پر اشک است دو چشم تر تو
شده وقت نفس آخر تو
در دل حجره زمین افتاده
به روی خاک چرا پیکر تو
مرغ بسمل شدی و بال زدی
خاک حجره است به روی پر تو
آنقدر فاطمه گفتی آمد
و شده سینه زنت مادر تو
خواهرت نیست کنارت اما
هتک حرمت نشده خواهر تو
گریه می کرد کنار تو جواد
خوب شد آمده او در بر تو
جگرت پاره تنت سالم بود
هست در دست تو انگشتر تو
گر چه از زهر گلویت می سوخت
پاره پار ه نشده حنجر تو
سر تو در بدنت باقی ماند
به سر نیزه نرفته سر تو
تو سخن گفتی و سنگت نزدند
روی نیزه نشده منبر تو
به روی خاک نشستی اما
دل گودال نشد بستر تو
تشنه بودی و نزد هیچ کسی
خیزرانی به لب اطهر تو
همۀ شهر عزادارت بود
اشکریزان همه در محضر تو
- یکشنبه
- 15
- دی
- 1392
- ساعت
- 15:47
- نوشته شده توسط
- یحیی