داغی میان سینه ی بی تاب او بود
آرامشی در دیده ی بی خواب او بود
قطعا نگاه حضرت زهرا به او بود
صدها غزل در چشمهای ناب او بود
از چشمهای او غزل ، آرایه دارد
لطف نگاهش بر سر ما سایه دارد
عشقش که می شد منجلی آرام آرام
می سوخت او پای ولی آرام آرام
دعوت شد و بی معطلی آرام آرام
رفته در آغوش علی آرام آرام
این حال و این فال تماشایی او بود
پاداش عمری عشق و شیدایی او بود
دشمن که شعله بر تن پروانه ها زد
هم بزدلانه ، وحشیانه ، بی هوا زد
در سینه ی ما خیمه داغ کربلا زد
باید گریز روضه بر دست جدا زد
اصلا تمام روضه هایش آشنا بود
بغداد آن شب شاهد این ماجرا بود
او رفت و داغش بر همه دلها نشست و
هم رشته های صبر ما از هم گسست و
بغض عجیبی راه را بر گریه بست و
از گریه ی آقا دل ملت شکست و
با اشک آقا بی اراده گریه کردیم
مثل پدر از دست داده گریه کردیم
یکسال او رفته ... ولی باور نکردیم
جز خون دل چیزی در این ساغر نکردیم
آسوده خاطر لحظه ای را سر نکردیم
جز اشک با خنده لبی را تر نکردیم
ما مردهای غصه های نا تمامیم
در انتظار رخصتی بر انتقامیم
دیدیم عمری غیرت آزاده ها را
واداده ها و لشگر سر داده ها را
خون نشسته بر تن این جاده ها را
داغ سلیمانی و فخری زاده ها را
با قاتل سردار ما سازش؟! نه هرگز
دشمن ببیند روی آرامش؟! نه هرگز
مردم وصیت نامه ی او را بخوانید
دیروز رفته خاطر فردا بخوانید
این قصه را تا آخر دنیا بخوانید
بالای قبرش روضه ی زهرا بخوانید
او بیقرار فاطمیه بود و... ما را
گفته نماند بر زمین یک حرف ( آقا)
حالا که وقت روضه های فاطمیه ست
چشمان خیسم آشنای فاطمیه ست
سردار ما هم مبتلای فاطمیه ست
حاجی کجایی که عزای فاطمیه ست
حالا که پیش حضرت صاحب زمانی
ما را دعا کن در میان روضه خوانی
یک جمله روضه: مادری در شعله ها سوخت
جان نبی اکرم و عرش خدا سوخت
دستی رسید و گونه ی خیر النسا سوخت
پس بیشتر از مادر ما مرتضا سوخت
من معذرت میخواهم از مهدی زهرا
مادر زمین خورد و علی افتاده از پا
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1402
- ساعت
- 15:04
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ادامه مطلب