شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس

در فراق امام زمان (عج ) ( وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست ) *

1168

در فراق امام زمان (عج )  ( وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست  ) وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست
وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست
این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند
آهسته مردن است دگر انتظار نیست
من عصرهای جمعه فقط بغض می کنم
باران اشک های من از اختیار نیست
تسلیم هجر توست دل شرحه شرحه ام
تیغ فراق هست و مسیر فرار نیست
معلوم شد از اینکه به یاد تو نیستم
این ناله ها ز دوری تو جز شعار نیست
وقتی پی هر آنچه بجز یار می روم
فرصت برای عاشقی با نگار نیست
دنیا چو قبله ی دل گمکرده راه شد
آن دل به سوی خیمه ی تو رهسپار نیست
یا ایهالعزیز به ما هم تصدقی ...
چیزی میان کاسه ی این بد بیار نیست
اصلا تمام سال مرا فاطمیه کن
بی نام مادر تو مرا اعتبار نیست
ما را به نام نوکر زهرا

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 10:09
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

در فراق امام زمان (عج) ( تمام آرزوی ما شده تو را دیدن ) *

1205

در فراق امام زمان (عج) ( تمام آرزوی ما شده تو را دیدن ) تمام آرزوی ما شده تو را دیدن
هنوز میل نداری به زیر پا دیدن ؟
غریبه ایم و کسی حال ما نمی پرسد
میان شهر چه خوب است آشنا دیدن
هر آنکه در پی آسایش است با ما نیست
مسیر عشق ندارد بجز بلا دیدن
حدیث لیلی ما بر سر زبان ها هست
کجا شنیدن از دوست و کجا دیدن
گمان کنم که تو روزی به دیدنم آیی
که بر نیاید دیگر ز چشم ما دیدن
به سرخی جگرم غبطه می خورد لاله
نصیب ماست فقط داغ کربلا دیدن
مدینه رفتن همراه تو صفا دارد
و قبر خاکی بانوی اشک را دیدن...
رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 10:10
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم) *

1469
1

در فراق امام زمان (عج )  (   ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم) ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم
بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم
همساز روزگار به عشق تو بوده ایم
از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
هر جا شنیده ایم خبر از تو می دهند
در طوفشان به شوق رخت پر کشیده ایم
از کوی عاشقان چو گذشتیم ، با امید
ما از پی ات به محفلشان سر کشیده ایم
از بس که از فراق تو افسرده دل شدیم
بر سینه نقش نرگس پرپر کشیده ایم
آقایی تو باعث این شد به عاشقی
پا از گلیم خویش فراتر کشیده ایم
خود خواستیم و شکر ، که با لطف حضرتت
جام بلای بندگی ات سر کشیده ایم
ما بر تسلی دل تو در حسینیه
هر فاطمیه ناله ی مادر کشیده ایم
رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 10:11
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما ) *

1164
1

در فراق امام زمان (عج )  ( از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما  ) از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو ، بسوز ، رسی تا به حال ما
غرق بلا شدیم ز روزی که با ولا
نقشی کشیده اند به روی جمال ما
نعمت هر آنچه هست گوارای جان دوست
این اشک و سوز و زمزمه رزق حلال ما
عقده شده پریدن تا کوی تو به دل
زنجیر بسته داغ فراقت به بال ما
نقص مرا تو با نظر خود علاج کن
بسته به یک نگاه تو باشد کمال ما
تا زنده ایم وقت زیارت به ما بده
تا دیرتر نگشته زمان وصال ما
از هر چه هست و نیست به عالم هزار شکر
خاک عبای یوسف زهراست مال ما
رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 10:12
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( یک بار می خواهم که مهمانم تو باشی) *

1505
3

در فراق امام زمان (عج )  (  یک بار می خواهم که مهمانم تو باشی) یک بار می خواهم که مهمانم تو باشی
از خاطرات خوب دورانم تو باشی
من آرزو دارم در این تاریکی محض
یک دم بیایی ماه تابانم تو باشی
در این زمان که روح مردم در عذاب است
آرامش حال پریشانم تو باشی
یک عمر با یک خاطره دل خوش بمانم
یک شب چو بینم پیش چشمانم تو باشی
اصل دعاهایی و باید خود بخواهی
مقصود هر ذکری که می خوانم تو باشی
تو با جذامی می شوی هم سفره آقا
آيا شود هم لقمه ی نانم تو باشی ؟
من خواهشی دارم : " اگر مامور مرگم
آمد که گیرد از تنم جانم " تو باشی ...
چيزي نمي خواهم فقط مي خواهم امشب
وقتي به روضه ديده گريانم تو باشي
رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 10:13
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( دنيا چه زیبا می شود وقتی بیایی ) *

1577
1

در فراق امام زمان (عج )  ( دنيا چه زیبا می شود وقتی بیایی ) دنيا چه زیبا می شود وقتی بیایی
خوشحال زهرا س می شود وقتی بیایی
نور تو می تابد به عالم با ظهورت
خورشید رسوا می شود وقتی بیایی
فصل خزان زندگی پایان بگیرد
هر غنچه ای وا می شود وقتی بیایی
وقت نمازت از ملازم هایت آقا
هر روز عیسی می شود وقتی بیایی
با ذوالفقاری که به دست خود بگیری
حیدر تماشا می شود وقتی بیایی
زخمی که روی سینه ی مادر نشسته
حتما مداوا می شود وقتی بیایی
گنبد بسازی در بقیع مثل خراسان
دلها مصفا می شود وقتی بیایی
در کوفه وقتی روضه ی زینب بخوانی
هر دیده دریا می شود وقتی بیایی
شب های جمعه روضه در صحن اباالفضل ع
هر هفته بر پا می شود وقتی بیایی
رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 10:13
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( دست شفا کجاست که بیمار شد دلم ) *

2111
3

در فراق امام زمان (عج )  ( دست شفا کجاست که بیمار شد دلم  ) دست شفا کجاست که بیمار شد دلم
بر گیسوی تو باز گرفتار شد دلم
در خواب ناز غفلتم و هر کجا که من
افتاده ام به یاد تو بیدار شد دلم
هر جا که حرف سوی تو پرواز کردن است
مثل کبوتر سر دیوار شد دلم
انگار باز خرده کلاف مرا ندید
رسوا میان کوچه و بازار شد دلم
دل دل نکن بیا و جواب مرا بده
از بی کسی ببین تو که سرشار شد دلم
از صبح تا غروب شبیه دلت عزیز
محزون به روضه ی در و دیوار شد دلم
رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 10:14
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( غريب باديه گرد بيابان وفا برگرد ) *

1455
3

در فراق امام زمان (عج )  (  غريب باديه گرد بيابان وفا برگرد ) غريب باديه گرد بيابان وفا برگرد
بگو تا كي سر راهت كنم آه و نوا برگرد
الا اي آشنا با من چو بيگانه مكن رفتار
تو اي جانِ ز تن رفته به جان من بيا برگرد
دلم خوش كرده ام بر اين كه روز وصل نزديك است
خبر از تو نمي آيد بيا اي با وفا برگرد
تو كه هروقت محتاجم به من لطف و كرم داري
بيا اي مهربانِ من شده وقت عطا برگرد
تَصدَّقْ يا عزيزَالله ظرف عشق ما خالي است
سوي يعقوب اي يوسف به يمن اين دعا برگرد
كنار تربت ليلي مرا مجنون صحرا كن
براي اينكه با دردت شوم من آشنا برگرد
به جان هر عزيز تو، تو را سوگند دادم من
ولي ديگر دهم سوگند جان اين گدا برگرد
جواد حیدری

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 10:15
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( از دل چقدر لاله ی تر در بیاورم) *

1374

در فراق امام زمان (عج )  ( از دل چقدر لاله ی تر در بیاورم) از دل چقدر لاله ی تر در بیاورم
یا کاسه کاسه خون جگر در بیاورم
چون شانه دست در سر زلف تو می زنم
کز راز و رمز موی تو سر در بیاورم
من خواب دیده ام که تو از راه می رسی
چیزی نمانده است که پر در بیاورم
من چارده شب است به این برکه خیره ام
شاید از آب قرص قمر در بیاورم
در من سرک نمی کشی ای روشنای ناب
خود را مگر به شکل سحر در بیاورم
من شاعر دو چشم توام، قصد کرده ام
از چنگ شاه کیسه ی زر در بیاورم
ای کاج سالخورده ی زخمی به من بگو
از پیکرت چقدر تبر در بیاورم؟
منبع:حسینیه

