ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله...
عجبی نیست اگر از سر جان برخیزد
هر که زد دست به دامان تو یا ثارالله
ای خوشآن قومکه در مکتب هفتاد و دو تن
سر سپردند به فرمان تو یا ثارالله
چشم تاریخ ندیدهست و نبیند دیگر
به وفاداری یاران تو یا ثارالله
رو به منظومۀ چشمان تو سر زد خورشید
ماه شد آینهگردان تو یا ثارالله...
ریخت در دامن شب آینه در آینه نور
شور تو، عشق تو، ایمان تو یا ثارالله
به فتوّت، به عدالت، ابدیت بخشید
شرف و غیرت و وجدان تو یا ثارالله
آب از خون گلو خورد که سر سبز شود
چمن لاله و ریحان تو یا ثارالله
خون شد از غم جگر دجله که هرگز نگرفت
بوسهای از لب عطشان تو یا
- پنج شنبه
- 22
- آذر
- 1397
- ساعت
- 19:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور