آقا سلام اذن ِ زیارت که میدهی؟
ازدورهم اجازه ی صحبت که میدهی؟
شاعربه دستهای کریمت امید بست
باواژه هاش عرض ارادت نموده است
این روزها زمین پراحساسی تازه است
این روزها تبلورِ احساسی تازه است
حتی ملائکه همگی صف کشیده اند
بااین حضورحس مضاعف کشیده اند
شوری شگفت دردل ِپیغمبر خداست
جبریل غرق ِمعنی دیوان لا فتاست
دیگر سکوت،همهمه هارا به هم زده
یک حرف ناب ثانیه هارا رقم زده
بَلِّغ به هرچه خلق رسول ِمبین ِما
ما اُنزِلَ اِلَیک شده ختم دین ما
نقش ِدودست روبه سماوات جای وحی
دیگر نترس واژه بیاور برای وحی
مولای من که جان ِپیمبر فقط تویی
تنها امیرِ اول و آخر فقط تویی
چاهی که دردهای تو درسینه داشته ست
یک عمردست
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:21
- نوشته شده توسط
- یحیی