#السلام_علیک_یا_یعسوب_الدین
علی ای رمز و رازِ مُلکِ هستی
قسم بر آن که او را می پرستی
به آن عهدی که تو در سینه بستی
بگو جانم مرا آخر کِه هستی؟
یکی گوید تو را حَبل المتینی
به جانها قبله ی اهلِ یقینی
تو فخرِ آسمانها وُ زمینی
تو اصل و ریشه ی ارکانِ دینی
علی ای آفتابِ مُلکِ هستی
بگو جانم مرا آخر کِه هستی؟
یکی گوید تو را سِرِِّ خدایی
تو مصداقِ نزولِ هل اتایی
چراغی از فروغِ انبیایی
یقینٱ شاهِ مُلکِ لافتایی
تویی که جلوه ی روزِ الستی
بگو جانم مرا آخر کِه هستی؟
یکی گوید تو را سردارِ خیبر
یکی گوید تو را جانِ پیمبر
به رضوانِ خدا ساقی و ساغر
یکی خوانَد تو را القاب حیدر
نبود دنیا نگاهت جز ز پستی
بگو جانم مرا آخر کِه هستی؟
یکی گوید علی رازِ عجیب است
به دردِ سینه ی عالم طبیب است
علی قرآنِ ناطق در خطیب است
چرا پس نامت این عالم غریب است؟
تویی جانِ وجودِ هر چه هستی
بگو جانم مرا آخر کِه هستی؟
تو میزانِ عدالت را امیری
تو کاهی از لبِ موری نگیری
تو آهِ خسته ی اشکِ اسیری
تو نانِ سفره ی هر چه فقیری
تو که در سنجش و میزان نشستی
بگو جانم مرا آخر کِه هستی؟
یکی گوید حلولِ ماهِ بدری
طلوع و جلوه ی قرآن و قدری
یکی گوید تو آن آیاتِ فجری
یکی گوید یقینِ شرحِ صدری
تو را بر عهد و پیمانی که بستی
بگو جانم مرا آخر که هستی؟
یکی گوید تو محرابِ شهیدی
خدا را در شهودِ سجده دیدی
اگر چه کشته ی دستِ پلیدی
ولیکن در دو عالم تو سعیدی
تو که اماره ی نفست شکستی
بگو جانم مرا آخر که هستی؟
یکی گوید به عالم پادشاهی
بچرخانی جهان را با نگاهی
تو نور و جلوه ی خورشید و ماهی
تو حقّی و حقیقت را گواهی
علی ای باغبانِ مُلکِ هستی
بگو جانم مرا آخر کِه هستی؟
یکی گوید علی تندیسِ راز است
علی دروازه ی شهرِ نیاز است
یکی گوید علی دائم به محراب
یکی گوید مگر اهلِ نماز است؟
تو که صد جامه ی آهن گسستی
بگو جانم مرا آخر کِه هستی
یکی گوید تو را دنیا پرستی
یکی گوید به دنیا دل نبستی
یکی گوید تو سرٌِ در الستی
یکی گوید نگینِ خاتم هستی
خدا گوید علی دانم کِه هستی
تو آن عدلی که بر میزان نشستی
اشاره با سرِ انگشتِ دستی
دژ و دروازه ی خیبر شکستی
هر آن خواهد بداند تو که هستی؟
تو حقّ و حق مدار و حق پرستی!
#هستی_محرابی
#بداهه
- دوشنبه
- 8
- آبان
- 1402
- ساعت
- 11:01
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب