امشب غزلی رها نوشتم
از خاتم الأنبیا نوشتم
از مرحمت "رسول رحمت"
از حضرت مصطفی نوشتم
با شوکت و با ابهتی خاص
از غیرت مرتضی نوشتم
یکبار دگر وضو گرفتم
از سیدة النسا نوشتم
باب الکرم و نگاه سائل.
از سفره ی مجتبی نوشتم
با یاد حسین شدم خدایی
من جای "حسین" " خدا" نوشتم
تا اینکه رسید نوبت تو
"تو" نه -بخدا- " شما" نوشتم
هرطور که شد شکسته بسته
ای دختر ایلیا نوشتم
تو نیز مرا گدا نوشتی
شاعر نشدم فنا نوشتی
تو سیده ای و سروری ها
داری به تمام پا دری ها
منظومه ی راه عشق اینجاست
"زهره" بنگر به " مشتری " ها
تو آمده ای ملیکه باشی
رونق بدهی به نوکری ها
قدّیسه ی آل احمدی تو
از آن تو گشته برتری ها
زهرا به نگات انس دار
- دوشنبه
- 23
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:37
- نوشته شده توسط
- یحیی