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:06
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( جانی به من دهید كه جانان هنوز هست ) *

1564

در فراق امام زمان (عج )  ( جانی به من دهید كه جانان هنوز هست ) جانی به من دهید كه جانان هنوز هست
جانم به لب رسیده و هجران هنوز هست
ما تشنگان چشمه‌ی نور ولایتیم
ساقی! نگاه كن لب عطشان هنوز هست
«مِنّا» نمی‌شویم ولی عاشق توایم
سلمان اگر نمانده مسلمان هنوز هست
با رهبرم برای فرج ندبه می‌كنم
این عهد بین مردم ایران هنوز هست
روشن نوشته خون شهید احمدی به خاك:
راه امام و راه شهیدان هنوز هست
بیداری جهان عرب داد می‌زند:
اندیشه‌های پیر جماران هنوز هست
سیلی مردمان ولایت مدار ما
جایش به روی صورت شیطان هنوز هست
در انتظار مقدمت ای یوسف بهشت
یعقوب چشم یوسف كنعان هنوز هست
منبع:حسینیه

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:07
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( اى آن كه بود منزل و مأواى تو چشمم ) *

1275
2

در فراق امام زمان (عج )  ( اى آن كه بود منزل و مأواى تو چشمم ) اى آن كه بود منزل و مأواى تو چشمم
بازآ! كه نباشد به جز از جاى تو چشمم
در راه تو، با دیده حسرت نگرانم
دارد همه دم شوق تماشاى تو چشمم
گر قابل دیدار جمال تو نباشد
اى كاش كه افتد به كف پاى تو چشمم
تا چند دهى وعده دیدار به فردا
شد تار، در اندیشه فرداى تو چشمم
تا كور شود دیده بدخواه تو، بگذار
یك لحظه فتد بر قد رعناى تو چشمم
تا عكس تو، در آینه دیده ام افتد
بازست هماره به تمنّاى تو چشمم
بازآى و قدم نه به سر دیده، كه شاید
روشن شود از پرتو سیماى تو چشمم
چون دیده نرگس كه شد از روى تو روشن
دارد هوس نرگس شهلاى تو چشمم
منبع:حسینیه

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:08
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( بازآ كه دل هنوز به یاد تو دلبر است ) *

1150

در فراق امام زمان (عج )  (  بازآ كه دل هنوز به یاد تو دلبر است ) بازآ كه دل هنوز به یاد تو دلبر است
جان از دریچهٔ نظرم چشم بر در است
بازآ دگر كه سایه دیوار انتظار
سوزنده تر ز تابش خورشید محشر است
بازآ كه باز مردم چشمم ز درد هجر
در موج خیز اشك چو كشتی شناور است
بازآ كه از فراق تو ای غایب از نظر!
دامن ز خون دیده چو دریای گوهر است
ای صبحِ مهر بخشِ دل از مشرقِ امید
بنمای رخ كه طالعم از شب سیه تر است
زد نقش مهر روی تو بر دل چنان كه اشك
آئینه دار چهره ات ای ماه منظر است
ای رفته از برابر یاران "مشفقت"
رویت به هر چه می نگرم در برابر است
منبع:حسینیه

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:09
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( بعد تو چندین قیامت دیر شد ما را ببخش ) *

1408

در فراق امام زمان (عج )  (  بعد تو چندین قیامت دیر شد ما را ببخش ) بعد تو چندین قیامت دیر شد ما را ببخش
مِهر مُرد و ماه در زنجیر شد ما را ببخش
راوی این قصه از یعقوب یادی هم نکرد
یوسف این قصه دیگر پیر شد ما را ببخش
نازنینا عدل ما را کشت، تو دیگر مکش
مهربانا! ظلم عالم گیر شد ما را ببخش
از حدیث قدسی چشمت کسی شرحی نخواند
مصحف زلف تو بد تفسیر شد ما را ببخش
ما ندانستیم راز عقل و سرّ عشق چیست
عقل مُرد و عاشقی تحقیر شد ما را ببخش
تیرمان بر سنگ خورد و خون مان بر خاک ریخت
سهم مان دنیای پر نخجیر شد ما را ببخش
مدتی گر عاشقی از یاد رفت از ما مرنج
اندکی گر مثنوی تأخیر شد ما را ببخش
منبع:حسینیه

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:13
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

ربا عی در فراق امام زمان (عج ) ( با آتش فراقت، دود از سخن برآید ) *

1332
1

ربا عی در فراق امام زمان (عج )  ( با آتش فراقت، دود از سخن برآید  ) با آتش فراقت، دود از سخن برآید
هم دل رود ز دستم، هم جان ز تن برآید
ای شمع انجمن ها! در بین جمع تنها
بی آتش تو فریاد از انجمن برآید
بوی تو گر برد باد، در مصر ز اشتیاقش
جان هزار یوسف از پیرهن برآید
در ملک حق پرستی، هر کس بتی پرستد
بازآ که بت شکستن، از بت شکن برآید
تا چند جای باران، اشک از دو دیده ریزد؟
تا کی به جای لاله، خون از چمن برآید؟
ترسم ز اشتیاقت، آهی کشم ز سینه
آن سان که بعد مرگم، دود از کفن برآید
گر با هزار شمشیر، قلب مرا شکافند
از هر هزار زخمم، یابن الحسن برآید
گویی بسوز، سوزم، گویی بساز، سازم
هم سوختن ز عاشق، هم ساختن برآید
هر گه که گویم از تو، هر جا که خوانم از تو
یاقوتم از دو دیده د

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:14
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( خاصیتِ نگاه تو ما را خراب کرد ) *

1605
3

در فراق امام زمان (عج )  ( خاصیتِ نگاه تو ما را خراب کرد ) خاصیتِ نگاه تو ما را خراب کرد
این آفتاب، غوره یِ ما را شراب کرد
آدم که گریه را پدرانه به ارث داد
یادش به خیر باد که کارِ صواب کرد
اندازه یِ حساب شده باده می خورد
هر کس که رفت و آمد خود را حساب کرد
ترسیدم این که یار جوابم کند ولی
دیدم کریم بود و مرا مستجاب کرد
روی سپید اوست چراغ هدایتی
پیری که عشق بازی خود در شباب کرد
دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمت
هجرانِ روی تو دل ما را مذاب کرد
گریه امان دیدن روی تو را نداد
این آب را جمال تو بر خود حجاب کرد
جاری کن از دو دیده فراتی که غیر از این
باید طهارتی ز رخ آفتاب کرد
پاسخ بده به جای من از لابلای خلق
وقتی خدا به روز جزایم خطاب کرد
تا من، منم، ضمیر تو پید

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:15
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( فکر کردم که قلم یار نشد دیدم شد) *

1487
3

در فراق امام زمان (عج )  (  فکر کردم که قلم یار نشد دیدم شد) فکر کردم که قلم یار نشد دیدم شد
لحظه ی فهم تو آغاز نفهمیدم شد
ساقی شعر شدی جام شراب آوردی
مثل هر بار مرا هم به حساب آوردی
در خیابان جنون می روم عابر باشم
یازده صفحه ورق خورد که شاعر باشم
بنویسم به تو از خون جگر بیت به بیت
و تو را گریه کنم وقت سحر بیت به بیت
لطف کن پرده از این پلک نگاهم بردار
این همه فاصله را از سر راهم بردار
راه رفتن به تو را من که ندانم، به خودت
از خودم دور کن امّا برسانم به خودت
بام کعبه است مهیّای تو و دلبریت
ای به قربان اذان های علی اکبریت
کاش این ندبه ما نیز به جایی برسد
باز هم از طرفت کرب و بلایی برسد
کربلایی بروم من به جوانی با تو
دور شش گوشه ولی جامعه خوانی، با تو
راست

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:16
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( مرا از این همه اندوه تیره راحت كن ) *

1484
2

در فراق امام زمان (عج )  ( مرا از این همه اندوه تیره راحت كن  ) مرا از این همه اندوه تیره راحت كن
كجاست سمت سپیده مرا هدایت كن
نگاه كن چه شب و روز مهملی دارم
سكوت پشت دلم را شكست صحبت كن
هزار جمعه بی روح بی تو جان كندم
بس است بی تو نشستن، پدید طلعت كن
تو از سلاله نوری، تو نبض بارانی
نگاه ملتمس خاك را اجابت كن
مرا به ذوق بكوچان به سمت حضور
مرا به جشن بزرگ ظهور دعوت كن
به نعش خونی آلاله ها قسم ستاره بپاش
قناریان نفس مرده را حمایت كن
منبع:حسینیه

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:17
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( کاش بر خیمه ی سبزت گذرم می افتاد) *

1343
5

در فراق امام زمان (عج )  (   کاش بر خیمه ی سبزت گذرم می افتاد) کاش بر خیمه ی سبزت گذرم می افتاد
کاش بر صورت ماهت نظرم می افتاد
کاش از چشم تر تو دو سه قطره باران
پسر فاطمه بر چشم ترم می افتاد
کاش در لحظه ی تاریک گناهان آقا
مرده بودم به خدا بال و پرم می افتاد
کاش از سوی تو ای صاحب ما یک قرعه
گریه و ناله به وقت سحرم می افتاد
کاش آن روز که در کرب و بلا می باشی
لحظه ای هم گذر من به حرم می افتاد
کاش هر جمعه که می شد، فقط از عشق خودت
فکر دنبال تو گشتن به سرم می افتاد
منبع:حسینیه

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:18
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( فقط کلام تو چون آیه قاب خواهد شد) *

1463
1

در فراق امام زمان (عج )  (  فقط کلام تو چون آیه قاب خواهد شد) فقط کلام تو چون آیه قاب خواهد شد
دعا اگر تو کنی مستجاب خواهد شد
کویر اگر تو بخندی شکوفه خواهد داد
و بی نگاه تو دریا سراب خواهد شد
حدیث این که به یک گل بهار می روید
خزان اگر تو بخندی مجاب خواهد شد
کسی که بی خبر از آستانه دریاست
از آستانه چشمت جواب خواهد شد
بنای پایه هر خانه ای مقوایی ست
که با تلنگر آهی خراب خواهد شد
بگو به عقربه دل گرفته خورشید
که چند روز دگر آفتاب خواهد شد؟
بیا ترانه موعود کز شکنجه باد
چو شمع، هستی ما بی تو آب خواهد شد
منبع: حسینیه

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:19
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

ربا عی در فراق امام زمان (عج ) (یک لحظه با تو بودن، از عمر جاودان بِه ) *

1408
3

ربا عی در فراق امام زمان (عج )  (یک لحظه با تو بودن، از عمر جاودان بِه  ) یک لحظه با تو بودن، از عمر جاودان بِه
یک زخم از تو بر تن، از صد هزار جان بِه
خاک درِ تو بر رو از آبروست خوش تر
خار ره تو در باغ از سرو بوستان به
هر سو تو روی آری از کعبه می بری دل
هر جا تو پا گذاری از چشم آسمان به
اشکی که بر تو ریزد گردد شراب کوثر
قلبی که بر تو سوزد از گلشن جنان به
وقتی نخوانم از تو وقتی نگویم از تو
خاموشی ام ز گفتن، لالیم از زبان به
یک گوشه در حریمت از وسعت دو عالم
یک قطره از فراتت از بحر بی کران به
زخم تو مرهم دل، درد تو داروی جان
نام تو بر زبان ها از ذکر قدسیان به
دامان کربلایت از قلب عرش خوش تر
گودال قتلگاهت از ملک لامکان به
تا می سراید از تو تا می نویسد از تو
یک لحظه عمر

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:19
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( ای کاش می شناختمت آشنای من ) *

1662
1

در فراق امام زمان (عج )  (  ای کاش می شناختمت آشنای من ) ای کاش می شناختمت آشنای من
ای بهترین مشوّق دین و دعای من
با کمترین عمل به بزرگی بخوانی ام
ای آشنا به نیت درد آشنای من
از ناسپاسی دل خود شرم می کنم
ای وای من که هست دلت مبتلای من
ای حاجت بزرگ دل پر توقعم
روزی روا شود به دعایت دعای من
وقتی که از کنار فقیران گذر کنی
با چشم خود بگو نظری بر گدای من
این گرد قافله که نشان از عبور توست
بر چهره حجتی ست از این مدّعای من
ای ساربان به قافله سالار ما بگو
جا مانده یک مسافری از کربلای من
دردی که از محرّمتان مانده بر دلم
گرید هوا و حال به حال و هوای من
باران گریه بند نمی آید ای دریغ!
تا خون رود ز چشم تو ای مقتدای من!

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:20
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد) *

1405
3

در فراق امام زمان (عج )  ( گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد) گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد
راهش به گریه سد کن و مگذار بگذرد
گفتا چه جای گریه؟ که او هم چو ماه نو
رخسار خود نکرده پدیدار بگذرد
بگذشت از کنار من آن سان که بوی گل
دامن کشان ز ساحت گلزار بگذرد
در باغ گل نمی نهد از خویش جای پا
از بس که چون نسیم، سبکبار بگذرد
گفتم: دمیده پیش تو، خورشید را ببخش
گفتا: مگر خدا ز خطاکار بگذرد
غافل ز دوست یک مژه بر هم زدن مباش
آیینه شو که فرصت دیدار بگذرد
دردا که بی فروغ دل آرای روی دوست
هر روز ما به رنگ شب تار بگذرد
سرشار از تجلّی یارند لحظه ها
حیف است عمر ما که به تکرار بگذرد
ترک دل است از نظر عارفان محال
کی جَم ز جام آینه کردار بگذرد؟
در طور دل به نور تجلّی نوشت

  • سه شنبه
  • 3
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 22:21
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت ) *

10069
21

در فراق امام زمان (عج )  (  قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت ) قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت
تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت...
ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود
در راهِ جمکران سر راهی ببینمت
یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای
در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت
آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من
سرگرم میشوم به گناهی ببینمت
با این دلِ سیاه و تباهم چه دلخوشم
بر این خیالِ کهنه يِ واهی: ببینمت!
دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد
ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت
(محمد رسولي)

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( دلم دوباره خبر مي دهد ظهور تو را) *

1302
2

در فراق امام زمان (عج )  (  دلم دوباره خبر مي دهد ظهور تو را) دلم دوباره خبر مي دهد ظهور تو را
بدون فاصله حس مي كنم حضور تو را
به من نگو كه نرفته چگونه باز آيد
مسير جاده خبر مي دهد عبور تو را:
كدام آينه در اين زمان ناقص نيست
كه خوب جلوه دهد انعكاس نور تو را
شبي به سينه طوفاني ام به صيد بيا
مگر كه لمس كنم رشته هاي تور تو را
من از زيارت ناحيه خوب دانستم
شكسته است كسي شيشه غرور تو را
"شيخ رضا جعفري"
منبع:شه زادگان عالم هستی

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

در فراق امام زمان (عج ) -(اي التماس و خواهش بالا دوازده) * علی اکبر لطیفیان

2140
5

در فراق امام زمان (عج ) -(اي التماس و خواهش بالا دوازده) اي التماس و خواهش بالا دوازده
ظهر اذان عقربه ي ما دوازده
من حقم است هشت گرفتم چرا كه من
يك جمله هم نساخته ام با دوازده
با چند نمره باشد اگر رد نميشوي
يك،دو،سه،...هفت،هشت--نه آقا دوازده
بي تو تمام اهل قيامت رفوزه اند
اي نمره ي قبولي دنيا دوازده
ثانيه هاي كند توسل مي آورند
يا«صاحب الزمان خدا»يا«دوازده»
حالا كه ساعت تو و چشم خدا يكيست
آقا چقدر مانده زمان تا دوازده
امروز اگر نشد ولي يك روز ميشود
ساعت به وقت شرعي زهرا دوازده

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

ربا عی در فراق امام زمان (عج ) ( آشفته و بيقرار ميميرم من ) *

1420
2

ربا عی در فراق امام زمان (عج )  ( آشفته و بيقرار ميميرم من ) آشفته و بيقرار ميميرم من
از شدت انتظار ميميرم من
آقاي دوازده!تو تا بر گردي
روزي صدو بيست بار ميميرم من
منبع:شه زادگان عالم هستی غلام تو

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

ربا عی در فراق امام زمان (عج ) ( دلِ ما و كوير ِ تَفته؟ برگرد ) *

1221
2

ربا عی در فراق امام زمان (عج )  ( دلِ ما و كوير ِ تَفته؟ برگرد ) دلِ ما و كوير ِ تَفته؟ برگرد
خدا را اي بهار ِ رفته برگرد
تمام ِ جمعه ها را صبر كردم
اقلاً جمعه يِ اين هفته برگرد
(سيد حبيب نظاري)

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( براي شانه ي افتاده ام پري بدهيد ) *

3512
3

در فراق امام زمان (عج )  ( براي شانه ي افتاده ام پري بدهيد  ) براي شانه ي افتاده ام پري بدهيد
دلِ شكسته ي ما را به دلبري بدهيد
محبتي بكنيد و مرا حرم ببريد
نشان راه به چشم ِ كبوتري بدهيد
كجاست خيمه ي سبزت؟ مسافرم برگرد
براي دركِ شما كاش باوري بدهيد
شنيده ايم كه شب پاي روضه ها هستي
نشسته ايم بناليم حنجري بدهيد
چقدر مثل شما ميشويم اين شبها
اگر به سينه زنت ديده ي تري بدهيد
براي شور گرفتن بهشت هم تنگ است
چه ميشود كه به ما جاي بهتري بدهيد
نميرود به خدا جاي دور جانِ شما
اگر برات حرم را به نوكري بدهيد
خبر رسيده خرابه شكسته اي ميگفت:
چه ميشود كه به ما چند روسري بدهيد
(حسن لطفي)

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) (در کار ِ عشق دوری و هجران به ما رسید ) *

2134
2

در فراق امام زمان (عج )  (در کار ِ عشق دوری و هجران به ما رسید  ) در کار ِ عشق دوری و هجران به ما رسید
یوسف که رفت غُصّه ي کنعان به ما رسید
ما سال ها پای وصالت گریستیم
یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید
با زلفِ خویش زلفِ دلم را گِره بده
شاید هوای زلفِ پریشان به ما رسید
باید کویر میشدم و خشک میشدم
کردی دعا و این همه باران به ما رسید
یک لحظه چشم از دلِ بی تاب برندار
دور از تو غم، به سرعتِ طوفان به ما رسید
از ما همیشه دردسر ما به تو رسید
از تو همیشه رحمت و احسان به ما رسید
دل های ما کنار ِ شما آبرو گرفت
آقا چقدر از کرَمَت نان به ما رسید
ما بابِ میل تو نشدیم عاقبت ولی
لطف تو هر دقیقه و هر آن به ما رسید
خوب است وقت روضه تو مارا خبر کنی
شاید نوای آن دلِ سوزان به ما

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست) *

1675
3

در فراق امام زمان (عج )  (  حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست) حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست
بغض هزار جمعه میان گلوی ماست
شرمنده ­ایم اینهمه یادت نبوده ­ایم
عکست غروب جمعه فقط روبه ­روی ماست
ما فکر می­کنیم که او گم شده ولی
هر لحظه لحظه اوست که در جستجوی ماست
ماهِ مُحَرَمی که می ­آید کنار تو
مُحرم شدن به کرب وبلا آرزوی ماست
ما گریه می­کنیم که پاکیزه­تر شویم
اشک است در نماز که آب وضوی ماست
یا صاحب الزمان به خدا ذکر ما تویی
وقتی که "یاحسین" همه يِ های ­و ­هوی ماست
هر شب کنار روضه ي تو مست می­شویم
آب دو دیده يِ تو شراب سبوی ماست
ما سینه می زنیم که دل را تکان دهیم
نام تو در حسینیه ­ها گفتگوی ماست
سینه زدن برای علمدار واجب است
این دست و سینه روز جزا آبروی ماست
گ

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد