توو این همرنگی دنیا
منو همرنگ چشمات کن
تا اینکه پاشم از خوابم
نگاهی زیر پاهات کن
دلت بارونی شه هربار
خدا میده جوابت رو
ولی خرج ماها کردی
دعای مستجابت رو
تو نیستی و دلم تنگه
چشام ابری دلم پرخون
بگو چه چاره ای دارم
هواتو کردم اقاجون
بی تو حال دلم خوب نیست
چرا عطر تو کم پیداست
تو این برزخ گرفتارم
ببین که نوکرت تنهاست
نفس تنگی دارم بی تو
گناه الوده ی دنیام
هوامو داری اما باز
هوای بیشتری میخوام
منو بیدار کن از خوابم
میترسم دیر بشه اقا
بگیر دست منو نگذار
دل من پیر بشه اقا
تو این روزا که دل خونی
حواس توست پیش مادر
پا به پات گریه کردن هست
وظیفه ی منه نوکر
میدونم مادرت داره
چه دردایی بی اندازه
دو ماه و
- پنج شنبه
- 13
- دی
- 1397
- ساعت
- 14:21
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور