روی بال نسیم رایحه ی
یاس مینو سرشت می آید
حوریان جنان به هم گفتند
فاطمه از بهشت می آید فاطمه روشنی هر بدر است
شب میلاد او شب قدراست
آسمان حجاز ازاین خورشید
همچو آئینه صاف و روشن شد
دشت وصحرای مکه ازاین گل
سبز شد با صفا وگلشن شد قدسیان با نشاط خندیدند
عطر ناب بهشت پاشیدند
روی دامان خود خدیجه دید
پرتوی از جلال یزدانی
بهترین میزبان عالم گفت
فاطمه آمده به مهمانی میزبان مصطفی ومهمان اوست
مصطفی جان وپاره جان اوست
گرد بام حریم عصمت حق
تا سحرگه فرشتگان جمعند
سوره ی نورو قدر می خوانند
همه پروانه های این شمعند از فلک هرفرشته می آید
پیش او سربه خاک می ساید
بانوان بهشت محضراو
دست برسینه ازادب دارند
دل زکف
- سه شنبه
- 27
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 14:38
- نوشته شده توسط
- یحیی













خورشید شد و کنارِ او تابیدم