میشدم ایکاش از این نفْسِ پُر زحمت رها
در مسیرِ بندگی؛ مانندِ مردانِ خدا
معصیت انداخت از پا حسّ و حالم را و کاش
داشت دستانم شبیه قبل؛ شوقِ "ربّنا"
با "إلهي لا تَرُد حاجَتي" نه... بلکه رفت
ماهِ شعبانِ منِ آلوده غرقِ ادّعا
بندگانِ بی ریایِ باصفایَت میشوند
آن به آن پای مناجاتِ تو حوّل حالَنا
من ولی عمریست در بیراهه درجا میزنم
ای خدا ابلیس آورده سرم خیلی بلا
مانده ام بین هراس دوزخ و امّیدِ عفو
میکُشد آخر مرا این وادیِ خوف و رجا
قطره هایِ اشک؛ دستاویزِ بالا رفتن است
شد مقرّب هر که دارد بیشتر حالِ بکا
هست اوجِ حاجتم "هَب لي کمالَ الإنقطاع"
جان دهم تا که در آغوش شهیدِ کربلا
*
آن شهیدی که به غارت رفت حتی پیکرش
زیر تیر و نیزه ها؛ با ضربهٔ سنگ و عصا
با غم ناموس جان میداد و با دلواپسی
چشم های نیمه بازش بود سمتِ خیمه ها!
- چهارشنبه
- 9
- آبان
- 1403
- ساعت
- 12:45
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور