پدرش حضرت ابوطالب
شعرهايش شنيدني ، جالب
در شجاعت ز کُلُهم غالب
پسرش خوش قلم ترين كاتب
به علی ، دل علاقه ای دارد
بَه چه نهج البلاغه ای دارد
مادرش فاطمه است بنت اسد
وصف او رد شده ز حدو عدد
پسرش بر تمام سر آمد
در بلاغت مقام صد در صد
جز علي نقطه اي به قرآن نيست
خطبه اي گفته نقطه در آن نيست
كوثري را به شور مي بينم
در نمازش حضور مي بينم
آسمان را چه جور مي بينم
در سه نوبت سه نور مي بينم
بَه ، به نوري زچا درزهرا
كه مسلمان كند يهودي را
يك يهودي نشسته بر سر راه
دلخوش از لحظه لحظه هاي نگاه
تا ببيند جمال شاهنشاه
روي ماه علي ولي الله
این يهودي كه عاشق مولاست
دفن در وادي مسلمانهاست
نطفة ما و انعقاد علي
مادر و زايمان و ناد علي
لحظة بي كسي و ياد علي
من غلامي كه خانزادعلي
ژِِن اين بچه شيعه ها ،شيعه
و دي اِن ايِ خون ما شيعه
شيعه آن هم ز نوع زهرايي
كوثري ، مادري و بابايي
غيرتي ، حيدري و مولايي
شيعة معتقد به آقايي
كه صراحي دل به كف دارد
نسبتي با شه نجف دارد
و نجف شُربخانة مستان
این گذرگاه دنج بي پايان
يك ضريح هزار تاكستان
صدو ده ني نمك ، شكر ريزان
و نجف لابی خداوند است
نرخ این شعرهای من چند است
گفتمت مرد آسمان مانده
حضرت صاحب الزمان مانده
عقل من، عقل اين و آن مانده
كه چگونه چنين جوان مانده
آمده آن جوان خوش بَر و رو
سرخ لب ، سبز گونه ،مشکین مو
او که بر عشق آبرو داده
به دعا حال گفتگو داده
وبه دستان می سبو داده
خیر محض است آنچه او داده
خیر ، خیر الامور اوسطها
من که مابِین ساقی ومولا
ساقی انگور میدهد به به
جامی از نور می دهد به به
به دلم شور می دهد به به
از همان دور می دهد به به
فاصله بین ما، دو تا دست است
شصت و یک سال علقمه مست است
سامرا کربلای آینده است
کربلا با مدینه پاینده است
قم که از کاظمین آکنده است
مشهد آری بهشت هر بنده است
کربلایی شدم خدا را شکر
من رضایی شدم خدا را شکر
دلم اینجا شکار می گردد
صید زلفان یار می گردد
دور چشم نگارمی گردد
یک در اینجا هزار می گرد
یک کیلو صوت یک تُنَم حالا
گوش ، شیعه اریکسُونم حالا
دوست داری که ابن سینا ...یا
اکبر دهخدا ی دانا ...یا
طبق قانون ، شفا، مداوا ...یا
از لغت نامه ای که معنا ...یا
شاعری ، دکتری ، شوی خوش نام
بشوی تو حکیم علی خیام
خالد آمد امير را بكشد
مرد شمشير و تير را بكشد
و عليِ دلير را بكشد
موش آمد كه شير را بكشد .!؟
با دو انگشت و ناي ابن وليد
زرد شد خالد و به خود لرزيد
اين دو انگشت قصه ها دارد
ذوالفقار است و شكل لا دارد
و حكايت ز لافتي دارد
قدرت بعد مرگ را دارد
اين دو آمد ز لابلاي ضريح
منغذ افتاد كشته پاي ضريح
گر كه بر مركبش سوار شود
وارد بزم كار و زار شود
كار دشمن تمام زار شود
دست اگر او به ذوالفقار شود
شير شرزه عجيب مي غرد
ذوالفقار از دو سمت مي برد
در يمين و يسار مي چرخد
شش جهت را سه بار مي چرخد
نصف را شه سوار مي چرخد
نصف را ذوالفقار مي چرخد
نصفه اي را كه تيغ مي پيمود
هنر دستهاي حيدر بود
نصفه اي را كه شاه مي جنگيد
اين دو ديده چه چيزها را ديد
تيغ چون رقص نور مي رقصيد
در فرود آمدن نمي لرزيد
كله اي با كلاه مي پرد
ذوالفقار است سينه مي درد
ذوالفقاری که بی غلاف آمد
تیغ کج را ببین که صاف آمد
تیز و بران و موشکاف آمد
یا علی گفت و در مصاف آمد
ذوافقارش بدون واهمه است
خواهر ذوالفقار فاطمه است
نَه كه در سال سي عام الفيل
نه كه در كعبه بارگاه جليل
نه كه بعد از پيمبري خليل
نور او قبل خلق جبرائيل
عدد سي هزار ضرب خودش
يك نُهُ و هشت صفر در جلويش
تازه اين سن جبرئيل امين
كه خودش گفته با پيمبر دين
و علي بوده پيشتر ازاين
شاعری ميزند چنين تخمين
آخرین حد فکری اعداد
سن حیدر حدود یک ملیارد
من علی را خدا نمی دانم
از خدا هم جدا نمی دانم
بی شریک و یگانه می دانم !
من از این بیش را نمی دانم
علی از ذات حق شده مشتق
آخرش می شود به حق ملحق
- چهارشنبه
- 22
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 12:26
- نوشته شده توسط
- taherehsadat
ادامه مطلب