گفته بودم كه دير يا زود از
راه مي ايي و مرا با خود
بعد يك سال و نيم خون گريه
ميبري تا وصال خود، تا خود
چقدر چشم من به راهت بود
صبح و شب نامتان به روي لب
امدي و خوش امدي اما
دير كردي و پير شد زينب
نه درست است،اشتباهي نيست
چهره ام يك كمي فقط اخر...
نه كه يك سال و نيم كم باشد
بي تو چل سال رفته بر خواهر
خب بيا بگذريم وقتش نيست
يك كمي از خودت بگو اقا
خودتان شرح مي دهي يا من
روضه را باز تر كنم حالا
تشنه لب لحظه هاي اخر را
از دم اخر تو مي گويم
سرِ زينب فدات،دلدار از
رنج هاي سرِ تو مي گويم:
زخم زير گلو؟ نه طاقت نيست
قلب و تيرِ سه شعبه؟ اصلآ نيست
سنگ و شمشير سختيش مثلِ
لحظه هاي به نيزه رفتن نيست
اسمان
- سه شنبه
- 23
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 18:37
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار