ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
میرفت ز راهمان برد ظلمت وهم:
شد خون مطهرت چراغ شب ما
- جمعه
- 3
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 16:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
میرفت ز راهمان برد ظلمت وهم:
شد خون مطهرت چراغ شب ما
گوش کن! راوی روایت میکند
دارد از یثرب صدایت میکند
کاروانی میرود سوی حجاز
هرکجای قصهای با او بتاز
قافلهسالارِ راهِ فتحِ خون
می رود... اِنا الیه راجعون!
سرزمین وحی اما ساکت است
سرزمین طور و طه ساکت است
قلب پاک قبله را خون میکنند
کعبه را از مکه بیرون میکنند!
پای عقل و عشق میآید وسط
راوی اینجا اشک میریزد فقط
هرکجا که عشق میآید جلو
عقل میگوید:«بمان» اما برو
راهِ سال شصت، این راه طویل
راه تاریخ است، یاران! الرحیل!
از زمان و از مکان بگذر، بیا
وعدۀ ما: کُلُّ اَرضٍ کربلا
با سلام و با نگاه و خندهای
میپذیرندت اگر شرمندهای
مشکها با آب باران پُر شده
هر اسیری آمد اینجا حُر شده
گوش
تو در زمین ترک خورده ها نمی مانی
و در پریدن از پیله جا نمی مانی
من از حوالی شهر شما جدا ماندم
تو از مسیر خدایی جدا نمی مانی
نشان سنگر پروانه ها برای شما
سکوت و بغض گلو مانده در هوای شما
به پای شوق پریدن به پای شوق وصال
رسیده تا به سرای خدا نوای شما
برای شوق پریدن بهانه ها داری
به قصد رفتن از اینجا نشانه ها داری
مسیر عرش خدا را نشانه کردی تو
تو در مسیر همین آشیانه جا داری
تو پر زدی که هوایی کنی تمام مرا
اگرچه دست زمانه شکسته جام مرا
دلم گرفته که جامانده در قفس شده ام
ببر به عرش خدا نامه ی سلام مرا
اگر رفاقت پروانه ها لیاقت توست
تمام عزت پروانگی سعادت توست
و در نهایت پرواز بیکران شما
زیارت شهدا
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفتهام
شب و مثنویهای ناگفتهام
شب و نالههای نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر میکنم درد را
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سر زند از گریبان من
مرا کشت خاموشی نالهها
دریغ از فراموشی لالهها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟
کجایند مردان بیادّعا؟
کجایند شورآفرینان عشق؟
علمدارمردان میدان عشق...
همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نامآورند
هلا، پیر هشیار درد آشنا!
بریز از می صبر، در جام ما
من از شرمساران روی توام
ز دُردیکشان سبوی توام
غرورم نمیخواست اینسان مرا
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا!
شهادت قسمت ما میشد ای کاش
خوشا آنان که جانان میشناسند
طریق عشق و ایمان میشناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند
کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
هرچند میان خون خود خفت ولی
سوگند که خون او نخواهد خفتن
جان تو دوباره جامهای تازه گرفت
از خون تو این کتاب شیرازه گرفت
پیراهن تازۀ تو را میباید
با قامت آفتاب اندازه گرفت
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
در بدرقهات خانۀ ما کربوبلا شد
بوسیدمت آنسان که حسین اکبر خود را
تا پر بکشی از دل این خاک به افلاک
بر شانۀ تو دوخته بودم پر خود را...
عشق آمد و آغوش مرا از تو تهی کرد
تا پُر کند از خون دلم سنگر خود را
من سوختم از صبر ولی عشق جلا داد
با خونِ جگرگوشۀ من گوهر خود را
مفقودالاثر باش ولی رسم وفا نیست
پنهان کنی از چشم پدر پیکر خود را
عمریست محرم به محرم نگرانم
شاید سر نیزه بفرستی سر خود را
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
هر قطره خون ناب از جسم شهید
میریزد و با چراغ برمیخیزد
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر میگفت:
بابای تو زنده است... هر چند که نیست
انشام دوباره بیست، بابای گلم!
موضوع: «کسی که نیست» بابای گلم!
دیشب زن همسایه به من گفت «یتیم»
معنای یتیم چیست؟ بابای گلم!
گفتی که پس از سجود برمیگردی
وقتی که صلاح بود برمیگردی
در نامه نوشتی که دلت تنگ شده
تا فکر کنم که زود برمیگردی!
در باد نشانههای بال و پر توست
بر گونه هنوز بوسۀ آخر توست
گفتند به من در آسمانی... بابا!
خورشید به خون نشسته شاید سر توست
اشک و تب و سوز بوی بابا دارد
اینجا شب و روز بوی بابا دارد
شاید که نرفته است، مادر به خدا
این چفیه هنوز بوی
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
چه میشد کربلای چار، من هم
یکی از آن همه غواص باشم
تقدیم به شهدای اربعینی حله؛ که خوزستان یک اربعین است داغدار آنهاست.
بالا گرفت شعلۀ طغیان و
آتش گرفت باغچهای، باغی
سر باز کرد کینۀ شیطان و
از نو نشست بر دل ما داغی
یک کاروان به شوق زیارت رفت
اهل شهود بود و شهید آمد
از کربلای حلّه به خوزستان
یک کاروان شهید جدید آمد
در سوگ پر کشیدنشان این خاک
هرچند داغدارتر از قبل است
اما به یمن خون شهیدانش
حالا پر افتخارتر از قبل است
اینان شکوه غیرت تاریخند
اینان بزرگ قافلۀ دهرند
اینان که آسمان شده مأواشان
آری ستارگان همین شهرند...
همپای کشتگان منا هستند
این دو گروه کشتۀ یک راهاند
انبوه زائران حسین آری
بیشک مهاجران«الی الله»اند
ما سرسپردگان حسینیم و
مر
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقهٔ امواج سرد اروندم
در این شبانه که غواص درد مواجم
به دستگیری یاران رفته محتاجم
کسی نگفته و مانده است ناشنیده کسی
منم شبیه کسی، آنکه خواب دیده کسی
منم شمایل داغی که شرقیان دیدند
گلی که در شب آشوب، غربیان چیدند
منم شبیه به خوابی که این و آن دیدند
برای این همه مه پیکر جوان دیدند
منم که با سند زخم، اعتبار خودم
منم که چهرهٔ تاریخی تبار خودم
شبیه سوختن ایل داغدار خودم
منم که با سند زخم اعتبار خودم
پری نموده و بر پردهها فریب شده
فریب غرب مخور کاینچنین غریب شده
ستارهها و پریهای سینما منگر
به چشم غارنشینان چنین به ما منگر
دروغ این همه رنگش تو را ز ر
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
ز هر قطرۀ خون تو لاله روید
گلستان بماند چنین میهن ما
گناهی نداریم جز بیگناهی
گواه است این پاره پیراهن ما
به تن جامۀ رزم داریم و آن را
نیارد به در مرگ هم از تن ما
به جز شوق دیدار در ما نیابی
به جز عجز در چهرۀ دشمن ما
شهید من ای جاودان، از تو گفتن
گرانمایه عهدیست بر گردن ما
به خون خفته چشمان تو خیره مانده
به فردا به آیندۀ روشن ما
واویلا واویلا آه و واویلا...
در دل فغان و ناله دارم و بس
یاد شهیدان بیت المقدس
آنان که اهل اشک و ناله بودند
با کام تشنه جان فدا نموندند
سر بند یا زینب بر روی سرها
بر روی لبهاشان ذکر یا زهرا
با یادشان داریم شور و نوایی
با یاد گلهای کرببلایی
یاد غریبی که جانش فدا شد
در قتگاه خون سرش جدا شد
یا فاطمه آه از نور دوعینت
بر نیزه ها رفته رأسِ حسینت
بوی کربلا،داره روضه های ما
مگه یادمون میره غم و غصه ی مِنا
همنفس شدیم،همه با مُهاجرا
مگه یادمون میره غم و غصه ی مِنا
مهاجرانی که،تا به خدا رفتن
با حالت اِحرام،به کربلا رفتن
حسین یا مظلوم...
راهِ عاشقی داره غربتی مُدام
با لبای تشنه شد حجّ حاجیا تمام
تو مِنا دادن به صاحبخونه سلام
با لبای تشنه شد حجّ حاجیا تمام
تشنه دادن جون و،با اشک و سوز و آه
زنده شده در دل،روضه ی ثارُالله
حسین یا مظلوم...
مصباحُ الهدی تویی حجّتِ خدا
جونِ ما فدای تو ای امامِ سر جدا
یابنَ فاطمه،نور چشم مصطفی
جونِ ما فدای تو ای امامِ سر جدا
توی مِنای عشق،سَرَت جدا گشته
سرِ تو خورشیدی،به نیزه ها شده
حسین یا مظلوم...
شکرُ لله کَز عطای خالق حیّ حمید
ما به هر نَحوی شویم همراه با یادِ شهید
جشن میلاد شهیدان محفل دلدادگی است
گلشن گلهای عشق و عزّت و آزادگی است
جشن میلاد شهیدان،دل هوایی میشود
با دعای خیر آنان کربلایی میشود
جشن میلاد شهیدان برکت دلها بُوَد
صاحب اصلیِ آن صدّیقهٔ کبریٰ بُوَد
جشن میلاد شهیدان هر دلی شیدایی است
مجلس ذکر حسین و بزم عاشورایی است
آری آری جملگی هستیم محتاج دعا
ای شهیدانِ خدایی وَعدهٔ ما کربلا
کاش در راهِ خدا حقّ حبیب و هم زُهیر
کار و بار ما بگردد آخرش ختمِ به خیر
کاش ما هم باعث آرامشِ دلها شویم
با شهادت زائرِ اِنسیَةُ الْحَوْراء شویم
داغدیده مادری که با غم و اشکِ دو عین
هر شبِ جمع
میخوانم به یادَت کوثر و تبارک
شهیدِ راهِ حق میلادت مبارک
مزارَت از عطر گلها گشته خشبو
به لبها در اوج عزّت و آبرو
وَلاتَحْسَبَنّ الّذینَ قُتِلوا
ای شهید راهِ حقّ و دین و ایمان
سلامِ ما را بر پیغمبر برسان
میخوانم به یادَت کوثر و تبارک
شهیدِ راهِ حق میلادت مبارک...
کند یادِ شما دلها را زیر و رو
گرفتیم ما از خونِ شما آبرو
مِنَ المؤمنینَ رِجالٌ صَدَقوا
راهتان تا ابد باشد نورالهُدیٰ
ای فداییانِ سَیّدُ الشّهدا
میخوانم به یادَت کوثر و تبارک
شهیدِ راهِ حق میلادت مبارک...
الهی که باشیم اهل سعادت
شویم اهلِ ذکر و اهل عبادت
شود رزق ما هم فیض شهادت
همیشه سرودِ ولایت میخوانیم
با علی بوده و با علی می مانیم
پدران شهدا،زائران کربلا
یادِ پدرهای از غم پریشانم
به یادِ این خوبان با نوحه میخوانم
مظلوم حسین جانم...
رَهرُوانِ راهِ دین،مظهرِ صبر و یقین
فرزند خود را در راهِ خدا دادند
دل را به مظلومِ کرببلا دادند
مظلوم حسین جانم...
بی هراس و اِضطراب،بهرِ حفظِ انقلاب
شبیهِ گلهاشان یار ولی هستند
هم با علی بوده هم با علی هستند
مظلوم حسین جانم...
پیرشان پیرِ خمین،اِقتداشان بر حسین
به یادِ آن لحظه که یوسف زهرا
در بر گرفته جسمِ اِرباً ارباً را
مظلوم حسین جانم...
بسته ایم عهدی سَدید،با پدرهای شهید
سوی شهیدانِ خدا نگاهِ ماست
وصیّت آنها چراغ راهِ ماست
مظلوم حسین جانم...
گر به سر داشت که از خط مقدم برود
رفت تا از دل غمدیده ما غم برود
پس بدانید در این خاک و در این آبادی
کوچه بی نام شهیدان به جهنم برود
دو بیت سروده حقیر برای حذف نام شهید از کوچه های شهر
از دست زمانه گونه ماه، تر است
دلخواه تر است آنکه گمراه تر است
با اینکه شدیم سربلند از نامش
دیوار شهید از همه کوتاه تر است
واکنش شعرای مذهبی به حذف اسم شهید از تابلوی خیابان های تهران
گر به سر داشت که از خط مقدم برود
رفت تا از دل غمدیده ما غم برود
پس بدانید در این خاک و در این آبادی
کوچه بی نام شهیدان به جهنم برود
امیر فرخنده
دبیر ندیدیم و نداریم امید
در دست گرفته باز ترفندِ جدید
با خشم أبالفضل(ع) زمین خواهد خورد
بردارد از این کوچه اگر نام شهید!
مرضیه عاطفی
ماندگان و ناامیدان را امید آورده اند
از دل شامی سیه صبحی سپید آورده اند
با نسیمی آشنا در کوچه های شهر باز
عطر و بویی تازه می پیچد؛شهید آورده اند!
استخوانی و پلاکی در میان چفیه...نه!
غرق در خون پیکر سروی رشید آورده اند
قهرمانی نه ز تاریخ و نه از نسل قدیم
پهلوانی از همین نسل جدید آورده اند
از بسیجی های روح اللهی سید على
کز پس هر فتنه او را روسفید آورده اند
راهیان کربلا بودیم دیروز و کنون
عازم قدسیم، ما را این نوید آورده اند
با نوای کاروان از نو بخوان آهنگران
چون در باغ شهادت را کلید آورده اند
با شمایم ای شمایان بشکهٔ دشداشهپوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون میایستید
ای شما لات و هبلهای ابوسفیان تراش
سالها در خانهٔ امن الهی زیستید
ننگ بر نیرنگتان با ماست روی جنگتان
ما که میدانیم اینک در هراس از چیستید
سید ما آفتابی از تبار مصطفاست
ای شیوخ شبزده! از دودمان کیستید؟
نفتتان روزی به پایان میرسد آل سقوط!
بیگمان امروز اگر هستید فردا نیستید
مدافعان وطن نور هر دو عینن
مدافعان وطن زائرِ حسینن...
به عشقِ شاه کربلا
حسین شهید بی کفن
اینا شدن فداییِ
ناموس و ملّت و وطن
مدافعان وطن نور هر دو عینن
مدافعان وطن زائرِ حسینن...
به یادشون بی قراریم
شبیهِ اَبرا می باریم
مدیونِشونیم به خدا
اگر که امنیت داریم
مدافعان وطن نور هر دو عینن
مدافعان وطن زائرِ حسینن...
کاش برا ما دعا کنن
که بندهٔ خدا بشیم
مثل اونا با یا حسین
زائرِ کربلا بشیم
مدافعان وطن نور هر دو عینن
مدافعان وطن زائرِ حسینن...
توجه : به جای عبارت شهدای وطن
میتوانید از عبارت شهدای امنیت هم استفاده کنید؛التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
ماراهیان ،کربلاوپیروخون خداییم
مارهروخط امام ورهبری وشهداییم ۲
،،
(تاقیامت-پای خون-شهدامون -میمونیم
توی هیئت -زیربیرق-ازولایت-میخونیم
راه ورسم -زندگیمون-بوی زهراروداره
ازوقتی -پیش مرگ -سیدوآقامونیم)
«سیاست -یعنی انقلاب شاه سرجدا
شهامت -یعنی دشمنی باظلم واشقیا
صلابت -یعنی خشم رهبرعلیه بی حیا»
بیعت باآمریکا،بیعت حسین ویزیده
مگه این که توخواب ببینید
شیعه بمیره تن نمیده
یااباعبدالله
نمیگذریم ازخون شهدای منا
مامیسازیم توبقیع ایشالله یه کربوبلا
{لک لبیک اباعبدالله }
شعروسبک
عبدالحسین باقری
خبراومد امروز باز سرزده
گرفته دلم وای حالم بده
که این بار فرماندمون رفته و
که این بارفرمانده پرپرشده
یه دلداده جز مهردلدار خود
نداره به هیچ فکری وابستگی
یه پات توعراق ویه پات سوریه
آره عاشقی داره آوارگی
شهیدا همه دورتو میگیرن
ولی حال ماتوی دنیا بده
شهیدا به همدیگه دارن میگن
ببینید حاج قاسمم اومده
یه عمری تو انقدر گفتی حسین
باید مثل شیب الخضیب جون بدی
شبیه امامت به دور از وطن
تو خاک عراق وغریب جون بدی
از اون حال چشمات مشخص میشد
فداییه این راه مولا میشی
آخه عاشقا مثل معشوق میشن
معلوم بود که تو اربا اربا میشی
تاانگشترت رو تودستت دیدم
نمیدونم انگار گریه م گرفت
توی کربلا بردند انگشترو
اومد سار
◾خوشآمدی سردار
تابوت ترا فرشتهها آوردند
از شهر نجف ز کربلا آوردند
تا اینکه شود زیارتت کاملتر
از بهر زیارت رضا آوردند
رباعی اول
دیدند در او غیرت ایرانی هست!
در عشق علی خلوص سلمانی هست
با دیدن انگشتریاش فهمیدند
اونیست و «خاتم سلیمانی» هست
بیت اول اشاره به حدیثی است که پیغمبر از برادران خود در آخرالزمان گفت و اشاره به سلمان کرد. بیت دوم اشاره به نگین حضرت سلیمان نبی است که قدرت خاص و الهی داشت.
رباعی دوم
یک عمر شهید بود و دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
از پیکر سوخته، نبودش باکی
او سوختهای بود که «خودساخته» بود
در مجموعه اول اشعار در مورد شهادت سردار سلیمانی با توجه به درخواست کاریران عزیز در مورد شهادت سردار دلها تصمیم گرفتیم چندین شعر و متن زیبا در وصف شهادت سپهبد قاسم سلیمانی برای شما عزیزان گردآوری نماییم
امید است که این مجموعه مورد توجه حضرت ولی عصر (عج) و همه علاقمندان قرار بگیرد.
اولین شعر را از حاج غلامرضا سازگار برای شما انتخاب کردیم تا این اثر هم در کنار دیگر آثار انقلابی میثم تمار اهل بیت در عصر حاضر قرار گیرد
ای نور چشم قافله سالار انقلاب
سرباز سید الشهدا یار انقلاب
فرزند برگزیده ایثار و عشق و خون
جان برکف همیشه بیدار انقلاب
عباس قطعه قطعه بی دست و سر شده
یک عمر پیش تیر بلاها سپر شده
س
باز، از معرکه سربندِ شهید آوردند
سرمان بندِ عزا بود، امید آوردند
باد، از کرببلا تربتِ اعلا آورد
قبله همراهِ خودش قبلهنما را آورد
سر به راهش بسپارید، که سردار آمد
بین آغوشِ علمدار، علمدار آمد
تا حرم فاصلهای نیست، مجاور شدهایم
شده تابوت ضریح و همه زائر شدهایم
چشممان خیره به انگشتِ امامِ روضهست
عکسِ انگشترِ سردار، تمام روضهست
این چه عطریست، که پیچیده میان کفن است ؟
عطرِ تربت به مشام آمده؛ بوی وطن است
گرچه تابوتِ علمدار، کمر میشکند
دستِ بر سر زدهی ماست، که سر میشکند
داغداریم، ولی مردِ نبردیم هنوز
کشته دادیم، ولی جنگ نکردیم هنوز !
رجزِ آخرمان؛ اولِ بسمالله است
به معاویّه بگویید،