شهادت امام حسن عسکری

مرتب سازی براساس

روضه امام حسن عسکری(ع),(ای نو گل نو ثمرم مهدی جان ) *

4437
1

روضه امام حسن عسکری(ع),(ای نو گل نو ثمرم مهدی جان ) ای نو گل نو ثمرم مهدی جان حجت الله پسرم مهدی جان

بوسه گیرم ز رخ انور تو با دو چشمان ترم مهدی جان

زهر کین بر دلم افکنده شرر سوزد از کین جگرم مهدی جان

صورتم را زفا سیر ببین به جنان رهسسپرم مهدی جان

حالا آماده اید دسته جمع برویم کنار بستر امام عسگری ، قربان عمر کوتاهت ، صاحب عزا امام زمان است چه حالی داشت امام زمان ، وقتی می دید این قدر زهر در بدن بابا اثر کرده حتّی نمی تواند کاسۀ آبی در دست بگیرد .

اما دل امام حسن عسکری برای زهر و جگر پاره اش نمی سوزد دل امام برای غربت میوۀ دلش مهدی می سوزد .

وقتی امام حسن عسکری شهید شد مردم جمع شدند بدن امام را با عزت و احترام بر داشتند ، اما بمیرم برایت

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 قاسم نعمتی

چه خبر از صفای عسگریین * قاسم نعمتی

2865

چه خبر از صفای عسگریین چه خبر از صفای عسگریین
دل گرفته برای عسگریین
چه خبر از شکوه گنبد او
از دو گلدسته های عسگریین
چه خبر از ضریح و کاشی ها
مرقد دل ربای عسگریین
مانده از سُر من رای گویا
تلّی از خاک جای عسگریین
همه گریند با امام زمان
در غم روضه های عسگریین
آن بقیع و خرابی اش کم بود
شد اضافه عزای عسگریین
نه ز سرداب مانده آثاری
نه ز ایوان طلای عسگریین
می برم من شکایت این قوم
پیشگاه خدای عسگریین
روضه دارد وجب وجب خاکش

وای از کربلای عسگریین
نسل اینان ز نسل کوچه بود
شاهدم ناله های عسگریین
گر بگویم میان کوچه چه شد
در بیاید صدای عسگریین
فاطمه زیر دست و پا افتاد
گریه کن، مقتدای عسگریین
منتقم بهر انتقام بیا
یار درد آشنای عس

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

روزش به سیاهی شب مویش بود *

2881

روزش به سیاهی شب مویش بود روزش به سیاهی شب مویش بود
در حجره سر پدر به زانویش بود
ناگاه تمام روضه ها شد مكشوف
گویا كه "طبق" مقابل رویش بود
شاعر:علی لواسانی ...

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دست زمانه بار دگر اشتباه كرد *

2839

دست زمانه بار دگر اشتباه كرد دست زمانه بار دگر اشتباه كرد
زهری، بهار زندگی ام را تباه كرد
در تار و پود پیكر من رخنه كرده بود
تا مغز استخوان، همه جا طی راه كرد
آتش كشید باغ امید دل مرا
با خنده، شعله های خودش را نگاه كرد
مثل كسوف روز دهم، سوز تشنگی
خورشید پر تلألو رویم، سیاه كرد
حال و هوای ملتهب حجره ی مرا
همرنگ سرخی شفق قتلگاه كرد
شاعر:وحید قاسمی

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

هر کس که با ولای تو دل آشنا نکرد *

2791
1

هر کس که با ولای تو دل آشنا نکرد هر کس که با ولای تو دل آشنا نکرد
لب تشنه ماند و روی به آب بقا نکرد
چشمی که دید روضۀ نورانی تو را
دیدار باغ خُلد طلب از خدا نکرد
هرگز نمی رسد به مشامش نسیم عشق
آن کس هوای قبر تو در سامرا نکرد
ای عسکری لقب، که غم تو عظیم بود
دل را غمی چو داغ تو ماتم سرا نکرد
گل ها به عمر کوته تو گریه می کنند
یک غنچه لب به خنده ز داغ تو وا نکرد
قربان آن دلی که به شب های سوز و ساز
حتی به حبس، دامن شب را رها نکرد
دشمن ز کشتن تو کجا می کند حیا
جائی که او ز کشتن زهرا حیا نکرد
هر گوشه از دل تو پُر از درد و غصه بود
جز زهر کینه درد دلت را دوا نکرد
دشمن پس از تو بُرد به کاشانه ات هجوم
تنها به زهر دادن تو اکتفا نکرد
ای گل

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ز روضه های ماه صفر تا جدا شدی *

3823
2

ز روضه های ماه صفر تا جدا شدی از روضه های ماه صفر تا جدا شدی
با روضه های زهر کمی آشنا شدی
این ها برای کشتن تو نقشه می کشند
از لحظه ای که وارد این سامرا شدی
اهل مدینه ای چقَدَر راه آمدی
اما اسیر «معتمد» بی حیا شدی
کم حرص این جماعت گمراه را بخور
تو برکتی که شامل همسایه ها شدی
آقا عجیب لرزه به دستت فتاده است
حالا شبیه فاطمه مشگل گشا شدی
با تشنگی لحظه ی آخر بدون شک
با پای دل روانه ی کرببلا شدی
رفتی غروب روز دهم٬ سال شصت و یک
گریه کن تمامی آن صحنه ها شدی
گفتی منم شبیه خودت تشنه ام حسین
همسایه ی غریبی خون خدا شدی
شاعر:عبدالحسین مخلص آبادی..

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ز ما زمینیان به شما آسمان سلام *

3543
4

ز ما زمینیان به شما آسمان سلام از ما زمینیان به شما آسمان سلام
مولای دلشکسته امام زمان سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضه بابا نشسته ای
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت
قربان ریشه های نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاه پوش، خدا صبرتان دهد
گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای
این روزها کنار دو بستر نشسته ای
انگار غصه دار جراحات سینه ای
گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای
یک بار فکر زهر و دل پر شراره ای
یک بار فکر واقعه گوشواره ای
با این که بر سرِ پدرِ دیده بسته ای
اما به یاد مادر پهلو شکسته ای
آن مادری که بال و پرش درد می کند
هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند
هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد
هم آسم

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

بر پاست به بزم پدرت شور و نوایی *

2645

بر پاست به بزم پدرت شور و نوایی بر پاست به بزم پدرت شور و نوایی
من چشم به راه تو نشستم، تو کجایی؟
تو صاحب این روضه و مهمان تو هستم
آقا به پذیرایی مهمان نمی آیی؟

جانم به فدای غم تو، آجرک الله
بنداز به دوشم تو خودت شال عزایی
زهر ستم از پای درآورده پدر را
حالا پسر و روضه و تشییع و جدایی
عالم همه قربان گل فاطمه مهدی
امشب تو خودت سینه زن و نوحه سرایی
من گریه کن روضه ی بابای غریبت
تو فکر من و کولهٔ سنگین خطایی
نور دل زهرا به عزا خانه بابا
سر می زنی و می کنی ام کرب و بلایی
شاعر:حسین ایمانی

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان *

2624

زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان
لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان
قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک
عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان
بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد
به رخ عمه ی نیکو سیرم مهدی جان
تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب؟
خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
به دعای سحر گریه کنان جدم
برسد روز ظهورت پسرم مهدی جان
شاعر:سعید خرازی

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست *

1506
1

یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
شاعر:سید حمید رضا برقعی

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو *

3328
1

هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو
آتش گرفت سوخت وجودش برای تو
گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود
افتاده بود پرچم و گلدسته های تو
یادم نمی رود صف زوار خسته را
تشنه گرسنه تا بخورند از غذای تو
آن گوشه ای که پله به سرداب می رسد
پیچیده بود زمزمه ربنای تو
خاکی تر ازحریم تو آقا ندیده ام
حتی پرنده پر نزند در هوای تو
حالا دوباره اشک مرا در می آورد
خاکی ترین حیاط، ولی با صفای تو
در لحظه های آخر خود می زدی صدا
جانم به لب رسید دگر مهدی ام بیا
ناله مزن دوباره چنین روضه پا نکن
مهدی رسیده است پسر را صدا نکن
خیلی عجیب از جگرت آه می کشی
دیگر بس است گریه مکن ناله ها نکن
خونی که ریخت از لب تو ارث مادری ست
از خون دل

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مروز دیگر سامرا مثل یتیمی *

2631

مروز دیگر سامرا مثل یتیمی امروز دیگر سامرا مثل یتیمی
امروز دیگر سامرا آقا نداری
در آسمان آفتابی نگاهت
آن گنبدی که داشتی حالا نداری
دیروز از بال و پر پروانۀ تو
دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را
عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد
جبریل می سازد برایت بهترش را
ای کاش در این جا مجالی دست می داد
پای گلوی بی صدای تو بمیرم
یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله
خیلی دلم می خواست جای تو بمیرم
با چشم هایی که کبود و تار هستند
روی پسر را بیش از این دیدن محال است
ای تشنه لب با لرزش دستی که داری
آب از لب این ظرف نوشیدن محال است
وقتی لب این کاسۀ پر آب، آقا
بر آستان تشنۀ دندانتان خورد
از شدت برخورد این ظرف سفالی
انگار لب های کبودت خیزران خورد
شاعر:علی اک

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

امروز با تمام توان گریه می کنیم *

2698

امروز با تمام توان گریه می کنیم امروز با تمام توان گریه می کنیم
همراه با امام زمان گریه می کنیم
در پشت دسته های عزا سوی سامرا
در لا به لای سینه زنان گریه می کنیم
شاید نماز ظهر رسیدیم در حرم
آن لحظه با صدای اذان گریه می کنیم
آقا اگر به مرقدشان راهمان دهند
در روضه ی مبارکشان گریه می کنیم
در غصه اسارت مردی که سال ها
از او نبوده نام و نشان گریه می کنیم
بر لحظه ای که آب طلب کرد آن امام
ما نیز یاد تشنه لبان گریه می کنیم
هم در گریز روضه موسی بن جعفریم
هم یاد آن شکنجه گران گریه می کنیم
هم در مسیر کوفه و هم در مسیر شام
با روضه های عمه شان گریه می کنیم
خیلی به پیش چشم من این صحنه آشناست
وقتی نشسته ایم چنان گریه می کنیم
شب های جمعه نیز

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

جمعه ای دیگر گذشت، آقا نیامد *

1917
1

 جمعه ای دیگر گذشت، آقا نیامد جمعه ای دیگر گذشت، آقا نیامد
آسمان هم گریه کرد، امّا نیامد
سینه ای از عشق او آتش گرفت و
هفته ای دیگر شد و مولا نیامد
دیده ای دریا شد و فریاد می زد
که صدای یوسف زهرا نیامد
دسته دسته دُرِّ مروارید حلقه
زد میان چشم ها، دریا نیامد
گر چه من محروم از فیض ظهورم
لیک در بزم عزایش غرق شورم
من بمیرم اشک چشمت را نبینم
یا زِ اشک جاریَت یک قطره چینم
من فدای غربتت تنهای عالم
می نویسم عشق بر روی جبینم
درد دوری تو سخت و عمر، کوتاه
رحم کن آقا بر این قلب حزینم
تو بیا و لحظه ای را خرج ما کن
می شود آیا نگاهت را ببینم؟
امشبی آقا عزاداری، بماند
حرف هایم، چون تو غم داری بماند
شاعر:حمید رمی

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 07:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

محنت دوران به تو همراه بود *

2532

محنت دوران به تو همراه بود محنت دوران به تو همراه بود
هر نفست یک شرر آه بود
همدم تنهای شبت ماه بود
عمر تو هر چند که کوتاه بود
تا ابد الدهر کنی سروری
سیدنا یا حسن العسکری
حیف که قدر تو فراموش شد
نیش بلا بر جگرت نوش شد
نغمه ی توحید تو خاموش شد
مهدی موعود سیه پوش شد
کرد نفس در دل او آذری
سیدنا یا حسن العسکری
شاعر:حاج غلامحسین سازگار

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 07:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای دل بیا ز خویش برون تا سفر كنیم *

2424
1

ای دل بیا ز خویش برون تا سفر كنیم ای دل بیا ز خویش برون تا سفر كنیم
از كوچه های سامره با هم گذركنیم
گاه عزای عسكری و موسم غم است
برخیز تا به ناله جهان را خبر كنیم
مهدی به بزم سوك پدر سرزند بیا
شاید كه یك نفس رخ او را نظر كنیم
همراه بلبلی كه به گلزار سامراست
بر عمر كمتر از گل او دیده تر كنیم
خیزید تا بیاد دل پاره پاره اش
ناله زنیم و گریه ز سوز جگر كنیم
زهرا نشسته در غم فرزند خود بیا
تا گریه گه به مادر و گه بر پسر كنیم
زین داغ جانگداز «وفائی» روا بود
شب را چو شمع سوخته با گریه سركنیم
شاعر:سید هاشم وفایی

  • یکشنبه
  • 3
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 07:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه *

4946
19

غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه
عکس خرابی حرم، آتیش به جونم میزنه
گرد و غبار حرمت، سرمه چشم نوکرات
خیلی غریبی آقاجون، بگو چی شد کبوترات؟
شب شهادت آقا، میخوام یه آرزو کنم
کاشکی می شد با مژه هام، مرقدت جارو کنم
آقا بذار که جونمو ،با هروله فدات کنم
آقا بذار که روم بشه، تو قیامت صدات کنم
سینه زدن با عاشقات، نماز مستی منه
این سینه ی خسته باید، یه روز برا تو بشکنه
تو حلقه ی سینه زنی، وقتی برات شور می گیرم
پاک میشه زنگار دلم، آینه میشم نور می گیرم
این گریه ها روز حساب، توشه ی کوله بارمه
این سینه کبود شده، مدال افتخارمه
بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوکریت
معنی عشق فهمیدم، با اون نگاه دلبریت
معجزه

  • دوشنبه
  • 18
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

اشعار مدح امام حسن عسکری(ع) ( ای گرد کاروان تو را حُسن مشتری ) *

2502

اشعار مدح امام حسن عسکری(ع) (   ای گرد کاروان تو را حُسن مشتری ) ای گرد کاروان تو را حُسن مشتری
بر خسروان گدای تو را نیز برتری
کنیه: «ابامحمّد» نام خوشت: «حسن»
«ابن‌الرضا»، ولیِّ خدا، شهره: «عسکری»
خاک حریم قدس تو را فیض عیسوی
عبد در تو را روشِ بنده‌پروری
یک آسمان ستاره زمین‌بوس آستان
صدها هزار مشتری‌ات گشته مشتری
پایت در آسمان، حرمت «سرّ من را»
از «سرّ من رآ»ت بر افلاک رهبری
با اقتدار و قدر و جلال الهی‌ات
خلق خوش محمّد و بازوی حیدری
نام‌آوران برند به تجلیل از تو نام
پیغمبران کنند به مهرت پیمبری
از بام چرخ نقش زمین گردد آفتاب
خواهد اگر زند به تو لاف برابری
گر با تو دشمنم کند اعلان دوستی
من می‌کنم بر او ز دل و جان برادری
بالله قسم به چون تو پدر فخر می‌‌کند
ب

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:36
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن عسکری(ع) ( ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت ) *

3010

اشعار شهادت امام حسن  عسکری(ع) (  ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت  ) ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت
حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت
همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب
به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت
در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا
کرد با عم گرامیت حسن همسفرت
بس‌که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست
نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت
چشم بگشا به سوی خانۀ در بسته خویش
که عزادار شده همسر نیکو سیرَت
سال‌ها تحت‌نظر بودی و بودی در حبس
کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت
چشم حق‌بین تو شد بسته و می‌بینی باز
همه جا غربت مهدی است به پیش‌ِ نظرت
سال‌ها شمع صفت سوختی و آب شدی
ه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت
سال‌ها بود که با یاد لب خشک حسین
خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت
میثم از خ

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:38
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار مدح امام حسن عسکری(ع) ( در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو ) *

2415

اشعار  مدح امام حسن  عسکری(ع) (   در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو ) در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو
هم بر همه مولایی، هم بر همه یاری تو
روشنگر ملک جان، در لیل و نهاری تو
در سینۀ هر شیعه، یک سامره داری تو
توحیـدی و قرآنـی، اسلامی و ایمانی
خورشیدِ جمالِ غیب، در عالمِ امکانی
****
جان همه خوبان را، در قالب تن داری
اعجـاز مسیحایـی هنگام سخـن داری
هر نکته هزاران دُر، در دُرج دهن داری
فرمـان خداونـدی، بـر سروِ علن داری
هم نام حسن داری، هم روی حسن داری
هم خُلق حسن داری، هم خوی حسن داری
****
ای عبدِ خدا ‌سیما، ای حُسنِ خدا‌ منظر
نجــل علــی چـارم، ریحــانۀ پیغمبـر
صلبت صدف طاهر، مهدی است تو را گوهر
از وصـف همـه اولا، از مـدح همـه برتر
هم یازدهم خورشید، هم یازدهم اخ

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:40
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن عسکری(ع) ( بیا و سـر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان ) *

2825
1

اشعار شهادت امام حسن  عسکری(ع) (  بیا و سـر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان ) بیا و سـر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان
شرر زد بـر درونـم زهـر آتشبـار، مهـدی‌جان
بیـا تـا سیـر بینـم وقـت رفتن، ماه رویت را
که می‌باشد مرا این آخرین دیدار، مهدی‌جان
در ایـام جوانـی سیـر گردیـدم ز جـان خود
بس بر من رسیـد از دشمنان آزار، مهدی‌جان
از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت
به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدی‌جان
تـو در ایـام طفلـی بی‌پـدر گشتـی، عزیزِ دل
مرا شـد در جوانـی پـاره قلب زار، مهدی‌جان
از آن می‌سوزم ای نور دو چشم خود، که می‌بینم
تو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدی‌جان
غـم تـو بیشتـر باشـد ز غم‌هــای پـدر، آری
اگر چه دیـده‌ام من محنت بسیار، مهدی‌جان
تـو بایـد قرن‌

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن عسکری(ع) ( افسوس که آئينه نصيبش سنگ است ) *

2551
3

اشعار شهادت امام حسن  عسکری(ع) (  افسوس که آئينه نصيبش سنگ است ) افسوس که آئينه نصيبش سنگ است
در کوچه‌ي بي کسي عجب دلتنگ است
هر روز غروب خون شده قلبش که
اينقدر غروب سامرا خونرنگ است
*
يک عمر غريبي و اسيري سخت است
دلتنگي و بغض و سر به زيري سخت است
از چهره‌ي تو شکستگي مي‌بارد
در اوج جواني ات چه پيري سخت است
*
امروز که صاحبِ عزايت زهراست
چشم همه از غم تو دريا درياست
داغ تو شکست قامت عالم را
تو رفتي و «سُرَّ مَن رَأي» بي معناست
*
همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است
با تو جلوات چارده معصوم است
گفتند به طعنه حج نشد رزقت! نه
کعبه ز طواف روي تو محروم است
*
با قلب شکسته شرح هجران دادي
يک عمر بهانه دست باران دادي
آنقدر تو «يا حسين عطشان» گفتي
تا آخر کار تشنه لب جان دادي
*

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:42
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار مدح امام حسن عسکری(ع) ( ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را ) *

2587

اشعار مدح امام حسن  عسکری(ع) (  ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را  ) ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را
ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را
میان مزرعه‌ي سبز استجابت تو
کنار چشمه‌ي خورشید کشت قلبم را
مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را
دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را
خدا گواست که من از ازل گدای توام
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام
ز بسکه آهوي چشم تو دلبري کرده
دل رميده‌ي ما را کبوتري کرده
من چو ذره کجا و زيارت خورشيد
نگاه روشن تو ذره پروري کرده
بهشت چشم رئوفت چه رونقي دارد
که با بهشت خدا هم برابري کرده
فداي عاطفه هاي نگاه پُر مهرت
مرام قلب مرا عشق باوري کرده
چقدر تازه م

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:44
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع) ( پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش ) *

2577
0

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع) ( پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش   ) پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
پسری را که بود نبض دو عالم در دست
شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش
حسن العسکری از زهر جفا می سوزد
حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش
چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن
که خداوند نگه دارد و از هر خطرش
دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش
خانه را که عدو دست به غارت زده است
اتش ظلم بر افروخته از بام و درش
آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش
شاعر : سید رضا موید
آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست
منبع:حدیث اشک
بار الها که

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
 قاسم صرافان

اشعار مدح امام حسن عسکری (ع)- ( می ها چشد ام من و این آخر سری ) * قاسم صرافان

2818
1

اشعار مدح امام حسن عسکری (ع)-  ( می ها چشد ام من و این آخر سری ) می ها چشد ام من و این آخر سری
کارم کشیده است به آن جام آخری
با یاد این نگار جوان ، ساقیا ! فقط
مستم کن امشب از می انگور عسکری
شاعر: قاسم صرافان

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع) ( رپاست به بزم پدرت شور و نوایی ) *

2187
-1

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع) ( رپاست به بزم پدرت شور و نوایی ) رپاست به بزم پدرت شور و نوایی
من چشم به راه تو نشستم، تو کجایی؟
تو صاحب این روضه و مهمان تو هستم
آقا به پذیرایی مهمان نمی آیی؟
جانم به فدای غم تو، آجرک الله
بنداز به دوشم تو خودت شال عزایی
زهر ستم از پای درآورده پدر را
حالا پسر و روضه و تشییع جدایی
در ظاهر اگر کوچکی و کودک و کم سن
در واقع بزرگی و ابوالفضل(ع) نمایی
عالم همه قربان گل فاطمه(س) مهدی(عج)
امشب تو خودت سینه زن و نوحه سرایی
من گریه کن روضه ی بابای غریبت
تو فکر من و کوله سنگین خطایی
نور دل زهرا(س) به عزا خانه بابا
سر میزنی و میکنی ام کربوبلایی
شاعر : حسین ایمانی

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن عسکری(ع) ( زچشم پر گهر من خدا خبر دارد ) *

2628
1

اشعار شهادت امام حسن  عسکری(ع) (  زچشم پر گهر من خدا خبر دارد  ) زچشم پر گهر من خدا خبر دارد
زجان پر شرر من خدا خبر دارد
که بود معتمد و ظلم او چگونه شکست
ز کینه بالو و پر من خدا خبر دارد
زهمزمانی با سه خلیفه در شش سال
چه آمده به سر من خدا خبر دارد
زسوز زهر شرر زا چگونه می گذرد
زشام تا سحر من خدا خبر دارد
شرار زهر ستم همچو شمع آبم کرد
زسوزش جگر من خدا خبر دارد
میان این همه دشمن چه ها کند مهدی؟
زغربت پسر من خدا خبر دارد
زبعد من برسد غیبت خدائی او
زصب منتظَر منخدا خبر دارد
سید رضا مؤید

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:42
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

شعر شهادت امام حسن عسکری -(بسته می شه پرونده ی دو ماهه ی اشک و عزا) * اصغر چرمی

3787
2

شعر شهادت امام حسن عسکری -(بسته می شه پرونده ی دو ماهه ی اشک و عزا) بسته مى شه پرونده ى
دو ماهه ى اشك و عزا
با گريه بر روضه هاى
غريب شهر سامرا

دو ماهه آزگار شده
دلا همه غرق محن
گريه به غربت شماس
كه آبرو داده به من

آقا يه امشبو بيا
به مجلس ما سر بزن
الهى سايت كم نشه
از سرِ ما ، امام حسن

نام حسن يه عمريه
به دل ما جلا مى ده
مادرش امضا مى كنه
برات كربلا مى ده

نام حسن رو مى برم
يه آه حسرت مى كشم
مدينه جلوه گر مى شه
با روضه هاش جلو چشم

موندم به تو بگم غريب
يا به غريب مدينه
خوب شد مدينه نبودى !!!
چشت روزِ بد نبينه

بچه باشى نتونى كه
مادرت و يارى كنى
مادر كمك بخواد ازت
نشه براش كارى كنى

خوب شد ميون كوچه ها
مثل امام مجتبى
نديدي مادر رو زدن
يه عده بى شرم و حيا

خو

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:46
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار مدح امام حسن عسکری (ع) ( کی می‌شود به سامره در سرّ من رای ‏) *

2468
2

اشعار مدح امام حسن عسکری (ع) ( کی می‌شود به سامره در سرّ من رای ‏) کی می‌شود به سامره در سرّ من رای
گویم به هادی و تو سلامٌ علیکما
تا روز مرگ جان بدهم در ولایتان
حبّ شما طلب بکنم روزی از خدا
در فضل «ابومحمّد»‌ی ای چشمۀ کرم
ابن الرضاست شهرتت ای معدن سخا!
صاحب لوای عسگر دین است باب تو
ای مادر عفیفۀ تو سوسنِ حیا
ای همچو بومسیلمه کذاب، خصم تو
تو از کجا و مدّعی جاهل از کجا؟
ای آفتاب یازدهم، سرّ احمدی
ای نورِ از سلالۀ خورشیدِ انّما
ای وارث ودیعۀ زهرا، امام نور
ای امتداد چشمۀ تطهیر تا شما
مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن
مظلوم روزگار تویی مثل مرتضی
امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست
فرزند نور، ای پسرت حجت خدا!
در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟
با پای خسته گرم طلب شیعه ت

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:48
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن عسکری(ع) ( بهشت گمشده در غربت! فدای آن حرم ویران ) *

2462
1

اشعار شهادت امام حسن  عسکری(ع) (  بهشت گمشده در غربت! فدای آن حرم ویران   ) بهشت گمشده در غربت! فدای آن حرم ویران
به سوی خاک شما از اشک، دخیل بسته‌ام از ایران
شما همان دو بهشتانید ، مقام پاک سرشتانید
نه این خرابۀ خاموشان، نه این شکستۀ دلگیران
کنون به تسلیت خاتم هزار قافلۀ ماتم
به سامرا ز همه عالم به نوحه‌اند سرازیران
کجاست رحمت همراهان؟ کجاست غیرت خونخواهان؟
به رغم طعنۀ روباهان، کجاست عربدۀ شیران؟
به دادخواهی موعودی، بلند شد به فلک دودی
نگاه آینه‌هامان سوخت، ز ناگهانی تصویران
دلا بسوز و پری واکن، سوی بهشت، دری واکن
بقیع گمشده پیدا کن، میان آن حرم ویران

  • چهارشنبه
  • 20
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد