امام حسین علیه السلام

مرتب سازی براساس

بوی شهادت -(تا آفتاب از حرکات تو می‌وزد) * سید اکبر میر جعفری

516

بوی شهادت -(تا آفتاب از حرکات تو می‌وزد) تا آفتاب از حرکات تو می‌وزد
از سمت سیب، عطر صفات تو می‌وزد

دل می‌دهیم، پنجره را باز می‌کنیم
باران گرفته، یا کلمات تو می‌وزد؟

دل می‌شویم، محض تپیدن به پای تو
بر خاک کوچه‌ای که حیات تو می‌وزد

اینک چقدر بوی شهادت، چقدر صبح
اینک چقدر از نفحات تو می‌وزد!

امشب بهار می‌دمد از خون روشنت
فردا بهشت از برکات تو می‌وزد

من ایستاده‌ام به تماشای زیستن
جایی که موج‌موج فرات تو می‌وزد

با هر اذان به یاد همان ظهر چاک‌چاک
گیسوی خون‌چکان صلات تو می‌وزد

کشتی‌نشستگان تو را بیم موج نیست
جایی که بادبان نجات تو می‌وزد

  • جمعه
  • 6
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

دیدار تو -(عشق، هر روز به تکرار تو برمی‌خیزد) * سعید بیابانکی

677

دیدار تو -(عشق، هر روز به تکرار تو برمی‌خیزد) عشق، هر روز به تکرار تو برمی‌خیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمی‌خیزد

ای مسافر! به گلاب نگهم خواهم شست
گرد و خاکی که ز رخسار تو برمی‌خیزد

مگر ای دشت عطش نوش! گناهی داری
کآسمان نیز به انکار تو برمی‌خیزد؟

تو به‌پا خیز و بخواه از دل من برخیزد
حتم دارم که به اصرار تو برمی‌خیزد

شعر می‌خوانم و یک دشت غم و آهن و آه
از گلوی تر نیزار تو برمی‌خیزد

مگر آن دست چه بخشیده به آغوش فرات
که از آن بوی علمدار تو برمی‌خیزد؟

پاس می‌دارمت ای باغ! که هر روز، بهار
به تماشای سپیدار تو برمی‌خیزد

ای که یک قافله خورشید به خون آغشته
بامداد از لب دیوار تو برمی‌خیزد

کیستم من که به تکرار غمت بنشینم؟
عشق، هر روز به تکرا

  • جمعه
  • 6
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:49
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شهیدپرور -(اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد) * مصطفی محدثی خراسانی

514

شهیدپرور -(اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد) اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد

زمین برای همیشه به قصد یاری تو
تمام، پاسخ آن پرسشِ معطر شد

زمین به یُمن نفس‌های عاشقانۀ تو
محل رویش دل‌های دردباور شد

چه کیمیا به زمین ریخت، حلق پارۀ تو؟
که خاک با نفس آسمان، برابر شد

تو ذوالفقار شدی با دو تیغ در دو نبرد
جهاد اصغر تو، هم‌رکاب اکبر شد

به اوج، خواهری‌اش را رسانْد زینب و باز
پس از شهادت عباس‌ها، برادر شد

دوباره حضرت آدم به خویشتن بالید
اگر چه گوشۀ چشم پیمبران، تر شد

  • جمعه
  • 6
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:53
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

هوای کربلا -(تمام طول راه را دویدم و گریستم) * ساجده جبار پور

484

هوای کربلا -(تمام طول راه را دویدم و گریستم) تمام طول راه را دویدم و گریستم
نپرس توی کوچه‌ها چه دیدم و گریستم

برای مشک پاره‌ای برای گوشواره‌ای
و کاسه کاسه آب که خریدم و گریستم

به آسمان نگاه کردم و دوباره سوختم
تمام طول جاده خار چیدم و گریستم

میان کوچه‌های کوفه ساعتی قدم زدم
صدای شیون تو را شنیدم و گریستم

تو با کدام درد بی‌حساب می‌گریستی
که من هزار بار لب گزیدم و گریستم

هزار بار دیده‌ام غروب قتلگاه را
هزار بار نوحه آفریدم و گریستم

اگر چه می‌روم دلم پر از هوای کربلاست
اگر از این دیار پا کشیدم و... گریستم

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:07
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

نذر کربلا -(دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم) * سیدمهدی احمدی

449

نذر کربلا -(دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم) دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزه‌ها کنم

برآن شدم که بغض سرخ این گلوی خسته را
شبی دوباره وقف آن صدای آشنا کنم

برآن شدم که دست‌های ناشکیب خویش را
فدای آن دو دست پاک از بدن جدا کنم

شما اسیر دست‌های پر فریب شب شدید
و من برآن شدم به آفتاب اقتدا کنم...

مرا به عاشقی، مرا به مرگ سرخ خوانده‌اند
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:09
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

رنگ اَبدیّت -(آن‌که در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد) * احد ده بزرگی

602

رنگ اَبدیّت -(آن‌که در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد) آن‌که در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد

درس ایثار و کمال و شرف و فضل و ادب
ساقی بزم محبت به جوانمردان داد

ثانی ختم رسل با گل خورشید رخش
به شب تیرۀ بیداد و ستم پایان داد

قاسم از شوق، رضا شد به قضا در ره دوست
لاله‌سان داغ به دل، جان به سر پیمان داد

شیر پیر ادب و بیشۀ‌ توحید، حبیب
عارفانه سر و جان را به ره ایمان داد

همچو بلبل به سر شاخۀ گل، کودکِ عشق
بر سر دوش پدر با لب خندان جان داد

خطبۀ‌ شب‌شکن عابد و زینب در شام
به گلستان خزان‌دیدۀ حق سامان داد

خون هفتاد و دو گل خوشۀ خورشید «اَحَد»
رنگ و بوی اَبدیّت به گل قرآن داد

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

حج عشق -(حاجیان را گفت: آن‌جا کعبه عریان می‌شود) * مرتضی امیری اسفندقه

650

حج عشق -(حاجیان را گفت: آن‌جا کعبه عریان می‌شود) حاجیان را گفت: آن‌جا کعبه عریان می‌شود
در طواف کعبه آن‌جا جسمتان جان می‌شود

حج منم، چشمانتان را وا کنید ای حاجیان
کعبه بی‌من از شما مردم گریزان می‌شود

استطاعت هرکه دارد می‌شود ملحق به من
هرکه نامرد است پشت کعبه پنهان می‌شود

حاجیان را گفت: بی من حجّ ندارد حرمتی
کعبه بی‌من از شما مردم! گریزان می‌شود

گفت: در ذی‌‌الحجۀ امسال شوری دیگر است
گفت:‌ در ماه محرّم عید قربان می‌شود

آمد و در کربلا با آشنایان خیمه زد
گفت با یاران که: فردا ظهر طوفان می‌شود

گفت با یاران که: فردا خطبۀ ناخوانده‌ای
گرم از نهج‌البلاغه باز عنوان می‌شود

خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بی‌ذوالفقار
گفت: فردا کاخ ظلم از ریشه ویران

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:17
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

هیهات منّا الذلّه -(با یک تبسم به قناری‌ها زبان دادی) * رضا ساریخانی

610

هیهات منّا الذلّه -(با یک تبسم به قناری‌ها زبان دادی) با یک تبسم به قناری‌ها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بی‌کران دادی...

دنیا میان خواب غفلت بود تا این‌که
از جای خود برخاستی او را تکان دادی

کاغذ شدی، خونت مُرکّب شد، نوشتی عشق
این‌گونه پای اعتقادت امتحان دادی

انگشت دست نازنینت را جدا کردند
دستی که با آن کوفیان را آب و نان دادی

تو تا دم آخر سر حرف خودت ماندی
«هیهات منّا الذلّه» را آخر نشان دادی

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سعید پاشازاده

الهی شکر -(سلام ای خسته زائرها و ای تشنه مسافرها) * سعید پاشازاده

933

الهی شکر -(سلام ای خسته زائرها و ای تشنه مسافرها) سلام ای خسته زائرها و ای تشنه مسافرها
سلام ای چشم بر راه شما چشم مجاورها
سلام ای قطره‌های راهی دریا
سلام ای ماهی دریا
نمی‌بینید در دربار اربابم گدا محتاج‌تر از من
به این آب و هوا محتاج‌تر از من
به چای كربلا محتاج‌تر از من
دلم تنگ است دلتنگ حرم هستم
از ایوان نجف پای پیاده راه افتادم
میان موج مردم بین جاده راه افتادم
بدون كوله‌باری صاف و ساده راه افتادم
كنار مادری كه سالخورده
یا كنار كودكی كه بار اول در مسیر كربلا
برخاسته یا كه زمین خورده
دلم موكب به موكب می‌رود دنبال یك روضه
كنار موكب مولا به شوق میثم تمار
سر، بر دار خواهد رفت
كنار موكب زهرا دلم بین در و دیوار خواهد رفت
كنار موكب بیت‌الحسن زخم

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:19
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

از اربعین تا اربعین -(بر روی دوش خستگی‌هایم سوارم ) * عباس همتی

550

از اربعین تا اربعین -(بر روی دوش خستگی‌هایم سوارم ) بر روی دوش خستگی‌هایم سوارم
بر شانه‌هایم تکیه داده کوله‌بارم

وقتی بلاتکلیف چشمان تو هستم
راهی به جز راهی شدن دارم؟ ندارم

یک یک عمود جاده رنگ روضه دارد
تا کربلا زخم تنت را می‌شمارم

با هر قدم می‌روید اینجا مصرعی ناب
ابیات را یک یک به خاطر می‌سپارم

با یک طبق اخلاص می‌آید جوانی
از وصلۀ دشداشۀ او شرمسارم

این خاک، رنگ از خون گرفته، کاش می‌شد
پای تمام نخل‌ها مرهم بکارم

این ازدحام شهر، خلوتگاه راز است
من هم دلم را با تو تنها می‌گذارم

از راه برمی‌گردم اما از تو هرگز
از اربعین تا اربعین چشم انتظارم

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:21
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمد حسین رحیمیان

قتیل العبرات -(این صحن که بین‌الحرمین عتبات است) * محمد حسین رحیمیان

676

قتیل العبرات -(این صحن که بین‌الحرمین عتبات است) این صحن که بین‌الحرمین عتبات است
در اصل، همان عرشۀ کشتی نجات است

دریاب مرا نور چراغ سر گنبد!
تو نورٌ علی نوری و عالم ظلمات است

آن‌قدر که جان‌بخشی‌و آن‌قدر که جان‌سوز
پابوسی هر سال تو محیا و ممات است

هر نوحۀ زوار، مضامین لهوف است
هر نالۀ زوار، دعای عرفات است

هر آبله در راه تو یک پلۀ عرش است
هر قطرۀ پر شور عرق، آب حیات است...

سوغات من اشک است برای تو و افسوس
نام تو در این شهر قتیل‌العبرات است

گفتم غزلی تازه بخوانم، چه بخوانم
دل‌چسب‌ترین زمزمه این جا صلوات است

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:22
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

تا اوج فردا -(که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟) * سید مهدی حسینی

645

تا اوج فردا -(که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟) که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟
و شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا برد

کدامین آفتاب از کهکشان خود فرود آمد
که این‌گونه زمین را تا عمیق آسمان‌ها برد

صدای پای رودی بود و در قعر زمان پیچید
و بهت تشنگی را از عطشناک دل ما برد

کسی آمد کسی آن‌سان که دیروزِ توهّم را
به سمت مشرق آبی‌ترین فردای زیبا برد

کسی که در نگاهش شعلۀ آیینه می‌رویید
و تا آن سوی حیرت، تا خدا، تا عشق، ما را برد...

به خاک افکند ذلت را شرف را از زمین برداشت،
و او را تا بلندای شکوه نیزه بالا برد

دوباره شادی‌ام آشفت با اندوه شیرینش
مرا تا بی‌کران آرزو تا مرز رؤیا برد

بگو با من، بگو ای عشق اگرچه خوب می‌دانم
که

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:27
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

فدای مهر تو -(ای کفر و دین فریفتۀ حق‌گزاری‌‏ات) * امیری فیروزکوهی

532

فدای مهر تو -(ای کفر و دین فریفتۀ حق‌گزاری‌‏ات) ای کفر و دین فریفتۀ حق‌گزاری‌‏ات
وی عقل و عشق، شیفتۀ جان‌سپاری‏‌ات...

دشمن به خواری تو کمر بسته بود لیک
با دست خود، به عزت حق کرد یاری‌‏ات...

چون قلب بی‌قرار که جان برقرار از اوست
حق را قرار تازه شد از بی‌قراری‌‏ات...

زان رو، ز حد گذشت غم بی‌‏شمار تو
تا هر دلی کند به غمی غمگساری‏‌ات...

هم پای مرگ رفت ز جای از صلابتت
هم چشم صبر، خیره شد از بردباری‏‌ات...

وجه امید ما به تو این بس که حق فزود
با نا امیدی از همه، امیدواری‏‌ات

ای دل فدای مهر تو از مهربانی‏‌ات
وی جان نثار جان تو از جان نثاری‌‏ات...

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:31
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

انتخاب کن! -(زبان حال جبرئیل با امام حسین علیه‌السلام) * انسیه سادات هاشمی

566

انتخاب کن! -(زبان حال جبرئیل با امام حسین علیه‌السلام) زبان حال جبرئیل با امام حسین علیه‌السلام

آورده‌ام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
این رنگ، سرنوشت تو را نقش می‌زند
سنگینی‌اش به پای خودت، انتخاب کن!‍

انگار جز به سرخ تمایل نداشتی
یک‌راست دست بر دل خونم گذاشتی
می‌ریزم اشک با همۀ جبرئیلی‌ام
مولا! مرا به جای خودت انتخاب کن!

آورده‌ام به هیأت «کلبی»* برایتان
سیب بهشت، انار و گلابی از آسمان
تو سیب را به مقصد خونین کربلا
هم‌رنگ ماجرای خودت انتخاب کن

یک کوه نامه است و هزاران طوافگر
چند آشنا و دوست، برادر، زنان، پسر
وقتش رسیده است، رفیقان راه را
در شأن کربلای خودت انتخاب کن

گفتی رسیده‌ایم، چه صحرای محشری!
با چشم زینبی که

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:33
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

اعجاز -(تو قرآن خواندی و او هم‌زمان زد) * عباس شاه زیدی

529

اعجاز -(تو قرآن خواندی و او هم‌زمان زد) تو قرآن خواندی و او هم‌زمان زد
زبانم لال هی زخم زبان زد
تو قرآن خواندی و اعجاز کردی
عجب چوبی خدا بر خیزران زد

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

معراج -(عقولٌ قاصرٌ عن کُنهِ مَجدِه) * عباس شاه زیدی

574

معراج -(عقولٌ قاصرٌ عن کُنهِ مَجدِه) عقولٌ قاصرٌ عن کُنهِ مَجدِه
وَ اَنعَمنا وفَضَّلنا بِحَمدِه
چه معراجی از این گودال رفتی!
فَسُبحان الّذی اسری بعبدِه

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شام بی‌ستاره -(مشتاق و دل‌سپرده و ناآرام) * فاطمه سالاروند

653

شام بی‌ستاره -(مشتاق و دل‌سپرده و ناآرام) مشتاق و دل‌سپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
چون دوست داشت کشته ببیند دوست
آن جان از شهود لبالب را

در هرم آفتاب شکیبایی
آن روح باطراوت دریایی
هفتاد و یک پیاله عطش نوشید
تا آب داد ریشۀ مذهب را

از شوق سوخت سینۀ غمگینش
وقتی که دید کودک شیرینش
در اوج تلخ کامی و دلتنگی
نگشود جز به شُکر مگر لب را

تا داغ کربلا نرود از یاد
در شامِ بی‌ستارۀ بی‌فریاد
آن خطبه‌های روشن آتشگون
بُرد آبروی تیرگی شب را

رود است و بی‌قراری و حیرانی
کوه است و ذره‌ذره پریشانی
تا بادها به زمزمه می‌گویند
پیغام صبر حضرت زینب را

این واژه‌های غمزده از من نیست
باور کنید طاقت گفتن نیست
آمیخت شور عشق محرم باز
با شرم و اشک چش

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:40
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر امام حسین (ع) -(درختان را دوست می‌دارم) *مرحوم دکتر احمد ناظر زاده کرمانی

647

متن شعر امام حسین (ع) -(درختان را دوست می‌دارم) درختان را دوست می‌دارم
که به احترام تو قیام کرده‌اند
و آب را
که مَهرِ مادر توست
خون تو شرف را سرخ‌گون کرده است
شفق، آینه‌دار نجابتت،
و فلق، محرابی
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزارده‌ای
::
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم می‌توان عزیز بود
از گودال بپرس
::
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کائنات
به دو پاره کرد:
هر چه در سوی تو، حسینی شد
و دیگر سو، یزیدی
اینک ماییم و سنگ‌ها
ماییم و آب‌ها
درختان، کوهساران، جویباران، بیشه‌زاران
که برخی یزیدی
و گرنه حسینی‌اند
::
خونی که از گلوی تو تراوید
همه چیز و هر چیز را در کائنات به دو پاره کرد
در ر

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر امام حسین علیه‌السلام دیر راهب -(بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟) * محمد سعید میرزائی

640

متن شعر امام حسین علیه‌السلام دیر راهب -(بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟) بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟

راهب به خیل می‌زدگان گفت «گِرد نی
امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»...

بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین
امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟...

پرسیده زآن لبان ترک‌خورده از عطش
نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟

گفتی که زادۀ نبی‌ام، گفت «پس تو را
کشتند مردمان مسلمان برای چه؟»

آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا
از تو دریغ آمده باران برای چه؟...

صورت خضاب کرده‌ای از خونِ خود، چرا؟
موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟...

این شمع‌ها برای چه هی شعله می‌کشند؟
قندیل‌های صومعه، لرزان برای چه؟

تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟
چشم مسیح شد به تو گ

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر امام حسین علیه‌السلام -(می‌بینمت به روشنی آفتاب‌ها) * قربان ولیئی

508

متن شعر امام حسین علیه‌السلام -(می‌بینمت به روشنی آفتاب‌ها) می‌بینمت به روشنی آفتاب‌ها
قرآن شرحه شرحۀ هر شامِ خواب‌ها...

هرشب، بر این صحیفۀ گسترده تا ابد
سرگرم مشق نام بلندت شهاب‌ها

آن پرسشی که ظهر عطش بر لبت شکفت
همواره می‌خروشد و دارد جواب‌ها

بر روی خاک تب‌زده از شرم، جاری‌اند
بعد از تو، آبرو که ندارند آب‌ها

رؤیایشان به کام عطش آب گشتن است
بر هم زده‌ست حلق تو خواب سراب‌ها

دل‌ها کتیبه‌های عطش‌نامۀ توأند
ناممکن است شعلۀ خون در کتاب‌ها

تنها دو واژه، «خون خداوند»، شرح توست
مستغنی است وصف تو از پیچ و تاب‌ها

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:50
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر و غزل مرثیه امام حسین علیه‌السلام -(چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا) * مرتضی امیری اسفندقه

669

متن شعر و غزل مرثیه امام حسین علیه‌السلام -(چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا) چشمه‌چشمه می‌جوشد خون اطهرت این‌جا
کور می‌کند شب را، برق خنجرت این‌جا

چشمه‌چشمه می‌جوشد، از دل زمین هر شب
خون اصغرت آن‌جا، خون اکبرت این‌جا

می‏‌رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏‌ای پُرشور
خطبه‌ای که بعد از تو، خواند خواهرت این‌جا

از فرات می‏‌جوشد موج و می‌زند بوسه
بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت این‌جا

این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟!
روی نیزه می‌خواند، آیه‌ای سرت این‌جا

کیست این‌که ناآرام، در خرابه می‌گرید؟
موج می‌زند در خون، چشم دخترت این‌جا

کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟
غصب می‏‌شود از نو، سهم مادرت این‌جا

حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد
در غدیر خم جاری‌ست، حجّ آخرت این‌جا

این ضریح شش‌گ

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 13:09
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر و غزل امام حسین علیه‌السلام -(لبان‌مان همه خشک‌اند و چشم‌ها چه ترند) * سعید بیابانکی

2060

متن شعر و غزل  امام حسین علیه‌السلام -(لبان‌مان همه خشک‌اند و چشم‌ها چه ترند) لبان‌مان همه خشک‌اند و چشم‌ها چه ترند
درون سینۀ من شعرها چه شعله‌ورند

نیامد آن که سبویی عطش بنوشدمان
هزار سال گذشته‌ست و چشم‌ها به درند

چه رفته بر سرِ آن دست‌های آب‌آور؟
که خیمه‌های عطش‌سوز، تشنۀ خبرند

کجایی‌اند مگر این سران سرگردان؟
که از تمام شهیدان روزگار، سرند

فراز نی، دو لبت را به سوختن وا کن
که شاعران به مضامین ناب، تشنه‌ترند...

شبی بیا به تسلّای این عزاخانه
که ناله‌های غریبانه بی‌تو بی‌اثرند

تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی
مفصّلی تو و این بیت‌ها چه مختصرند

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر امام حسین(ع) -(به بام بر شده‌ام از سپیدۀ تو بگویم) * علیرضا قزوه

708

متن شعر امام حسین(ع) -(به بام بر شده‌ام از سپیدۀ تو بگویم) به بام بر شده‌ام از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم

اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد
غزل غزل شده‌ام تا قصیدۀ تو بگویم

غزل غزل شده‌ام ای شهید عشق که چون گل
ز عاشقان گریبان دریدۀ تو بگویم

هزار مرتبه آتش شدم نشد که غروبی
ز خیمه‌های به آتش کشیدۀ تو بگویم

به بام برشده‌ام با عقیق، آینه، سبزه
مگر ز دیدن ماه ندیدۀ تو بگویم

به بام برشده‌ام تشنه، با صدای بریده
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر امام حسین(ع) -(«یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم) * عباس همتی

1490

متن شعر امام حسین(ع) -(«یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم) «یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم
با تو ولی باکی از این لشکر ندارم

از ابتدای راه گفتم «حَسبِیَ الله»
نقشی به جز این، روی انگشتر ندارم

من آسمانم را به تو تقدیم کردم
دور و برم یک ماه، یک اختر ندارم

دور از حبیب خویش ماندن، غربت این است
درد من از این نیست که یاور ندارم

«یا رادَّ یوسف عَلَی یعقوب» بنگر
دیگر علی اکبر، علی اکبر ندارم

«یا رازقَ الطّفل الصَغیر» اصغر فدایت
غیر از همین لاله، گلی دیگر ندارم

دارم سَر و سِرّی در این هنگامه با تو
می‌آید آن ساعت که دیگر سر ندارم

با عضو عضو پیکرم می‌گویم اینک
ترسی ز تیر و نیزه و خنجر ندارم

هر زخم با تو حرف‌هایی تازه دارد
ذکری، مناجاتی از این بهتر ندارم

ا

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر امام حسین غزل‌مثنوی -(چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت) * رضا خورشیدی‌فرد

797

متن شعر امام حسین غزل‌مثنوی -(چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت) چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت

باید به قول عرشیان، چشمان او را
آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت

چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک
از گفته‌های چشم او با دیگران گفت

آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش
با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت:

ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه
تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه

عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد
مولای من این عبد با تو حرف دارد

ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی
شوق مرا زیباترین آغوش هستی

آرامش آغوش تو مانند دریاست
«آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست»

فانوس اشکی دارم و فانوس آهی
می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی

از مادرم آموختم پروانه باش

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر امام حسین محرم(خروج کاروان از مکه ) -(بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین) * سعید بیابانکی

1113
3

شعر امام حسین محرم(خروج کاروان از مکه ) -(بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین) بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین

خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را
خوب می‌داند که میراث از پدر دارد حسین

وای من! مابین رود دجله و رود فرات
لب ز شن‌های بیابان خشک‌تر دارد حسین

اهل‌بیتش را ببین همراه خود آورده است
چون‌که از پایان کار خود خبر دارد حسین

تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگی‌ست
روی دستش غنچه‌ای بی‌بال و پر دارد حسین

بانگ بر زد پیکری بی‌دست «اَدرک یا اَخا!»
ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین

کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است
هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین

بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوخته‌ست
آه اگر از اهل‌بیتش چشم بردارد حسین

کاروانی نیزه و

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:40
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر امام حسین (ع) -(عشق، فهمید که جان چیست، دل و جانش نیست) * مهدی باقر

1075

شعر امام حسین (ع) -(عشق، فهمید که جان چیست، دل و جانش نیست) عشق، فهمید که جان چیست، دل و جانش نیست
سرخوش آن کس که در این ره سر و سامانش نیست

عشق تو راز بزرگی‌ست که درکش سخت است
درد من درد و بلایی‌ست که درمانش نیست...

آن‌که قربان ره صدق و صفا می‌باشد
آدمی نیست در این دهر که قربانش نیست

دعوتت بانگ اذانی‌ست که می‌خواندمان
کربلای تو نمازی‌ست که پایانش نیست

نیزه و تیغ و سنان ماند و سواران رفتند
هیچ، در دشت، به‌جز زخم شهیدانش نیست

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 میلاد عرفان پور

متن شعر امام حسین(ع) -(گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم) * میلاد عرفان پور

763

متن شعر امام حسین(ع) -(گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم) گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم
گیرم برویم تشنه در میدان هم
دِینی دارد حسین بر گردن ما
دِینی که ادا نمی‌شود با جان هم

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:40
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

امام حسین علیه السلام مناجات -(با تشنگی و روزه ی ماه رمضان) * محمد حبیب زاده

6073
10

امام حسین علیه السلام مناجات  -(با تشنگی و روزه ی ماه رمضان) با تشنگی و روزه ی ماه رمضان
با دیدن آب میشوم آب حسین
عالم به فدای عطش جانکاهت
از چشم ترم ربوده ای خواب حسین

  • پنج شنبه
  • 19
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 15:00
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل مرثیه امام حسین علیه‌السلام کاروان اُسرا -(پرده برمی‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها) * سعید بیابانکی

571

شعر غزل مرثیه امام حسین علیه‌السلام کاروان اُسرا -(پرده برمی‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها) پرده برمی‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها
می‌دمد یک آسمان خورشید ناب از نیزه‌ها

می‌شناسی این‌همه خورشید خون‌آلود را
آه، ای خورشید زخمی، رخ متاب از نیزه‌ها

کهکشان است این بیابان، چون که امشب می‌دمد
ماهتاب از خیمه‌ها و آفتاب از نیزه‌ها

ریگ‌ریگش هم گواهی می‌دهد، روز حساب
کاین بیابان، خورده زخمِ بی‌حساب از نیزه‌ها

یال‌هایی سرخ و تن‌هایی به خون غلتیده است
یادگار اسب‌های بی‌رکاب از نیزه‌ها

آرزوی آب هم این‌جا عطش نوشیدن است
خواهد آمد «العطش»‌ها را جواب از نیزه‌ها

باز هم جاری‌ست امشب رودْرود از سینه‌ها
بس که می‌آمد صدای آبْ‌آب از نیزه‌ها

گرچه اینجا موج موج تشنگی‌ها جاری است
می‌تراود چشمه چشمه، شعر

  • پنج شنبه
  • 19
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد