((شعری برای استقبال از شهدای گمنام))
عطری پیچیده توی شهر، میگن که مهمون اومده
رفیقی بی نام و نشون به قلب زارم سر زده
جنگیده بود برای دین، مردونگیشم بی حده
گوشت و خونش رو هدیه کرد، با استخونش اومده
شهید گمنام، خوش اومدی به شهر ما
صفا دادی به این دیار، قابل دونستی
شهید گمنام، نمیتونسته هیچکسی
قلب منو جلا بده، اما تونستی
حالا که اومدی عزیز، سؤالی دارم
به مادرت خبر دادی، کجایی یارم؟
چند ساله چش به راهته، با هر بهونه
لقلقه زبونشه، برگرد به خونه
«شهید گمنام، شهید گمنام»
از مادرت گفتم ولی، غصه نخور یکی میاد
همونکه مادر همه است، سربندشو زدی زیاد
همونکه انتقامشو گفتی میگیری از عدو
همونیکه یه وقتایی از محرمش گرفته رو
شهید گمنام، یکم برا ما حرف بزن
از لحظههای جنگ بگو، از حال سنگر
شهید گمنام، از دردای تنت بگو
بگو آخه چه جوری، زدی تو پرپر
نمیدونم تشنه بودی با دست بسته؟!
یا که شبیه فاطمه، پهلوت شکسته؟!
سرت جدا شده بگو، یا که دو دستات؟!
یا مثل عباس علی، تیری به چشمات؟!..
«شهید گمنام، شهید گمنام»
رفتی و لشکری شدی برا دفاعِ از حریم
راهمون و نشون دادی که از بیراههها نریم
رفتی و این وصیتت، برای حفظ انقلاب
پشت ولایت بمونیم، حفظ حیا، حفظ حجاب
شهید گمنام، برای ما پرکشیدی
ببخش اگه یه وقتایی، کوتاهی کردم
شهید گمنام، عدهای دل بریدن و
طالب بی دینی شدن، زیاده دردم
حالا تو از خدا بخواه، تا کم نیارم
به راه حق و مستقیم، قدم بذارم
بگو به من که روسیام، بده لیاقت
قابل بدونه این بَد و واسه شهادت
«شهید گمنام، شهید گمنام»
شعر و سبک : عبدالحسین شفیع پور
- سه شنبه
- 1
- اسفند
- 1396
- ساعت
- 10:44
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب