...مسافر
دارم ميرم كه به همه سر بزنم
بگم منو حلال كنيد همين روزا مسافرم
بگم مي خوام برم سفر يه جاي خوب و دلربا
قسمت من شده برم به حرم امام رضا
يه كوله بار حاجت دارم يه چمدون پر از دعا
يه كيسه گندم مي برم اونجا برا كبوترا
مادر بزرگم اومد و قاليچه اي رو دست خود گرفته بود
دونه دونه رج رجشو به عشق آقا بافته بود
مي گفت ننه ازت مي خوام براي من دعا كني
وقتي كه اونجا رسيدي نذر منو ادا كني
قاليچه منو ببر به حرم امام رضا
دلم ميخواد بندازنش به زير پاي زائرا
راهي ميشم سوي سفر دوباره مثل هميشه
دعاي خير مادرم بدرقه راهم ميشه
با بوسه مهربونش بهم ميگه كه دخترم
سپردمت من به خدا تو رو خدا سلامم
- چهارشنبه
- 4
- اسفند
- 1389
- ساعت
- 07:13
- نوشته شده توسط
- جواد میرزایی