دل من دم ز حُسن ماه می زد
دم از حیدر شه دلخواه می زد
همان شاهی که با دستان خالی
برای مردم خود چاه می زد
دانیال تقوی
- شنبه
- 17
- خرداد
- 1399
- ساعت
- 10:05
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
دل من دم ز حُسن ماه می زد
دم از حیدر شه دلخواه می زد
همان شاهی که با دستان خالی
برای مردم خود چاه می زد
دانیال تقوی
بر روی جهاز، به نبی(ص) ملحق شد
بر مُلک وجود، والیِ مطلق شد
در هجده ذی الحجه به دستور خدا
الحق که علی(ع) خلیفۂ برحق شد!
حق علی(ع)میزان علی(ع)دنیا علی(ع)عقبی علی(ع)
اصلِ قران! سورۂ والفجر و أعطینا علی(ع)
گفت در جنگ اُحد با شوقِ بی حد جبرییل
نیست مثلِ ذوالفقارت! لا فتی إلا علی(ع)
«أشهد أنّ علی(ع)» آویزۂ گوش من است
برده از بدو تولد با خودش دل را علی(ع)
رو زدم! فوراً گره از کارهایم باز شد
استجابت شد دعاهایم فقط با: «یاعلی(ع)»
می رسد با قامتی از نور در قبرم شبی
ترسی از ظلمت ندارم هیچ! دارم تا علی(ع)
همنشینش میشوم؛ پرونده ام را روز حشر
با لبی خندان بفرماید اگر امضا علی(ع)
مثل زهرا(س)ذکر من نادعلی(ع)شد در قنوت
چون أمیرالمؤمنینِ ماست در هر جا علی(ع)
از ازل بر گردن-آویزِ عقیق فاطمه(س)
حک شده با خط نستعلیق مولانا علی(ع)!
#مرضیه_عاطفی
حجت سبحان ولیّ کردگار
نائب برحقّ و تام الاختیار
جانشین احمدِ صاحب وقار
کیست جز حیدرِ دُلدُل سوار
او وصیّ و جانشین خاتم است
او امیرالمؤمنین عالم است
او علی است از اعلیٰ بالاتر است
او ولی است از ولا والاتر است
عاشق است و اینچنین تنهاتر است
از همه زهراییان زهراتر است
دایماً این بوده ذکرش زمزمه
هر زمان در هر مکان یا فاطمه
کعبه شد حج از ولادتگاه او
بهترین جا شد شهادتگاه او
قلب شیعه گشته دانشگاه او
ما چه گوییم از فر و از جاه او
از همه وصف و مدیحه برتر است
بهترین وصفش همین بس،حیدر است
لنگر فُلک امامت باشد او
رهبر مُلک عدالت باشد او
امپراطور قیامت باشد او
اسوه ی صبر و شجاعت باشد او
زین سبب عالم شده مست علی
ناز شستِ پینه ی دست علی
بی غلو سلطان بر حق مرتضاست
ناطق و قرآنِ مطلق مرتضاست
علم و ایمان را محقق مرتضاست
ماهیان هم گفته اند،حق مرتضاست
ما کجا حیدر پرستی میکنیم
یاعلی گفته و مستی میکنیم
جان و دلم به کار تو گرم است یاعلی
چشمم به انتظار تو گرم است یاعلی
حاجی به مکه گرم طواف است کعبه را
کعبه سرش به کار تو گرم است یاعلی
هرکس دم از عدالت و انصاف میزند
پشتش به ذوالفقار تو گرم است یاعلی
هر گوشهای که انجمن شاعران بهپاست
با شعر شهریار تو گرم است یاعلی
آتشفشان سینهی سلمان و قنبرت
از عشق آشکار تو گرم است یاعلی
سقّا که آب سرد ننوشید از فرات
دستش به کارزار تو گرم است یاعلی
خود کیستی که مادر افلاکیان دلش
با وعدهی انار تو گرم است یاعلی
با رمز یاعلی چه شهیدان که سوختند
بازار لالهزار تو گرم است یاعلی
أمّن یُجیبِ مضطر ما را جواب باش
دلها به اعتبار تو گرم است یاعلی...
کسی که رشته ی گیسوی او حبل المتین باشد
پس از خلقش سراسر عرش، غرق آفرین باشد
که حیدر آفرین حقا که خیرالخالقین باشد
چه در هیبت چه در غیرت چه در عشق اولین باشد
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین باشد
بروی خاتمش "للّه مُلکٌ" گشته حک اما
بچرخد روی انگشت علی چرخ فلک اما
علی غیر از خدا هرگز نمی خواهد کمک اما
جهان عمریست درمانده ست در تردید و شک اما
علی علم الیقین عین الیقین حق الیقین باشد
تمام اولیا را در دبستان علی دیدم
که هشیاران عالم جمله مستان علی دیدم
و جنت را گیاهی در گلستان علی دیدم
من از فتح در خیبر به دستان علی دیدم
که او دست توانمند خدا در آستین باشد
همان شاهی که می زد وصله کفش وصله دارش را
ز میدان برنگشتند عبدودها کارزارش را
ببین اشک یتیمی می برد این سان قرارش را
سر در چاه را باور کنم یا ذوالفقارش را
که گاهی آنچنان بوده ست و گاهی این چنین باشد
چه باشد جلوه ی دنیا؟ به جز مردار در چشمش
شبیه استخوان خوک بی مقدار در چشمش
ملائک مشق بنویسند از اسرار در چشمش
بگو از استخوان در گلو از خار در چشمش
که داغ از خطبه های ناتمام آتشین باشد
نبیند فضل او را هرکسی باشد به قرآن کور
که بر خورشید می گردد نگاه شب پرستان کور
به آنها که از اول کور بودند و کماکان کور،
بگو چشم نبی روشن بگو چشم حسودان کور
برای فاطمه تنها علی باید قرین باشد
بدا بر حال آنان که خلایق را از او راندند
خوشا اجداد ما آنها که پای عشق او ماندند
که ما را مادران با نام حیدر شیر نوشاندند
از آن روزی که چشمم باز شد در گوش من خواندند
علی تا لحظه ی آخر امیرالمؤمنین باشد
بوسه ای از آستانت بس مرا
تا قیامت مست و مخمورم کند
گوشة چشمت مرا بس تا ابد
کز گناه و معصیت دورم کند
ای دهان شیرین ز یاد نام تو
مهر تو باید که پر شورم کند
از خدا خواهم من ای آرام جان
درقیامت با تو محشورم کند
بنگرم بر جنت و حوری دمی
پیشِ روی تو خدا کورم کند
مدح گویم جز تو و جز آل تو
پیش مردم زشت و منفورم کند
شهرت عاشق پس از دیوانگیست
لطف تو باید که مشهورم کند
حیدر حیدر گفتم و پرواز کردم تا بهشت
عشقِ مولا می شود قطعاً که در معنا بهشت
در غدیرِ خُم خدا فرمود بی حُبِّ علی
قدرِ یک ارزن نیارزد هیچ جا حتّی بهشت
ما به عشقِ مرتضا دائم خُماری می کشیم
می کِشد این عشقِ مطلق آخرش ما را بهشت
مانده ام ایوان طلایی نجف را دیده ای؟
نیست این صحن و سرای معنوی الّا بهشت
دوری از شیرِ خدا والله قطعاً فاجعه است
گر که دور افتاده ای معطل نکن باز آ بهشت
دل سپردن بر امیر مؤمنان آرامش است
پس تولّای علی گشته مساوی با بهشت
بر علی گویانِ عالم مادری ضامن شده
می دهد بر حیدریون حضرت زهرا بهشت
طبقِ گفتارِ ائمه مجلسی که بی ریا..
ذکرِ مولا می شود حتماً بود آنجا بهشت
شاکرِ خلّاقِ داداریم شیعه آفرید...
شیعه هستیم و دل ما می شود حالا بهشت
غصّه ای دیگر ندارم با ولای مرتضا..
حیدر حیدر گفتم و پرواز کردم تا بهشت
اگر دست علی دست خدا نيست؟
چرا دست دگر مشکل گشا نيست؟
اگر دستی است ذات لم يزل را
به جز دست علی المرتضی نيست
يدالله است و عين الله ناظر
به جز وی محرم اسرار ما نيست
به سر خاک دو عالم آن شهی را
که اندر آستانش چون گدا نيست
به دانشگاه طبّش صد مسيحا
چو شاگردی است کورا الفِبا نيست
ز خاک آستانش چاره باشد
بر آن دردی که در عالم دوا نيست
بگو بر آن که جويد اسم اعظم
که اسمی جز علی در ماسوا نيست
بر او شايد ردای کبريائی
خدا گر نيست از او هم جدا نيست
ز اسرار علی کی باشد آگاه
کسی کو رهرو فقر و فنا نيست
علی زيتونهء ايمان و دين است
به غير از او وصیّ مصطفی نيست
علی آئينهء ذات الهی است
به هر کس اين درِ اسرا وا نيست
علی جنب خدای ذوالجلال است
به فرمان نبی چون و چرا نيست
علی قرآن ناطق، روح ايمان
به جز وی تاج دار هَل اَتی نيست
علی ميزان اعمال است بر خلق
به مدحش ابتدا و انتها نيست
علي ممدوح و مادح ربّ اعلی
بدين رتبت کسی جز وی سزا نيست
علی در قول حق اُمُّ الکتاب است
مگر کافی به وصفش قُل کَفی نيست؟
تو از من مثل سر در پيکر هستی
مگر از قول ختم انبيا نيست؟
به نار قهر حق گردد گرفتار
کسی که بوتراب از وی رضا نيست
جمال بی مثالش وجه باقی
به غير از روی او وجه خدا نيست
پيمبر در غدير خمّ گفتا
پس از من جز علی مير هُدی نيست
هر آن کس را که من اولي به نفسم
وِرا جز ابن عمّم مقتدا نيست
به (سعدی زمان) غير از ولايش
دگر امّيد در روز جزا نيست
آنکس که به دل حب علی را دارد
در قلب خدا و مصطفی جا دارد
دائم به مقام صولتش میبالم
شاهی که ملیکه ای چو زهرا دارد
هرکس که شود، دشمن مولا حیدر
اینکه پدرش کیست معما دارد
هر کس به امیریِ علی منکر شد
در قعرِ سقَر محفل و ماوا دارد
هر کس به ولای مرتضی مشمول است
قطعا به مسیر علوی جا دارد
آنکس که ولایت علی در دل اوست
در خانه ی دل گنج دو دنیا دارد
ایوان علی عجب صفایی دارد
مولا به نجف جنت اعلی دارد
هر کس که محب حیدر کرار است
در سینه دلی مثال دریا دارد
هرکس به دلش شور و تولای علیست
بر سینه ی خود مدال مولا دارد
من در عجبم که زیر ایوان نجف
جنت ز خدای خود تمنا دارد
در هر دو جهان شامل الطاف خداست
آنکس که به لب ذکر علی را دارد
من نوکر اویم و به این مینازم
نوکر چه غم از حساب فردا دارد
در روز جزا فاطمه گیرد دستم
چون نامه ی من مُهر تولّا دارد
در مکتب درس معجزاتش این بس
شاگرد نمونه ای چو موسی دارد
اوصاف وِرا تا به ابد میگویم
چون قصه ی ما فصل درازا دارد
آن عَلَّم الانسان که خدا فرموده
از حبِّ علی منشاءِ معنا دارد
درمعرکه ها میان خیل کفتار
جنگیدن شیر حق تماشا دارد
زهرا ببرد در صف محشر نامش
هر کس چو علی والیِ والا دارد
علی را در جهان مثلی ندیدم
چو عشقش در جهان عشقی ندیدم
ولایش با بهای جان خریدم
چو شهد این عسل شهدی ندیدم
تپش نبض حيات و هستي با شروع تو
نديده خورشيدي رو کسي پيش از طلوع تو
اولين ستارهي آسمون خدا تويي
اولين هم سفر خاتم الانبيا تويي
وقتي از اسم خدا گرفته مي شه نام تو
يعني جز خدا کسي نمي دونه مقامتو
وقتي خونهي خدا معطر از خاک پاته
يعني از روز ازل خود خدا خاطر خواته
افضل العبادته زيارت روي علي
بهترين حبل المتينه تار گيسوي علي
اولين ذکر لبش قد أفلح المؤمنونه
حامي دين رسوله اولين مسلمونه
تنها را ه وصال مدينة العلمه علي
خورشيد کرامت و معرفت و حلمه علي
با ولايت علي دين خدا محققه
تو قيامت صاحب صراط و حوض و بيرقه
لحظه لحظهي غدير شاهده که بعد نبي
نداره شريک و همتايي ولي مطلقه
ميزان تشخيص حق و با
عشق تمام عالمي، هم جن و هم انس و ملك
هست از وجود پاك تو خلق السماء و الفلك
مشكل گشاي هر دلي نامت گره وا مي كند
هر كس دلم را بشكند نام پيدا مي كند
اي نور چشم مصطفي، مير و علمدار حنين
اي همسر خير النساء ، باب حسن باب حسين
شاه عرب، شير خدا، اي شافعِ روز جزا
شيعه بگويد يك صدا، هو يا علي مرتضي
وقتي كه از هو يا علي در محفلي دم مي زنم
كاخ تمام دشمنان يك باره بر هم مي زنم
دستم بگير اي پادشه در درگهت چون نوكرم
باشد برايم افتخار، اينكه غلام حيدرم
شاعر : حسن فطرس
پادشه و تاج سر عشق علي است و بس
اسوه ي ايمان، گوهر عشق علي است و بس
چونكه ولادت شده در كعبه ي عشق و صفا
فاش بگويم پسر عشق علي است و بس
اي كه هواي غم عشاق نمودي بدان
مرحم هر دردِ سر عشق علي است و بس
دور و بر فاطمه چون شمع علي سوخته
دان كه چرا بال و پر عشق علي است و بس
گشته به هر جنگ، چو سدّي بَرِ پيغمبرش
چونكه تهنتن سپر عشق علي است و بس
عشق حسين و حسن و زينب نالان او
اين سه همه خود شرر عشق علي است و بس
گر چه ابالفضل قدش سر و رخش چون مه است
اوست ز نسلِ قمرِ عشق علي است و بس
شاعر: حسن فطرس
به خدا قسم علي تموم دنياي منه
هر كجا علي باشه منزل و مأواي منه
اين دل عاشق من مست علي مرتضاست
درد من درمون من دست علي مرتضاست
به جز از عشق علي چيزي رو در دل ندارم
عاشق علي ام و ذره اي مشكل ندارم
هر كي عاشق علي باشه چيزي كم نداره
روز محشر كه مي آد غصه و ماتم نداره
چشم من منتظره ي لحظه ي ديدارِ توئه
دلم افتاده به خاك مجنون و بيمارِ توئه
قسمتم كن آقا جون نجف زيارت بكنم
كنار ضريح تو عرض ارادت بكنم
شاعر : حسن فطرس
هــلا مریــد ولایــت وقــار بـایــد داشت
بدست همت خود ذولفقار باید داشت
شبیه حضرت حیدر برای خدمت خلق
لبـــاس سلطنت وصله دار باید داشت
شاعر : وحید قاسمی
آبرویی اَگَرم هست برای شیعه
با «علی»داد خدای ازلِ سرمدمان
گِلمان از چه سِرشتند که عاشق هستیم
از گِل حیدر کرار سرشت،ایزدمان
من همان زائری که میدانی
بیقرار از تب پریشانی
عابر کوچههای دلتنگی
خسته از روزهای حیرانی
مردی از خانوادۀ سلمان
عاشقی از تبار ایرانی
تشنۀ یک نگاه دلجویت
تشنۀ آن شراب روحانی
در نگاهم عریضهای دارم
که تو آن را نگفته میخوانی
ذرهای هستم آفتابم کن
خاک راه ابوترابم کن
از نگاهت حیات میریزد
سرّ صبر و صلات میریزد
از تجلی روشن ذاتت
جلوه جلوه صفات میریزد
دستگیر همیشۀ عالم
از رکوعت زکات میریزد
از کراماتِ دست تو رزقِ
همۀ کائنات میریزد
لب اگر واکنی زمین و زمان
هستیاش را به پات میریزد
تشنۀ خاک بوسی نجفم
خاک راهت برات میریزد
همۀ عمر در پناه توام
شیعۀ مذهب نگاه توام
نَفْس و روح و روان پی
?السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلايَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ?
خواندن از محبوب خود منبر ندارد ا
به نامِ خداوندِ نیکو سرشت
که نامِ علی را به عزّت نوشت
علی رحمت است و گلستانِ عشق
که حُبّش تو را می برد تا بهشت!
#هستی_محرابی
گفت پيغامبر علي را کاي علي/شير حقي پهلوان پردلي
ليک بر شيري مکن هم اعتماد/اندر آ در سايهي نخل اميد
اندر آ در سايهي آن عاقلي/کش نداند برد از ره ناقلي
ظل او اندر زمين چون کوه قاف/روح او سيمرغ بس عاليطواف
گر بگويم تا قيامت نعت او/هيچ آن را مقطع و غايت مجو
در بشر روپوش کردست آفتاب/فهم کن والله اعلم بالصواب
يا علي از جملهي طاعات راه/بر گزين تو سايهي خاص اله
هر کسي در طاعتي بگريختند/خويشتن را مخلصي انگيختند
تو برو در سايهي عاقل گريز/تا رهي زان دشمن پنهانستيز
از همه طاعات اينت بهترست/سبق يابي بر هر آن سابق که هست
چون گرفتت پير هين تسليم شو/همچو موسي زير حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضري
اي نجف اي مزار پاک علی
ای وجود تو گشته خاک علی
ای سرشت من و سرشت همه
ای بهشت من و بهشت همه
ای تراب ابوتراب نجف
شهر زیبای آفتاب نجف
از وطن رو به این در آوردم
مهر آل پیمبر آوردم
ای ولی خداسلام علی
حجت کبریا سلام علی
خاک ذریه ی بتولم کن
رو سیاهم بدم قبولم کن
گر چه یک عمر زیر دین توام
هر که ام عاشق حسین توام
زائر درگه شما هستم
زائر ار نیستم گدا هستم
تو کریمی منم گدات علی
به امیدی زدم صدات علی
عشق مولی الموالیم باشد
هستیم دست خالیم باشد
دست خالی و بار سنگینم
کل سرمایه گدا این است
تو که در هر دلی بود حرمت
تو که قاتل خجل شد از کرمت
کی زنی دست رد به سینه ی ما
ای تولای تو سفینه ی ما
کیست جان رسول غیر
شعر بسیار زیبا در مدح مولا علی ع
باب علی
طایر طبعم بسوی کعبه حق پر زند
تا که یک منقار بر خاک ره حیدر زند
خانه حق را خلیل اله کرد از آن بنا
تا علی نقش عدم بر نقشه کیفر زند
کیست آن فرخنده نوزادی که در بیت الشریف
اولین لبخند را بر روی پیغمبر زند
کیست آن شایسته سرداری که با شایستگی
لات و عزی را فرو ریزد دم از داور زند
کیست آن فرزانه فرزندی که با فرزانگی
پای بر مسجد نهد تا تکیه بر منبر زند
کیست آن رزمنده سربازی که در یک حمله اش
آنکه چشمک بر عدو لبخند بر خیبر زند
اوست گرد مکه و گرد آفرین کربلا
پرچم نصر و ظفر را بر دل لشکر زند
معنی آیات قرآن جمله در شان علیست
تاج کرمنا بحز او کیست تا
یکدله
ای دوست در زمانه بسی هوشیار باش
چون کوه با مقاومت و استوار باش
خود را چو زر به بوته آب هویت کن
همچون طلا ناب تو کامل عیار باش
بازار جای تاجر بی اعتبار نیست
گر تاجری تو تاجر با اعتبار باش
تا کی بخواب غفلتی ای دوست همتی
گر عاشقی تو عاشق شب زنده دار باش
پائیز برگ ریز بود دل بر او مبند
در زندگی به جلوه صبح بهار باش
حیف است چند چهره مشو شیعه علی
با کاروان یکدله گان همقطار باش
با دشمنان آل علی دوستی مکن
از دشمنان شاه ولایت کنار باش
بر اهل بیت ننگ مشو ننگ ذلت باش
گر نوکری تو نوکر با افتخار باش
خوش زاد ظرف مائده در سفره علیست
بر سفره عطای علی زیزه خوار باش
گر شاعری مدزد تو از
حصن حصین
من ولی مسلمینم / امپراتور زمینم
صاحب علم یقینم / حافظ ارکان دینم
یار جبریل امینم / من امیرالمؤمنینم
من وصی مصطفایم / من علی المرتضایم
چشمه جود و عطایم / شهسوار لافتایم
شیعه را حصن حصینم / من امیرالمؤمنینم
من امام مشرقینم / راز دار عالمینم
فاتح بدر و حنینم / نکته آموز حسینم
من همانم من همینم / من امیرالمؤمنینم
کعبه دلها منم من / سر و مولا منم من
یاور طاها منم من / شوهر زهرا منم من
مصطفی را جانشینم / من امیرالمؤمنینم
خانه حق زادگاهم / ارش اعلا بارگاهم
لطف یزدان تکیه گاهم / من همان عالم پناهم
رفوف معراج زینم / من امیرالمؤمنینم
من رموز سرنوشتم / بذر عزت کار و کشتم
من گل ب
جویبار کرم
خانه ام پر ز عطر و بوی علیست
قلب من قاب عکس روی علیست
چهار راه است چهار سوی جهان
هر طرف می روم بسوی علیست
حاجی کعبه در طواف حرم
عاشقانه به جستجوی علیست
حجرالاسودی که می بوسم
در حقیقت سواد موی علیست
هاتف غیب گفت در گوشم
در سماوات گفتگوی علیست
شیعه مستی نه آب انگور است
مستی شیعه از سبوی علیست
همه افتخار من این است
آبرویم ز آبروی علیست
فاطمه کیست فاش می گویم
نفس گرم در گلوی علیست
نیست محتاج این و آن خوش زاد
هر چه باشد گدای کوی علیست
سروده سید حسن خوش زاد
منبع : کتاب قفل شکسته
شعر بی نقطه
از حاج ولی الله کلامی زنجان در مدح
امیرالمومنین علی ع
در مکه هَلا حکم اله احد آمد کامال و مراد همه والا ولد آمد
در طارم اعلا ملک سدره صلا داد مولود حرم رهرو راه احد آمد
مرد عمل و محرم اسرار دل ما در معرکه کرار و احد را اسد آمد
معصوم دوم و اول امام همه عالم معموره اسلام و ولا را عَمَد آمد
گردد دگر اعدا همه آواره و رسوا گاه عدم ملحد و حرص و حسد آمد
در طور ولا کرد طلوع ماه دل آرا ماه آمده و اهل حسد را رمد آمد
صدر الامم و مالک ملک ورع و داد سالک که هماره ، ره داور رود آمد
او صالح و او مصلح و او حاکم عادل او آمد و در مهلکه حکام دد آمد
مهر سحر و ماه مسا صحر محمد در حال دعا حامد ح
حیدرا یك جلوه محتاج توأم *** دار برپا كن كه حلاج توأم
جلوه ای كن تا كه موسایی كنم *** یا به رقص آیم مسیحایی كنم
یك دو گام از خویشتن بیرون زنم *** گام دیگر بر سر گردون زنم
گام بردارم، ولی با یاد تو*** سر نهم بر دامن اولاد تو
شیعه یعنی شرح منظوم طلب *** از حجاز و كوفه تا شام و حلب
شیعه یعنی یك بیابان بی كسی *** غربت صد ساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو *** شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر *** بارش ابر كرامت بر كویر
شیعه یعنی عدل و احسان و وقار*** شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
از عدالت گر تو می خواهی دلیل *** یاد كن از آتش و دست عقیل
جان مولا حرف حق را گوش كن
ای قلم از قدرتی غالب بگو
از علی ابن ابی طالب بگو
از علی مرد سیاست مرد دین
از علی تنهاترین مرد زمین
بیعت ما دوستان عین ولاست
زاده ی زهرا علی روح خداست
عده ای از همرهان جاهل شدند
در حمایت از علی كاهل شدند
خاك شهر كوفه بر سر هایتان
پشت بر مولا و زهرا كرده اید
هیچ شرمی از شهیدان كرده اید
حرفی از اعماق ایمان می زنم
با لب و حلق شهیدان می زنم
صامری ها با قلم بت ساختند
فتنه در دامان دین انداختند
دین فروشان قلعه و بارو زدند
یك به یك پشت قلم اردو زدند
با اساس دین تسامح می كنند
پای ارزشها تساهل می كنند
هدیه بر رقاصه ها واجب نبود
قدر عالم كمتر از مطرب نبود
تا كه گردد فتنه و آشوب جمع
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
سید حمیدرضا برقعی