از بسکه ز هر داس زمین پر شده از یاس
پیداست چرا خم شده این گونه قد داس
نه ساقه و نه برگ و نه گل را نبود تاب
تا جلوه گری داشته باشد به بر ناس
وقتی که شده دشت و دمن پر ز گلابش
هر بی بصر این رایحه را می کند احساس
با آنکه شده یاس پراکنده از این داس
عیبم نکند مدعی از طعنه به خناس
الماس تو و یاس پر احساس تویی تو
ای ماه بنی هاشمیان حضرت عباس
بیهوده نمادی ز عطش نیست لبانت
آبی نرسیده به تو چون جامه کرباس
تو آب نخوردی و گذشتی ز لب آب
تو آب حیات قدح خضری و الیاس
شد بند دلم پاره سکوتت ز چه باقیست
آوای رجز خوانی در بیشه هماس
دیگر نتوان گفت برادر تو به پا خیز
ریزد ز دو چشمان ترم سوده الماس
کو آب مدا
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 17:53
- نوشته شده توسط
- ح.فیض