شعر امام زمان (عج)

اللهم عجل لولیک الفرج

هوای وصل

سپیدة شب تارم چرا نمی آیی
فروغ لیل ونهارم چرا نمی آیی؟

بهار عدل علی تازه می شود با تو
گل همیشه بهارم چرا نمی آیی؟

چو روزهای غم انگیز هجر دلتنگم
هوای وصل تو دارم چرا نمی آیی؟

دل نشسته به خونم نشسته چشم براه
به یاری دل زارم چرا نمی آیی؟

گره گشای دوعالم گره فتاده به کارم
گذشته کار زکارم چرا نمی آیی؟

حجاب بین من وتو اگر گناه من است
به درد وغصه دچارم چرا نمی آیی؟

زپا فکنده مرا بار معصیت ، اما
کسی به جز تو ندارم چرا نمی آیی؟

امید با تو وصبر وقرار همره توست
امید وصبرو قرارم چرا نمی آیی؟

نمی زنم به خدا لاف عاشقی اما
توئی یگانه نگارم چرا نمی آیی؟

زبس که همچو «و

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 12:58
• نوشته شده توسط
• سجاد

کوچه باغ ظهور

شب است ومنتطرم تا دم سحر برسی
هنوز منتظرم تا که منتظر برسی

چگونه گویمت آقا که از سفربرگرد
سفرنکرده ای آقا، که ازسفربرسی

چقدر مانده زعمرم چه جمعه ها که گذشت
خدا کند که همین جمعه ی دگر برسی

امید مردم مستضعف جهان ،باید
به داد این همه مظلوم خون جگر برسی

به کوچه باغ ظهورت گلاب می پاشیم
صلا زنیم تو را ، تا که زودتر برسی

قسم به کعبه که چشم انتظار مقدم توست
به کعبه تکیه زنی با شکوه وفر برسی

زکعبه بانگ انا المهدیت به گوش آید
چه باطل است گمانی که بی خبربرسی

سلام ما به توای زائری که هرشب وروز
کنار تربت مادر به چشم تر برسی

همیشه ذکر فرج را به روی لب دارم
که ای امام«وفایی» مگر تو سر

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 11:43
• نوشته شده توسط
• سجاد

به بهانه شب یلدا
شام یلدا

ای شب هجران رویت شام یلدای همه
کی شود روشن زنورت صبح فردای همه

گرکه مشغول دعا هستیم باور کرده ایم
برحقیقت می رسدیک روز رؤیای همه

آفتاب عالم آرای همه هستی بیا
بی فروغ تو چه تاریک است شب های همه

صبح رستاخیز ما روز ظهور روی توست
می شود احیا دل ما ای مسیحای همه

هیچ فرقی نیست در بین گدا واغنیا
ساحت قدسی تو باشد پذیرای همه

ابررحمت با ظهورت گل فشانی می کند
آخرت آباد می گردد ز دنیای همه

اعتباری نیست برامروز ما تعجیل کن
نیست جز وصل جمال تو تمنای همه

همره اشک «وفایی» درشب تار فراق
اشک حسرت می چکد بر روی سیمای همه

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 11:47
• نوشته شده توسط
• سجاد

پُراز دردم آقا برايم دعاكن
مريضم سراپا برايم دعاكن

گرفتار نفسم،اسيرگناهم
توای روح تقوا برايم دعاكن

منم غرق عصيان، توغرق خدایی
بيا در مصّلا برايم دعاكن

غلام توهستم،که دل برتو بستم
كجایی تومولا برايم دعاكن

به غيراز تو ديگركسی راندارم
چه پنهان چه پیدا برايم دعاكن

زمين گيردردم،ببين روی زردم
فتادم من ازپا برايم دعاكن

برای ظهورت دعاكرده ام من
توهم دردعاها برايم دعاكن

اگرسامرايی،اگركاظمينی
به هرجای دنیا برايم دعاكن

اميدم كجایی ،اگركربلایی
بيا درهمان جا برايم دعاكن

توباسوزسينه،چورفتی مدينه
توراجان زهرا برايم دعاكن

«وفایی»به گريه، حضورتوگويد
دل شب ،سحرها، برايم دعاكن

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 11:48
• نوشته شده توسط
• سجاد

ذوالفقار انتقام

این جمعه ها بی تو تماشایی ندارد
تا تو نیایی صبح زیبایی ندارد

دارم یقین روزی تو می آیی وگرنه
هجران بدون وصل معنایی ندارد

گردل به امید ظهورت خوش نباشد
امروز ما امید فردایی ندارد

درغیبت طولانی ات دریاب مارا
شیعه بجز تو هیچ مولایی ندارد

ای آخرین احیاگر دین محمد
اسلام غیر ازتو مسیحایی ندارد

دنیا به تنگ آمد ازاین تاریکی محض
جزدیدن خورشید رویائی ندارد

ای ابر رحمت در عطش زارمحبت
باغ عدالت جزتو سقایی ندارد

تو ذوالفقار انتقام اهلبیتی
زهرا به جزنام تو آوایی ندارد

درسجده های خود «وفایی» ازخداوند
غیرازظهور تو تمنایی ندارد

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 12:28
• نوشته شده توسط
• سجاد

اصاحب الزمان

طبیب جان

امیدجان خستگان، خداچرا نمی رسد
چرا هرآن چه می کنم ،خداخدا نمی رسد

جمعه به جمعه می کنم، ندبه زهجر او ولی
«جواب گریه های من،خداچرا نمی رسد»*

دراین جهان بی کسی،که نیست فریادرسی
کسی بـه فریاد دل، خسته ی ما نمی رسد

طبیب جان تانرسد، به داد دردمندخویش
دردرسدبه عاشقان، ولی دوا نمی رسد

بین من وچهره ی او، گردگناه پرده زد
اگردلم به وصل آن،شمس ضحی نمی رسد

زلال رحمت وشرف، تانزند سری به ما
بـه تشنگان معرفت، آب بقا نمی رسد

کعبه ی دل تانزند، تکیه به دیوارحرم
به مروه وسعی وصفا ، هیچ صفا نمی رسد

بهرظهورحضرتش، دعاکنید روز وشب
کـه بی تجلّی دعا، روح دعا نمی رسد

منتظران تانرسد، منتقم

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 12:40
• نوشته شده توسط
• سجاد

# السلام علیک یاصاحب الزمان (عج)

درهای آرزو

بیا که تاگره انتظار باز کنی
بیاکه از همه کس رفع این نیاز کنی

به روی من همه درهای آرزو بسته است
چه میشودکه به رویم دری تو باز کنی

گره به کارفرو بسته ای نمی ماند
اگرتودست دعاسوی حق دراز کنی

اگرچه نازتورا می خرندعالمیان
نشدکسی به تو رو آرد وتو ناز کنی

دلم به وصل جمال تو غرق نور شود
چوشمع گرکه مرااهل سوزوسازکنی

نشان زتربت زهراکسی نمی داند
مگرتوآئی وفاش این نهفته رازکنی

درانتظارنشستند قدسیان که مگر
کنارتربت پنهان او نمازکنی

«وفائیم»که سرافکنده ام زشرم وگناه
مگرمرا به نگاهی تو سرفراز کنی

حاج سیدهاشم وفایی

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 13:20
• نوشته شده توسط
• سجاد

بهاررحمت

توچون به جلوه درآئی سپیده خواهد شد
فروغ باغ سحرگاه دیده خواهد شد

چراغ صبح زنور تومی شود روشن
که با تجلی رویت سپیده خواهد شد

بدون فیض وصالت ،به زیر بار فراق
بلند قامت هستی خمیده خواهد شد

به پاس مقدمت ای نوبهار عدل وامید
زباغ وحی گل نورچیده خواهد شد

زفیض جلوه ی نور تو ای بهشتی روی
دوباره روح به جان ها دمیده خواهد شد

به گوش اهل جهان ازکنار بیت عتیق
صدای روح نوازت شنیده خواهد شد

بیا که با تو شکوفه دهد نهال امید
بهار رحمت جق با تو دیده خواهد شد

رسید مژده به ما کز نسیم آمدنت
بهار عدل علی آفریده خواهد شد

طناب ظلم وستم گرچه محکم وکاری است
به ذوالفقار تو روزی بریده خواهد شد

خوشا به ح

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 13:21
• نوشته شده توسط
• سجاد

غزل مهدوی

عدل مجّسم

الا که جلوۀ آیات نور داری تو
نهان ز دیده ای اما حضور داری تو

زپیش دیده نهانی به چشم دل پیدا
چه غایبی که همیشه ظهور داری تو

بیا که عدل مجسم تویی ودرهمه جا
سرعداوت با ظلم وزور داری تو

دریغ چشم خدا بین نداده اند مرا
وگرنه درهمه عالم حضور داری تو

بدین امید چنین رفته دیده ام درخواب
کزین گذر گه تاریک عبور داری تو

مراببخش ترا از گنه گر آزردم
که جان وقلب رئوف وغفور داری تو

به فاطمه به غم بی نهایتش سوگند
که درغمش دل وجان صبور داری تو

دلش خوش است «وفایی» به سوی او از لطف
اگر چو ماه نگاهی ز دور داری تو

حاج سید هاشم وفایی

• پنج شنبه
• 15
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 14:11
• نوشته شده توسط
• سجاد

آرام جان

گوش فلک پرشد زبانگ ربنایت
کی از کنار کعبه می آید صدایت

درجای جای سینه ی تاریخ عالم
پیداست آثار ظهور روشنایت

لرزه بر ارکان ستم می افتد آن روز
از کعبه آید چون که آوای رهایت

آرام جان ما بیا آرام آرام
جان را صفا ده با شمیم جانفزایت

ای مستجاب الدعوه ما درغم اسیریم
ما را به یاد آور به هنگام دعایت

معذور دارم جای مرهم ، با گناهم
گرکه نمک پاشیده ام بر زخم هایت

جان ها فدای روضه ی شیب الخضیبت
خون کرده دل را روضه های کربلایت

ما راببر تا روضة الزهرا ، در آن جا
برما بگو از مادر غم مبتلایت

چون خاک افتاده به راه تو «وفایی»
گاهی نگاهی کن به خاک زیر پایت

• شنبه
• 17
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 10:09
• نوشته شده توسط
• سجاد

محیط رحمت

بیا که ماه خدا رحمتی دگر دارد
شکوه دیگری وعزتی دگر دارد

بیا به پای دل خود مدینه کزشادی
به هرکه می نگری عشرتی دگر دارد

بگو به ماه ننازد به روی زیبایش
که ماه روی حسن طلعتی دگر دارد

زبس که دیدن او برنبی دل انگیز است
برای دیدن او رغبتی دگر دارد

مه خداست اگر چه مه دعا ونماز
دعا به مهر حسن لذتی دگر دارد

به آسمان سرافراز دین علی سوگند
که سرو قامت او رفعتی دگر دارد

به شأن او چه بگویم که ایزد متعال
زخلقتش به بشر منتی دگر دارد

گه ولادت او کی زآستانش دل
به جز زیارت او حاجتی دگر دارد

به روز حشر چواعمال ما بسنجد دوست
ولا ومهر حسن قیمتی دگر دارد

به بال عشق «وفایی» به شوق قبر حسن
بیا بقیع

• شنبه
• 17
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 10:37
• نوشته شده توسط
• سجاد

عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

شمیم وصل

جمعه رسید و باز تو آقا نیامدی
مرهم گذار زخم دل ما نیامدی

کردم کنار کعبه تو را آرزو ز دوست
ای کعبه ی امید احبا نیامدی

از خستگان هجرتو پرسیده ام مدام
گفتند سوی خسته جگرها نیامدی

ما با شمیم وصل تو شاداب می شویم
ای عطر ناب گلشن طاها نیامدی

نزدیکتر زما تو بمایی وباز هم
گوئیم روز وشب که تو مولا نیامدی

درشام ظلمت است جهان بی حضور تو
خورشید آفتابی دنیا نیامدی

با ناله گفت حضرت صادق شب فراق
تعجیل کن قرار دل ما نیامدی

کرب وبلاست منتظر انتقام تو
ای آخرین نواده ی زهرا نیامدی

با اشک می نوشت «وفایی» به لوح خاک
عمرم به سر رسید وتو اما نیامدی

#حاج_سید_هاشم_وفایی

• شنبه
• 17
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 11:06
• نوشته شده توسط
• سجاد

خبر آمدنت آمده از راه بیا
سر بزن از دل یک جمعه ناگاه بیا
ماه کامل نشود تا تو نیایی آقا
تا که کامل بشود نیمه این ماه بیا
عهد کردیم و شکستیم و گذشتی صد بار
باز هم با دل آلوده ما راه بیا
نفس آلوده زمین‌گیر گناهیم ولی
دیگر از دست همه خسته شدیم آه بیا
راه‌گم‌کرده این جاده پر پیچ و خمیم
ای هدایت‌گر هر بنده گمراه بیا
چاه غفلت شده سهم همه ما بی‌تو
یوسف قافله یک سر به لب چاه بیا
جمعه‌ها رفت ولی جمعه موعود نشد
جمعه‌ها می‌رود ای جمعه دل‌خواه بیا

گفت شاعر: خبر آمد خبری در راه است
خبر آمدنت آمده از راه بیا

• جمعه
• 6
• مهر
• 1397
• ساعت
• 13:09
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

راهی برای رفع ِ خشم و غضب نسازد
آنکه برای عشقت خود را ادب نسازد
دنبال یارِ نابی! آنکه اگر رطب را-
خورده ست؛ دیگران را منع رطب نسازد
نذر تو جانِ خود را حدّاقل بداند
آنقدر ندبه ها را متر و وجب نسازد
خسران زده ست آنکه هر هفته جمعه خود را
از شوق دیدنِ تو مجنون نَسب نسازد
با چشم هایِ هرزه،غیبت،دروغ و تهمت
مانع بسازد اما قدری سبب نسازد
ای وای اگر نگاهت امسال هم محرّم
ما را برای کارِ تو منتخب نسازد
این روضه ها ندارد خیری اگر که از ما؛
محض ِ تو مهزیار و جوْن و وهب نسازد!

• جمعه
• 6
• مهر
• 1397
• ساعت
• 14:47
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

نیامدی و دلم دست از حیات کشیده
فراق آرزویم را سوی ممات کشیده
میان آتشِ هجرانِ تو قرار ندارم
که شعله های دلم تا به کائنات کشیده
به جوهری که زِ خونم، گرفته این قلمِ دَهر
چه نقش های جگرسوز از این دوات کشیده
بگو به نوح بیاید! کجاست نیل ببیند؟
دو چشمه سار که دارم، چنان فرات کشیده
سر عبادت شبها، فقط به یاد تو هستم
شده دعای قنوتم، به هر صلات، کشیده
مگر به خواب ببینم، رسیده است نگارم
وَ دست مِهر بر این سَر، به التفات کشیده

• دوشنبه
• 16
• مهر
• 1397
• ساعت
• 20:07
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

خورشید سپیده وسحرگاه کجاست
امید دل مردم آگاه کجاست
فریاد بزن هر شب و روز جمعه
فریاد گر نصرمن الله کجاست

• جمعه
• 20
• مهر
• 1397
• ساعت
• 11:55
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

دلِ شکسته‌ی ما را به مَرحمی دریاب
مرا که خسته شدم این مُحَرمی دریاب
به سر به زیریِ ما، شَرمِ ما، تَرَحُم کُن
نه مَرحمیم برایت نه مَحرَمی دریاب
کمِ تو از سرِ ما که زیاد هم باشد
تو را به جانِ عزیزت مرا کمی دریاب
شبیهِ حالِ شماییم حالِ ما را که
نشسته ایم به گیسویِ دَرهمی دریاب
مرا که روزیِ خود را از این و آن جویَم
مرا که می‌روم آقا به هر غمی دریاب
حیاتِ ما همه از گریه است پایِ حسین
دو چشمِ خُشکِ مرا هم به زمزمی دریاب
هزار شُکر فقط با حسین کار داریم
هزار شُکر که داریم عالمی دریاب

• چهارشنبه
• 9
• آبان
• 1397
• ساعت
• 19:02
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

تا شامل عنایت یارم، دعا شوم
غفلت کنم اگر سرِ مویی، فنا شوم
دل هر چه صافتر شود از دودۀ گناه
من زودتر ملازمِ آن با صفا شوم
چشمِ نجیبِ یار نگاهم که میکند
احساس میکنم، چقدَر با حیا شوم
خوب است بارِ رفتنِ خود را سبک کنم
وقت است از اسارتِ دنیا رها شوم
همراه با امام زمان مویه سَر دهم
همدرد با تمامیِ آل عبا شوم
این روزها شدیدتر از هر زمانه ای
با ناحیه، به وقتِ سحر همنوا شوم
آنجا که صحبت از عطش و نیزه میکند
جا دارد از دهانِ پر از خون فدا شوم
در زیر نور ماه، نگین برق میزند
از ساربان بپرس که گریان چرا شوم
اینها مصائبیست که هر صبح و هر مساء
گِریَد بر آن امام و من از او جدا شوم
ما را برای یاریِ او آفریده ا

• چهارشنبه
• 9
• آبان
• 1397
• ساعت
• 19:04
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

گرچه هرروز غمی بر روی غم می آید
عاقبت زخم دل شیعه بهم می آید
می دهدکعبه گواهی که پی یاری خلق
بانگ فریادرس ما ز حرم می آید
به هواداری مظلوم به پا برخیزد
به براندازی بنیان ستم می آید
روز موعود ظهورش زسراپردۀ غیب
برسرخلق جهان ابرکرم می آید
سبز پوشی به علمداری صدقافله دل
به روی دوش گرفته است علم می آید
یادگار علی و منتقم خون حسین
ذالفقاری است که با تیغ دودم می آید
جای آن نیست که تردیدبه دل راه دهی
به خدا و نبی و آل قسم می آید
لب فروبند «وفایی»که به مدح گل نور
واژه وکلک وبیان همه کم می آید

• پنج شنبه
• 10
• آبان
• 1397
• ساعت
• 18:42
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

اشکی که ما داریم باران هم ندارد
حالی که ما داریم طوفان هم ندارد
هجری که ما دیدیم یوسف هم ندیده
دردی که ما داریم کنعان هم ندارد
صبری که ما کردیم مثل قتل صبر است
جانی که بی صبر است ایمان هم ندارد
ما را امید دیدن جانان نگه داشت
هر کس که نومید است جانان هم ندارد
طاووسِ جنت ! خاکیان را التفاتی
حبسی که ما داریم زندان هم ندارد
عمر گرانِ ما اگر بی تو شود سر
جان ارزشِ یک عمرِ ارزان هم ندارد
درد تو با آیات ، ما را آشنا کرد
ورنه دلِ ما درد قرآن هم ندارد
تو احتیاجی بر دعای ما نداری
چون تو کسی یک آه سوزان هم ندارد
دیگر شده این کاسه های صبر ، لبریز
دلبر مبادا میل یاران هم ندارد
هر روز این دلها برایت جمکران

• جمعه
• 11
• آبان
• 1397
• ساعت
• 12:12
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

جمعه شد بار دگر دلها گرفت
آتش از هجر گل زهرا گرفت
جمعه شد باز آمدم نجوا کنم
اشک ریزم عقده از دل وا کنم
جمعه شد مردم همه چشم انتظار
بی قرار بی قرار بی قرار
جمعه شد ذکر تمام شیعیان
در کجایی مهدی صاحب زمان
جمعه شد بوی ترا حس می کنم
یاد تو غمخوار و مونس می کنم
جمعه شد بر مادرت زهرا قسم
بی تو مهدی در دو عالم بی کسم
جمعه شد نالم ز هجر روی تو
دستهای خالی من سوی تو
جمعه شد با ناله و با اشک و آه
منتظر بر دیدن روی تو ماه
جمعه شد در شوق دیدار توام
سوزم از هجران و بیمار توام
جمعه شد باز آمدم بر تو پناه
کن ز رحمت بر من مسکین نگاه
جمعه شدای یار تنها و غریب
از سفر بر گرد ای بر ما طبیب
جمعه شد ای کعبه ی دلها

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 11:25
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم
با همه آدمیان غیر تو خلوت کردیم

جای خالی تو را هیچکس احساس نکرد
به گمانم که به دوری تو عادت کردیم

جمکران هم که رسیدیم ،به جای ندبه
فقط از حاجت خود پیش تو صحبت کردیم

سال ها می گذرد…منتظری برگردیم !!
پس مشخص شده ماییم که غیبت کردیم

نمک سفره ی تان را همه خوردیم ولی
با گناهان، به همین سفره خیانت کردیم

دلمان از همه ی مردم عالم که گرفت
گریه کردیم و سپس سجده به تربت کردیم

هر کجا ذکر حسین است همانجا حرم است…
قبل هیئت همگی قصد زیارت کردیم

اربعین با همه دنیا به دل جاده زدیم…
لذت عشق تو را با همه قسمت کردیم

احسان نرگسی

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 13:09
• نوشته شده توسط
• احسان نرگسی

من عاشق رویت هستم
من سائل کویت هستم
یابن زهرا این دلم کرده هوای تو
از غم هجران تو گریم برای تو
یابن الّزهرا مهدی بیا ۲
********
ای روح و روانم مهدی
آرامش جانم مهدی
سوزم و نالم همیشه در فراق تو
مهدی زهرا کجا گیرم سراغ تو
یابن الّزهرا مهدی بیا ۲
********
ای محرم رازم مهدی
من غرق نیازم مهدی
آمدم مولا دوباره در پناه تو
سائلت گردیده محتاج نگاه تو
یابن الّزهرا مهدی بیا ۲
********
من گرچه بدم یا مولا
منما تو ردم مولا
حق نهاده در دل زارم ولای تو
ندبه خوانم صبح هر جمعه برای تو
یابن الّزهرا مهدی بیا ۲
********
هستی تو چراغ راهم
از تو همه عزّ و جاهم
مهربان تر از تو یا مهدی ندیدم من
با ولای تو در عالم رو

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 14:18
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

گشته ام بیقرار مانده در انتظار
در همه عمر خود بهر دیدار یار
یوسف زهرا در کجایی تو
از سفر مولا کی میایی تو
مهدی زهرا ۴
********
یوسف فاطمه ای همه هست من
ای صفا بخش دل تو بگیر دست من
یابن زهرا بنگر روی زردم
صبح جمعه باز، به تو رو کردم
مهدی زهرا ۴
********
دیدن روی تو بود آرزویم
مهر و حبّ شما داده آبرویم
گل خوشبوی فاطمه مهدی
ای امید قلب همه مهدی
مهدی زهرا ۴
********
آمدم سوی تو در پناه توام
منتظر بر تو و یک نگاه توام
غرق در احسان توام مولا
میهمان خوان توام مولا
مهدی زهرا ۴
********
چشم هر منتظر مانده بر راه تو
تا که بیند دمی چهره ی ماه تو
ما که بیمار درد هجرانیم
از فراقت در رنج و حرمانیم
مهدی زهر

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 14:45
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

شده روز جمعه ی من و تو ، بار دیگر دل تنگ مولایم
بود تنها آرزوی من این ،تا بروی تو دیده بگشایم
منم مولا بیقرار تو که مانده در انتظار تو
یا اباصالح ۴
شده روز جمعه ی من و تو ،بر سر کوی تو پناهم من
سر راه تو نشسته ام و ،مستمند نیم نگاهم من
ز طفلی من دل به تو بستم کرم فرما و بگیر دستم
یا اباصالح ۴
خدا میداند گل زهرا، که تویی تنها محرم رازم
بود مولا مهر و حبّ و ولای تو در عالم بال پروازم
چنان زهرا خلق و خوی توست فضا پر از عطر و بوی توست
یا اباصالح ۴
دوباره جمعه شده مولا بهر دیدارت بیقرارم من
خدا داند با وجود بدی لحظه لحظه در ، انتظارم من
ولای تو افتخار من بود نامت اعتبار من
یا اباصالح ۴
دوباره جمعه

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 14:50
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

دوباره جمعه شدمهدی دلم کرده هوای تو
به دل عشق ترا دارم به لب دارم نوای تو
گل زهرا بیا مهدی ۲
********
دوباره جمعه شد مهدی منم چشم انتظار تو
غریب عالم هستی شده دل بیقرار تو
گل زهرا بیا مهدی ۲
********
دوباره جمعه شد مهدی ز بند غم رهایم کن
بحقّ مادرت زهرا دعایم کن دعایم کن
گل زهرا بیا مهدی ۲
********
دوباره جمعه شد مهدی سر راه تو بنشستم
به امّید آمدم آقا فقط دل بر شما بستم
گل زهرا بیا مهدی ۲
********
دوباره جمعه شد مولا نمایم عطر و بویت حس
بسوزم از غم هجرت کجایی ای گل نرگس
گل زهرا بیا مهدی ۲
********
دوباره جمعه شد مولا رسد بر جان من بویت
بود ای هستی زهرا دو دست خالیم سویت
گل زهرا بیا مهدی ۲
***

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 15:23
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

جمعه شده دوباره منتظرم بیایی
ذکرم شده شب و روز یا بن الحسن کجایی
یا بن الحسن کجایی
منتظرم بیایی
********
جمعه شده دوباره کرده دلم هوایت
ای نور چشم زهرا تنگه دلم برایت
یا بن الحسن کجایی
منتظرم بیایی
********
جمعه شده دوباره مولا در انتظارم
در لحظه لحظه عمرم بهر تو بیقرارم
یا بن الحسن کجایی
منتظرم بیایی
********
جمعه شده دوباره مهدی به تو پناهم
امروز بحقّ عباس آقا نما نگاهم
یا بن الحسن کجایی
منتظرم بیایی
********
جمعه شده دوباره بر راه تو نشستم
بگیر بحقّ زهرا از مرحمت تو دستم
یا بن الحسن کجایی
منتظرم بیایی
********
جمعه شده دوباره بهر فرج دعا کن
ما را عزیز زهرا با خودت آشنا کن
یا بن الحسن کجایی

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 15:29
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

ای نور چشم امت تنگه دلم برایت
ای گل باغ حیدر کرده دلم هوایت
یا بن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
********
بنگر که بیقرارم عمری در انتظارم
بعد از خدا در عالم جز تو کسی ندارم
یا بن الحسن کجایی
داد از غم جدایی

********
بر درد ما دوایی آقا امید مایی
بنما ز لطف و رحمت به جمع ما دعایی
یا بن الحسن کجایی
داد از غم جدایی

********
تنها و زار و خسته با یک دل شکسته
سائل درگه تو منتظرت نشسته
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی

********
امروز مرا صدا کن از رنج و غم رها کن
ای مهربان عالم برای من دعا کن
یا بن الحسن کجایی
داد از غم جدایی

********
تنها تویی حبیبم بر درد من طبیبم
خدا گواهه مهدی بدون تو غریبم
یا بن

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 15:33
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

جمعه شده دوباره تنگه دلم برایت
غربت نشین عالم کرده دلم هوایت
ای صفای جان وصال تو بهشت من
مهر تو عجین گردیده با سرشت من
از کرم نما نگه به روی زشت من
یابن فاطمه یابن الحسن مهدی بیا ۳
********
جمعه شده دوباره ای قبلگاه رازم
ای گل فاطمیون بر تو بود نیازم
ای گل علی ای منجی الست من
آخرین ولی تویی تمام هست من
نور منجلی پر کن ز رحمت دست من
یابن فاطمه یابن الحسن مهدی بیا ۳
********
جمعه شده دوباره بر تو آقا پناهم
با این دل شکسته محتاج یک نگاهم
مهربان امام برحال من هستی بصیر
سویت آمده عبد گنهکار و فقیر
جان فاطمه آقای من دستم بگیر
یابن فاطمه یابن الحسن مهدی بیا ۳
********
جمعه شده دوباره بایک دل شکسته
آم

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 16:05
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

ای گلبن باغ علی و فاطمه مهدی
داری ز کرم لطف و عطا بر همه مهدی
مولا اباصالح ۳
********
هر روز منم منتظر دیدن رویت
بنما نظر لطف، تو بر سائل کویت
مولا اباصالح ۳
********
هر جا که روم منتظرم تا تو بیایی
بر منتظران گو که تو امروز کجایی؟
مولا اباصالح ۳
********
این محفل ما گشته پر از عطر و بوی تو
با دست تهی آمده ایم ما به سوی تو
مولا اباصالح ۳
********
این محفل تو گشته چنان طور تجلّا
با مهر ولای تو شدم غرق تولّا
مولا اباصالح ۳
********
من یار و معینی به جهان جز تو ندارم
بنما نظری از کرمت بر دل زارم
مولا اباصالح ۳
********
ای یوسف زهرا به تو دل بسته ام آقا
بنما نظری بر دل بشکسته ام آقا
مولا اباصالح ۳

• جمعه
• 18
• آبان
• 1397
• ساعت
• 16:20
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور