اگر آب را دجله نایاب کرد
شهادت تو را گوهری ناب کرد
دو دندان شیری به شش ماهگی
دل مادرت را علی آب کرد
نَمی از دو چشمش روان سوی گل
وز آن غنچه را قطره شاداب کرد
ندید او که شیرین زبانی کنی
فقط عکسی از خنده را قاب کرد
هوا گرم و سوزان عطش مثل نار
به حسرت نظر سوی گرداب کرد
ندای غریبی هل من معین
به گهواره او را چه بی تاب کرد
پدر غیر رسم دلیران رزم
اضافه تقاضا به آداب کرد
که ای قوم رحمی به طفلم کنید
ز خجلت نظر سوی اصحاب کرد
چه تیری رها کرد بر حلق او
به سمتش مگر نیزه پرتاب کرد
چو ماهی فقط کودکی شیر خوار
تلذی به دست پدر باب کرد
نه باب و رباب و نه خواب و نه آب
پیمبر لبش را چه سیراب کرد
علی را پد
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 17:42
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
















◾حج ناتمام