تو را دیگر ندارم
هنوز باور ندارم ای برادر تو را دیگر ندارم در برابر
در این دنیای تنها بی دلاور دگر یاور ندارم یار و یاور
******
هنوز باور ندارم برنمی گردی به دنیا
منم به کوله باری از عزا در کوی غم ها
تو رفتی دیدگان ما شده همرنگ دریا
فقط غم بارد و غم بینم و امروز و فردا
اگر چه بر زمین افتادنت کردم نظاره
هنوزم دیده بر راهم که باز آیی دوباره
به روی من گشایی بار دیگر راه چاره
دوای درد بی درمان تویی ای نِی سواره
هنوز باور ندارم ای برادر تو را دیگر ندارم در برابر
******
هنوزم آسمان دیدگانم رنگ خون است
دلم در آرزوی دیدنت غرق جنون است
به دیدار مزارت شوق دیدارت فزون است
صبوری دیگر از غمخانة جانم برون است
چه می شد گر نصیبم دیدن روی تو می شد
جدایی می شکست و دل خوش از بوی تو می شد
مسیر دیدگانم اَبرِ ابروی تو می شد
نگاهم آرزومند گِلِ کوی تو می شد
هنوز باور ندارم ای برادر تو را دیگر ندارم در برابر
******
هنوز باور ندارم آنچه دیده دیدگانم
جدایی ، فاصله ، دوری ، عزا افکنده جانم
چه وا گویم ، چه ناگویم ، فقط سوزد نهانم
که از داغ تو گفتن شعله می گیرد زبانم
هنوزم سینه از داغ عزایت آتشین است
دلِ من با هوای خاطراتت همنشین است
اگر چه داغ جانکاه فراقت بر جبین است
درون خواب و رؤیا ها نگاهت دلنشین است
هنوز باور ندارم ای برادر تو را دیگر ندارم در برابر
******
هنوزم بانگ واویلا درون سینه دارم
هنوزم نیمه شب ها اشک غم از دیده بارم
هنوزم آه و حسرت در فراقت گشته کارم
هنوزم بهر برگشتت دقایق می شمارم
هنوزم خطّ ِ غم دارد کلام سوز و آهم
به سوی وادی حسرت ، گریزان گشته راهم
به شعر سروری باید از این اندوه بکاهم
تسلّایی نشیند بر نگاه بی پناهم
هنوز باور ندارم ای برادر تو را دیگر ندارم در برابر
******
- یکشنبه
- 4
- مهر
- 1400
- ساعت
- 16:49
- نوشته شده توسط
- محمدرضا سروری
ادامه مطلب