ذیقعده است و عالم ایجاد با صفاست
بر خَلْقْ بازْ ، بابِ عنایات کبریاست
در آسمان بساطِ سرور و طَرَبْ به پاست
بر عالمی عیان هُنَرِ خلقتِ خداست
میلاد هشتمین گلِ گلزارِ مصطفی است
افلاک پر ز نغمۀ قُدسیِ یا رضاست
نازِ قدوم یوسف زهرا مبارک است
خورشید نجمه آمده دنیا مبارک است
قُنداقه اش مَطاف جمیع فرشتگان
مَدْحَش شود زِ لعل لب عرشیان بیان
بی روی او بهارِ زمانها بُوَد خزان
سرّ خَفیِ ذات خدا در رخش عیان
آید ندایِ شوق ، زِ أعماق کهکشان
ریزید گل به مَقْدَم مولای شیعیان
از او رئوف تر نَبُوَدْ در جهان به حَتْمْ
بر مقدم رضا صلواتی کنید خَتْم
امشب تمام ارض بُوَد خوبتر زِ طور
اندوه و غم بَدَل شده بر شادی و سُرور
از بَرْکَتِ رضا همه جا گشته مَهْدِ نور
مَدْحَشْ کنند مصحف و انجیل و هم زَبور
وصف کمال او نَبْوَدْ درخورِ شُعور
از خاکیان بیان کمالش بُوَد قُصور
بر دردِ لاعلاج همه او مُعالج است
او نور چشم حضرتِ بابَ الحوائج است
نورانی است لَیلۀ آمال نَشْأتِیْن
آمد به کُرسی و قَلَم و لوح، زیب و زِیْنْ
در مقدم رضا، مَهِ پُر نور عالمین
اشک شعف روانه شده خلق را زِ عین
شادند همچو شیر دلِ خیبر و حُنِین
پیغمبر گِرام ، حسن ، فاطمه ، حسین
بر خیمۀ عطا و کرم قائم آمده
شادی کنید، نورِ دل کاظم آمده
ای نجمه غرق نور شد امشب سرای تو
ریزد خدا گُهَر زِ شرف زیر پای تو
امشب تمام خلق بخواند ثنای تو
حوران تمام خادمه اند از برای تو
خُرْسَنْدْ از قدومِ رِضایت ، خدای تو
ای نجمه مَرْحَبا به تو و بر رضای تو
آورده ای به مملکت عشق شهریار
در دامن تو وَجْهِ خدا گشته آشکار
بر اهل عشق قبله گَهِ راز آمده
قُمریِ باغ جان چه خوش آواز آمده
بر درسِ حُسْنْ رتبۀ ممتاز آمده
با طلعتی منوّر و طنّاز آمده
بر جادۀ کمال سر آغاز آمده
گویا بهار رحمت حق باز آمده
اَبر و ستاره و مَه و خورشید و آب و باد
هستند جمله تحتِ لِوای أَبوالْجَواد
از لطف بی نهایت آن خالق وَدود
«شهر مدینه گشته صفا خانۀ وجود»
آمد عزیز حضرت کاظم بر او دُرود
شور و شعف به پاست در این گنبد کبود
رأفت بَرَد به جانب گهواره اش سجود
باید نمود شُکر به صد قامت و قُعود
شادیم چو نکه آمده هشتم امام ما
(ای بی خبر ز حالت شُدْبِ مُدامِ ما)
عازم به شهر شوق شد امروز قافله
حوران کنند در قَدَمَش جمله حَرْوَله
بر نجمه آمده مَلَکِ نور ، قابله
با دیدن رُخَش شده در عرش وِلْوِله
بشنو به گوش جان زِ من این طُرفه مسأله
موسی بن جعفر است که امشب دهد صله
با پای دل به شهر مدینه سَری بزن
بر خانۀ امام به حاجَت دری بزن
این شهر یثرب است وَ یا روضۀ برین
مُلْکِ بهشت یا که بُوَد پهنۀ زمین
پیچیده در سَما زِ حجاب فلک طنین
آمد رضا،سُلالۀ حق،آفتاب دین
در حُسْنِ او تجلّی ذات خدا ببین
آری خدا به خلقت خود گفت،آفرین
یثرب بر او إرادتش إبراز می کند
مشهد به کلّ ارض و سما ناز میکند
من ریزه خوار خوانِ عنایات سَرْمَدَم
من دوستدارِ بضعۀ جانِ محمدم
بر ذکر یا رضا همه روزه مُقَیَّدمْ
تا کِیْ شود نصیبْ، زیارتْ، مُجدّدم
هر چند من کبوتر آفاقْ مَسْنَدَمْ
فارغ ز عرش و فرش و فقط جَلْدِ مَشْهَدَمْ
ای مَشْهَدِ تو بارْگَهِ کبریای من
هم مکّه و مدینه و هم کربلای من
یا ثامنَ الأئمه منم دوستدارِ تو
محتاجِ تو، فقیر تو ، دلْ بی قرارِ تو
من عاشقم به جدّ و نیا و تبار تو
با پای اشک رویْ کنم بر دیار تو
ای کعبۀ محبّت عالَم مزارِ تو
کِیْ میشود که جایْ کنم در کنار تو
پیش ضریح تو بنشینم به إعتکاف
ای مَرْقَد تو بر همه قدسیان مطاف
آقا قسم به خاک حریم مُنَوَّرت
آقا قسم به عترت پاک و مُطهّرت
آقا قسم به حضرت معصومه خواهرت
آقا قسم به سوزِ دل و اشکِ مادرت
آقا قسم به تشنگیِ جدّ أطْهَرَت
در وقت إحتضار بیا پیش نوکرت
خوانَم تو را به ناله و اشک بَصَرْ رضا
ای مَقْدَمِ تو آرزوی مُحْتَضَر رضا
ای از لسان خاتم پیغمبران حَمید
ای آنکه قلب دَهْرْ به عشق تو می طپید
دَرْدا که خصم لالۀ عُمرِ تو را بِچید
سَرْوِ وجود از غم جانسوز تو خمید
از جور آن ستمگرِ کافِرْ دلِ پَلید
آخر شُدی به حجرۀ در بسته ای شهید
در آخرین دَمَت که شَرَرْ در جهان فِتاد
بوده سَرَتْ به دامن دردانه أَتْ جواد
ای دل بسوز از غم مذبوحِ خاک طَفْ
او را که نیست غیرِ رضای خدا هدف
گیتی زَنَد به مرثیه أش بانگِ وا أصَفْ
رأس پسر به دامَنْ آن قلّۀ شرف
بر گِرْدِ او قبیله کفّار صف به صف
خون گریه کرد زین غمِ عُظْمی شَهِ نَجَفْ
گریان بُوَد زِ غربت او چشم عالمین
ای دل هماره ناله بزن از غم حسین
- سه شنبه
- 29
- مهر
- 1399
- ساعت
- 00:46
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب