگ و خوک و روبه از ضرغام

بساخت سید دین منبر از جهاز شتر
که تا پدید کند هر چه شد به او الهام

بر آن بر آمد و اسرار حق هویدا ساخت
بلند کرد علی را بدین بلند کلام

که من نبی شمایم علی امام شماست
زدند نعره که نعم النبی نعم الامام

تبارک الله از این رتبه کز شرافت آن
مدام آب در آید به دیدهء اوهام

گر او نه حامی شرع نبی شدی به سنان
ور او نه هادی دینه خدا شدی به حسام

که باز جستی مسجد کجا و دیر کجا
که فرق کردی مصحف کدام و زند کدام

گر او زِ روی صَمد پرده باز نگرفتی
هنوز کعبهء حق بُد مدینه الاصنام

علی ست آنکه عصا زد به آب و دریا را
شکافت از هم و زد در میان دریا گام

علی ست آنکه نشست اندر آتش نمرود
علی ست آنکه به آتش سرود برد و سلام

علی ست آنکه به طوفان نشست در کشتی
معاشران را از بیم غرق داد آرام

غرض که آدم و ادریس و شیث و صالح و هود
شعیب و یونس و لوط و دگر رسل به تمام

به وحدتند علی کز برای رونق دین
ظهور کرده بهر دوره ای به دیگر نام

از این زیاده به جرئت مزن رکاب ای طبع
بکش عنان که عوامند خلق کالانعام

زبان به کام کش ای خیره سر که می ترسم
بکشتن تو بر آرند تیغ ها ز نیام

تو آیینه به کف اندر محلهء کوران
ندا کنی که ببینید خویش را اندام

زهی امام همام ای امیر پاک ضمیر
که با خدایی همراز و همدم و همنام

بخرگه تو فلک را همی رکوع و سجود
به درگه تو ملک را همی قعود و قیام

به یمن تو ساری ست نور در ابصار
به فر امر تو جاری ست روح در اجسام

تفقدی ز کرامت به سوی #عمان کن
که از ولای تو بیرون نمی گذارد گام

به جز مدیح تو کاریش نی به سال و به ماه
به جز ثنای تو شغلیش نی به صبح و به شام

محبت را تو را شهد عشرت اندر کاءس
عدوی جاه تو را زهر حسرت اندر جام

  • دوشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 22:28
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

غدیرخم -(ای غبارِ آستانت چشمِ جان را توتیا) * محمد عابد

442

غدیرخم -(ای غبارِ آستانت چشمِ جان را توتیا) ای غبارِ آستانت چشمِ جان را توتیا
ای جَمالت صفحهء توحید ذاتِ کِبریا

ذِکر نامت عاشقان را حَرز جان در راه عشق
یاد رویت سالکان را توشه در صَفّ صَفا

سر نمیزد مهرِ رُخسارت گر از شرق وجود
غرق ظُلماتِ عدم بودی جهان سر تا به پا

کوه حِلمت آنچنان سنگین که از حِملش زمین
از عرق هر لحظه دارد در میانِ آب، جا

تا به شخصت سایه گردانی نماید کرده است
چرخ رنگارنگِ پشت خود به یکرنگی دو تا

کاش ایزد عالمی دیگر برایت ساختی
در خورِ قدرت نباشد قیمتِ دنیای ما

نی خطا گفتم نبودی گر چراغِ هستیت
صفحهء هستی نبودی جز یکی ظلمت سرا

حسرتِ خلق جهان شد سایهء چتر پرش
در پناهِ ظلِّ لطفت جا مگر دارد هما

کرد در بر جامهء ماتم زِ غیرت آسمان
تا تو را گردید تاجِ فرق خاکِ تیره، پا

کعبه از یُمن قُدومت عالمی را شد مطاف
ورنه سنگ و خشت را چندان نمی باشد بَها

آنچه پیمودت قدحها ساقی بزم الست
باده ئی بودی کز آن یک جرعه خوردند انبیا

هر که از جان پای بند رِشتهء مهر تو شد
خاطرش از قید فکر هر دو عالم شد رَها

گر به شَرط ترک مِهرت بود جنّت، عارفان
با ولایت نار دوزخ خواستندی مُطلقا

هر مقامی هست شایان تو در مُلک وجود
جز خدایی کان بود از آنِ ذاتِ لایری

گر ولایت نیست، لختی خون نشاید خواند دل
جوهری در کار باید خاک تا گردد طلا

هر گدایی از در لطفت نصیبی بر گرفت
شاه نی، شاهی بدرگاهش هَمی گردد گِدا

خواست حقّ یابد زِ رویت بزم هستی روشنی
باب رحمت را فراز آورد و فرمودت بیا

آمدی خوش آمدی شاها قدم بالای چشم
خوب بخشیدی چراغِ زندگانی را ضیا

تا تو در اِقلیم طاعت پرچمِ تقوا زدی
شد خِجل از قلّتِ سرمایهء خود اتقیا

حُبّ ذاتت جوهرِ فطریست در مرآت دل
همچو داغِ لاله و رنگِ گل و لطفِ گیا

نارِ دوزخ جانِ خود سوزد به روزِ حشر اگر
عاصیان بر دامنت آرند دست التجا

ذاتِ اَحمد در غَدیر خُمّ با قولی مَتین
کرد تثبیتِ مقامت آشکار و بر مَلا

از طنینِ منطقِ من کُنت مُولاهُ نمود
پاره، گر خود پرده ای هم بود از رِیب و ریا

هر که پیغمبر شناسد بی تو، فکرش قاصر است
زانکه هرگز سایه از مِهر فَلک نبود جدا

در صِراط مُستقیم حقّ به اِرشاد خِرد
با نبی تنها تو طِیّ راه کردی پا به پا

ای علی ای مَظهرِ اوصاف حَیّ لَم یَزل
ای وجودت ناخدای کشتی دین خدا

ای که سیراب است گیتی از زُلال فضل تو
قلبِ ما خون کرد یاد تشنه گانِ کربلا

تاب، بی تاب شد از این قصهء خاطر گُداز
صبر، بی صبری شد از این ماجرای جان گزا

عقل را باور نمی آید که فرزندِ رسول
پیش دریا تشنه لب کُشتند قُوم اَشقیا

جای آن باشد کزین مُحنت به صحرای وجود
سیل اشک خون روان گردد زِ چشمِ ماسوا

آتش غم زین سخن در خامه و دفتر گرفت
بیش از اینم نیست یارای بیان ماجرا

چیست گفتم با خِرد حُبّ علی سلطانِ دین
گفت (عابد) ذاک فَضلُ اللهِ یؤتی مِن یَشا

  • چهارشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد