در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی
فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو
- دوشنبه
- 27
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 13:37
- نوشته شده توسط
- taherehsadat
در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی
فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو
هرکس که در راه امامش بی هدف شد
کج رفت و هر ثانیه از عمرش تلف شد
ای وای برحال کسی که در سقیفه
در انتخاب حق و باطل بی طرف شد
آن بی طرف هم مثل دشمن شک نکن از
ناپاکی دامان مادر ناخلف شد
نان حلال سفره ی مولا علی را
هرکس تناول کرد آخر باشرف شد
هرجا که در این زندگی خوردم به بن بست
با ذکر مولا مشکلاتم برطرف شد
فیروزه نه یاقوت نه الماس هم نه
زیباترین انگشترم دُرّ نجف شد
از دوری ایوان طلای حضرت عشق
ذکر لبم با آه و گریه وا اَسف شد
فکر ماوا و سرپناهی کن
هر طرف سوی حق نگاهی کن
به خدا که نمیرسیم ... ولی
با علی باش و پادشاهی کن
دارم اگر از عشق تنها ادعایش را
اما همیشه در سرم دارم هوایش را
او جان به من داده اگر جان مراهم خواست
هرگز نمیپرسم از او چون و چرایش را
گفت: البَلاءُ لِلْوِلا ، پس میخرم با جان
وقتی که باشد از ولای او بلایش را
کافر تر از آن کس ندیدم که در این دنیا
از جز امیرالمومنین دارد خدایش را
بد بخت آن کس که به دل بغض علی دارد
خوشبخت آن کس که به دل دارد ولایش را
دلتنگ رفتن سوی او هستم الهی که
سمت نجف دعوت نماید مبتلایش را
انگور های بر ضریحش را ببوسم باز
در خود ببینم مستی بی انتهایش را
زایر سر از پا میشناسد در حرم؟هرگز
گم میکند جبریل اینجا دست و پایش را
در باب ساعت مینشیند باز ساعت ها
تا که ببیند بیشتر ایوان طلایش را
خوشبخت آن شاعر که در بدوِ ورود خویش
قبل از زیارتنامه خوانده شعر هایش را
فردای محشر که همه از هم گریزانند
مولای ما دارد هوای آشنایش را
سری ندیدم در این حوالی که خاک پای علی نباشد
که خاکِ چسبیده بر عبایش، دگر جدای علی نباشد
قسم به مالک قسم به قنبر "ولی" فقط حیدر است حیدر
موالیِ هیچکس نباشم اگر ولای علی نباشد
به شام معراج و عرش اعلی، خدایِ از گفت و گو مبرّا
چگونه خوانَد پیمبرش را اگر صدای علی نباشد؟
نه چون غُلاتش علی پرستم نه از خداییش دل گسستم
که من خدا را نمی پرستم اگر خدای علی نباشد!
عدو بغل در خرافه آمد، شمارشش در گزافه آمد
سه تا خلیفه اضافه آمد! عمر که جای علی نباشد!
علی شریعت علی طریقت علیست لا ینفک از حقیقت
علی قسیمِ جحیم و جنت، عمر که جای علی نباشد
علی ولایت علی عدالت علی صداقت علی اصالت
علی کند رزق را حوالت، عمر که جای علی نباشد
علی شفاعت علی سیادت علی سخاوت علی عبادت
علی ست در کعبه اش ولادت، عمر که جای علی نباشد
علی به لیل المبیت خفته، علیست سِرّ از نبی شنفته
علی شهادت نخست گفته، عمر که جای علی نباشد
علی ز موسی و آدم اکمل علی ز عیسی و نوح افضل
بگو برادر! مکن معطل، عمر که جای علی نباشد
شدم سراپا خجالت آن دم، که نام سگ نزد شیر خواندم
بسوزدم این سخن که راندم اگر سخای علی نباشد
روی حق روی حق نمای علیست
علی آیینه ی خدایِ علیست
به ولای علی قسم ایمان
به خدای علی ولای علیست
شب معراج شد لقاء الله
کشف بر خلق کان لقای علیست
مصطفی هر سخن شنید از حق
یافت کان صوت دلربای علیست
دستی آمد ز پشت پرده برون
دید دست گره گشای علیست
حمل بار ولایت علوی
کان در خورکس سوای علیست
مصطفی را سزد که در کعبه
دوش پاکش به زیر پای علیست
این دو را جز یکی مدان و مخوان
که به جز این خلاف رای علیست
در رضای علی رضای خداست
در رضای خدا رضای علیست
حرکت در تمام موجودات
باشد از عشق و آن هوای علیست
یعنی این جنبشی که در اشیاست
در حقیقت به مدعای علیست
نه همین در کنشت و دیر و حرم
متواضع بشر از برای علیست
بلکه پیوسته در قیام و قعود
ذکر کروبیان ثنای علی است
با خداوند خویش بیگانه است
هر که جانش نه آشنای علیست
آسمان بیستون از آن برپاست
کاین معلق بنا بنای علیست
مه ز خورشید کسب نور کند
نور خورشید از ضیای علیست
انبیا را در آفتاب جزا
سایه بان بر سر از لوای علیست
کان لعل از چه خون به دل دارد
گر نه شرمنده ی سخای علیست
بحر بگرفته کاسه ی گرداب
از چه برکف نه گر گدای علیست
جبرئیل آن امین وحی خدا
بنده ای بر در سرای علیست
بلبل از آن به گل فریفته شد
که مصفا گل از صفای علیست
درِ دل را به روی غیر ببند
کاین مقام شریف جای علی است
گر زید صد هزار سال صغیر
روز و شب منقبت سرای علی
گذشته کار من از نامه ی عمل ملِکا
که این جریده ی عصیان کتاب می خواهد
نکرده منکر و مُسکر نخورده من نبوم
ولی عذاب تو مستی ناب می خواهد
کشند جامه ی من را ملائک دوزخ
که زود آمده ای او جواب می خواهد
بشویی شَر ِمن از دامنت به آب روان
که مدتیست دل من شراب می خواهد
حرام باد بر آنکس که تشنه ی تو نشد
هزار جام که از بهر آب می خواهد
رخ تو آینه ی آن جمال بی حد است
که گفته قالب ذات تو قاب می خواهد
بپوش اینهمه پروردگار درهم زلف
خدا به دیده نیاید حجاب می خواهد
مپرس موسیِ عمران که رخ نشان بدهد
خدایی، دیدم و گفتا که تاب می خواهد
در حشر ز دوزخ ندهد زهد نجات
نه روزه و نه نماز و نه حج ، نه زکات
یک چیز کفاف است تو را در عرصات
آن مهر علی است بر محمد صلوات
شعر شرمنده شد از اینکه تو را ماه نوشت
یا تو را مخزن الاسرار شبانگاه نوشت
باید از روشنی"انفُسنا" درس گرفت
تا که اوصاف تو را با دل آگاه نوشت
ایزد از روز ازل مدح تو را گفت ولی
شمه ای از تو در این فرصت کوتاه نوشت
داغت آنقدر عظیم است که در دفتر درد
تا ابد میشود از این غم جانکاه نوشت
شعر یکپارچه آتش شد وخاکستر آن
غزلی بود که هم قافیه با آه نوشت
با خط نور خدا بر سر درهای بهشت
اشهدُ انَ علیاً ولی الله نوشت
هر که از هول قیامت به تو آورد پناه
گفت لا حول و لا قوه الا بالله
(۱۴ بند به نیت چهارده نور مقدس ، مدح حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب(علیه السلام) هدیه میشود به پیشگاه باب الحوائج ، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) هم به جهت توسل به مقام والای حضرت مظهر العجائب(علیه السلام) ، هم به جهت عرض ارادت به حضرت کاظم(علیه السلام).)
___یامحمدیاعلییاعلییامحمد_________
از تو میگویم و نمیگویم
از تو میخوانم و نمیخوانم
میکنم اعتراف بر اینکه
چیزی از رتبه ات نمیدانم
(ما عَرَفناکَ حقَّ مَعرِفَتِک)
من نفهمیده ام مقامِ تورا
عقل در درک تو بُوَد عاجِز
نه بَشَر خوانَمَت نه اینکه خدا
واژه هایم نمیکند وصفت
قلمم در تَحَیُّرَت مانده
تو که هستی که حضرت جبریل...
لافَتی در ثَنایِ تو خوانده؟
شهر علم است حضرت محمود(ص)
باب علمی و منطقی حیدر
به همان مصحفی که بر نِی رفت
که تو قرآن ناطقی حیدر
در میان تمامِ مُدَّعیان
مردِ میدانِ دین تویی آقا
اولی گر که لام و دوم الف
به خدا که تویی ، تو نونِ لَنا
گر نبودی هَلاک میشد آن...
دومیِ حرامزاده یقین
نه فقط دومی ، به جانِ خودت
نیست میشد زمان و کل زمین
اَشهَدُ اَنَّکَ وَلیُّ الله
اَشهَدُ اَنَّکَ وصی بِالحَقّ
قید و بندی ندارد این جمله
که تو هستی فقط شَهِ مطلق
آبروی دو عالمی آقا
کعبه از مقدمت شرف دارد
و زمین فخر میکند بر این...
که به روی خودش نجف دارد
تو منزه زِ هر بدی هستی
و خدا بر همین بود آگاه
پاک و بی عیب گشته ای طبقِ...
آیه ی اِنَّما یُریدُ الله
سَاَلَ سائِلٌ بُوَد مدرک
که تویی خطِ قرمزِ الله
هرکه باشد مُحِبِّ تو خوشبخت
هرکه شد دشمنت بُوَد گمراه
به چهل منزلی تو در یک شب
جبرئیل است مات و مبهوتت
و تمام جهان خلاصه شده
گوشه ای از نگین یاقوتت
افتخارم فقط همین باشد
که شدم ریزه خوارِ خوانِ شما
تا نجف هست و هست مَشّایه
چه نیازی بُوَد به سعی و صفا
چه شود گر بپرسد از من آن...
وارث ذوالفقار و دلجویم
که چطور است بردن نامت؟
و من اَحلی مِنَ العَسَل گویم !
من که از دور عاشقت شدم
(یونسم) لیک مثل آن قَرَنی
دوست دارم زمان مرگم را
چون که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی
خاک بودیم و یاعلی گفتیم
جان گرفتیم تا علی گفتیم
روز خندق همین که جبراییل
نعره زد "لا فتی" علی گفتیم
در مُلک خدا سکه به نام همه کس نیست
خورشید ولا ساکن بام همه کس نیست
جبریل سلام آور حق است برای
این مرد که محتاج سلام همه کس نیست
من فال زدم در دل دیوان خداوند
"لولا علی . . ." آمد که مقام همه کس نیست
لا سیف به جز تیغ دو پیکر که خدا گفت
زیبنده ی دستان و نیام همه کس نیست
با خطبه ی بی نقطه نشان داد به عالم
این اوج بلاغت به کلام همه کس نیست
آن روز که لات و هبل افتاد عیان شد
بر دوش نبی عرصه ی گام همه کس نیست
خوشحالم از این گردش ایام که در آن
حتی قلمم نیز غلام همه کس نیست
یک روز غدیر آمد از آن روز مبارک
مولای من است او و امام همه کس هست
دل در این سینه فقط با عشق دلبر می زند
یاد دلبر همچو مرغی در دلم پر می زند
بی سر و سامانی من از فراق روی اوست
نیمه شبها دل به جای خالیش سر می زند
بی صدای پای وی، شد شهر کوفه سوت وکور
بعداز این دلها نی غربت مکرر می زند
از یتیمان دیار کوفه دارم یک سوال
جز علی آیا کسی بر حلقه ی در می زند
بعد از اوآیا کسی فکر شما را میکند
کس در درماندگان را چون مظفّر می زند
نه، یقین دارم که مانندش نیاید بر جهان
قلب مردان خدا با عشق حیدر می زند
ای (سرابی) تا ابد مدیون مولا حیدری
طوطی طبعت زلطف اوست شهپر می زند
این دل شیدا و سرگشته غزلخوان علیست
ریزه خوار سفره ی خوش عطر احسان علیست
خامه عاجز مانده در وصف مقام و عزتش
طوطی طبعم سراپا مست و حیران علیست
در سرای حق به دنیا آمد و در سجده رفت
عقل ها مبهوت از آغاز و پایان علیست
غرق ماتم شد جهان تا که ابوالایتام رفت
دیده ها تا هست هستی زار و گریان علیست
متن قرآن را اگر با عشق تفسیرش کنی
میشود تفهیم قرآن نیز قرآن علیست
من که ام توصیف وی را گفته جبریل امین
آن ملک که میکند اقرار دربان علیست
مفتخر باشد بدین رتبه میان عرشیان
حضرت جبریل شاگرد دبستان علیست
فرق وی را ضربت شمشیر نامردی شکست
زان سبب مردان با غیرت پریشان علیست
زینب غمدیده داغ دیگری را لمس کرد
دختری که شاهد اندوه و افغان علیست
بعد زهرا وی انیس حجت دادار بود
سهم او در گریه بر زهرا به میزان علیست
از نوای این دو دلداده به جان آمد جهان
اهل عالم اشگریز اشگ پنهان علیست
هستی خود را فدای عهد و پیمانش نمود
شیعیان هم پایبند عهد وپیمان علیست
یا علی گفتن کجا و با علی بودن کجا
خوش بحال آنکه عضو سینه چاکان علیست
ای (سرابی) آرزو کن در حساب روز حشر
دستتان بگرفته و گویند مهمان علیست
هر جا که هست نور خدا ، سایه اش علی است
اقرار کرده کعبه که سرمایه اش علی است
قافِ جهان به روی عمودی امان گرفت
عرشی که آفریده شده ، پایه اش علی است
خاکی که بود طفل یتیمِ دم هبوط
در سایه ایی بزرگ شده ، دایه اش علی است
دل بهر میرِ دوزخ و جنت به بند رفت
هر جا رود چه باک ، که همسایه اش علی است
حوری، شراب ، باغ و طرب مال دیگران
تنها بهشتِ ماست که آرایه اش علی است
دلمرده ام و شور و شعف میخواهم
سِیری ز گوهر بین صدف میخواهم
با هر نفس از تو ای خدا دیدارِ
ایوان طلایی نجف میخواهم
به شهر علم نبی جز علی دری هرگز
نظیر او به جهان زاده مادری هرگز
علیست عین عدالت علیست کان کرم
به عدل و داد جز او بوده رهبری هرگز
دلاوری بجز او درتمامی غزوات
برآن رسول خدا بوده یاوری هرگز
امیر عادل وحق بین نظیر او آگاه
به هر زمانه کسی دیده داوری هرگز
شجاع و متقی و عابد وامین وکریم
سخی مثال علی بوده سروری هرگز
برای سیّدة بانوان وفخر زنان
سزد بغیر علی کفو وهمسری هرگز
به بیت امن خدا تا همیشه محرم راز
گشوده کس به حرم جزعلی دری هرگز
برای روز قیامت میان باورها
نظیر باور او هست باوری هرگز
نکرده پشت به دشمن میان باطل وحق
به غیر دست خدا هست صفدری هرگز
برای امر وصایت بجز ولی خدا
علیم و عامل حق بوده دیگری هرگز
برای اهل عمل تشنهء شراب طهور
به لطف حق بجز او هست ساغری هرگز
خدا ولیِّ علیّ وعلی ولیِّ خداست
نظیر او به خدا هست مظهری هرگز
بغیر جسم علی دیده دیده ای به نماز
کشند پارهء تیری زپیکری هرگز
بجز ولای علی دردلم ولایی نیست
به غیر باب علی میزنم دری هرگز
مهرعلی وآل علی دردل منست
روز ازل سرشته به آب وگل منست
درزیرپای اوکه سزدفرش پرنیان
مفروش درگهش دل ناقابل منست
افتاده ام اگرچه به دریایی ازگناه
درگاه پاک قدسیشان ساحل منست
هرجاکه یادونام علی هست جای ماست
هرجاکه هست حبِّ علی محفل منست
آب حیات زنده زذکرعلی علیست
درباغ عمرمهرعلی حاصل منست
دل نیست آن دلی که ندارد محبتش
دائم فقیربردرشان این دل منست
گفتم به كعبه از چه چنين ناز مي كني
هر جا بساط فخر خودت باز ميكني
گفتا اگر علي به تو يكدم نظر كند
همچون پرنده پر زده پرواز مي كني
آيد اگر به خانة تو مرتضي دمي
ساييده سربه عرش وسرافراز مي کني
آيند قدسيان پي ديدار خانه ات
آندم چو قبله ناز خود آغاز مي كني
من زادگاه شير خدايم مرا بس است
اين افتخار و كشف كزان راز مي كني
داري اگر ولاي علي را به دل بدان
شعر ولايي از دل خود ساز مي كني
یاعلی نام توشد عالمگیر
همه درحلقة زلف تواسیر
هرکه بی پرده جمالت بیند
میشودکافروحکمش تکفیر
هست تاریخ سراپاازتو
ای سراپای تو آیات قدیر
منکرفضل توباشد کافر
شهرتت گشته بحق عالمگیر
توبحق در دوجهان مولایی
سندزندة ما یوم غدیر
چون تودرحکمت وفضل وتقوا
نیست درخاطرة عالم پیر
اهل باطل همه تاریک چوشب
حق معلوم توچون ماه منیر
نیست درعلم وقضا همتایت
کیست درجود وسخا چون توشهیر
همه عالم به فدایت مولا
که خدا کردتورابرحق امیر
علی زیباترین سیمای هستی
نهاده پای بر بالای هستی
علی را برد بالاتر پیمبر
که بنماید رخ اعلای هستی
اشارت داد با من کنت مولاه
علی را کو بوَد مولای هستی
در خم در غدیر خم گشودند
روان شد راز از لبهای هستی
عجایب سر زند از آن امیری
که دارد بر تنش شولای هستی
ولایی چنگ زن بر دامن او
که باشد مرتضی مولای هستی
هرچه گویم مدح مولا را کم است
پادشاهی که امیر عالم است
انبیا را داده درس عاشقی
آن معلّم که ولیّ اعظم است
برخلایق اوست میزان عمل
شیعیانش را کجا حزن وغم است
روکنی هرجا ببینی روی او
آنکه وجه الله در این عالم است
اوبر آدم داد درس بندگی
آنکه نورش خلق قبل از آدم است
حضرت یعقوب را او همنشین
هم بر ایّوب بلاکش همدم است
برتر از او هست تنها یک وجود
انبیا را آنکه زیبا خاتم است
مصطفی فرمود نفس من علیست
جان او جان رسول اکرم است
شهر علم آن نبی را اوست در
از خلایق بر حقایق اعلم است
پیش دریای عبودیت در او
هر چه گویم کمتر از یک شبنم است
در نمازش قطره های اشک او
کوثر است و سلسبیل و زمزم است
نام او مشتق ز نام ذات حق
اسم اعظم نام آن عیسی دم است
کلّ شیءٍ هالکٌٌ جُز وجه او
زانکه با حقّ است و بر حق محرم است
با ولایش دل ولایی می شود
آنکه با ذکر مدامش خرّم است
هردلی که جایگاه مهرِ اوست
بهتر از آیینه و جامِ جم است
آستان بوس تو هستم یاعلی
من ز جامت مست مستم یاعلی
درحضورت بر زمین افتاده ام
تابگیری تو ز دستم یاعلی
من گدایم من گدایی بی نوا
برسر راهت نشستم یاعلی
من گنهکارم خجل نامه سیاه
عهد خود از بس شکستم یاعلی
معترف هستم به عصیان وگناه
من بدم بد پست پستم یا علی
لیک دارم در دلم حبّ تورا
بر تو عاشق از الستم یاعلی
رد مکن از درگهت جان حسین
تا ابد کن حق پرستم یاعلی
من ولایی مسلکم مولای من
جزتو بر کس دل نبستم یاعلی
من فقیرم سائلم درمانده ام
آستان بوس تو هستم یاعلی
یاعلی از کوی تو دیده گریان میروم
ناگزیر از رفتنم زار و نالان میروم
چند روزی یا علی بوده ام مهمان تو
من از اوّل بوده ام ریزه خوار خوان تو
گویمت از جان و دل جان من قربان تو
از غم هجران تو دل پریشان میروم
یاعلی از کوی تو دیده گریان میروم
ناگزیر از رفتنم زار و نالان میروم
میزبانی مهربان چون تو در عالم کجاست
باخبر از هر نهان چون تو در عالم کجاست
مهربان هم دلستان چون تودر عالم کجاست
یاعلی با صد فغان بی تو ای جان میروم
یاعلی از کوی تو دیده گریان میروم
ناگزیر از رفتنم زار و نالان میروم
کوی تو باشد مرا بهتر از کوی بهشت
میرسد از کوی تو هرزمان بوی بهشت
ساکن کویت کند کی نظر سوی بهشت
یاعلی گریان از این باغ رضوان میروم
یاعلی از کوی تو دیده گریان میروم
ناگزیر از رفتنم زار و نالان میروم
منکر حقّت بحق مشرک است و کافر است
کوی توبر عاشقان از گلستان هم سر است
بی تو جنت یاعلی از جهنّم بد تر است
بی تو ای بهتر ز گل از گلستان میروم
یاعلی از کوی تو دیده گریان میروم
ناگزیر از رفتنم زار و نالان میروم
جان زهرا مرتضی یا علی دستم بگیر
وقت افتادن زپا یا علی دستم بگیر
میزنم هر جا صدا یا علی دستم بگیر
با جوازلطف تو تا خراسان میروم
یاعلی از کوی تو دیده گریان میروم
ناگزیر از رفتنم زار و نالان میروم
من ولایی مسلکم جان من قر بان تو
چند روزی یاعلی بوده ام مهمان تو
کی لیاقت میدهی تاشوم دربان تو
جان شیرین را شها برتو قربان میروم
یاعلی از کوی تو دیده گریان میروم
ناگزیر از رفتنم زار و نالان میروم
ای جمالت مظهر آیات کبری یا علی
وز جلال تو جلال حق هویدا یا علی
لوح حسنت جلوه گاه آیة الله نور
صورتت بر کلمة مشکات معنا یا علی
جلوه گر شد نورحق در ذات چون آیینه ات
برصفات حق تویی مرآت رخشا یا علی
آن الف قدّت چه خوش اثبات لای نفی کرد
توهمان زیبا الف بودی در الاّ یا علی
من چه سان مدحت کنم خالق بود مدّاح تو
کرده پرآیات از اوصافت سراپا یا علی
عروت الوثقی تویی ای وارث کنز ولا
قفل گنج هل اتی مصداق طاها یا علی
عالم علم لدنّی معنی امّ الکتاب
واقف اسرار حق در لیل اسری یا علی
گربگویم ممکنی چون تو بشر کی ممکن است
خوانمت واجب شود کفرم هویدا یا علی
ممکنی آن سان که شد واجب وجودت بر جهان
چون تویی آن علّت غایی اشیا یا علی
ای شه والا مکان پیوسته دارد آرزو
زیر پایت فرش گردد عرش اعلا یا علی
ای ولی الله اعظم عالم و آدم تورا
بنده هستند و تویی بر بنده مولا یا علی
توبة آدم در آندم گشت مقبول خدا
تاقسم بر نام تو داد او خدا را یا علی
حضرت یونس که شد درمانده در دریای غم
خواند نامت را درآن ظلمات دریا یا علی
گردمت همدم به هردم با دم عیسی نبود
مردگان را وی چسان میکرد احیا یا علی
دست موسی شد ید بیضا ز نور روی تو
چوب موسی شد به نامت مارکبری یا علی
ای دُرِ بحر شرف وی گوهر دریای عشق
گشته اسرار و حقایق از تو پیدا یا علی
زاتشِ قهرت شود نار جهنم شعله ور
جنّت از نور جمال تو مصفّا یا علی
پرتوی از آفتاب بی مثال حسن تو
مقتبس شد آفتاب عالم آرا یا علی
آنزمان نوح نبی شد از غم طوفان خلاص
تا نمود او در سر کوی تو ماوا یا علی
قاسم الرزاق هستی میرسید از خوان تو
قوم اسرائیل را هم منّ و سلوی یا علی
در دل هر عاشقی زخمی زهجران مانده است
درد مندت را به لطفی کن مداوا یا علی
عرصة محشر بیا صرّاف را فریاد رس
ازتو خط گیرد کند املا و انشا یا علی
فکر و ذکرش یا علی باشد دمادم روز و شب
چون ندارد جز تو محبوبی دلارا یا علی
شعر صرّاف سخن را شد ولائی ترجمان
تا کند بردرگهت تقدیم آنرا یا علی
من غلامم بر غلام قنبرت یا مرتضی
من زکویت دل کنم حاشا و کلّا یا علی
به صد معنا محمد شهر علم است
که غیر از مرتضی بابی ندارد
کنوز علم وحکمت عشق وایمان
چو حیدر گوهر نابی ندارد
میسر نیست تصویر ی ز ا لله
اگر شد جز علی قا بی ندارد
توان و قدرت بازو ی قر آن
به منهای علی تا بی ندارد
عبادت.بی ولاکی.گشته مقبول
شرافت کیش و ها بی ندارد
به داعش های بیدانش بگوئید
جهان بی حیدر ار بابی ندارد
که حیدر معنی ایمان ناب است
علی سر مایه ی کل کتاب است
به زمانه ایدل ایدل چو علی بشر نیاید
ز یَم رَجا و رحمت به از این گُهر نیاید
(علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا)
به رَثای کوه عِزّت زِ کَهی هنر نیاید
(به علی شناختم من بخدا قسم خدا را)
که نماز بی ولایت چه ثَمر ، نظر نیاید
(برو ای گدای مسکین در خانهء علی زَن)
بُوَد این محال ، حیدر بصدای در نیاید
چو نگین پادشاهی به رکوع خود ببخشد
بدهد به سجده جانش که زسجده سر نیاید
به شجاعتش کفایت کند آن فُتوحِ خیبر
که یَلی ز شاهنامه به چنین خطر نیاید
چه رُخی به حُسن رویش بتوانمش مَثَل زد
به جمال بی مِثالش به مَثَل قَمر نیاید
(بجزازعلی که آرد پسری اَبوالعَجایب)
رود از وطن شبانه به وطن دگر نیاید
(که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را)
به خدا دگر نظیری به چنین پسر نیاید
عجبا شه ولایت که غریب شهر خود شد
چه کشیده خود بداند زِکسی خبر نیاید
شَجَر شریعت از او خورد آب زندگانی
که اگر نباشد آبی شَجَری به بَر نیاید
بِدَرد به نورِ حکمت همه ظلمت و سیاهی
شب تار جَهل ما را بجز او سحر نیاید
(نه خدا توانمش خواند نه بشرتوانمش گفت)
چه بگویم از مقامی که به مُختَصر نیاید
من و این یَم فضائل من و قُلّه ی کمالش
عجبا که جان ز حیرت به لبم اگر نیاید
(به دوچشم خونفشانم هِله ای نسیم رحمت)
نکنی اگر تو چاره صحت بَصر نیاید
(که زکوی اوغباری بمن آر توتیا را)
به از این غُبار کُحلی به دو چشم تَر نیاید
زدن از ولای او دَم به عمل خوش است وزیبا
چه بَساکه خِرقِه پوشی دَمی از گذر نیاید
(زنوای مرغ یاحَق بشنو که در دلِ شب)
به جزاز نوای هوحَق زِ هَزاره بَر نیاید
سرخَرمَن تو(نادر) شده خوشه چین مُفلس
ز وجود شَهریاران به گدا ضرر نیاید
ولی خدا شیر دادار علی
بگیتی بود روح ایثار علی
بهر علم و هر مسئله عالم است
کلامش همیشه گهربار علی
ندیده عدو پشت او در جهاد
شده صاحب لفظ کرار علی
بدوش نبی بت شکن گشته است
به القاب نیکو سزاوار علی
شبانه برد بر یتیمان طعام
ز آه یتیمان در آزار علی
عنایات او شامل شیخ و شاب
به مسکین و بیچاره غمخوار علی
دل شب همه(نادرا) خفته اند
به خلوتگه راز بیدار علی
کِشد بر عَلیه ستَم داد علی
کند تِکیه برمَسند داد علی
وَهُم راکعون شَان اوشد نُزول
به سائل چو انگشتری داد علی
عدالت ز او باشد و او زِ عَدل
که حق راکند دَم بدَم یاد علی
به ویرانه ها میرود نیمه شب
کند قلب درماندگان شاد علی
سرو جان و مال و خلافت همی
دهد در رَه عشق بَر باد علی
تو (نادر)مداوِم نَما شُکر هو
امامت شده مرد آزاد علی
بگذشته این همه شب و روزم به یاعلی
یک دَم مباد بی تو بُوَد عمر ما علی
بَر وَصله ی عَبای تو واله بُوَد شَهان
ای شاهکارِ صُنعِ حَق کِبریا علی
تو پیکر عدالت و صبر و شجاعتی
نام توگشته معنی سِلم و رضاعلی
بَر زَرق وبَرق دَهرفنادیده بسته ای
غرق خدا شدی و زِ مَنها جدا علی
بی شبهه اُسوِه فَتبارک تویی تویی
حَلّال مشکلاتی ومشکل گشاعلی
بَرمومنان امیری و بَرمشرکان عَدو
شد برق ذوالفقار تو قَهرخدا علی
بَر دَرگهت شَها نَه فقط(نادر)آمده
سلطان عالمی همه عالم گِدا علی
یاعلی ای شیر حَیّ کردگار
وی سرآمد در تمام روزگار
اَشجَعُ الناس شجاعان عرب
در عَجم نام آوری وشهسوار
درمصاف حَقّ وباطل حیدری
در عبادت تاسحر شب زنده دار
اشرفیّت داده قبرت برنجف
ناز سینا میخرد با یک غبار
نام زیبایت صفای جسم وجان
بر اَذانها زینتی در هر مِنار
فتح باب خیبرت در سینه ها
نَقل مجلسها شده لیل ونهار
یاعلی بنگر چِسان بوجهلیان
فتنه انگیزی نمایند آشکار
بار دیگر خیبری پیدا شده
درجوارش دیو و دَد بامور ومار
قبله ی ما در یَد وهّابیان
مَامَن خفاشهای شب شکار
یاعلی ای حیدر خیبر شکن
گوهر اسلام را ای جان نثار
یاعلی ما نیستیم از کوفیان
ذکر نامت داده بر ما اعتبار
نام والای تو شمع انجمن
ما همه پروانهء سلمان تبار
هرقدم با نام تو یا مرتضی
میشود یکسر فدا یاران یار
یوسف زهرا همان دلبند تو
حُجّت حَق آن شه با اقتدار
خود پریشان زین همه آشفتگی
اِذن میخواهد کِشد تا ذوالفقار
یاعلی بر خیز جان فاطمه
کن طلوع در قامت آن یادگار
خوش بوَد(نادر) اگر روزی توهم
در ره مولا دهی سر را به دار