اشعار مخصوص دفاع مقدس

مرتب سازی براساس

اشعار دفاع مقدس,(فریادشان به گوش فلک گوشواره است) *

23154

اشعار دفاع مقدس,(فریادشان به گوش فلک گوشواره است) فریادشان به گوش فلک گوشواره است

مثل اذان که راز ِ مگوی مناره است

آنجا که عشق حکم فدایی شدن دهد

عقل ِ برون ِ منطق ِجاهل چکاره است؟

پروانه اقتدا نکند جز به شمع خود

خورشید مقتدای هزاران ستاره است

خورشید روی نیزه به یک عدّه یا داد

بی سر شدن برای سرافراز چاره است

خمپاره ای که آمد وهم سنگری که رفت

مشکل ترین وظیفه ی جبهه نظاره است

این کربلای چندم جانهای خاکی است

اینجا که جان پیاده و جانان سواره است

سوگند خورده بود که عطشان شود شهید

آری مدال نوکریش اشک پاره است

سرباز زیر صفر حسینم دگر نپرس

از این که این پلاک چرا بی شماره است

شاعر : پیمان طالبی

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:01
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

متن مداحی شهدا با سبک میثم مطیعی -( در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون ) *

30186
9

متن مداحی شهدا با سبک میثم مطیعی -( در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون ) در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون
یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون
می ترسم آخر حاجت خود را نگیرم
ناکام و از ره مانده در بستر بمیرم
آه ای شهادت هر دم به یادت
آه ای شهادت هر دم به یادت
تا کی بسوزیم و بسازیم آخر اینسان
چون شمع جامانده به گلزار شهیدان
در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون
یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون
ای شوق در دل مانده ای رویای شیرین
ای آرزوی روزهای خوب دیرین
ما بیقراریم، چشم انتظاریم
تا در رکاب یار دست از جان بشوییم
یا نائبش فرمان دهد لبیک گوییم
در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون
یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون
هر جا شهیدی هست میقات حضور است
هر پرچم سرخ از عَلامات ظهور است
می آید آری صبحی بهاری
می آید آری صبح

  • دوشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 06:15
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 مصطفی صابر خراسانی

شعر دفاع مقدس -( قســم به غیرت مردانه ی علی اصــغر ) * مصطفی صابر خراسانی

39553
7

شعر دفاع مقدس -( قســم به غیرت مردانه ی علی اصــغر ) قســم به غیرت مردانه ی علی اصــغر
به درد عشق نخوردن چه ارزشی دارد
هزار ســر به فدای غــباری از خــاکم
وطن نبــاشد اگر تن چه ارزشـــی دارد
از این طرف نگرانی ست تا که برگردند
از آن طرف چه کسی شوق آمدن دارد
کسی که تا لب مــرز جنون جـلو رفته
به کربــلا دل او مــیل ســر زدن دارد
اگر که پــای حرامی به کــشورم وا شد
همیــشه خاک طلا دار دست کج دارد
به هـشت سال دفاع مقدسـم سوگند
هــوای خاک مرا ثـــامن الــحجج دارد

شاعر : صابر خراسانی

  • پنج شنبه
  • 4
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

بسیجی -( بسیجی باخدا واهل دین است ) * اسماعیل تقوایی

13836

بسیجی -( بسیجی باخدا واهل دین است ) بسیجی با خدا واهل دین است

بسیجی اهل اخلاص ویقین است

بسیجی یادگاری از خمینی ست

رسول انقلابی راستین است

بسیجی با بصیرت با مرام است

سپاهی خاتم واو چون نگین است

بسیجی تکیه بر اخلاق دارد

نمونه در میان مومنین است

بسیجی عاشق مولا حسین است

شهادت از برایش انگبین است

بسیجی هست اهل جانفشانی

به فرق خصم گرزی آتشین است

بسیجی رهبرش را دوست دارد

ولایت را حبیبی بهترین است

بسیجی مردمان را دوست دارد

لبش خندان ومردم را امین است

بسیجی حرف وکردارش یکسان

همیشه مستحق آفرین است

بسیجی منتظر بهر ظهور است

فدائی امام آخرین است

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • چهارشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر هشت سال دفاع مقدس -(در حریم گل چنان باید شکستن خار را ...) * ابوالفضل عظیمی بیلوردی(دادا بیلوردی)

81

شعر هشت سال دفاع مقدس -(در حریم گل چنان باید شکستن خار را ...) ياد - آور ( هشت ) را ...

( به مناسبت هفته ي دفاع مقدّس )

*

در حــريم ِ گل چنان بايد شكستن خـــار را

كــــز خيـال ِ پـادشاهـــي بـگذرد گلــزار را

ياد - آور ( هشت ) را چـون گنبـد ِ سبـــز ِ فلك

بـا شميم ِ آسمان ، عطر ِ رضـــاي يــار را

ياد - آور ( هشت ) را در ذوالفقار ِ مـــوج ِ شور

ياد - آور ( هشت ) را ، آن قـلـّه ي اســـرار را

ياد آور هشت را ، در هشت خيلي رازهاست

ياد آور بـا دوپـاي خـويــــــش استقــــرار را

ياد آور هشت را در عـرصه ي قـول و عمل

يـاد آور در پنـاه كـــــــــــــــــردگار ايثــار را

در دفاع عشق ِ ما رمزي مقدّس گشت هشت

آنـكه چون مقـراض شد بين حق و اغيار را

در جهان ِ سادگـــــي هم عالمي داريــم ما

مست هـــا دانـنـد حال ِ بيـدل ِ خمـّـــار را

گم شود با « من » مباد امدادهاي غيبي اش

يـاد كن در سايــه ي چتـر خدا پيكار را

بـاز هم در زيـر ِ هشت ِ آبي اش باراني ام

خود سلامم را رسان همسنگرم ســردار را

گــــو كه دادا باز آن مرد جنون و عشق - است

مي كند آماده - سر - از شوق مستي دار را

در قبـال دشمنـان ، بيـدار مي بـايـد بهوش!

خواب ِ شيران مي كند پُر رو سگ ِ مردار را

1369 هجری شمسی . دادا بیلوردی

  • سه شنبه
  • 26
  • تیر
  • 1403
  • ساعت
  • 14:52
  • نوشته شده توسط
  • دادا بیلوردی
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(از بوی عطر پیرهنت می شناسمت) *

29028
1

اشعار دفاع مقدس,(از بوی عطر پیرهنت می شناسمت) از بوی عطر پیرهنت می شناسمت

از اشک های بیوه زنت می شناسمت

از قطره های خون سیاهی که پشت هم

با سرفه می چکد به تنت می شناسمت

هر بار از اتاق عمل آمدی ، دلم

پرسیده باز ، از بدنت می شناسمت؟!

گاهی که توی روضه، محرم ،گمت کنم

از چشم و خشکی دهنت می شناسمت

بوی نماندن از نفست می وزد رفیق!

از این به بعد از کفنت می شناسمت
شاعر : سیده صابره موسوی

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 09:01
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(سهم من از تو چیست پدر!غیر خون تو؟) *

26106
1

اشعار دفاع مقدس,(سهم من از تو چیست پدر!غیر خون تو؟) سهم من از تو چیست پدر!غیر خون تو؟

تکلیف من چه می شود آیا بدون تو؟!

رفتی ولی درست زمانی که سقف من

محتاج بود تکیه کند بر ستون تو

چندین و چند سال گذشت و کسی نگفت

چیزی برایم از تو به غیر از جنون تو

همسنگرانت آنچه به من گفته اند نیست

جز حال و روز دشمن زار و زبون تو

می خواهم از تو باز بدانم بگو کجاست

راهی که منتهی است به درک درون تو

گاهی به کوه می نگرم گاهی آبشار...

سر در بیاورم مگر از چند و چون تو

یاری کن ای معادله مبهم محال !

تا سر بلند بگذرم از آزمون تو

باغ معطر ملکوت است مدفنت

ای جان من فدای تن لاله گون تو !

حمیدرضا حامدی

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:23
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(جاده مانده است و من و این سر باقی مانده) *

33789
25

اشعار دفاع مقدس,(جاده مانده است و من و این سر باقی مانده) جاده مانده است و من و این سر باقی مانده

رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی

هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

توئی آن آتش سوزنده ی خاموش شده

منم این سردی خاکستر باقی مانده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده است

باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

روزو شب گرم عزاداری شب بوهاییم

من و این باغچه ی پرپر باقی مانده

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است

در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

پیش کش باد به یک رنگی ات ای پاک ترین

آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان

با توام ای یل نام آور باقی مانده

سعید بیابانکی

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:22
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(از متن سرخ حادثه ها، از غبارها) *

26929
4

اشعار دفاع مقدس,(از متن سرخ حادثه ها، از غبارها) از متن سرخ حادثه ها، از غبارها

قد مي کشيد در تپش انفجارها

از راه می رسند خبرهای شعله ور

آتش گرفته دامن فصل بهارها

مثل انار، گريه ي سرخي است در دلم

بعد از شما شکسته تمام انارها

ما وارثان داغ شماييم در زمين

خون شماست بر ورق روزگارها

دل را سپرده ايد به درياي حادثه

اي ماهيان سرخ به دريا دچارها

از خود بريده ايد، بريدن که ساده نيست

دل برده ايد از همه ي زنده زارها

امضاي خون زديد که جان را فدا کنيد

زير سؤال رفته همه اعتبارها

بعد از شما زمين و زمان گريه مي کند

جاري شده است روي زمين جويبارها

بي دست و پا و سر، به کجا مي رويد هان؟

داريد مي رويد به پاي قرارها؟

اينجا قرار بر سر دار است؛ دا

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:17
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(اين روزها بوي قفس دارد زمانه) *

30910
5

اشعار دفاع مقدس,(اين روزها بوي قفس دارد زمانه) اين روزها بوي قفس دارد زمانه

اندوه و غربت مي وزد از هر کرانه

اين روزها دلتنگ دلتنگم شهيدان

کي مي رود از خاطر من ياد ياران

بعد از شما بال و پرم از دست رفته

تا آسمانها، معبرم از دست رفته

بعد از شما هر لحظه بوي غم گرفته

در اين غروب بي کسي قلبم گرفته

رفتيد و ما مانديم و دلتنگي و هجران

دنياي جور و بي وفائي، رنج دوران

رفتيد و ما مانديم و سيل امتحان ها

در اين غبار آلودي شک و گمان ها

دنيا محل امتحان هايي خطير است

يک سو سقيفه آن سوي ديگر غدير است

انگار ميدان بلا بر پاست هر روز

هنگامه‌ي کرب و بلا برپاست هر روز

بايد مسير حق و باطل را جدا کرد

بايد به آقاي شهيدان اقتدا کرد

آه اي شهيدان جن

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:19
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(مثل انار، گريه ي سرخي است در دلم) *

25386

اشعار دفاع مقدس,(مثل انار، گريه ي سرخي است در دلم) مثل انار، گريه ي سرخي است در دلم

بعد از شما شکسته تمام انارها

ما وارثان داغ شماييم در زمين

خون شماست بر ورق روزگارها

دل را سپرده ايد به درياي حادثه

اي ماهيان سرخ به دريا دچارها

از خود بريده ايد، بريدن که ساده نيست

دل برده ايد از همه ي زنده زارها

امضاي خون زديد که جان را فدا کنيد

زير سؤال رفته همه اعتبارها

بعد از شما زمين و زمان گريه مي کند

جاري شده است روي زمين جويبارها

بي دست و پا و سر، به کجا مي رويد هان؟

داريد مي رويد به پاي قرارها؟

اينجا قرار بر سر دار است؛ دار عشق

لرزيده دار از نفس سر به دارها

افسانه نيست، دفتر تاريخ شاهد است

از جان گذشته ايد، نه يک، بلکه بارها

شاعر:حسین

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:08
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(دوباره تنگ غروب و.....خدا دلم تنگ است) *

24731
3

اشعار دفاع مقدس,(دوباره تنگ غروب و.....خدا دلم تنگ است) دوباره تنگ غروب و.....خدا دلم تنگ است

برای دیدن روحم بیا ،دلم تنگ است

دوباره تنگ غروب و سکوت وتنهایی

شبیه داغ شفق ،بی صدا، دلم تنگ است

دوباره تنگ غروب است و آسمان سرخ است

شبیه داغ دل لاله ها ، دلم تنگ است

سری بزن به دلم ، در غروب دلتنگی

سری بزن به دلم ، آشنا، دلم تنگ است

چگونه با تو بگویم ، زعمق اندوهم ؟

چگونه با تو بگویم ، چرا دلم تنگ است؟

صدای روشن بال فرشته می آید

برای حال خوش " ربنا " دلم تنگ است

فرشته ها به دلم داغ عشق بگذارید

برای گفتن " قالوا بلی " دلم تنگ است

دلم برای پریدن بهانه می گیرد

برای لاله شدن ،ای خدا، دلم تنگ است

شاعر : رضا اسماعیلی

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:14
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(گذرکردم ازکوچه سار حقیقت) *

26008
1

اشعار دفاع مقدس,(گذرکردم ازکوچه سار حقیقت) گذرکردم ازکوچه سار حقیقت

چوکارون آشفته ی شهر غربت

وطن بود ودستان اعجاز عاشق

صف آرایی تیک وتاک دقایق

وطن بود وآوای چشم انتظاری

هجوم پرستو وش بی قراری

نمازی که دردشت خون خوانده میشد

به داغی سرب جنون خوانده میشد

نمازی که هر رکعتش یعنی هستم

به پای هدف های والا نشستم

قیامی که نبض رگ مرزها شد

برای تپیدن،خودش خون بها شد

دوباره گرفتند شهر خدا را

حضور نفس های بی منتها را

وطن بود ومجنون درخون تپیده

و لیلا وفریا د درخود شنیده

هویزه،طلائیه،هنگام رفتن

به زیر گلوله گل از گل شکفتن

برای وطن دستهایی به سینه

و لبیک گفتن بسوی مدینه

خدائی ترین مرزداران ایران

شهادت،اسارت،حسینی مداران

گذرکردم

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:05
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(اسم شناسنامه ای ات جا به جا شده) *

31874
5

اشعار دفاع مقدس,(اسم شناسنامه ای ات جا به جا شده) اسم شناسنامه ای ات جا به جا شده

یک گوشه چسب خورده و جایی جدا شده

اصلا درست نیست که تو دست برده ای ....

اصلا چطور سن تو این گوشه جا شده ؟

حالا بلند قد تر و زیباتر و بزرگ

مردی جسور جای تو از عکس پا شده

تو توی این لباس نظامی عقاب نه

یک غنچه بین این همه گل های وا شده ....

دل جزء کوچکی است برای رها شدن

وقتی که ذره ذره تنت مبتلا شده

دستت منوری شده در بادهای داغ

دستی که خسته از قفس شانه ها شده

امواج رادیو سر هم جیغ می زنند

صالح شهید ..نه..نشده ..یا چرا شده

در آخر تشهد مادر خبر رسید

جبران چند سال نماز قضا شده ؟

زن های خانه کفش تو را جفت می کنند

پایت اگرچه طعمه خمپاره ها شده

مردان بر

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 09:16
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار داع مقدس,(دو بخش دارد : با ... با ... که می شود بابا) *

32649
5

اشعار داع مقدس,(دو بخش دارد : با ... با ... که می شود بابا) دو بخش دارد : با ... با ... که می شود بابا

همین که هست در آن قاب عکس ، آن بالا

همین که زل زده بر چشم های غمگینم

نشسته در دل سنگر کنار آن آقا

همین که نیست که همبازی ام شود گاهی

اتاق با نفسش گر بگیرد از گرما

همین که نیست كه کشتی بگیرد او با من

و گاه لج کنم و بد شوم و او دعوا ...

همین که نیست که با هم به مدرسه برویم

و یا به مسجد ، هیئت ، خرید یا هرجا

همین که نیست که ما را مسافرت ببرد

شلمچه ، تهران ، قم ، مشهد امام رضا

همین که نیست بگوید : صد آفرین پسرم !

همین که نیست کند کارنامه ای امضا

***

چرا زقاب تکانی نمی خوری ای مرد

چرا سراغ نمی گیری از من تنها

نگاه کن همه نمره های من عالی

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:25
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(وای بــر جــا مــانــدگان بعـد جنگ) *

28588
1

اشعار دفاع مقدس,(وای بــر جــا مــانــدگان بعـد جنگ) وای بــر جــا مــانــدگان بعـد جنگ

عــده ای آلــوده ی هــرگــونـه ننگ

عــده ای لا مــذهــب مــؤمــن نمـا

دلخوش این کــاخ های رنــگ رنــگ

آبــروی عـــده ای رفـتـه بــه بــــاد

آرزوی عــده ای خــورده بـــه سنـگ

یـادگــاری مــانــده نــزد عـــده ای

نای خسته ، دیده پر خون ، سینه تنگ

عـده ای مـجـنـون جـنگ و جبهه ها

عـده ای هـم مـنـگ تریاک اند و بنگ

عــده ای مـوجــی کـه روزی چند بار

دل بــه صحرا می زنند و سر به سنگ

عــده ای بــا سـیـنـه هـای سـوختـه

هـمـدم اکـسـیـژن و سـوند و سرنـگ

عـده ای از جـبــهــه بــرگشته ولـی

کـور یــا بــی دست یــا بی پا و لنگ

عــده ای هــم بــی خیال بــی خیا

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:27
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(سرزمین فکه رملستان عشق) *

35120
4

اشعار دفاع مقدس,(سرزمین فکه رملستان عشق) سرزمین فکه رملستان عشق

قتلگاه و معبر و میدان عشق

سجده گاه و بوسه گاه قدسی

معبد و میخانه مستان عشق

هر نسیمش عطر ناب کربلاست

بال پروازش پر پرّان عشق

پهلوان ها دارد اندر سینه اش

برتر از صد رستم دستان عشق

چشم او خورشید و دستش آسمان

پیکرش رمل است وجانش جان عشق

با شهیدان بسته میثاق جنون

با یل کرببلا پیمان عشق

ظاهرا آرام و بی درد و خموش

در دلش اما دوصد طوفان عشق

ای مهاجر فاش گو اینجا کجاست

کربلای باور ایران عشق

شاعر: بنواری مهاجر

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:30
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(آنها که گمنامند ، زهرایی تبارند) *

32799
12

اشعار دفاع مقدس,(آنها که گمنامند ،  زهرایی تبارند) آنها که گمنامند ، زهرایی تبارند

چون فاطمه بی قبر و بی سنگ و مزارند

جامانده های ساحل اروند کنارند

چون مهدی زهرا کس و کاری ندارند

آقا به یارانی که گمنامند بر گرد

جان شهیدانی که گمنامند بر گرد

گمنام یعنی آخر مظلومیت ها

گمنام یعنی دوری از محبوبیت ها

گمنام یعنی ترس از معرو فیت ها

گمنام یعنی بهترین عاقبت ها !!

آخر نیامد برگه ی اعزامی من

از فاطمه تاییدی گمنامی من

گمنام یعنی در پی شهرت نبودن

در کسب منصب ها پی فرصت نبودن

خدمت نمودن در پی منت نبودن

طعنه شنیدن اهل شکایت نبودن

ما فکر نام ! و عاشقان گمنام ... رفتند

ما بی قرار ... آنها ولی ...آرام !! رفتند !

باید به نسل ما از این گلها بگوی

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:33
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(كجاييد خوبان گلچين شده؟) *

28991
2

اشعار دفاع مقدس,(كجاييد خوبان گلچين شده؟) كجاييد خوبان گلچين شده؟

كه از خونتان عرش آذين شده

كجاييد اي سروهاي بلند؟

به طوف شما، جنگل احرام بند

چه كرديد با صخره و كوهسار؟

هلا، ماه و خورشيدتان وام‌دار!

شفق شرمگين از شط خونتان

فلق، ليلي آواي مجنون‌تان

هلا! عاشقان جگر سوخته

بر آتش زده، بال و پَر سوخته!

چه گفتيد با زخم در كارزار؟

كه شد آفتاب اين چنين شرمسار!

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:40
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(سن و سالش اگرچه اندک بود) *

29382
2

اشعار دفاع مقدس,(سن و سالش اگرچه اندک بود) سن و سالش اگرچه اندک بود

سن قلبش چقدر وسعت داشت

بذر عشق وشهامت وایثار

در دل آسمانی اش میکاشت

باغبان دلش شهادت بود

لاله هایش درستی وپاکی

بوی جبهه چقدر مستش کرد

جاده ای باصفا ولی خاکی

از زمین تا به آسمان می رفت

با دوپای شکسته وخسته

آری او ابر را نشانه گرفت

بند پوتین راه را بسته

یک وجب آشیانه در خاک و..

آسمانی به وسعت دریا

قدر یک کهکشان تفاوت داشت

جنس او باتمام این دنیا



مادرش درحیاط بی تاب است

خبری از پسر ندارد او

آسمان امید اوتاریک

چند روزی سحر ندارد او

منتظر,مضطرب,پریشان است

وفقط یاد پاک میخواهد

از تمام وجود فرزندش

استخوان یا پلاک میخواهد

روزها گذشت وطی شد غم

مشتی ان

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:42
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(یاد آن روز بخیرِِ‌،این همه دیوارنبود) *

28557
3

اشعار دفاع مقدس,(یاد آن روز بخیرِِ‌،این همه دیوارنبود) یاد آن روز بخیرِِ‌،این همه دیوارنبود

اين‌ چنين‌ بر رخ‌ دل‌، گرد غم‌ يار نبود

چشم،‌ بي‌ واسطه‌ آن‌ روز خدا را مي‌ديد

حيف‌ شد چشم‌ دلم‌، لايق‌ ديدار نبود

مي‌شكستيم‌ پل‌ فاصله‌ را با هر گام‌

بين‌ ما و شهدا فاصله‌ بسيار نبود

داغ‌ دل‌ بود و غم‌ جاري‌ ايّام، ولي‌

روي‌ آيينه دل‌ اين‌ همه‌ زنگار نبود

کربلا بود، خطر بود، خدا با ما بود

زندگي‌ بود، ولي‌، اين‌ همه‌ تكرار نبود

كاش‌ مي‌ريخت‌، تماميّت‌ اين‌ فاصله‌ها

كاش‌ بين‌ من‌ و دل‌ اين‌ همه‌ ديوار نبود

شاعر: سعیدی راد

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:46
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(وقتی که مست باده روح خدا شدی) *

30503
2

اشعار دفاع مقدس,(وقتی که مست باده روح خدا شدی) وقتی که مست باده روح خدا شدی

یک لحظه از تمامی عالم رها شدی

وقتی سرت برای پریدن شتاب کرد

با ترکشی کنار سنگر خود سرجدا شدی

وقتی دلت برای زیارت کباب شد

روحت پرید و عازم کرب و بلا شدی

وقتی رسید پیکر تو پیش مادرت

گفتا رشیدتر ز همه سروها شدی

وقتی رسید نوبت میدان مین عشق

پر پر زنان به دست خودت قطع پا شدی

کار دل است منطق و آیا قبول نیست!!

اینکه برای همسفرانت فدا شدی

حالا تو نیستی که ببینی میان ما

جای تو خالی و تو ناآشنا شدی

دیگر قلم برای بیانش کباب شد

شاید گمان کند که تو چون اولیا شدی

شعر حقیر من نتواند بیان کند

اینکه تو مست باده روح خدا شدی...

شاعر : محمد جواد خراشادیزاده

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:53
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(به اتاقی جدا تو را بردند) *

31150

اشعار دفاع مقدس,(به اتاقی جدا تو را بردند) به اتاقی جدا تو را بردند

گرچه بیماری تو مسری نیست

چهره ات کاملا عوض شده است

گل رویت دگر بهاری نیست

نه دو روزت شبیه یکدیگر

نه نگاهت شبیه دیرزو است

تو که هر روز بد تر از دیروز

حال و روزت عجیب جان سوز است

ای که تا ارتفاع می بینی

یاد "بازی دراز " می افتی

خاطره، دلهره، تشنج و بعد

از سر تخت باز می افتی...

تو از امشب شهید خواهی بود

ای که جانباز پیشوند تو بود

بیست و شش-هفت سال پی در پی

انسُلین چای تلخ قند تو بود

شیمیایی است مرد بیچاره

-او که تهمت زدند سل دارد-

این گل رنگ رفته، در این باغ

به خدا حق آب و گل دارد

*****

تا نفس داشت دلخوشی ها را

با سیاست حرام او کردند

حق آب و گلش ولی

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:56
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

سوم خرداد آزادی خرمشهر -(جاری شده از خون شهیدان نهری ) * حسین جعفری

529

سوم خرداد آزادی خرمشهر  -(جاری شده از خون شهیدان نهری ) جاری شده از خون شهیدان نهری
با فاصله و سکون و هجران قهری

در آتش و خون اگر چه تو سوخته ای
در خاطر ما هنوز خرمشهری.

  • چهارشنبه
  • 8
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

جنگ وگنج -(جنگ ماگنجینه ایست برای همه ی نسلها) *

9070

جنگ وگنج -(جنگ ماگنجینه ایست برای همه ی نسلها) جنگ ماگنجینه ایست برای همه ی نسلها

جنگ ماگنج بود،خیزکه پاسش داریم

گنج خوددست کسی غیرخدانسپاریم

ماکه ازروزازل عهدولایت بستیم

پس چرادست زیاری ولی برداریم؟

جنگ ماگنج بودخیزکه دشمن آمد

آتش نعره برانگیزکه دشمن آمد

آنقدرصبرنماتاکه شود مثل حسین-ع-

کاسه ی صبرتولبریزکهدشمن آمد

جنگ ماگنج بودخیزکه جان بایدداد

هرچه دلدارطلب کرد،همان باید داد

تاجهان پرشودازعطرارادت به علی-ع-

رنگ حیدربه همه صوت واذان بایدداد

جنگ ماگنج بودخیزکه دل غمگین است

این همه ظلم وستم بردل ماسنگین است

ای-نفس-یوسف زهرااگرامداد کند

رویت ازخون گلویت بخدارنگین است

نفس

  • چهارشنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1390
  • ساعت
  • 13:44
  • نوشته شده توسط
  • نفس
ادامه مطلب

غزلی به میمنت هفته دفاع مقدس -(ای دلشکسته سعی بکن پاره ای بخند!) *

9836
1

غزلی به میمنت هفته دفاع مقدس -(ای دلشکسته سعی بکن پاره ای بخند!) رگبار زن به محنت و خُمپاره ای بخند!

ای دلشکسته سعی بکن پاره ای بخند!

جز ساختن به درد نشد چاره ای ، بخند!

از شادی زمانه تو هم ساعتی بنوش

گاهی شبیه آدم میخواره ای بخند!

لب را تکان بده دهنی نوشکفته باش

آخر چرا تو این همه آواره ای !؟ بخند!

یک سنگر آنطرف،همه از قهقهه پُرند

بر دل نکش ز گریه تو دیواره ای،بخند!

در جبهه ی تبسّم ما رعد و برق شو!

رگبار زن به محنت و خُمپاره ای بخند!

سر در نیاور از حرکات زمان خود

مانند طفل ساده به گهواره ای بخند!

لختی برای ابر سیه بی خیال شو

در روبروی شمس چو سیّاره ای بخند!

در این قطار عمر ز ما غم نخواستند

دادا ! بکن به غصّه ی خود چاره ای، بخند!

شاعر: دادا

  • شنبه
  • 2
  • مهر
  • 1390
  • ساعت
  • 17:32
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل دادا
ادامه مطلب

یاد آنانکه رسیدند تا خـــدا... (بمناسبت هفته دفاع مقدس) *

19456
4

یاد آنانکه رسیدند تا خـــدا... (بمناسبت هفته دفاع مقدس) دل دوبــاره عشــــق قسمت کرده است

یــــاد کاوه، یــــــاد همّـــت کـرده است

یـــاد ســـــــرداران بی سر کرده است

یــــاد بـــــدر و یـــاد خیــبر کرده است

یــــــاد مجـــنون و شلـمــچه کرده است

یـــــــاد غــــوغای حـــلبــچه کرده است

یــــاد فـــکّــه، یــاد مــهران کرده است

یــــاد نجــــوا های چــمران کرده است

یـــاد سـربنــدهای یا زهـــرا (س) بخیر

یـــــاد آن دل های چون دریـــــا بــــــخیر

یــــــــاد آن نـــام آوران بـــی ریـــــــــا

یـــاد آن جان بر کـــفان جبـــهـــــــه ها

یـــــاد ســـنگـــــــرهـــای تــوأم با صفا

نیــمـــه شبـــهــا ذکـــر حـــقّ، یاد خـدا

یــــاد سـ

  • دوشنبه
  • 27
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:59
  • نوشته شده توسط
  • محسن زعفرانیه
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(بهر دل کندن ز دنیا مرده ایم) *

30497
4

اشعار دفاع مقدس,(بهر دل کندن ز دنیا مرده ایم) بهر دل کندن ز دنیا مرده ایم

از زکات و خمس ما جا خورده ایم

تا فقیر آید بگوییم او غنی است

پول دارد کاذب و پست و دنی است

تا سر ظهری اذان آمد به گوش

دیگ دنیا دوستی آید به جوش

در اذان بازار ها تعطیل نیست

هجر مولا را همین تعلیل نیست؟

باید امشب با شهیدان عهد بست

بند بند حبَِ دنیا را گسست

باید امشب توبه در هیئت کنیم

باید امشب با ولی بیعت کنیم

لقمه ی نا پاک و اموالِ وام

میکند دل را خراب و بی ملام

می کند آنگه دل انکار علی

می شود دل دشمن سید علی

کاذب بیچاره با اموال زار

بی ولایت دم مزن از انتظار

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 09:03
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(كودكي سوخت در آتش به فغان، هيچ نگفت) *

22081
2

اشعار دفاع مقدس,(كودكي سوخت در آتش به فغان، هيچ نگفت) كودكي سوخت در آتش به فغان، هيچ نگفت
مادري ساخت به اندوه نهان، هيچ نگفت
پدر پير شهيدي كه به عشق ايمان داشت
سوخت از داغ پسر هاي جوان، هيچ نگفت

دختر كوچك همسايه ي ما پر زد و رفت
دل آيينه شكست و كس از آن هيچ نگفت
وقتي از شش جهت آوار تبر مي باريد
مردي از حنجر نامرد جهان هيچ نگفت
وطنم زخمي شمشير دو صد حادثه گشت
باز با اين همه چون شير ژيان هيچ نگفت
آن طرف تر، پس ديوار بلند ترديد
شاعري بود كه با طبع روان هيچ نگفت
خاك خوبم، وطنم، درگذر از آتش دود
آب شد، آب، ولي از غم نان هيچ نگفت
شبي از خويشتنم خواستم آيينه چه گفت؟
پاسخش باز همان بود، همان، هيچ نگفت
مي توان گوشه اي از داغ مرا شرح نداد
ولي از اين همه ه

  • دوشنبه
  • 25
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس,(دید در معرض تهدید دل و دنیش را) *

20942
2

اشعار دفاع مقدس,(دید در معرض تهدید دل و دنیش را) دید در معرض تهدید دل و دنیش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را

رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستری از حادثه مینش را
استخوان های نحیفی که گواهی می داد
سن و سال کم از بیست به پایینش را
ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید
زیر پابوس سبک یا غم سنگیش را
بود ناچیز تر از آن که فقط جمجمه ای
کند آرام دل مادر غمگینش را
باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود
تلخی غربت در چهره شیرینش را
شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را
ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز
قصه یوسف و پیراهن خونینش را
کفن پاک تو سجاده پ

  • دوشنبه
  • 25
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد