حضرت علی اصغر (ع)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت علی اصغر(لاله خونين رخ اين آتشين صحرا منم غنچه عطشان که سوزد بر لب دريا منم) *

3007
4

شعر حضرت علی اصغر(لاله خونين رخ اين آتشين صحرا منم                          غنچه عطشان که سوزد بر لب دريا منم) لاله خونين رخ اين آتشين صحرا منم غنچه عطشان که سوزد بر لب دريا منم
مي‌برد همراه قرآن ، سوي ميدانم پدر چون که عترت را ، بقرآن ، مختصر معني منم
اشک ريزد مادرم ، از ديدن لبخند من غنچه خندان که شد پرپر درين صحرا منم
من که يا رب مي‌شدم سيراب ، از يک جرعه آب کشتة لب تشنة بي شير عاشورا منم
آنکه در دست پدر ، جان داده در ميدان جنگ پيش چشم مادر غمديده اش ، تنها منم
ختم شد با نام من ، طومار اصحاب حسين چون به اسناد شهادت ، مختصر امضاء منم
مي‌رود برني سرم ، تا شام ، همراه رباب اصغرم ، با اکبر اما همره و همپا منم
کس نکشته کودک ششماهه معصوم را در شهادت ، يادگار محسن زهرا منم
قلب ثاراله منم ، ز آن قبر من شد س

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت علی اصغر(غنچه کربلا ، شد افسرده نوگل باغ عشق ، پژمرده) *

1461
1

شعر حضرت علی اصغر(غنچه کربلا ، شد افسرده                       نوگل باغ عشق ، پژمرده) غنچه کربلا ، شد افسرده نوگل باغ عشق ، پژمرده
نازنين گوهر حسين است اين گر عدويش به هيچ نشمرده
شيرخوار است و ، مادرش بي شير تشنگي ديگرش توان برده
بانوان ، گرد گاهواره او همه گريان و ، زار و افسرده
نظم آن پايگاه صبر و قرار ديگر از حال او بهم خورده
گه رقيه ، گهي رباب ، او را اشک افشان ، به سينه افشرده
برد آخر پدر به ميدانش با دلي داغدار و آزرده
دهدش تا که جرعه آبي لاجرم سوي دشمنان برده
آه ، آمد حسين و ، اصغر را برده عطشان و ، تشنه آورده
آب شد قلب زينب از اين داغ شد علي کشته ، آب ناخورده
خون آن کودک شهيد نوشت : زنده ام ، گرچه پيکرم مرده
اصغر آن مهر کوچکي که ( حسان ) زير امضاي عاشقان خورده
شاعر:حبیب

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(گریه ها حلقه شدند پا به ركابش كردند) *

1767
1

شعر حضرت علی اصغر(گریه ها حلقه شدند پا به ركابش كردند) گریه ها حلقه شدند پا به ركابش كردند
دست ها چنگ زنان مرد ربابش كردند
مادر تشنه ی شش ماهه خود اقیانوس است
ربِّ آب است و در این جلوه سرابش كردند
بی زره آمده از بسكه شهامت دارد
كس حریفش نشد و زود جوابش كردند
تیر مرد افكن و بر طفلك شش ماهه زدند
یعنی اندازه ی عباس حسابش كردند
زودرس بود، بزرگ همه ی قوم شدن
چون خدا خواست بدین شیوه خضابش كردند
سر شب شیر نمی خورد، نمی خفت علی
این كه خوابیده، گُمانم كه عتابش كردند
شورِ چشم تر او داشت اثر می بخشید
كوفیان هلهله كردند و خرابش كردند
باخت چون سر، به تراش نوك نی منزل كرد
این نگین را ز درون برده ركابش كردند
بعد از این خاك سرِ هرچه ثواب است كه قوم
هر چه كردند به

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(وقتش نبود، زود بهارت خزان گرفت) *

1374

شعر حضرت علی اصغر(وقتش نبود، زود بهارت خزان گرفت) وقتش نبود، زود بهارت خزان گرفت
اصلاّ چه بی مقدمه و ناگهان گرفت
حتی ملک به آن چه که شد، مات و خیره ماند
وقتی خدا وفای تو را امتحان گرفت
نائی نمانده بود به اعضای کوچکت
یا بود، تیر مانده ی تاب و توان گرفت
می خواستی که خون نشود قلب مادرت
امّا نشد، وَ تشنگی از تو امان گرفت
با تیر، راه گریه که سد شد رباب گفت:
طفل عزیزم آب مگر خورد، جان گرفت؟
عشقی شگفت بین تو با او وجود داشت
تا پاره شد گلوت، دل آسمان گرفت
می سوخت کاش در دل نیزار، بارها
آن تیر که گلوی تو را در دهان گرفت
شاعر:علی اصغر ذاکری

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد) *

1944
1

شعر حضرت علی اصغر(وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد) وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد
مادر به جای آب ، ز شرم تو آب شد
بیهوده پا به سینه ی من میزنی مکوش
پیش لبان خشک تو دریا سراب شد
مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات
اما لبم ز تاول رویت کباب شد
وقتی عمود خیمه ی عباس را کشید
گفتم رباب : خیمه عمرت خراب شد
از چشمهای حرمله پیداست فکر چیست
مادر دعا نکرده ای و مستجاب شد
شاعر:حسن لطفی

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(به نسیمت پر جبریل به هم می ریزد) *

1279

شعر حضرت علی اصغر(به نسیمت پر جبریل به هم می ریزد) به نسیمت پر جبریل به هم می ریزد
پای اعجاز لبت نیل به هم می ریزد
تازه از راه رسیدی و گلویت تازه
بعد از اینکه شده تکمیل به هم می ریزد
آیه ی حنجره ات سمت خدا باریده است
یعنی آن شیوه ی تنزیل به هم می ریزد
یک قدم می رود و یک دو قدم می آید
کسی از حالت تعدیل به هم می ریزد
تشنه رفتی و بلافاصله سیراب شدی
مادر از این همه تبدیل به هم می ریزد
داغ تو آه شد و گریه حرم را پُر کرد
می روی و همه ی ایل به هم می ریزد
شاعر:علیرضا لک

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(هنوز دیده ی مادر به گاهواره ی توست) *

1524
1

شعر حضرت علی اصغر(هنوز دیده ی مادر به گاهواره ی توست) هنوز دیده ی مادر به گاهواره ی توست
به خیمه ، منتظر دیدن دوباره ی توست
به خنده دل بِرُبودی ز مادر ، ای اصغر !
بیا که شادی مادر به یک اشاره ی توست
نهاده سر به سر زانوان غم ، مادر
که پاره پاره دلش ، چون گلوی پاره ی توست
چه پاسخ ، اهل حرم را دهم ؟ چو می پرسند :
که این قتیل به خون خفته ، شیر خواره ی توست
غروب عمر تو را من نمی کنم باور
که آسمان وجودم پُر ستاره ی توست
به خنده بر تن بی جان ، دوباره جان بخشا
که جان به پیکر بی جان من ، نظاره ی توست
اگر که سینه ی مادر ز غم گُدازان است
ز سوزِ تشنگیِ لعلِ پُر شراره ی توست
به روز حشر که "عنقا" بسی بُوَد ناچار
تمام چشم وجودش به دست چاره ی توست

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(امتحان عشق چون در کربلا آغاز شد) *

1981
1

شعر حضرت علی اصغر(امتحان عشق چون در کربلا آغاز شد) امتحان عشق چون در کربلا آغاز شد
کودکی ششماهه بین عاشقان ممتاز شد
هر گلی کز شاخه افتاد و به خاک و خون تپید
باغبان عشق آمد با گلش دمساز شد
بین هفتادو دو گل یک غنچه نشکفته بود
کان هم آخر روی دست باغبانش باز شد
غنچه می خندید امّا باغبانش می گریست
یک چهان اندوه و غم ، بِنهُفته در این راز شد
نازم آن پروانه ی بی بال و پر را ! کز وفا
جان نثار شمع خود ، بی ناله و آواز شد

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(در آن زمان که مرغ خوش الحان کربلا) *

1458

شعر حضرت علی اصغر(در آن زمان که مرغ خوش الحان کربلا) در آن زمان که مرغ خوش الحان کربلا
"هَل مِن مُعین" سرود به بُستان کربلا
گهواره ای به ارزه درآمد وَ کودکی
لبّیک زد به یاری سلطان کربلا
گفت : ای پدر ! بیا و مرا همرهت ببر
از خیمه گاه ، جانب میدان کربلا
در بَر گرفت ، کودک لب تشنه را پدر
کآبش دهد ز نهرِ خروشان کربلا
ناگه عدو ز تیر خدنگ سه شعبه ریخت
آبی به حلقِ نوگُلِ خندان کربلا
آن گُل به خنده گفت که افغان نمی کنم
افغان برای آب ، پدر جان ! نمی کنم

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(فقط نه غنچه خود عاشقانه بو می کرد) *

1386
3

شعر حضرت علی اصغر(فقط نه غنچه خود عاشقانه بو می کرد) فقط نه غنچه خود عاشقانه بو می کرد
تمام غربت خود روی دست رو می کرد
جواب قطره ای از آب حرمله تیری
رها به سوی سفیدی آن گلو می کرد
سه شعبه از سه طرف پاره کرد و بیرون زد
پدر زخون گلوی پسر وضو می کرد
نهان به زیر عبا کرد و با خدای خودش
حدیث غصه ی این داغ موبه مو می کرد
رسیده بود به مو و برای افتادن
سری به تیر سه شعبه بگو مگو می کرد
رسید مادرش از خیمه با حسرت
نماز گریه سر خاک بر او می کرد

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(فرزند حسین بن علی، تاب نداشت) *

1327
3

شعر حضرت علی اصغر(فرزند حسین بن علی، تاب نداشت) فرزند حسین بن علی، تاب نداشت
در فکر عطش بود و علی خواب نداشت
از هرم عطش، لبان اصغر می سوخت
رنگی به رخش، نوگل ارباب نداشت
لبخند به رخسار پدر می زد وبعد
دریای لبانش به خدا، آب نداشت
حلقوم ظریف، نازک طفل رضیع
سهمی به جز از سه شعبه ناب نداشت
گهواره شده خالی و لالایی نیست
جز دیده پر ستاره ،ارباب نداشت
این هم سند غریبی ثارالله
بیچاره رُبابش، دُر نایاب نداشت
شاعر:محمد مهدی عبدالهی

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(چشم هایش هوای باران داشت) *

1582

شعر حضرت علی اصغر(چشم هایش هوای باران داشت) چشم هایش هوای باران داشت
روی دستان مادرش بی تاب
بی خبر از هجوم تشنگی اش
آسمان بود آفتاب و سراب
صورتش مثل یاس نیلوفر
دست هایی پر از کرامت داشت
از عطش بین حنجرش انگار
کهکشانی پر از جراحت داشت
می شد از حالت نگاهش باز
شوق پرواز کردنش را دید
مثل بُغضی که در گلو مانده
غصه اش را کسی نمی فهمید
روی دستان آسمان می رفت
گریه اش آخرین توانش بود
با همان گریه ها رجز می خواند
غنچه ای از تبار یاس کبود
ناگهان کینه های گرگی پست
باز در آن میان بهانه گرفت
سینه را پر ز بغض کرد و سپس
حنجر طفل را نشانه گرفت
نالۀ "فرحموا لهذا الطفل"
روی لب های آسمان خشکید
ناگهان بوسه گاه مادر را
تیری از راه آمد و بوسید
گر چه دیگر رمق

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(این ناله ی شکسته ی یک خسته مادرست) *

1607
2

شعر حضرت علی اصغر(این ناله ی شکسته ی یک خسته مادرست) این ناله ی شکسته ی یک خسته مادرست
بی شیر بودنم به خدا مرگ آورست
آن مادری که شیر ندارد دهد به طفل
خجلت زده غریب و پریشان و مضطرست
از دخترم سکینه شنیدم چه ها شده
رویت خضاب گشته ز خون کبوترست
مهلت بده دوباره گلم را بغل کنم
من مادرم که سینه ی من مهد اصغرست
یا که ببند چشم علی یا که صبر کن
چشمش هنوز در پی بیچاره مادرست
با من مگو که تیر به حلق علی زدند
بر حنجرش نشانه ی تیزی خنجرست
داغش عظیم اگر چه خودش شیر خواره بود
این داغ سخت با همه غم ها برابرست
شاعر:یوسف رحیمی

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(چگونه خاک بریزم به روی زیبایت) *

1547

شعر حضرت علی اصغر(چگونه خاک بریزم به روی زیبایت) چگونه خاک بریزم به روی زیبایت
که تو بخندی و من هم کنم تماشایت
به غیر گریه ی بی اشک تو جواب نبود
برای ناله هل من معین بابایت
مزار کوچک تو پر شده ست از خونت
بخواب ماهی من در میان دریایت
مرا ببخش عزیزم که جای قطره ی آب
به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت
چگونه جسم تو پنهان کنم که میدانم
به وقت غارتمان می کنند پیدایت
بخواب در دل این خاک تا کمی وقت است
که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت
بیا رباب که این شاید آخرین باریست -
که خواب می رود او با نوای لالایت
اگر نشد که شود سایه ی سرت امروز
به روی نیزه شود سایه سار فردایت
شاعر:محمد علی بیابانی

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(یا بن خیر النساء خداحافظ) *

1678
2

شعر حضرت علی اصغر(یا بن خیر النساء خداحافظ) یا بن خیر النساء خداحافظ
در پناهِ خدا ، خداحافظ
تو هنوزم مرا نبوسیدی
پدر تشنه ها خداحافظ
دست کم می شود مرا ببری
مرد بی انتها خداحافظ
خواهشی قبل بُردنم دارم
التماس دعا خداحافظ
بی قراری ، قرار می خواهی
من نمردم ، که یار می خواهی
پر پرواز و بالِ پروازی
انتهای زمان آغازی
چه کنم یار کوچکت باشم
چه کنم تا دلت شود راضی
اکبرت رفت با عمو ، چه شود؟
یک نگاهی به من بیندازی
هر چه باشم منم علی هستم
از چه با بی کسیت میسازی ؟
تو مرا با خودت ببر بابا
جان عمّه قسم ،نمی بازی

یاد دارم مرا بغل کردی
گفتی ای یار آخرم نازی
سخنانت عجیب غوغا کرد
بند قنداقه ی مرا وا کرد
روی دستانِ باب ، من رفتم
با سرم باشتاب ، من رفتم
خ

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(اي اهل كوفه رحمي اين طفل جان ندارد) *

18857
98

شعر حضرت علی اصغر(اي اهل كوفه رحمي اين طفل جان ندارد) اي اهل كوفه رحمي اين طفل جان ندارد
خواهد كه آب گويد اما زبان ندارد
ديشب به گاهواره تا صبح ناله ميزد
امروز كه تر كند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاييز لب چون دو چوبه خشك
اين غنچۀ بهاري غير از خزان ندارد
اي حرمله مكش تير يكسو فكن كمان را
يك برگ گل كه تاب تير و كمان ندارد
شمشير اوست آهش فرياد او تلظُي
جانش به لب رسيده تاب بيان ندارد
منت به من گذاريد يك قطره آب آريد
بر كودكي كه در تن جز نيمه جان ندارد
با من اگر بجنگيد تا كشتنم بحنگيد
اين شير خواره بر كف تيغ سنان ندارد
مادر نشسته تنها در خيمه بين زنها
جز اشك خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانۀامامش ديگر مكان ندارد
"ميث

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(بگو كه یك‌شبه مردی شدی برای خودت) *

1916
1

شعر حضرت علی اصغر(بگو كه یك‌شبه مردی شدی برای خودت) بگو كه یك‌شبه مردی شدی برای خودت
و ایستاده‌ای امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانیِ گهواره روی خاك بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت
كه شاید آخر سیر تكامل حَلق‌ات
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یكی به جای عمویت كه از تو تشنه‌تر است
یكی به جای رباب و یكی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزه‌ها و بگیر
برای عمه كمی سایه در ازای خودت
و بعد، همسفر كاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن، به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش می‌بینی
كه تازه آخر عرش است، ابتدای خودت
سه روزِ بعد، در افلاك دفن خو

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت علی اصغر(قحط آب است و صدف از رنگ گوهر شد خجل) *

1759
1

شعر شهادت حضرت علی اصغر(قحط آب است و صدف از رنگ گوهر شد خجل) قحط آب است و صدف از رنگ گوهر شد خجل
هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد خجل
کافرى از بس که زان مسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکند و در پیش پیمبر شد خجل
هاجرى زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود
سعى بى حاصل شد و زمزم ز هاجر شد خجل
با عمو مى گفت طفل تشنه کام خود ولیک
سر فرازم کن رباب از روى اصغر شد خجل
مشک خالى و دلى پر از امید آورده بود
و ز رخ بى آب و رنگش آب آور شد خجل
سخت، سقا بهر آب و آبرو کوشید لیک
عاقبت کوشش، ز سعى آن فلک فر، شد خجل
مایه آن پایه همت، گشت نومیدى ز آب
و ز لب خشکیدۀ او، دیده تر، شد خجل
کام پور ساقی کوثر نشد تر از فرات
وز رخ ساقی کوثر، حوض کوثر شد خجل
زان طرف، عباس از طفلان خجل،

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(بر سینه مزن چنگ که تاثیر ندارد) *

2396
1

شعر حضرت علی اصغر(بر سینه مزن چنگ که تاثیر ندارد) بر سینه مزن چنگ که تاثیر ندارد
زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد
در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما
گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد
رفتی تو به همراه پدر آب بنوشی
یک جرعه ی آب اینهمه تاخیر ندارد
با او ز چه رو جنگ و عداوت بنمایید
این کودک شش ماهه که شمشیر ندارد
گویید به گلچین که حیا کن تو ز بلبل
گلبرگ گلوی پسرم تیر ندارد
بر آیه ی یاس گلوی سوره ی اصغر
یک بوسه ی تیر اینهمه تکبیر ندارد
نیزه مزن ای دشمن بی شرم به خاکش
این مصحف پرپر شده تفسیر ندارد
شاعر:محسن قاسمی

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(ابلیس را با کار خود خشنود کردند) *

1486

شعر حضرت علی اصغر(ابلیس را با کار خود خشنود کردند) ابلیس را با کار خود خشنود کردند
خورشید را با فتنه قیراندود کردند
جای توسل برخلیل عشق، افسوس
سجده به سمت قبله ی نمرود کردند
در آزمون مهربانی خلق کوفه
تا هفت جد خویش را مردود کردند
با خرج پیکانی سه پر، بر حلق اصغر
راه گلوی عشق را مسدود کردند
کاخ امید و آرزوی مادری را
نامرد مردم ، عاقبت نابود کردند
آیینه ی رخسار پیر کربلا را
در طرفة العینی چه خون آلود کردند!
با کف زدن های پیاپی، غربتش را
در پیش چشم زینبش مشهود کردند
شاعر:وحید قاسمی

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(اي ماه به خون خضاب اصغر) *

1554
3

شعر حضرت علی اصغر(اي ماه به خون خضاب اصغر) اي ماه به خون خضاب اصغر
قربانی آفتاب اصغر
موج از نفست شرار آتش
بحر از عطشت کباب، اصغر
آبی که نریخت در گلویت
از داغ تو گشت آب اصغر
با یاد لبت ز سینه جوشد
خون جگر رباب اصغر
لالایی تیر کرد خوابت
یک لحظه به دوشِ باب اصغر
از سوز گلوی تشنه ات تیر
افتاد به پیچ و تاب اصغر
خشکیده اگر چه آب چشمت
گرید به تو چشم آب اصغر
با تیر سه شعبه داد دشمن
بر العطشت جواب اصغر
کی دیده گل نخورده آبی
این گونه دهد گلاب اصغر
گهوارة توست شانة من
سیراب شدی بخواب اصغر
از "میثم" خویش کن شفاعت
فردا به صف حساب اصغر

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است) *

14123
55

شعر حضرت علی اصغر(بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است) بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
با دست های بسته مزن چنگ بر رخت
با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت
بس کن رباب حرمله بیدار می شود
سهمت دوباره خنده انظار می شود
ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود
از روی نیزه راس عزیزت رها شود
یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده
دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده
گرچه امید چشم ترت نا امید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمی کند
مادر نگفته است و زبان وا نمی کند
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(هم چو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست) *

1847

شعر حضرت علی اصغر(هم چو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست) هم چو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست
بخت من در خواب و چشم کودکم را خواب نیست
گفتم از اشکم مگر ای غنچه نوشی آب لیک
از تو معذورم که اشک من به جز خوناب نیست
در حرم هر سمت باشد قبله اما بهر من
غیر رویت قبله و جز ابرویت محراب نیست
خیمه بیت الله و کعبه مهد و در طواف اهل حرم
این طواف حج عشق است و جز این آداب نیست
هفت بار آمد صفا و مروه هاجر آب جست
من که ده ها بار در هر خیمه رفتم آب نیست
قسمتی از راه را با هروله هاجر برفت
من همه ره را دویدم کام تو سیراب نیست
حج من اتمام شد برخیز احرامم بکن
ای ذبیح خردسال اکنون که وقت خواب نیست

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(ع)(شکسته پشت غم از بار غصه های رباب) *

1483

شعر حضرت علی اصغر(ع)(شکسته پشت غم از بار غصه های رباب) شکسته پشت غم از بار غصه های رباب
از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب
به سوز سینه ی گهواره داغ غم زده است
شرار زخم دل خون لای لای رباب
و تار صوتی آتش گرفته می فهمد
که آمده چه بلایی سر صدای رباب
برای کودکش آنقدر آه و ناله نکرد
که چشم مشک پر از اشک شد بجای رباب
به جان گریه ی شش ماهه روی دست حسین
کسی نریخته اشکی مگر به پای رباب
قنوت صبر گرفته برای حلق علی
خدا کند به اجابت رسد دعای رباب
میان هلهله ی چنگ و های و هوی رباب
سه شعبه زخم زد و ناله شد نوای رباب
و ناگهان پر و بال فرشته ها تر شد
به خون کشته ی مظلوم کربلای رباب
"رقیه" آمده از یک فرشته می پرسد
پیام تسلیت آورده ای برای رباب؟
و فکر می کنم آب فر

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب) *

2230
1

شعر حضرت علی اصغر(طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب) طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب
لالا گلم ، عزیز دلم ، اصغرم بخواب
شرمنده ام که شیر ندارم ...به سینه ام
ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب
آرام که نمی شوی ای میوه ی دلم
خیمه به خیمه هرچه تو را می برم ، بخواب
نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی
پلکم به هم نیامده مادر ، برم بخواب
لالا گلم ، ببین که شبیه تو تشنه ام
آتش مزن به جان من ای مادرم ، بخواب
من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود
خواب و خیال بود نشد باورم ، بخواب
شاعر:رضا رسول زاده

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(همان غریب که از هر غریب تنهاتر) *

1412
1

شعر حضرت علی اصغر(همان غریب که از هر غریب تنهاتر) همان غریب که از هر غریب تنهاتر
به روی دست خودش برده بود بالاتر
دمی به سمت حرم زد ، دمی به لشکریان
کسی که بود از عیسی دمش مسیحاتر
نگاه خسته ی او را کسی نمی فهمید
اگرچه بود نگاش از همیشه گیراتر
و روی دست خودش یک امام می آورد
که از تمامی مردان قوم آقاتر
علی شده ست مهیا برای جنگیدن
کمان حرمله آن سو شده مهیاتر
تمام قامت او زیر تیر پنهان شد
گلوی کوچک اش اما شده ست پیداتر
سه شعبه ای که علمدار را زمین انداخت
همان سه شعبه به جسمش نشست زیباتر
و قامتش همه در هم شده ست و پاشیده ست
و قد کوچک او گشته است رعناتر
دو سطر نیزه نوشتی به خط کوفی بود
به خط خون بنویسش ، به خط خواناتر
شاعر:مجتبی حاذق

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(اولین روز است که بی گهواره می گردی علی) *

8023
25

شعر حضرت علی اصغر(اولین روز است که بی گهواره می گردی  علی) اولین روز است که بی گهواره می گردی علی
یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی
آخرین باری که بستم بند این قنداق را
بر دلم افتاد که دیگر بر نمی گردی علی
بیشتر شرمنده می سازی پدر را گریه کن
بس کن این لبخند تو اشکم در آورد ی علی
زانویت را جمع کردی بس که پر دردی علی
باز کن از ساقه ی تیر انگشتان خود
نیست هم بازی تو بیپاره ام کردی علی
بی تعادل هستی ، ماتم چگونه با سرت
حجم تیر حرمله را تاب آوردی علی
می زنی لبخند پیدا می شود سر های تیر
عاقبت دندان شیری هم در آوردی علی

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(کربـلا آتش به جــــــان آسمانـــــها مـــــی زند) *

1587
4

شعر حضرت علی اصغر(کربـلا آتش به جــــــان آسمانـــــها مـــــی زند) کربـلا آتش به جــــــان آسمانـــــها مـــــی زند
کودک بی شیـــــــــــر را بر دست بابا می زند
شیرخــــــــــواره آمده میــــــــدانُ تیرُ حــــرمله
طعنه بر حرف حسین و مشکِ سقا می زند
گوش تا گوش گلـــو را با ســــه شعبه می درد
می کند شرمنده بـــابــــــــا را پسر را می زند
خونِ مظلومی اصغر مــــی رود بالا و عــــــرش
بر سر و صورت شبیه سینـــــــــه زنها می زند
گــــــــردنی باقی نمانــــــده ســــر نگهدار پدر
دست خود آرام جای گردنش جـــــــــا می زند
پشت خیمه قبر می سازد ولی دشمن سرش
عاقبت بر روی نی های تماشــــــــــــــــا می زند
با تماشای سر اصغـــــــــــــر به روی نی، رباب
ناله های العجل پ

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت رباب(س)(كاش اين قبر تو گم باشد و پيدا نشود) *

7452
7

شعر حضرت رباب(س)(كاش اين قبر تو گم باشد و پيدا نشود) كاش اين قبر تو گم باشد و پيدا نشود
اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود
از تو گهواره اي مانده ببرندش غارت
ولي اي كاش سر راس تو دعوا نشود
گفته بودم بنشيني به سر تيغ پسر
كه به سرنيزه سر كوچك تو جا نشود
شود آيا كه با ديدن تو بر ني ها
بيش از اين قامت خم گشته ي من تا نشود ؟
من هنوز از نگه حرمله ها مي ترسم
كاش ديگر كسي مشغول تماشا نشود
لب به گريه نكني باز اگر مي خواهي
بوسه ي چوب به لبهاي تو پيدا نشود
گر چه خاليست علي جاي تو در آغوشم
ولي بهتر كه زآغوشه ي زهرا نشود
غارت اينجا نه فقط درهم و دينار و زر است
كاش اين سوخته معجر زسرم وا نشود
شاعر:یاسر مسافر

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(در آن زمان كه كودك من شير خواره بود) *

1522

شعر حضرت علی اصغر(در آن زمان كه كودك من شير خواره بود) در آن زمان كه كودك من شير خواره بود
با هر بهانه اي دل من از شما سرود
هي قصه گفتمش كه – لالا علي علي
در وقت خواب قصه بجز كربلا نبود
آه اي پسر بدان عطش بود و تشنگی
قحطی آب .... بارش باران شبیه رود
***
در ذهن كودكم سوال تا هميشه ماند
آيا كه تير قدً علي بود يا نبود ؟!
خوابش گرفت كودك و من گريه ام گرفت
اشكي كه خواب ز دو چشمان من ربود
ديگر زپا فتاد امانش بريده است
شاعر كه ازبزرگيتان داشت مي سرود
شاعر:یاسر مسافر

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد