قامت سرو در آن کوچه بهم ریخته بود
زهر انگار ز سر تا به قدم ریخته بود
هر قدم، زیر لبش نالهٔ یا زهرا داشت
دردها بود که بر زانوی خَم ریخته بود
گفته بود از غمِ خود پیشِ اباصلت کمی
وای اگر دیدی عبا روی سرم ریخته بود...
با سر و صورت و زانو وسط حجره فتاد
همهٔ عرش، کفِ حجرهٔ غم ریخته بود
مثل یک مار گزیده، بخودش می پیچید
یادِ گودال در آنجا ز قلم ریخته بود
خوب شد زودتر از مرگ، جوادش آمد
دید بر جان پدر، زهرِ ستم ریخته بود
روی زانوی پسر، جان پدر بر لب شد
روی لبهای پسر نوحه و دم ریخته بود
آه، این واقعه در کرب و بلا بر عکس است
اشکِ بابا به پسر، پیش حرم ریخته بود
پدری پیش پسر با سرِ زانو آمد
چه پسر،
- یکشنبه
- 29
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 04:26
- نوشته شده توسط
- ایدافیض