اشعار مخصوص دفاع مقدس

مرتب سازی براساس

اشعار دفاع مقدس,(کسی نگفت از میان توفان، چــــگونه آن شب گذشته بودی؟) *

20892
4

اشعار دفاع مقدس,(کسی نگفت از میان توفان، چــــگونه آن شب گذشته بودی؟) کسی نگفت از میان توفان، چــــگونه آن شب گذشته بودی؟
ز گردباد و تگرگ و باران، چــــــــــگونه آن شب گذشته بودی؟

کسی نگفت از میان آتش، مـــــــــیان آن شعله های سرکش
بهانه در دل، شراره در جــــان، چگونه آن شب گذشته بودی؟

نه ردّپایی، نه گرد راهی، فقط تــــــــــــــفنگی شکسته دیدم
تو بی نشان از کنار یاران، چـــــــــگونه آن شب گذشته بودی؟

به بال سرخت که بسته بود آن نــــــــــــشان پرواز آسمان را؟
بگو که از خطّ و خون یاران، چــــگونه آن شب گذشته بـودی؟

کسی نگفت از دل هیاهو، زخــــــــــون و سنگر، زموج و بـاران
تو بی قرار از نهیب توفان، چـــــــــگونه آن شب گذشته بـودی؟

فقط شنیدم که بال خــــ

  • دوشنبه
  • 25
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار دفاع مقدس,(شب است و سكوت است و ماه است و من) *

34709
8

اشعار دفاع مقدس,(شب است و سكوت است و ماه است و من) شب است و سكوت است و ماه است و من
فغان و غم اشك و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشكفته‌ام
شب و مثنوي‌هاي ناگفته‌ام

شب و ناله‌هاي نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر مي‌كنم درد را
كه آتش زند اين دل سرد را
بگو بشكفد بغض پنهان من
كه گل سرزند از گريبان من
مرا كشت خاموشي ناله‌ها
دريغ از فراموشي لاله‌ها
كجا رفت تأثير سوز و دعا؟
كجايند مردان بي‌ادّعا؟
كجايند شور‌آفرينان عشق؟
علمدار مردان ميدان عشق
كجايند مستان جام الست؟
دليران عاشق، شهيدان مست
همانان كه از وادي ديگرند
همانان كه گمنام و نام‌آورند
هلا، پير هشيار درد آشنا!
بريز از مي صبر، در جام ما
من از شرمساران روي توام
ز دُردي كشان سبوي ت

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 09:30
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار دفاع مقدس-(گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند) * اصغر عظیمی مهر

38986
28

اشعار دفاع مقدس-(گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند) گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند

مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند

مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی

منتها با قرص های خواب ، خوابت کرده اند

خواب می بینی که در(( سردشتی )) و (( گیلان غرب ))

خواب می بینی که در آتش کبابت کرده اند

خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال

پس برای آزمایش انتخابت کرده اند

خواب می بینی که مسولان بنیاد شهید

بر در دروازه های شهر قابت کرده اند

خواب می بینی کنار صحن (( بابا یادگار ))

بمب ها بر قریه ی (( زرده )) اصابت کرده اند

قصر شیرینی که از شیرینی ات چیزی نماند

یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده اند؟

خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای

بادِ خاکی با ک

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 09:51
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

ياد آنانكه رسيدند تا خدا !! (سروده زيباي آقاي محسن زعفرانيه بمناسبت دفاع مقدس) *

31674
7

ياد آنانكه رسيدند تا خدا !! (سروده زيباي آقاي محسن زعفرانيه بمناسبت دفاع مقدس) دل دوبــاره عشــــق قسمت کرده است

یــــاد کاوه، یــــــاد همّـــت کـرده است

یـــاد ســـــــرداران بی سر کرده است

یــــاد بـــــدر و یـــاد خیــبر کرده است

یــــــاد مجـــنون و شلـمــچه کرده است

یـــــــاد غــــوغای حـــلبــچه کرده است

یــــاد فـــکّــه، یــاد مــهران کرده است

یــــاد نجــــوا های چــمران کرده است

یـــاد سـربنــدهای یا زهـــرا (س) بخیر

یـــــاد آن دل های چون دریـــــا بــــــخیر

یــــــــاد آن نـــام آوران بـــی ریـــــــــا

یـــاد آن جان بر کـــفان جبـــهـــــــه ها

یـــــاد ســـنگـــــــرهـــای تــوأم با صفا

نیــمـــه شبـــهــا ذکـــر حـــقّ، یاد خـدا

یــــاد سـ

  • شنبه
  • 1
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 11:11
  • نوشته شده توسط
  • علي احمدي
ادامه مطلب

بسیجی معنی ایثار و غیرت... *

54106
5

بسیجی معنی ایثار و غیرت... بسیجی شـورو عشق است و رشادت

بسیجی رهـــســپـار اســــت با ولایت

بسیجی مــعــنـــی صــبـــر و قـناعت

بسیجی مــکتــبـــش نــور و شــهادت

بسیجی اســوه اش چـمــران و هــمت

بسـیـجــی مـعــنــی ایثـــار و غــیرت

بسیجی شــیعه ی مولا عـلــــی است

بسیجی خــادم ســیــد عـــــــلی است

بسیجی مــنـطقش حبّ حســین است

بسیجی عاشــق پـیـر خــــمـین است

بسیجی در کــــلامــش اقتـدار است

بسیجی در مـــرامـــش ابتکار است

بسیجی ســربـلـند و ســرفـراز است

برای کـشـــــورش آیـنــده ساز است

"سروده : محسن زعفرانیه"

  • سه شنبه
  • 7
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:57
  • نوشته شده توسط
  • علي احمدي
ادامه مطلب

شهیدان را به نوری ناب شوییم *

38292
4

شهیدان را به نوری ناب شوییم شهیدان را به نوری ناب شوییم
درون چشمۀ مهتاب شوییم
شهیدان همچو آب چشمه پاکند
شگفتا آب را با آب شوییم؟
×××
مبادا خویشتن را واگذاریم
امام خویش را تنها گذاریم
ز خون هر شهیدی لاله ای رست
مبادا روی لاله پا گذاریم
×××
نوشیدن نورِ ناب، کاری است شگفت
این پرسش را جواب، کاری است شگفت
تو گونه ی یک شهید را بوسیدی؟
بوسیدن آفتاب کاری است شگفت
شاعر:قیصر امین پور

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

بس که برای عشق شما گریه می کنم *

36156

بس که برای عشق شما گریه می کنم بس که برای عشق شما گریه می کنم
با هر نوای عشق شما گریه می کنم
از کودکان مکتب ایثار و غیرتم
عمری برای عشق شما گریه می کنم
روح و وجود و هر نفسم وصله بر شماست
روحم فدای عشق شما گریه می کنم
ای عاشقان شاه شهیدان، شُبِیریان
من از وفای عشق شما گریه می کنم
مردان آسمان به فدای صفایتان
من از صفای عشق شما گریه می کنم
راه شما راه خداوند اکبر است
پس با خدای عشق شما گریه می کنم
هر بانگ تکبیر شما بانگ زینب است
با هر ندای عشق شما گریه می کنم
چون یا حسین بر دلتان نقش بسته است
با کربلای عشق شما گریه می کنم
سر بندتان نام اباالفضل و فاطمه است
زیر لِوای عشق شما گریه می کنم
اینک برای کشور ما یک دعا کنید
من با دعای

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

گفتم که : چرا دشمنت افکند به مرگ؟ *

32980
1

گفتم که : چرا دشمنت افکند به مرگ؟ گفتم که : چرا دشمنت افکند به مرگ؟
گفتا که : چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که : وصیّتی نداری؟ خندید
یعنی که همین بس است: لبخند به مرگ
شاعر:قیصر امین پور

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

صد مرتبه روی درد را کم کردی *

35039

صد مرتبه روی درد را کم کردی صد مرتبه روی درد را کم کردی
آن‌ قدر که پشت مرگ را خم کردی
از دوش تو با طلوع تاول خواندم
در ساحت صبح غسل شبنم کردی
×××
مستی‌ست که از می محرم زده‌است
با زخم به روی زخم مرهم زده است
با دلهره نشمری تاول‌ها را
صبح است و دوباره باغ شبنم زده است
×××
دیدم دیدم شبی رُخ‌ات را دیدم
آن خال سیاه را سحر بوسیدم
آن شب به شهادت همه تاول‌ها
از شوق تو در پوست نمی‌گنجیدم
×××
او آینه‌دار آفتاب دریاست
هر صبح و غروب در رکاب دریاست
با آتش بادهای مسموم بگو
این تاول آتشین حباب دریاست
شاعر:سعید حدادیان

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

گرفتند انتقام کوچه ها را *

34336

گرفتند انتقام کوچه ها را گرفتند انتقام کوچه ها را
شکستند ازدحام کوچه ها را
سفر کردند و ما با نیشخندی
عوض کردیم نام کوچه ها را
شاعر:سید حبیب نظاری

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ز جاده های خطر بوی یال می آید *

36850
1

ز جاده های خطر بوی یال می آید ز جاده های خطر بوی یال می آید
کسی از آن سوی مرز محال می آید
صدای کیست؟ خدایا درست می شنوم؟
دوباره بوی صدای بلال می آید
ز بس فرشته به تشییع لاله آمد و رفت
صدای مبهم برخورد بال می آید
مپرس از دل خود "لاله ها چرا رفتند"
که بوی کافری از این سوال می آید
بیا و راست بگو، چیست مذهبت ای عشق
که خون لاله به چشمت حلال می آید
به لحظه لحظه ی این روزهای سرخ قسم
که بوی سبزترین فصل سال می آید
شاعر:قیصر امین پور

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

نوزده سال مثل برق گذشت *

43024

نوزده سال مثل برق گذشت نوزده سال مثل برق گذشت
نوزده سال از نیامدنت
کوچه مشتاق گام هایت ماند
خانه چشم انتظار در زدنت
مثل این که همین پریشب بود
آمدی با پسرعموهایت
خنده هایت درست یادم هست
بس که آشفته بود موهایت
رو به من... رو به دوربین با شوق
ایستادید سر به زیر و نجیب
آخرین عکس یادگاری تان
بین این قاب ها چقدر غریب...
هیچ عکاس عاقلی جز من
دل به این عکس ها نمی بندد
تازه آن هم به عکس ساده ی تو
که سیاه و سفید می خندد
شاعر:سعید بیا بانکی

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

وانهاده است به میدان بدنش را این بار *

41480
1

وانهاده است به میدان بدنش را این بار وانهاده است به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبرده است تنش را این بار
تا ز مرز خودی خود گذرد، تجربه کرد
پا نهادن به سر خویشتنش را این بار
زین سپس خلوت او معبد ابراهیمی ست
که شکسته است بت ما و منش را این بار
آنقَدر رفته در این مرحله از خویش که من
خوانده ام فاتحه ی آمدنش را این بار
مثل یک موج در آغوش خطر حس می کرد
لحظه ی آبی دریا شدنش را این بار
تا از او گَرد تعلق نشود دامنگیر
همه دیدند به دریا زدنش را این بار
دل من چشم تو روشن که نسیم آورده است
بویی از رایحه ی پیرهنش را این بار
سینه سرخان مهاجر که روایت کردند
بال در بالِ مَلَک پر زدنش را این بار:
دیده بودند به تشییع شقایق هامان
بر سر دست ملای

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

تو همچون غنچه های چیده بودی *

42422
0

تو همچون غنچه های چیده بودی تو همچون غنچه های چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
مگر راز حیات جاودان را
تو از فهمیده ها فهمیده بودی؟
شاعر:قیصر امین پور

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دور تا دور حوض خانه م *

48507
2

دور تا دور حوض خانه م دور تا دور حوض خانه ما
پوکه های گلوله گل داده است
پوکه های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال، حوض خانۀ ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه های گلوله گلدان شد
پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش
پدرم کنج جانماز خودش

بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش ها
روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدر مرد من به تنهایی
ادبیات پایداری بود ....
شاعر:سعید بیا بانکی

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

اين قافله اي که لاله گون مي آيد *

39892

اين قافله اي که لاله گون مي آيد اين قافله اي که لاله گون مي آيد
از دشت حماسه و جنون مي آيد
با اين همه فرمانده بي سر آري
از مطلع فجر و فتح خون مي آيد
*
اين قافله از مرگ ندارد پروا
دارد روي شانه پرچم عاشورا
اين قافله صد علي اکبر دارد
با پيکر غرق خون و ارباً اربا
*
باقي است هنوز باور قاسم ها
فرياد و خروش آخر قاسم ها
هر چند که ماند زير تانک دشمن
گلبرگ نحيف پيکر قاسم ها
*
يک دشت عطش نوش صداي تشنه

شد باز شلمچه، کربلاي تشنه
گلواژه «ساقي العطاشا» گل کرد
بر روي لب قمقمه هاي تشنه
*
با ترکش و انفجار مين مي افتاد
با زخم دل و زخم جبين مي افتاد
يک ياس کنار علقمه مي روييد
هر دست که بر روي زمين مي افتاد
*
آن روز سبکبار و رها مي رفتند
در او

  • دوشنبه
  • 18
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

قطره های باران *

44201
1

قطره های باران تقدیم به روان پاک تمام شهیدان و امام شهیدان
ای قطره های باران، در چشم می گساران
از عاشقان بپرسید، حال و هوای یاران
از کاروان به جا ماند، چند یار به یادگاری
پرسید زیادگاران، داستان سربه داران
مستان همه برفتند، از بند نفس برستند
بال سفر گشودند، آن خیل بیقراران
آدرس باغ گُل را، از باغبان بپرسید
جاوید نام عشاق، ماند به یادگاران
از شهر خون و آتش، بستان و کوچه هایش
پرسید راه و رسم، مردان روزگاران
از لاله های گلگون، از دشت های مجنون
پرسید وصفِ حال، آن خیل نامداران
نام و نشان بگیرید، از خیل بی نشانان
از نام های گمنام، از چشم به راهداران
روزی زحق فراخواند، بهر دفاع زمیهن
آحاد عاشقان را، آن پیرِ در جمار

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • امین بهاری زاده
ادامه مطلب

بئیررزمنده نین خاطره سی - (اولار کی مکتب عشقه علاقه مند اولدی) *

45305

بئیررزمنده نین خاطره سی - (اولار کی مکتب عشقه علاقه مند اولدی) اولار کی مکتب عشقه علاقه مند اولدی

یقین واریم ایکی دنیاده سربلند اولدی

بیرعده فیض شهادتله یئتدی آماله

قانلارائیله دی نفرین بخته اقباله

شهادت اولمادی قسمت بوفیض ده ن قالدوخ

بوامتخانید ه افسوس نمره آز آلدوخ

واروخ ولی شهدانین یولینی گیتمک ده

کمک لیق ائیله سین آلله بوفیضه یئتمک ده

قالانلارا شهدانین پیامینی یئتیراخ

وصیتینی سوزینی سلامینی یئتیراخ

اودور کی ائیستیوره مطیعی امتحان ائلیم

کمک لیق ائیله سه بئیر خاطره بیا ائلیم

بوخاطره نه ئوزومده ن کی بئیر عزیز ده ن دی

دئین بسیجی مقا مات شهریمیزده ن دی

اولوبدی جبهه ده مرد دفاع وسنگردی

ئوزیده حوزه گوروبدی اودی سخنوردی

بیوردی بئیرگونی ار د و

  • جمعه
  • 15
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 20:55
  • نوشته شده توسط
  • علی اشرفی راد(عین الدین)
ادامه مطلب

سوم خرداد(دل هواي سوم خرداد كرد) *

41950

سوم خرداد(دل هواي سوم خرداد كرد) دل هواي سوم خرداد كرد

قطعه شعري اينچنين انشادكرد

يادي ازعشاق كامل كرده ام

يادشان الحق مرا انشاد كرد

قدرت ايمان باحب الوطن

صحنه اي بس ديدني ايجادكرد

هست شيرين ترزجان ايران من

اين چنين ايثاركي فرهادكرد

عشقبازي كارهر شيادنيست

بايد اينجاصحبت ازاوتادكرد

زان رشادتهاي آن مردان مرد

سالهاي سال بايد يادكرد

شهرخونين بود ودل خونين تر

دست غيرت خرم وآبادكرد

شدتوكلت وعلي الله كارساز

جند حق را دست حق امداد كرد

صوت تكبيربلاجويان ما

كفرراوادار برفرياد كرد

پيرما درسوم خرداد گفت

شهرخرم را خدا آزاد كرد

ياد آن ايثاروآن مردانگي

(اشرفي)را صاحب استعدادكرد

  • سه شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 05:53
  • نوشته شده توسط
  • علی اشرفی راد(عین الدین)
ادامه مطلب

رباعی آزادسازی خرمشهر-یک شهر *

43409

رباعی آزادسازی خرمشهر-یک شهر یک شهر
یک شهر به وسعت تمام ایران
دنیا ز کار ماست مات و حیران
آزاد نموده ایم خرمشهر را
با لطف خدا و لشکری از ایمان

  • سه شنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 06:24
  • نوشته شده توسط
  • امین بهاری زاده
ادامه مطلب

شعر دفاع مقدس و شلمچه -( خورشید را با دستهایت جا به جا کن ) * هدیه ارجمند

33618
1

شعر دفاع مقدس و شلمچه -( خورشید را با دستهایت جا به جا کن ) خورشید را با دستهایت جا به جا کن
دارد به سمت غربت شب میرود باز
اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق-است
پر میکشد از دفترم معنای پرواز
**
وقتی نگاه حضرت خورشید اینجاست
این خاکها فرزند خاک کربلایند
ای سرزمین نخل های سر بریده
این روزها مردان اهل دل کجایند؟
**
آغوش اینجا با شهیدان خو گرفته
از هر طرف داغ هزاران مرد پیداست
افتاده یک سو تکۀ دستان یک گل
از چهرۀ خاکش همیشه درد پیداست
**
ای سرزمین! دنبالۀ خورشید هستی
حتی اگر حالا جدا افتادی از آن
مثل شهیدی که سرش از تن جدا شد
اکنون غریب و بی صدا افتادی از آن
**
دارد دلم بد جور میگیرد خدایا
حال و هوایم مصرعی از یک جنون است
خورشید مجروح است و هنگام غروبش
چشمان خیس

  • سه شنبه
  • 7
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 07:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر دفاع مقدس -( گــر چـــه از دســت و پــا فتــادستــــم ) * بهروز ساقی

32116
6

شعر دفاع مقدس -( گــر چـــه از دســت و پــا فتــادستــــم ) گــر چـــه از دســت و پــا فتــادستــــم
عهـد و پیمــان خــویـــش نشکستــــم
گرچــــه عـضـــوی نمانـــده دربـدنــــم
عـــضـــوی از عـــاشـــقانتان هستــم
برلبت چون "خم می نی" است مدام
از شــمــیـــم حــضــور تــو مــسـتــــم
حسرتــی هست در دلـــم کـــه چــــرا
بـــه شهـیــــدان حـــق نـپـیـــوسـتـــم
خــــواب دیـــــدم کـــــه در رهــت آقـــــا
باز سربنــــد یــا عــلــــی بـــســـتــــم
بـــا هــمــــان شــــور روزهــــای نبــرد
از ســـر خــاکــریـــــز مـی‌جـسـتــــــم
امــــــر کـــــردی بــــه پـیـــش می‌رفـتم
دشـمنــــت را بـــه تیـــر می‌بـسـتـــــم
تـــا کــــه بـــرپـــا بـود ولایـــت

  • سه شنبه
  • 7
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 07:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر دفاع مقدس -( رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری ) * حسین عبدی

33850
1

شعر دفاع مقدس -( رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری ) رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ردِّ هزار چلچله را پر كشیده ای
تا از شب طلائیه سر در بیاوری
كنج كدام خاطره جا مانده غربتت
رفتی نشانی از غم مادر بیاوری
این قطعه خاك، بوی ملائك گرفته است
ای كاش هدیه، تربت سنگر بیاوری
می شد كه در مسیر رهایی شكوفه داد
بوی بهشت از دل معبر بیاوری
از پشت خاكریز، نه از پشت میز ها
شمعی به یاد غربت حیدر بیاوری
زخمی ترین نشانۀ پرواز در تو بود
رفتی كه تا دو بال سبك تر بیاوری

شاعر : حسین عبدی

  • سه شنبه
  • 7
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 07:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر دفاع مقدس -( دید در معرض تهدید دل و دینش را ) * حمیدرضا حامدی

34637

شعر دفاع مقدس -( دید در معرض تهدید دل و دینش را ) دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتّی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش... کوله و پوتینش را
رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستری از حادثۀ مینش را
استخوان های نحیفی که گواهی می داد
سن و سال کم از بیست به پایینش را
ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید
زیر تابوت سبک یا غم سنگینش را؟
بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه ای
کند آرام دل مادر غمگینش را...
باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود
تلخی غربت اگر چهرۀ شیرینش را
شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را
***
ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز!
قصۀ یوسف و پیراهن خونینش را
کفن پ

  • سه شنبه
  • 7
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 07:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر دفاع مقدس -( آخر چقدر خاک مرا زیر و رو کنند ) * سید محمد حسین ابوترابی

33675
2

شعر دفاع مقدس -( آخر چقدر خاک مرا زیر و رو کنند ) آخر چقدر خاک مرا زیر و رو کنند
روی نسیم رد مرا جست و جو کنند
تبدیل شد به خاک و گل و برگ جسم من
دل تنگ من شدند، بگو لاله بو کنند
اعضای من شده ست پراکنده در جهان
یک نقطه نیستم که مرا جست و جو کنند
« مادر، پدر... » چطور پس از این، خدای من!
با جای خالی پسر خویش خو کنند
باران رحمتند، می آیم به سویشان
تا با نگاه، عکس مرا شست و شو کنند
ما اقتدا به مادر سادات کرده ایم
مردان عشق، مرگ چنین آرزو کنند
با نام ما به نان رسیدند عده ای
روز حساب وای اگر رو به رو کنند

شاعر : سید محمد حسین ابوترابی

  • سه شنبه
  • 7
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 08:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

غزل دفاع مقدس -( یاد بدن هایی كه بی سر بین دشت است ) * قاسم نعمتی

33021
1

غزل دفاع مقدس -( یاد بدن هایی كه بی سر بین دشت است ) یاد بدن هایی كه بی سر بین دشت است
یا در دل اروند رفته بر نگشته است
با رمز یا زهرا دلم مهمان فاو است
این روز ها یادآور والفجر هشت است

شاعر : قاسم نعمتی

  • سه شنبه
  • 7
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 08:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

نوای پایانی اول / یادش بخیر -( اون همه اخلاص و وفا ، یادش بخیر ) * اسماعیل شبرنگ

8

نوای پایانی اول / یادش بخیر -( اون همه اخلاص و وفا ، یادش بخیر ) نوای پایانی اول / یادش بخیر ...
اون همه اخلاص و وفا ، یادش بخیر
اشک و مناجات و دعا ، یادش بخیر
ماه رمضونا جبهه ها ، یادش بخیر ( یادش بخیر )
با رمز " یاعلی مدد " ، به قلب دشمن می زدن
عوض نکردن با بهشت ، عشق علی رو ابداً
مثل شهدا – خوبه که سینه چاک بریم
پاک بمونیم تا پاک بریم
دنبال اسم نباشیم و
گمنام و " بی پلاک " بریم
( اللهم ارزقنا شهادت شهادت )
ذکر کثیر شهدا ، یامرتضی
نور مسیر شهدا ، یامرتضی
جوشن کبیر شهدا ، یامرتضی (یامرتضی )
واسه رسیدن به خدا ، صبرشون اندک شده بود
سرخی" یاحسین "روی، سربنداشون حک شده بود
مثل شهدا – چه خوبه با صفا باشیم
همیشه با خدا باشیم
یه روز بیاد باشهدا
تو صحن کربلا باشیم

  • دوشنبه
  • 13
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 12:08
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر دفاع مقدس و شهدا -( پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه ) * محمدرضا ترکی

20222
2

شعر دفاع مقدس و شهدا -( پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه ) پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیس‌تر، بال و پرش تازه
تنش عطر تشهد دارد و انگار می‌روید
به لب‌ها ورد و تسبیح نماز آخرش تازه
نپوسیده به پیشانی او سربند یازهرا
به روی لب تو گویی ذکر حیدر حیدرش تازه
من و تو دیرگاهی مرده و گندیده‌ایم اما
یکی برگشته از میدان که جسم پرپرش تازه
چه معصومانه لبخندی ست بر لب‌های او، گویی
که می‌خندد به روی مادر غم‌پرورش تازه
و مادر در بغل او را کشیده نوحه می‌خواند‌‌‌
به میدان آمده گویی علی‌اکبرش تازه
دل بی‌باوران خاک هرگز می‌کند باور
پس از چندین و چندین سال مردی باورش تازه؟!
زمان هم غبطه خواهد خورد بر آن خاک عطرآگین
که دربر می‌کشد آرام همچون دلبرش

  • شنبه
  • 10
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 14:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

شعری زیبا برای راهیان نور از امیر عظیمی -( ای راویان عشق خدا! راهیان نور ) * امیر عظیمی

21022
1

شعری زیبا برای راهیان نور از امیر عظیمی -( ای راویان عشق خدا! راهیان نور ) ای راویان عشق خدا! راهیان نور
ای از هزار پیچ و خم عشق در عبور
ای رهروان راه اولوالعزم زاده ها
نوّادگان مجلس دل، بزم زاده ها
ای عضو عضو پیکرتان شد دلیل حق
ای جانتان فداشدگان سبیل حق
مردان تحت امر اولی الامر بوده ها
ای در لوای روح خدایی غنوده ها
آه ای نفوس مطمئن حیدر خمین
ای رهبر حقیقی تان حضرت حسین
جنگاوران معرکه ی عشق و اقتدار
دستانتان به دست ابالفضل استوار
در کربلای جبهه چه غوغاست شورتان
صد آفرین حضرت حق بر شعورتان
جانبازی شما به صف کارزار عشق
گشته دلیل گردش لیل و نهار عشق
یادش بخیر جبهه پر از ذکر یار بود
حُبُّ الحسین در دلتان بی شمار بود
سربند یاحسین بر سرتان عطر سیب داشت
لبهایتان مدام نوای

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 10:42
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعری برای جانبازان سرافراز با عنوان یک ویلچر -( لب را فرو می بندی از نامهربانی ها ) * اکرم بهرامچی

18034
4

شعری برای جانبازان سرافراز با عنوان یک ویلچر -( لب را فرو می بندی    از نامهربانی ها ) لب را فرو می بندی از نامهربانی ها
آزرده ای و خسته از نامردمانی ها
عکس تو و برق نگاهت حرف دارد باز
در قاب ِ خاموشی پر از بی همزبانی ها
لبخند تلخی بر لبت مانده ست در تصویر
یک ویلچر........زخمی به پهنای ِ جوانی ها
مانده ست بر هر سَر در ِ بازار نام تو
مانده ست یادت در هجوم ِ سرگرانی ها
از قصه ات آهنگ شد بَلوای مطرب ها
از نام تو پرشد بساط ِ روضه خوانی ها
هرگز تو را نشناخت غیر از خالق هستی
ای از تبار ِ سرخ ِ مولای جهانی ها
می خواستی خورشید را قسمت کنی در شب
ظلمت بمیرد با همه چشمک پرانی ها
مانده ست بخشش در حریم سفره ی نانت
حاتم شدی در بذل های جاودانی ها
شور طنین ِ رد پایت شهر را پرکرد
وقتی که می رفتی

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 09:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد