دل ما را به سر زلف تو بستند حسين
چشم ها گرم تماشاي تو هستند حسين
دست ما را توگرفتي هنر ازتوست،اگر
عاشقان ات همه پاي تو نشستند حسين
هر دري بسته شود جز در پر فيض خودت
در روي مثل مني نيز نبستند حسين
حق بده بر دل آنها که پس از عاشورا
جاي رب اکبرتان را بپرستند حسين
آنچنان نام تو مستي به ميان آرد که
غالبأ سينه زنان باده به دستند حسين
نکند خالق ما بودي و ما بي خبريم
به کجا راز دل خسته ي خود را ببريم
ما همه لشگر ديوانه ي اين درگاهيم
با غم عشق تو از روز ازل همسفريم
نام تو زمزمه کرديم که زمزم داريم
ما و شادي!نه که از داغ غمت خون جگريم
به خداوند که حتي ز فرات آقاجان
بر لب خشک تو محتاج تر و تشنه ت
- دوشنبه
- 8
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 20:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور