روز عاشورا که روز داغ بود باغبان تنها میان باغ بود
باغ او گلهای رنگارنگ داشت با خزان بی مروت جنگ داشت
یورش باد خزان بی داد کرد کربلایش را حسین آباد کرد
یوسف زهرا که از روز الست با خدایش رشته میثاق بست
از برای حفظ دین و عدل و داد هرچه بودش در کف اخلاص داد
جمله گلهایش ز کین پرپر شدند میهمان حضرت داور شدند
شد چو تنها آن امیر ارجمند بانگ هل من ناصرش گشتی بلند
سینه پر سوزد ودلی صد پاره داشت کودک شش ماهه در گهواره داشت
شیر خوارش از عطش بی تاب بود خشک لب در انتظار آب بودس
در کنار آب از جور یزید از عطش انگشت خود را می مکید
باغبان تا بانگ غربت ساز کرد نرگس شهلای خود را باز کرد
ناله اش روحی ب
- دوشنبه
- 15
- مهر
- 1392
- ساعت
- 12:57
- نوشته شده توسط
- جواد