اشعار و سبک های فرزندان حضرت زینب

تنها امید زینب خواهر برات بمیره
ببین برای نذری (دو قربونی آوردم)۲
بذار برن فدات شن فدای کربلات شن
دسته گلامو داداش (من بخدا سپردم)۲
این دو تا بچه شیرن شجاعن و دلیرن
مست نعم‌الامیرن
ببین کفن پوشیدن به جز خدا ندیدن
(عشقت به جون خریدن)۲
دسته گلام فدات داداش
قربون بچه‌هات داداش
فداییه چشات داداش
(داداش حسین)۳
بند2⃣
اینا مرد نبردن بذار برن بجنگن
بگیرن انتقامه ( کوچه و زخم مادر)۲
از نسل ذوالفقارن ببین چه باوقارن
تو رگشون می‌جوشه (خون بابامون حیدر)۲
ببین که دل شکستم سربندشونو بستم
رد نکنی تو دستم
نذار که اسم مادر وسط بیاد برادر
(دست ببرم به معجر)۲
بذار که رو سفید بشم
نذار که نا امیدم بشم
منم مادر شهی

• پنج شنبه
• 22
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 11:58
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

در دوجهان در و‌ گهر زینب است
حوریه در شکل بشر زینب است
تیغ حسین است و سپر زینب است
شیرزن وقت خطر زینب است

نیم علی نیم شده فاطمه
دختر زهرا نه!خود فاطمه

مثل علی عابده هر شب است
صبح ولی قاتل صد مرحب است
چادر او سنگر این مذهب است
کعبه ما سینه زنان زینب است!

حلم‌ تمام علم تمام است این
واسطه بین دو امام است این

آینه عزت پرودگار
بت شکن بی تبر روزگار
دو پسرش چون دو سر ذولفقار
در وسط خیمه ندارد قرار

وقت رجز خوانی زینب شده
نوبت قربانی زینب شده

ای پسر مادرم ای بی نظیر!
خرده به وسع کم زینب نگیر
این دو جوان اند به عشق تو پیر
عبد حسین اند و تو نعم الامیر

وارث رزم و شرف جعفر اند
نذر سر موی علی اکبرند

• سه شنبه
• 5
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 11:29
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

ای برادر دلغمینم
زینب غربت نشینم
سوزم و گریم از غربت تو
زین همه غم که شد قسمت تو
ای گل فاطمه یا حسین جان۲

ای غریب آل احمد
نور چشمان محمد
من فدای غم و غصه هایت
طاقتم کم شده از برایت
ای گل فاطمه یا حسین جان۲

هدیه آوردم برایت
تا کنند جان را فدایت
جان خواهر ز غم گشته بر لب
کن قبول تو جوانان زینب
ای گل فاطمه یا حسین جان۲

ای تمام حاصل من
تو مسوزان این دل من
نزد حق کن دعا از برایم
کن قبول از کرم هدیه هایم
ای گل فاطمه یا حسین جان۲

• پنج شنبه
• 14
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 10:07
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

دو پاره تن دو برادر
می برم من سوی خیمه

حرم خجل از روی من
من خجل از روی خیمه

به روی گلبرگ این دو
بود جای زخم شمشیر
یکی شد پامال اسب و
یکی گلباران شد از تیر

بر گشته ( دو جان بر لب )3
ای وای از ( دل زینب )3

قسم به آن اربا اربا
جسم پاک اکبر من

که میباشد داغ فرزند
سخت و سنگین خواهر من

بیا حالا کن تماشا
دو اسماعیلت رسیدند
دو لب تشنه زیر خنجر
خدا داند چه کشیدند

میگریم (به تاب و تب ) 3
ای وای از (دل زینب ) 3

• پنج شنبه
• 21
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 14:31
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

باید که راه بر دل تو واکنم حسین
تا کِی به غربت تو مُدارا کنم حسین

یک گوشه می‌نشینم و هِی گریه میکنم
شاید میان قلب تو غوغا کنم حسین

حالا که از غم علی‌اکبر تو تا شدی
باید به محضر تو کمر تا کنم حسین

موی سفید بعد علی در سرت نماند
هر غصّه تو را به دلم جا کنم حسین

پیش زنان و اهل حرم خجلتم نده
پیش تو من چقدر تقلّا کنم حسین

من حاضرم به جای تلافی خنده ها
با خون دوای غربتت امضا کنم حسین

طفلان خانه زاد مرا هم قبول کن
خواهم که سر به پیش تو بالا کنم حسین

*" وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست"
مجبورم اینکه صحبت زهرا کنم حسین

راضی مشو که همره طفلان بیایم و...
در زیر سنگ جسم تو پیدا کنم حسین

راضی مشو که

• یکشنبه
• 24
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 09:58
• نوشته شده توسط
• علیرضا گودرزی

نمی تونم
ببینمت که بی قراری
ببینمت دلشوره داری
طاقت ندارم که ببینم
بی یاور و بدون یاری

تو رو به جون مادرم_روی منو زمین نزن
می بینی بچه های من _آماده و کفن پوشن
ببخش که دستم خالیه_تموم هستیه منن

حسین من حسین من

دیدی آخر
غصه روی دلم گذاشتی
گفتم نرن ولی نزاشتی
از روی تو شرمنده ام من
کاش هوامو اصلا نداشتی

منو خجالتم نده ـ انقده با محبتات
جلو چشام پرپر شدن ـ دسته گلات ، امانتات
از خیمه ها بیرون بیا ـ ببین تو حال بچه هات

زینب من زینب من

• دوشنبه
• 25
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 13:35
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

دوطفلانم حسین.بقربان سرت
مزن تو دست رد.به هست خواهرت
دوتا رزمنده از
تبار جعفر اند
زشیرِ زینب و
زخون ِ حیدراند
حبیبی یا حسین

کنایه دارد این
سخن با چشم تر
نبیند مادرش
زمین خورده پسر
تورا جان حسن
زجان سیرم نکن
جلوی این دوتا
زمین گیرم نکن
حبیبی یا حسین

نمی آیم برون .دگر از خیمه گاه
نبینم اشک تو.میان این سپاه
چرا تو آه ِ غم
زسینه میکِشی
بدان آخر مرا
حسین جان میکُشی

• پنج شنبه
• 28
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 09:45
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

#سبک_زمینه_ده_شبی
#مجموعه_اشعار_محرم_الحرام_۱۴۴۱
#شب_چهارم
#اجرانشده

بند اول:

فدات بشم داداش
نبینم غربتتو تو کربلا
فدات بشم داداش
بذا نذرمو برات کنم اَدا
فدات بشم داداش
بذا من هم بشم ام الشهدا

غصتو خوردم
اگه جا، داشت برات، اینجا میمردم
اگه افسردم
زیرِ این، بار غم، کم نیاوردم
اگه پژمردم
من دوتا، دسته گل ،واست آوردم

داداش، بده رخصت برن بشن قربونی
داداش، میبینی چشمامو شده بارونی
داداش، حرفِ قلبم رو تو خودت میدونی

دستمو رد نکن ( ای حسینم ۳ )
حالمو بد نکن ( ای حسینم ۳ )

بند دوم:

زینبِ محزونم
زوده که چیده بشن گلای تو
خواهرِ دلخونم
نذا سنگین بشه غصه های تو
دسته گلای تو
بذا مرحمی باشن برای تو

غنچه های تو
حیفه که، ساقشون، خواهرم خم شه
دله باباشون
از غم، این دو گل، پُرِ ماتم شه
سخته یک مادر
از توی، باغِ اون، دو تا گل کم شه

زینب، پُرِ از گرگ شده، تو دلِ صحرا
زینب، پسرا ماهِ تو، بینشون تنها
ناکام، خیلی مظلومانه، میرن از دنیا

گریه نکن زینب ( خواهره من ۳ )

بند سوم:

بذار بریم دایی
بذا تا تو راهِ تو شهید بشیم
بذار بریم دایی
پیشِ زینبت ما رو سفید بشیم
مادرمون گفته
که ما یار و سربازِ حسینشیم

یاحسین رخصت
بده که، دیگه ما، نداریم طاقت
نیستی تو تنها
بذا میدون بریم، تو رو به زهرا
ما هوائیتیم
توی میدونِ جنگ، ما فدائیتیم

ببین، بی قراریم واسه شهادت، آقا
شده، جنگیدن واسمون عبادت، آقا
داره، یاریِ راهِ تو سعادت، آقا

اَنْت امامنا ( نَحنُ ناصر ۳ )

?: #امیر_حسین_سلطانی
#وحید_زحمت_کش_شهری
#یاحسین(طاها تحقیقی)

• جمعه
• 24
• مرداد
• 1399
• ساعت
• 11:54
• نوشته شده توسط
• وحید زحمت کش شهری

شب چهارم

(واحد)

چشم تر آوردم

این ها دو تایی از برایت لشکر آوردم

جز نامه ی بابا

با خویش شرح کاملی از مادر آوردم

یعنی بجز زینب

مهر قبولی از سه ساله دختر آوردم

یعنی بجز عباس

تأییدشان را از علی اکبر آوردم

در عزم چون زهرا

عباس را در رزم چونان حیدر آوردم

ای وای اما زود

هدیه برای زینب کبری سر آوردم

ای وای از پرواز

بال کبوتر نه فقط مشتی پر آوردم

با روضه های خویش

اشک تمام گریه کن ها را درآوردم

عون و محمد شد

یک تن بدون سر سری بی پیکر آوردم

عون و محمد نه

سمت حرم دو تا علی اصغر آوردم

از ابتدا زینب

کاو دست خواهد ماند و هم تا انتها زینب

فرقی ندارد که

در شام بوده و در کرب و بلا زینب

• سه شنبه
• 3
• آذر
• 1394
• ساعت
• 15:47
• نوشته شده توسط
• حمید

زینبم من که دارم برایت فدایی
ای حسین جان نبینم به غم مبتلایی

بسته شد دلم بر تار موی تو
تا ابد منم سربـــــاز کـوی تو

آه مکن رد دو طفـــــلان من را
در رهت میدهند جان و تـن را

(( آه و واویلتا از غریبی ))

خون دل شد برایت ز دیده روانه
این دو گل را برای تو کردم نشانه

هدیه بر تو باشد این دو گوهرم
یا اخا سفارش کـرده شوهـــــرم

هدیه من برایت همین است
داغ دو دلبر نازنیـــــن است

(( آه و واویلتا از غریبی ))

شاعر : رسول میثمی

دانلود سبک

• سه شنبه
• 28
• شهریور
• 1396
• ساعت
• 13:47
• نوشته شده توسط
• سید محسن احمدزاده صفار

نخوری غم که هنوز داری دوتا سربازی
رخصت میدون مبخوام رومو زمین نندازی
آه بپذیر هدیه های من آه خودتو بگذار جای من
آه باش به فکر فردای من
غصه نخوری بچه های خواهرت
فدای اکبرت بلاگردونِ سرت
وای حسین3
طاقتم نیست ببینم دو دیدهء گریونت
بچه هام سهله حسین خود منم قربونت
آه با غمت میمیره خواهر آه بده رخصت جان مادر
آه پسرام قربون اکبر
یک روز نبینم غمِ بی یاریِ تو
بی علمداریِ تو اشکهای جاریِ تو
وای حسین3

• پنج شنبه
• 22
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 20:46
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم
این فیضِ روسپید شدن را ز من مگیر
هم دختر شهیدم و هم خواهر شهید
این مادرِ شهید شدن را ز من مگیر

باید عزیز را به فدای عزیز کرد
در خیمه غیرِ این دو ، عزیزی نداشتم
غیر از دو طفل خود که به قربانِ تو کنم
در خیمه ام برای تو چیزی نداشتم

بیهوده می زنند همه لافِ عاشقی
کس نیست عاشق تو به مانند زینبت
ای هست و نیستم به فدای تو یا حسین
ناقابل است جان دو فرزند زینبت

خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش
تا سایۀ تو هست ، دگر غم نمی خورَد
فرزند اگر چه که همه دنیای مادر است
دنیای بی تو هیچ به دردم نمی خورَد

از هر چهار سو به تو شمشیر می زنند
باید برای خود سپری دست و پا کنی
از خیمه ا

• دوشنبه
• 3
• مهر
• 1396
• ساعت
• 10:29
• نوشته شده توسط
• ایدافیض

دیگر از خیمه نیامد سمت میدان زینبش
جان رسیده بر لبش(2)
از خجالت زیر لب گم کرده ذکــر یا ربش
جان رسیده بر لبش(2)

شاعر : علی اصغر رفیعی

• شنبه
• 8
• مهر
• 1396
• ساعت
• 04:43
• نوشته شده توسط
• ح.فیض

من ذوالفقار حیدرم
من یادگار مادرم
فدای راه تو سرم
داداش حسین جان
داداش تو این هیاهو من می زنم به تو رو
نا قابلن برات این دو بچه آهو
(در التماسن اشکای زینب
بزار فدات شن طفلای زینب2)
سالار زینب

از نسل پاک حیدرن
مثل دو تا شیر نرن
مشتاق راه اکبرن
دو تا گل من
ببین که بی قرارن پا تو رکاب بزارن
به جز غریبی تو غمی ندارن
(آغوشتو باز وا کن براشون
بـزار بـرادر برن به میدون2)
سالار زینب

بار مصیبت می کشم
فـقط همینه خواهشم
نشه که شرمنده شم
من از برادر
برید و یک صدا شید برا حسین فدا شید
قربونیای مادر تو این منا شید
(دعا می خونه مادر براتون
دستای حیدر پشت و پناتون2)
سالار زینب

شاعر : محسن طالبی پور

دانلود

• پنج شنبه
• 2
• آذر
• 1396
• ساعت
• 09:03
• نوشته شده توسط
• احسان نیکخواه

پیش پایت ای حسینم قرص ماه آورده ام
هر دو سرباز دلیرم بهر شاه آورده ام
گرچه سربازند لیکن از تبار جعفرند
ای برادر پیش پایت یک سپاه آورده ام
پرچم لشکر به دست کوچک آنان بده
تا ببینی دو علی در رزمگاه آورده ام
از منای عاشقی تا کربلای عاشقی
من دو قربانی سوی بارگاه آورده ام
جنس خود ارزان فروشم قیمت چشمان توست
هدیه هایم را به نذر یک نگاه آورده ام
خواهر زارت چه دارد غیر این مضجات خود
ای برادر بر غریبی ات گواه آورده ام
کن قبول این داده را قابل ندارد ای حسین
زندگی را پای تو در قتلگاه آورده ام

• چهارشنبه
• 21
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 17:52
• نوشته شده توسط
• حسن فطرس

از غم دایی به تاب و تبیم کرببلا هر دو جان بر لبیم
ما نوهء علی و فاطمه ما دو بزرگ زادهء زینبیم۲
خاک ره حسینیم ما به شور و شینیم
پیش پای تو حسین می میریم
تو کربلای زینب بچه های زینب
دامن لطف تو رو می گیریم۲
امیری مولا حسین ۲
رخصت میدان بده یا حسین به جسم ما جان بده یا حسین
برای آنکه فدایت شویم بیا و فر مان بده یا حسین۲
بیا به جان زهرا بده رخصت مولا
تا فدای علی اصغر باشیم
داخل خیمه نگذار با دو چشم خونبار
شاهد گریۀ مادر باشیم۲
امیری مولا حسین۲
از عشق آل علی دم می زنم توکربلا خیمۀ غم میزنم
اگر بشه قسمتم کربلا سینه به زیر علم می زنم۲
خواب شبم حسینه رو لبم حسینه
ما رو دیوونۀ مولا کردن
اومدم تا دنیا م

• پنج شنبه
• 22
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 20:34
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

سلام من به اشك
چشات عزيز زهرا
با اذن مادرت شد
مجلس روضه بپا

قدم بذار رو چشمام
فقط بيا يه امشب
روضه بخون برامون
از بچه هاى زينب

تو روضه مون مى ريزه
اشكاى بى امونت
دلت رو مى شكونه
ناله ى عمه جونت

نبينم اين كه دارى
زانو بغل مى گيرى
سخته برات ببينى
زينب مى ره اسيرى

يادت مياد كه زينب
اومد پيش برادر
گفت نبينم كه باشى
داداش بى يار و ياور

دار و ندار زينب
داداش فداى سرت
فداى يك تار مو
از علىِ اكبرت

بذار جلوى چشمام
به خاك و خون بشينن
نباشن و اسيرى
رفتنمو ببينن

نباشن و اشكاى
منو تماشا كنن
تو راه كوفه و شام
گوشواره پيدا كنن

بذار برن نبينن
به اشك من مى خندن
نامحرما ميان و
دست منو مى بندن

بذار برن

• پنج شنبه
• 22
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 21:11
• نوشته شده توسط
• charmi

◾دو دمه های طفلان
◾حضرت زینب(س)

این دو قربانی فدای شیرخواره اصغرت
من به قربان سرت(۲)

عون و جعفر را فرستادم بیایند در برت
ای به قربان سرت(۲)

ای سلیمانا ز خواهر این دو کودک کن قبول
جان زهرای بتول(۲)

وارث کوثر تویی و نور چشمان رسول
جان زهرای بتول(۲)

• سه شنبه
• 12
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 17:14
• نوشته شده توسط
• حاج مرتضی محمودپور

ازغربتت بـرادر، زينب شـده پريشان
روكرده ام به سويت، باديدگان گريان
شود زينب فدايت دوگل دارم برايت
واغربتا واغربتا برادر اي برادر(2)

من اين دودسته گُل را،نذرره توكردم
ام المصـائبـم مـن، آئينــه دار دردم
شود زينب فدايت دوگل دارم برايت
واغربتا واغربتا برادر اي برادر(2

گرخردسال هستند، دونازنين خواهـر
آما دة نبـردنـد، دو شيـرمـرد جعفـر
شود زينب فدايت دوگل دارم برايت
واغربتا واغربتا برادر اي برادر(2)

اي كاش من نباشم، روز جـدائي تو
آمــادة نبـردنـد، دو جـانفـدائي تو
شود زينب فدايت دوگل دارم برايت
واغربتا واغربتا برادر اي برادر(2)

درگلشن صبوري،من روسفيد هستم
بگـذار تـاببينـم، ام الشهيـد هستم
شود ز

• جمعه
• 8
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 20:16
• نوشته شده توسط
• محدثه محمدی

با تو خورشید شدم، بی تو شبِ تار شدم
غم ِ تنهایی تو دیدم و بیمار شدم

سایۂ رویِ سرم! زینبِ(س) تو آشفته ست
یار کم داری و از دلهره سرشار شدم

پیش من بغض خودت را به گلویت نسپار
جانِ من حرف بزن! از غم تو زار شدم

نگرانم شده ای! دل-نگرانت شده ام
عاشقت هستم و عمریست وفادار شدم

گریه میکردم از اوّل که فدایت بشوم
دل به من دادی و یک عمر بدهکار شدم

مادر از غربتِ امروزِ تو آنقدر گریست
که به والله به عشقِ تو پسردار شدم

نذر تو خون گلویِ پسرانم! بپذیر...
سجده کردم که به این رتبه سزاوار شدم!

• چهارشنبه
• 13
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 11:46
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

من خواهر تو زینب هستم
گریانم و جان بر لب هستم
هستم حسین جان خواهر تو
سوزم برای اکبر تو
آن لاله زار پرپر تو
آرام جانم یا حسین جان۳

سوزم برای غربت تو
دشمن شکسته حرمت تو
ای که تویی نور دو عینم
بنگر که من در شور و شینم
بر غربتت گریم حسینم
آرام جانم یا حسین جان۳

آتش گرفته حاصل من
لطفت حسین کن شامل من
ای جان زینب کن عنایت
جانم فدای غصه هایت
دو هدیه آوردم برایت
آرام جانم یا حسین جان۳

بنگر به حالم بی قرارم
جز این دو گل هدیه ندارم
ای مظهر خلاق سرمد
نور دل رسول امجد
آورده ام عون و محمد
آرام جانم یا حسین جان۳

دو نوجوان آورده ام من
در دامنم پرورده ام من
چون زینبت آزاده هستند
بر یکدگر دلداده هستند
بهر

• پنج شنبه
• 14
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 10:05
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

یا اخا نور عینم،گل زهرا حسینم
از غم غربت تو،بنگر شور و شینم
یا اخا جانم آمد بر لب
کن قبول این هدیه از زینب
ای حسین جانم مولی مولی۲

ای غریب دو عالم،از تو شرمنده هستم
غربتت دیدم اما،من هنوز زنده هستم
یا اخا جانم آمد بر لب
کن قبول این هدیه از زینب
ای حسین جانم مولی مولی۲

آورم ای برادر،هدیه ای از برایت
دو گل مه جبینم،تا کنند جان فدایت
یا اخا جانم آمد بر لب
کن قبول این هدیه از زینب
ای حسین جانم مولی مولی۲

غربتت را بدیدم،از تو خجلت کشیدم
به فدایت حسین جان،دو جوان رشیدم
یا اخا جانم آمد بر لب
کن قبول این هدیه از زینب
ای حسین جانم مولی مولی۲

من که دخت بتولم،گل باغ رسولم
بهر یاری دو هدیه است،یا حسین

• پنج شنبه
• 14
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 10:06
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

ای تو ضیا دهنده ی چشم ز خون ترم
وی از طفولیت همه دم،یارو یاورم

زانو بغل مگیر حسین غریب من
تکیه مزن به نیزه،عزیزم برادرم

دو دسته گل برای تو پرورده ام حسین
از من قبول کن،جز این نیست در برم

بگذار تا روند فدای سرت شوند
گر دست رد به سینه زنی،نیست باورم

گر سر جدا شوند به عشقت مرا چه غم
یک لحظه هم به ابروی خود خم نیاورم

گر پاره هم شود تنشان،من فقط حسین
تنها به فکر خنجر و رگهای حنجرم

مگذار تا شبیه حسن خون جگر شوند
تا اینکه تب کنند مداوم برابرم

او بود بین کوچه به همراه فاطمه
او دیده بود خورد به دیوار مادرم

دق مرگ می شوند به جان خودم حسین
گر بنگرند خصم زند سنگ بر سرم

باور کن این دو طاقتشان می ش

• پنج شنبه
• 14
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 13:31
• نوشته شده توسط
• محمود اسدی

صدام می گیره
نمی تونم از غصه حرفی بزنم
غم تو رو نبینم ای روح تنم
الهی من جون بکنم
زینب هنوز نمرده تو تنها بشی
از بی کسی(آواره صحرا بشی2)
من تکیه گاهتم برادر
پی نگاهتم برادر
خودم سپاهتم برادر
وای برادر غریبم
دسته گلامو
ازم بگیر که نذر این مهمونیه
هر چی دارم همین دو تا قربونیه
ببین چشام بارونیه
یکی داداش فدایی اکبرتو
یکی دادش( فدایی اصغر تو2)
میدونی غیرتی ترینن
نزار به خاک غم بشینن
اسارت منو ببینن
وای برادر غریبم

• دوشنبه
• 25
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 09:48
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

هر دوتا بچه هام ، ميخوان فدات بشن
خودت بيا ببين، غرق يه خواهشن

حاجتشون اينه ، كه رو سفيد بشن
شبيه اكبرت ، آخر شهيد بشن

نذرمو كن قبول ، اينو ازت ميخوام
فداي اصغرت ، اين دوتا سربازام

براي جون دادن ، دوتاشون حاضرن
به حق مادرت ، فقط بذار برن
اي جان من حسين...

ميخوان كه جون بدن براي تو
بشن فداي بچه هاي تو
فقط من از تو خواهشم اينه
بذار شهيد بشن به پاي تو

" حسين جانم حسين... "
——————————
خداروشكر كه من ، دوتا پسر دارم
خوشحالم از اينكه ، برات سپر دارم

اين دوتا بچه هام ، سرباز حيدرن
اينجا براي من ، آبرو ميخرن

سنگ تورو همه ش ، به سينه شون زدن
برا فدا شدن ، به دنيا اومدن

نميبيني مگه ، چقدر بي طاق

• سه شنبه
• 26
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 10:37
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

با دو طفلانِ خودش خونِ خدا را زنده کرد
کودکانش را فدا کرد و صفا را زنده کرد

زینب است و بی تفاوت نیست اصلاً بر حسین
با قیام و با قعودش..جانِ ما را زنده کرد

البلا ُ للولا ..را معنی و مفهوم داد..
حادثه سازِ دو دنیا شد ولا را زنده کرد

پای عشقِ حضرت ارباب با طفلانِ خویش
در تمامِ عرصه ها..حسّ و وفا را زنده کرد

کودکانش را خود بی بی کفن پوشاند و بعد
با همین کارش تمامِ اقربا را زنده کرد

زندگی یعنی شهادت زندگی یعنی حسین
هستی اش را خرج کرد و مه لقا زنده کرد

یادگاری های عبدالله زینب را زنده کرد
بانوی رزمنده هم آل عبا را زنده کرد

هیچ می دانی که خاتونِ جزا..دختِ علی
با تمامِ کارهایش کربلا را زنده کرد

• پنج شنبه
• 23
• مرداد
• 1399
• ساعت
• 13:35
• نوشته شده توسط
• محدثه محمدی

تا ناله ات زبانه میانِ حرم کِشَد
آهِ توشعله بر همة پیکرم کِشَد

آخر غمِ غریبی تو می کُشد مرا
بارِ غریبی تو دو چشمِ ترم کِشَد

لازم نکرده رو بزنی بر حرامیان
شمشیر بهرِ یاری تو لشگرم کِشد

دارو ندارِ خواهرِ خود را قبول کن
مگذار ،کار، بر قسمِ مادرم کشد

این دو زنسلِ حیدر واز خونِ جعفرند
خیلِ سپاهِ مِنّت تو دلبرم کشد

وقتی صدا زدند که«ابناءِ زینبیم»
دستِ غرور شانه به بال وپرم کشد

من فاطمه نژادم و ناموسِ حیدرم
ای وای اگر که کار ،به مویِ سرم کشد

مثلِ مدینه کرببلا ،زیر ورو کنم
دستم اگر گِرِه ز نخِ معجرم کشد

یک چشمه ای زغیرت حق را ببین حسین
صوتِ علی حجاب بر این حنجرم کشد

بیرون نیامدم که مبادا به یک نگاه
خجلت ز اشک دیدة من دلبرم کشد

بی کس شدی ولی تو بزرگِ قبیله ای
جانم فدایِ تو ،تو عزیزِ عقیله ای

حالا که مادرِ دوشهید است خواهرت
گردیده رو سپید دگر پیش مادرت

رخصت اگر دهی نگذارم در این دیار
کم گردد ای عزیز دلم موئی از سرت

با نجمه یادِ ناله ی لیلا کنیم ما
فرزندهایِ ماهمه قربانِ اکبرت

اذنِ جهاد گر بدهی ای امیرِ عشق
طوفان به بپا کنم چو علمدارِ لشگرت

با گوشه ای زچادرِ خود پاک می کنم
هر قطره ای که می چکد از دیده ی ترت

کمتر نیَم به جان تو از مادرِ وهب
شمشیر می کشم دمِ خیمه برابرت

پروانه زاده ترس ندارد ز سوختن
جاری بُود میانِ رگم خون مادرت

امروز من به روی تو این غم نیاورم
فردا توهم سراغ نگیری زدخترت

• یکشنبه
• 2
• شهریور
• 1399
• ساعت
• 00:26
• نوشته شده توسط
• محدثه محمدی

شاعر: لیلا رجایی
گوشواره نوحه:

نذر کردم برادر برایت
تا کنم این دو گل را فدایت
*********
گرچه ناقابل است این هدایا
جان من رد نکن جان زهرا
گشته هر دو چو مردان جنگی
این سپاه مرا کن تماشا
رقص شمشیر شان مثل عباس
این دو ریحانه دو شاخه ی یاس

نذر کردم برادر برایت
تا کنم این دو گل را فدایت

می شود بهر تو یار و یاور
چون سپر در برِ تیغ و خنجر
می کند جان فدای سر تو
جان فدای علی اکبر تو
من گذشتم ز دار و ندارم
غربتت برده صبر و قرارم

نذر کردم برادر برایت
تا کنم این دو گل را فدایت

با رجز خوانیِ شان به لشکر
می کند حیرت از این دو حیدر
می رود در ره دین و قرآن
تا که پرپر شود با دل و جان
خون شان روی خاک بیابان
می شود قطره قطره گلستان

نذر کردم برادر برایت
تا کنم این دو گل را فدایت

غربتت را نبینم الهی
ای غمت بر دلم سوز و آهی
می روم با غروبت اسارت
ای حسین آفتاب ولایت
من به عشقت شدم مادر غم
عاشقی باشد و غصه و غم

نذر کردم برادر برایت
تا کنم این دو گل را فدایت

• یکشنبه
• 2
• شهریور
• 1399
• ساعت
• 19:55
• نوشته شده توسط
• انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان

از دور دوتا جوون
دارن میان میدون
دارن میان چه با وقار
از دور دو پهلوون

محمد و عون، مردانِ صلابت
محمد و عون، عُشّاقِ شهادت
محمد عون، سربازه حسین و
محمد و عون، یارانِ ولایت

دوتا شیرِ نر که خیلی خیلی غرّانن
مثه شمشیره دو لب، تیزن و برّانن
وقتی که مادرشون، زینبِ کرّاره
دیگه حتما این دوتا، حیدره دورانن

دوتا گلِ زیبا، ماهِ دل آرا
عزیزای زینب، عشقِ ثارالله
مقامشون بالاس، چون شدن جزوه
شهیدای ظهر، روزِ عاشورا

ای جانم قمرای زینب

جانم، دو تک سوار
دو جعفرِ طیّار
دو تک یل از نسلِ علی
جانم، به این تبار

محمد و عون، شیران عقیله
محمد و عون، گُردان عقیله
محمد و عون، موقعِ نبردن
محمد و عون، طوفان عقیله

دوتا کوهِ عظمت، دو گوهر نایاب
ذکرشونه رو لبا، مُسَبِّبُ الْاسباب
دوتا قهرمانِ کربلا که با ایثار
شدن افتخاره مادر جلوی ارباب

دو یاره مولا و ناصرِ مکتب
امیدای قلبِ، حضرتِ زینب
چقد علی وارن، وقتِ جنگیدن
انگار به میدون رفت، قاتلِ مرحب

ای جانم قمرای زینب

• دوشنبه
• 8
• دی
• 1399
• ساعت
• 10:31
• نوشته شده توسط
• Fatemeh Mahdinia

غصه نخوربرادر
مگه خواهرنداری
میون این همه دشمن تو
نگو یاورنداری

طفلای من یه لشگرن
چون نوه های حیدرن
شاگردخوب اکبرن

اگه مدد بنمایی?
میشن فدای دایی

حسین اقام

بنددوم

تورو به جون مادر
قبول کن هدیه هامو
ببین این التماسو
گریه ی بچه هامو

برای توجان برلبند
عاشقای جان برکفند
پهلوونای زینب اند

میشن برات یه لشگر
حسین غریب مادر

حسین اقام

بندسوم
تانعش بچه هارو
دیدم میون میدون
رفتم میون خیمه
بادیده های گریون

میسوزه اتیش توسینم
ازغصه خیلی حزینم
تابچه هاموببینم

فدای غم هات خواهر
حسین غریب مادر

• سه شنبه
• 31
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 15:58
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری