اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر شهادت حضرت ابوالفضل(ع) (ای دلبر زبانزد آئینه‌های نور) *

3548
4

شعر شهادت حضرت ابوالفضل(ع) (ای دلبر زبانزد آئینه‌های نور) ای دلبر زبانزد آئینه‌های نور

هر لحظه‌ روشنی بدرخشی به پای نور

هفت آسمان شكوه تو را جلوه می‌دهد

ای نور باشكوه تویی ماجرای نور

از هالة وجود تو ماه آفریده‌اند

از روشنای هر سخن تو دعای نور

ای آشنای سبز ولایت به شوق تو

باید زمین ترانه بخواند برای نور

پشت سری و سایة نور برادری

آری چه دیدنی است زمین با دو آیه نور

ای حضرت زلال وجودت مطهر است

تو چشمه‌ای زلالیت از حوض كوثر است

ای چشمة محبت عالم وجود تو

باران كرامتی است به امواج جود تو

دنیا بهشتی است ز شرح معطرت

هر جا كه بو كنیم رسد بوی عود تو

دریا نمایشی است ز اوج فضائلت

پیچیده موج موج در عالم سرود تو

سقا اگر نیامده بودی صفا نبود

دریا

  • پنج شنبه
  • 2
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:33
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مناجات شهادت حضرت ابوالفضل(ع) (شاه قامت قیامتی داریم) *

3038
6

مناجات شهادت حضرت ابوالفضل(ع) (شاه قامت قیامتی داریم) شاه قامت قیامتی داریم

دلبر با ابهتی داریم

کاسه لیس جناب عباسیم

وه چه رزق و لیاقتی داریم

نسل در نسلمان ابالفضلی است

درِ این خانه قدمتی داریم

قسمت کار ما گره نشود

یاور با محبتی داریم

ورد لب هایمان ابالفضل است

هر زمانی که حاجتی داریم

آرزوی بهشت را نکنیم

زیر این خیمه جنتی داریم

وسط روضه های تاسوعا

آرزوی شهادتی داریم

تا که دست بریده یاور ماست

انتظار قیامتی داریم

خاک سرداب علقمه نشدیم

ز خدا ما شکایتی داریم

شاعر:محمد حسین رحیمیان
منبع:سایت حسینیه

  • پنج شنبه
  • 2
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:39
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
 جابر عابدی

اشعار واحد برای حضرت عباس(ع) -( پشت و پناه خیمه هامی - قوت و بازو و صدامی ) * جابر عابدی

187

اشعار واحد برای حضرت عباس(ع)  -( پشت و پناه خیمه هامی - قوت و بازو و صدامی ) پشت و پناه خیمه هامی - قوت و بازو و صدامی

تنهائیام و تو امیدی - غریب ترینم و دوامی

نور چشام، ساقی حرم، ای دلاورم

نیستی و هوامه غربت و درد

فدا سرت، غصمه زیاد، هر چی پیش بیاد

آب نمیخوان اهل خیمه برگرد

پاشوتابرگردیم به خیمه عباس - بعدتوزینبم اسیروتنهاس

اباالفضلم اباالفضلم

دارم میبینم این بلاتو - تموم تیکه تیکههاتو

دستات دوتا افتاده عباس - چه جوری جون ندم برا تو

تیره تو چشماته زخم من، آهه سهم من

حرمله الهی خیر نبینه

روخاکا افتاده مشک تو، خونه اشک تو

نالههام دیگه هل من معینه

پاشوتابرگردیم به خیمه عباس - بعدتوزینبم اسیروتنهاس

اباالفضلم اباالفضلم

کمرم و شکسته داغت - پُره گلای زخم باغت

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:53
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

ممنون توأم غم تو روزی من است *

1361

ممنون توأم غم تو روزی من است ممنون توأم غم تو روزی من است
برپایی ماتم تو روزی من است
با دست قلم شده برایم بنویس
هر سال محرم تو روزی من است
شاعر:جواد حیدری

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

من آب را وقتی فراهم کرده بودم *

1213
1

من آب را وقتی فراهم کرده بودم من آب را وقتی فراهم کرده بودم
دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم
قبل از زمانی که بریزد آبرویم
نذرش همه دار و ندارم کرده بودم
آقا اگر در دست هایم بود شمشیر
من شرّشان را از سرت کم کرده بودم
دست مرا بستی تو با حرفت وگرنه...
حیوان صفت ها را من آدم کرده بودم
فرصت اگر من داشتم با رخصت از تو
دنیای آنها را جهنم کرده بودم
چیز عجیبی نیست چشمم را دریدند
این صحنه را قبلاً مجسم کرده بودم
با ضربۀ گرزی سرم پاشید از هم
وقتی برای مشک سر خم کرده بودم
تیری سه شعبه زحمت من را هدر داد
با اینکه مشکی پُر فراهم کرده بودم
شاعر:محسن مهدوی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

روی این پشت شکسته کوهی از غم ریخته *

3151
3

روی این پشت شکسته کوهی از غم ریخته روی این پشت شکسته کوهی از غم ریخته
بر سرم بی تو برادر خاک عالم ریخته
زود پیدا کردمت٬ این قدرها هم سخت نیست
پیکرت را دیده ام٬ در راه کم کم ریخته
رد سرخی که به دنبالم کنارت آمده
خون دست توست٬ از ما بین دستم ریخته
زخم هایت٬ ابروانت٬ بند بندت وا شدند
بر سرت انگار صدها ابن ملجم ریخته
از عمودی که سرت خوردست سنگین تر نبود؟
چهره زیبای تو بدجور درهم ریخته
شاعر:حسن لطفی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای *

1463

بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای
خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای
تسخیر کرده جذبۀ چشم تو ماه را
بی خود که نیست تو قمر این عشیره ای
عصمت دخیل تار عبای تو از ازل
جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای
قدر تو را کسی نشناسد در این مقام
وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای
ما را بس است وقت عبور از پل صراط
از تار و پود بیرق تو دستگیره ای
چشم امید عالم و آدم به دست توست
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست
فردوس دل همیشه اسیر خیال توست
حتی نگاه آینه محو جمال توست
تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی
این آب نیست زمزمه های زلال توست
ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر
تنها بیان مختصری از کمال توست
در محضر امام تو تسلیم محضی و
وا

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

به از این باش با بدان، انگار *

2187
-1

به از این باش با بدان، انگار به از این باش با بدان، انگار
باب حاجاتِ بهتر از مایی
حرفِ من از حسادت است آقا
بیشتر مال ارمنی هایی
آبرودار آسمان هایی
مهربانِ عشیره یِ احساس
در شکوهِ مقامت آوردند
رحم الله عَمّیَ العباس
عشق مدیون جان فشانی هات
معرفت از ازل گرفتارت
شیر اُمّ البنین حلالت باد
تا قیامت ادب بدهکارت
آب شرمنده ات شده عباس
تشنگی مُرد از خجالت تو
مَرد و مرادنگی برای ابد
رفت زیر بلیط غیرت تو
پدر مشک های دلواپس
ساقیِ بی شراب و پیمانه
دختری منتظر نشسته بیا
حُرمتِ قول های مردانه
شاعر:وحید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

یک مشک، یک غیرت که از آن روبرو آمد *

1768
1

یک مشک، یک غیرت که از آن روبرو آمد یک مشک، یک غیرت که از آن روبرو آمد
طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد
باید به استقبال آب و آبرویش رفت
وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد
ای بچه ها اول عمو تشنه است، پس باید-
اول بنوشد آب، وقتی که سبو آمد
شش ماهه را دور سرش باید بگردانیم
وقتی که بر رخسار اصغر رنگ و رو آمد
دیگر عمو را بعد از این سقا نمی خوانیم
دیدید خواندیم و چه اشکی از عمو آمد
نذر عمو این گوشوارها، النگوها
باید به دستش داد، وقتی دست او آمد
حالا زمین کربلا چشمان تر دارد
حالا پس از این خیمه های دربه در دارد
دستان او را از سر زینب بُریدند
حالا بگو که خیمه آیا بال و پر دارد؟
عباس را از علقمه آقا نیاورده
آوردنش تا خیمه گویا دردسر دارد
حتی ز

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

بر لب آبم و از داغ لبت می میرم *

2288
1

بر لب آبم و از داغ لبت می میرم بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
هر دم از غصه ی جان سوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
گاه سردار علمدارم و گاهی سقا
گه به پاس حرمت گشت زنان، چون شیرم
بوته ی عشق تو کرده است مرا چون زرِ ناب
دیگر این آتش غم ها ندهد تغییرم
گر مرا شور و جوانی و بهار عمر است
از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم
غیرتم گاه نهیبم زند از جا بر خیز
لیک فرمان مطاع تو شود پا گیرم
تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم
آیت قهر بیان شد، ز لب شمشیرم
سایه ی پرچم تو کرد سرافراز مرا
عشق تو کرد عطا دولت عالم گیرم
کربلا کعبه ی عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله ی عشاق دو تا تقصیرم
شاعر:حبیب الله چ

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

نه آب آمده نه آبرو گذاشته اند *

1145

نه آب آمده نه آبرو گذاشته اند نه آب آمده نه آبرو گذاشته اند
حدود دین خدا را فرو گذاشته اند
نماز خون خدا با تیمم و این قوم
چقدر مشک برای وضو گذاشته اند
عمو از این همه مشکی که آمده خیمه
از اصغر است همان را که رو گذاشته اند
هنوز شانه به دست است دختری در پشت
مردّد است برای تو مو گذاشته اند؟
چه قدر تیر که از جنگ با علی اکبر
ذخیره کرده برای عمو گذاشته اند
چگونه داد زدی که برادرم دریاب
مگر برای تو اصلاً گلو گذاشته اند؟
شاعر:مهدی رحیمی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر *

1350
1

وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر
جز کوچه ی چشم تو راهی نیست دیگر
جز تو به حاجت ها الهی نیست دیگر
این جذبه ها خواهی نخواهی نیست دیگر
تو شمعی و گرمای تو پروانه پرور
مشکت به دوشت بود و اشکم را گرفتی
ماهی و از خورشید هم غم را گرفتی
بی شک ید اللهی که پرچم را گرفتی
دادی دو دستت را دو عالم را گرفتی
تو ناشناسی مثل شب تا روز محشر
آمد سکینه از عمویش خواهشی داشت
اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت
ای مرد طوفانی نگاهت بارشی داشت
کم کم که موج سینه ات آرامشی داشت
در فکر دریا رفتی و لب های اصغر
گفتی به آقایت که خون است آخر کار
لیلای من فصل جنون است آخر کار
انا الیه راجعون است آخر کار
حالا که می دانم که چون است آخر کا

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

صدایی آمد از دریا كه مردی بر زمین افتاد *

1284

صدایی آمد از دریا كه مردی بر زمین افتاد صدایی آمد از دریا كه مردی بر زمین افتاد
و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد
زدند آن قدر سویش تیرهای بی هوا اما
نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد
چنان بر آن چناری که جهان در سایه سارش بود
تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد
به جای دست تیری که به چشمش بود شد حائل
زمانی که به روی خاک ها از صدر زین افتاد
فلک وقتی رکاب خالی اش را دید زد فریاد
که از انگشتریِ آسمان هایم نگین افتاد
شاعر:موسی علیمرادی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو *

2094
3

ای قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو ای قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو
ای قد خمیده، ای قَدِ طوبا بلند شو
بعد از تو نیست قوت قلبی به خواهرم
بعدِ تو می شوم تك و تنها بلند شو
از خیمه گاه تا به كنار تو آمدم
ناله زدم مُدام كه سقا بلند شو
دور و برم ببین همه در حالِ شادی اند
پایان بده به خنده و هورا بلند شو
بنگر كه دشمنان همه نزدیكتر شدند
آرامش دلِ همه زن ها بلند شو
راضی نشو كه گریه كنم اینهمه در این-
-دشتی كه هست غرق تماشا بلند شو
یك دشت چشمشان به من و اهل خیمه ها
تا كه نرفته خیمه به یغما بلند شو
دستِ تو روی خاك ولی دستِ دخترم
از ترس رفته است به بالا بلند شو
حالا كه مادرم به كنار تو آمده
حدِّاقل به خاطر زهرا بلند شو
شاعر:محمد بیات لو

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مزارت عشق را بی تاب كرده * حیدر توکلی

16945
83

مزارت عشق را بی تاب كرده مزارت عشق را بی تاب كرده
فلك را بنده ی سرداب كرده
گواهی می دهد این قبر كوچك
كه مَردی را خجالت آب كرده
شاعر:حیدر توکلی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست *

3695
3

اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
حسین، پیش تو انگار در کنار علی ست
کسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست
زلال علقمه، در حسرت تو می‌سوزد
کنار آبی و لب‌های تفته ‌ات، تر نیست
به زیر سایه ‌ی دست تو می‌نشست، حسین
چه سایه‌ ای و چه دستی! شگفت‌آور نیست؟
حدیث غیرتت آری شگفت‌آور بود
که گفته ‌است که دست تو، آب‌آور نیست؟
شکست، بعد تو پشت حسین فاطمه، آه!
حسین مانده و مقتل، علی اکبر نیست
حسین مانده و قنداقه‌ ی علی اصغر
حسین مانده و شش ماهه ‌ای که دیگر نیست
نمانده است به دست حسین از گل‌ها
گلی پس از تو، دریغا! گلی که پرپر نیست
هزار سال از آن ظهر داغ می‌گذرد
هنوز روضه‌ی جانبازیَت،

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست *

1455
3

وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست
دیگر بهانه داشت که دریا دلش شکست
در خیمه دیده بود عطش موج می زند
حس کرد تا کمی خنکا را دلش شکست
دریا برای بوسه ز لب هاش تشنه بود
یک لحظه، یک امید، نه، دریا دلش شکست
مشکش پر آب کرد و روان شد به خیمه ها
اما چه شد چه دید خدایا دلش شکست
از بس که کرده بود تمنا ز مشک، تا-
-تیری رسید، مشک هم آن جا دلش شکست
ناگه عمود آمد و بر فرق او نشست
سقا سرش شکسته و زهرا دلش شکست
چشم حسین بر ره و این صحنه را که دید
آیا قدش شکست خدایا دلش شکست
یک لحظه خوب زینب خود را نگاه کرد
با یاد روزهای مبادا دلش شکست
شاعر:مهدی چراغ زاده

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس (ع) -( گرفته است نگاهم به اشک دیده،وضو ) * لیلا سفیدیان

1764
0

شعر حضرت عباس (ع) -( گرفته است نگاهم به اشک دیده،وضو ) گرفته است نگاهم به اشک دیده،وضو
برای حرمت تفسیر عشق وتیغ وگلو

تو را به وسعت دریای عشق می بینم
سفیر حادثه ای،مملو از رضایت او

اگرچه رسم زمان است اینکه بد باشی
اگر که خوب شوی تیر می زند هر سو

هنوز تشنه ی گمگشه های ایمانیم
هنوز تشنه ی مهریم و خالی است سبو

خدا که خواست تو باب الحوائجم باشی
به قلب ظلم بزن پهلوان بی بازو

چه رمزو راز قشنگی از عشق می دانی
که در تلاطم خون خاک می شود خوشبو

برای پاکی روحم دعا بخوان آقا
بخوان که خوب بمانم در این زمان دورو

فدای لحن صدایت که مهربان گفتی:
همیشه اول هر عشق یا حسین بگو

دوباره نام حسین وصدای فریادی
صدای گریه ی طفلی که می کند گیسو

هنوز در دل صحرا رقیه م

  • دوشنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 11:56
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

وحه حضرت ابوالفضل(آقای من فقط تویی امیرم *

2178
3

وحه حضرت ابوالفضل(آقای من فقط تویی امیرم آقای من فقط تویی امیرم
من همیشه به پای تو اسیرم
آرزومه یه شب میون خوابم
عکس حرم با ششگوشه ببینم
اومدم مجلس آقا
تا بگم عشقم شما
کربلایی ده به مایی که ز خاری کمتریم
عاشقانه بی کرانه مست صاحب پرچمیم
نورعینی یا حسین یا حبیبی یا حسین
و سرم میره سر دار
حالاحالا آقا باهات دارم کار
هرچی باشه نوکر خونه زادم
قرارمون توی صحن علمدار
بس عجیب و جانفزا
چه صفایی کربلا
داره آقا صحن سقا حروله دور ضریح
ذکر مادر نام حیدر حروله دور ضریح
یا اباالفضل الدخیل یا اباالفضل الدخیل
پرچم روی گنبدت علامت
وصیتم تو راه تو شهادت
ترس ندارم از قبر و از عذابم
شفاعتم دست توا قیامت
پرچم رو گنبدت
رقص روی پرچمت
همش داره به ما میگه را

  • سه شنبه
  • 26
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 07:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(اصلاً تو آفریده شدی محض دلبری *

1451
2

شعر مدح حضرت عباس(اصلاً تو آفریده شدی محض دلبری اصلاً تو آفریده شدی محض دلبری
ای شاه كار دست خدا وه چه محشری
بالا بلند قد تو قامت قیامت و
شایسته شنیدن الله اكبری
تو یك طرف و هر چه سپاه است یك طرف
در یك كلام این كه ابالفضل حیدری
اوج غرور دشمنتان در غلاف شد
تا دست سوی قبضه شمشیر می بری
قصد نبرد با صف دشمن نداشتی
تا مثل آب خوردن از آنها سر آوری
ابرو گره نزن كه زمین لرزه می شود
در زیر پات، روی هم افتند لشگری
چشمت، خودش سپاه تنومند زینب است
روز سپاه كفر ز ترس شما شب است

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(دیدن صورت ماه تو چه دیدن دارد *

2895
3

شعر مدح حضرت عباس(دیدن صورت ماه تو چه دیدن دارد دیدن صورت ماه تو چه دیدن دارد
ناز تو حضرت عباس!کشیدن دارد
من فقط تشنه ی یک جرعه نگاهت هستم
ناز عباسی دلدار خریدن دارد
هر شب انگار به دل بال و پری می بخشی
که بسوی تو چنین شوق پریدن دارد
یوسف ام بنین!ماه شب چاردهم
وصف زیبایی ات انگشت بریدن دارد
عشق تو ریشه دوانده ست به اعماق دلم
قلب من با تو فقط حال تپیدن دارد
قسمتم نیست اگر یک سفر کرب و بلا
تو بگو:"نه" که همین نیز شنیدن دارد
مثل دیوانه ی عاشق که به معشوق رسد
کربلا بین دو گنبدچه دویدن دارد

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

شعر شهادت حضرت عباس(این چه ماهی ست که خون صورت او پوشیده ؟) * رضا رسول زاده

1241
2

شعر شهادت حضرت عباس(این چه ماهی ست که خون صورت او پوشیده ؟) این چه ماهی ست که خون صورت او پوشیده ؟

این چه نخلی ست به صحرای عطش خشکیده ؟

این چه سروی ست تبر خورده شکسته ساقه ش ؟

این چه یاسی ست که عطرش همه جا پیچیده ؟

به مقامش شهدا روز جزا غبطه خورند

این علمدار که بازویش علی بوسیده

درد این است که سردار به خاک افتاده

هر که از راه رسیده زده ، تن پاشیده

بیشتر تیر فرو رفته میان بدنش

هرچه از درد به خون روی زمین غلطیده

از کجای بدنش تیر برادر بکشد ؟

از سر و سینه کشد ؟ یا ز دهان و دیده ؟

شد شکسته کمرش ، وای حسین آمد و دید

پلک سقا به نوک تیر سه پر چسبیده

شاعر:رضا رسول زاده

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(بیا ای دست دست حق، برون کن تیرم از دیده) *

1391
1

شعر شهادت حضرت عباس(بیا ای دست دست حق، برون کن تیرم از دیده) بیا ای دست دست حق، برون کن تیرم از دیده
همان چشمی که چشم دشمن از بیمش نخوابیده
دو دستم شد یکی قاب و در او یک عکس کوچک بود
به من لبخند می زد غنچه با لب های خشکیده
به دور خیمه ای گشتم که در آن خیمه زینب بود
منم ماهی که شب دُور سر خورشید گردیده
جدا دست و دو تا فرق و تهی مشک و به چشمم تیر
ببین عاشق برای تو بساط عاشقی چیده
به هر سمتی که می غلتم فروتر می رود پیکان
شده عباس، یاسی که لباس از خار پوشیده
شاعر:علی انسانی

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

شعر شهادت حضرت عباس(مادرت آمده بالای سرم گریه کند) * رضا رسول زاده

2471

شعر شهادت حضرت عباس(مادرت آمده بالای سرم گریه کند) مادرت آمده بالای سرم گریه کند

به پذیرایی چشمان ترم گریه کند

مادرم ام بنین کرب و بلا نیست ولی

شکر حق مادر تو هست برم گریه کند

بین بابایم و من وجه شباهت دیده

که غریبانه بر این فرق سرم گریه کند

دست من تر شد اگر خواستم از حضرت حق

که شود هر دو قلم تا که حرم گریه کند

خواهرم را تو بگو تا که دو چشمش گیرد

گر ببندند سر نیزه سرم گریه کند

شاعر:رضا رسول زاده

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(گاه ابر و گاه باران می‏شوم) *

1283

شعر شهادت حضرت عباس(گاه ابر و گاه باران می‏شوم) گاه ابر و گاه باران می‏شوم
گاه از یک چشمه جوشان می‏شوم
گاه از یک کوه می‏آیم فرود
آبشار پرغرورم گاه رود
گاه قطره، گاه دریا می‏شوم
گاه در یک کاسه پیدا می‏شوم
روز و شب هر گوشه کاری می‏کنم
باغ‌ها را آبیاری می‏کنم
نیست چیزی برتر از من در جهان
زندگی از آب می‏گیرد نشان
گرچه آبم، روزی اما سوختم
قطره تا دریا سراپا سوختم
تشنه‏ای آمد لبش را تر کند
چاره لب‏تشنه‏ای دیگر کند
تشنه‏ای آمد که سیرابش کنم
مشک خالی داد تا آبش کنم
تشنه آن روز من عباس بود
پاسدار خیمه‏های یاس بود
خون عباس علمدار رشید
قطره قطره در درون من چکید
داغی آن خون دلم را سوخته
آتشی در جان من افروخته
چشم‌هایم خواب، موجم خفته باد
آبی آرامشم آشف

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ای تشنه عشق روی دلبند) * دکتر علی موسوی گرمارودی

4784
3

شعر شهادت حضرت عباس(ای تشنه عشق روی دلبند) ای تشنه عشق روی دلبند
برخیز و به عاشقان بپیوند
در جاری مهر شستشو کن
وانگاه ز خون خود وضو کن
رو جانب قبله ی وفا کن
با دل سفری به کربلا کن
بنگر ، به نگاه دیده ی پاک
خورشید ، به خون تپیده ، در خاک
افتاده وفا به خاک ، گلگون
قرآن به زمین فتاده ، در خون
عباس علی ، ابوفضایل
در خانه ی عشق کرده منزل
ای سرو بلند باغ ایمان
ی قمری شاخسار احسان
دستی که ز خویش وانهادی
جانی که به راه دوست ، دادی
آن ، شاخ درخت باوفایی ست
وین ، میوه ی باغ کبریایی ست
رفتی که به تشنگان دهی آب
خود گشتی از آب عشق ، سیراب
آبی ز فرات، تا لب آورد
آه از دل آتشین برآورد
آن آب ، ز کف غمین فرو ریخت
وز آب دو دیده با وی آمیخت
برخاست ز بار غم خمیده
جان بر لبش از عطش رسیده
ر اسب نشست و بود بیتاب
دل در گرو رساندن آب
ناگاه یکی دو روبه خرد
دیدند که شیر آب میبرد
آن آتش حق خمید بر آب
وز دغدغه و تلاش ، بیتاب
دستان خدا ، ز تن جدا شد
وان قامت حیدری دو تا شد
بگرفت بناگزیر چون جان
آن مشک ، ز دوش خود ، به دندان
وانگاه به روی مشک خم شد
وز قامت او دو نیزه ، کم شد
جان در بدنش نبود و میتاخت
با زخم هزار نیزه ، میساخت
از خون ، تن او به گل نشسته
صد خار بر آن ز تیر بسته
دلشاد که گر ز دست شد ، دست
آبیش برای کودکان هست
چون عمر گل ، این نشاط ، کوتاه
تیر آمد و مشک بر درید ، آه
این لحظه چه گویم او چها کرد
تنها نگهی به خیمه ها کرد
ای مرگ ! کنون مرا به بر گیر
از دست شدم ، کنون ز سر گیر
میگفت و بر آب و خون ، نگاهش
وز سینه ی تفته بر لب آهش
خونابه و آب ، بر می آمیخت
وز مشک و بدن ، به خاک میریخت
چون سوی زمین خمید آن ماه
عرش و ملکوت بود همراه
تنها نه فتاد "بو فضایل
شد کفه ی کاینات مایل
هم برج زمانه ، بی قمر شد
هم خصلت عشق ، بی پدر شد
حق ، ساقی خویش را فراخواند
بر کام زمانه تشنگی ماند
در حسرت آن کفی که برداشت
از آب و فرو فکند و بگذاشت ،
هر موج به یاد آن کف و چنگ
کوبد سر خویش را به هر سنگ
کف بر لب رود و در تکاپوست
هر آب رونده در پی اوست
چون مه ، شب چارده بر آید
دریا به گمان ، فراتر آید
ای بحر ! بهل خیال باطل
این ماه کجا و بوفضایل
گیرم دو سه گام برتر آیی
کو حد حریم کبریایی ؟
شاعر:سید علی موسوی گرما رودی

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(ای پر پرواز تو دستان تو) *

1177
-1

شعر مدح حضرت عباس(ای پر پرواز تو دستان تو) ای پر پرواز تو دستان تو
جان حسین جان علی جان تو
مشق جنون کرده به کرب‌و‌بلا
با دل دیوانۀ ما آشنا
ای قمر لشکر هفتاد و دو
تاج سر لشکر هفتاد و دو
زمزم جوشان ولایت تویی
ختم سخن جان ولایت تویی
" چار امامی که تو را دیده‌اند
دست عَلَم‌گیر تو بوسیده‌اند
ای ادب از بادۀ چشم تو مست
کرد خدا دست تو را فوق دست
مادر تو مادر کرب‌و‌بلاست
مادر تو همسر شیر خداست
روز نخستین که صدا زد بلا
کرد خدا سِرّ تو را برملا
گشت ز میلاد تو عالم عزیز
نام تو کرد عالم و آدم عزیز
دیدۀ بیدار علی در زمین
شیر خطرپوی ولی در کمین
شاه جهان ماه بنی‌هاشمی
قبلۀ آگاه بنی‌هاشمی
چشم تو را خواب نفهمیده بود
سِرّ تو را آب نفهمیده بود
تشنگی‌ات شی

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق) *

2419
0

شعر مدح حضرت عباس(قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق) قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبۀ او آرزو کنند
عباسِ نامدار که شاهان روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند
سقای آب بود و لب تشنه جان سپرد
می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند
بی دست ماند و داد خدا دست خود به او
آنانکه منکرند بگو روبرو کنند
گردست او نه دست خدائی است پس چرا
از شاه تا گدا همه رو سوی به او کنند
درگاه او چو قبله ی ارباب حاجت است
باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند
شاعر:جودی خراسانی

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 16:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(ای خداوند ادب، بنده ی عشق *

2222
-2

شعر مدح حضرت عباس(ای خداوند ادب، بنده ی عشق ای خداوند ادب، بنده ی عشق
کشته مهر و وفا، زنده عشق
ادب و عشق و وفا، مرهونت
همت و جود و سخا، مدیونت
شرف و غیرت و مهر و احساس
جاودانی زتو باشد- عباس ع
پیش سرو قدت، از خجلت خویش
سرو افراخته قد سر در پیش
نخل جودی تو و احسان، ثمرت
صد چو حاتم چو گدایان به درت
پسر شیر دل شیر خدای
شاه بیت غزل عشق و وفای
سرمه ی چشم ملک، خاک رهت
مشتری، مهر به چهر چو مهت
بسکه ماه رخ تو دل می برد
دل زدیوانه و عاقل می برد
عاشقان ریزه خور خوان تواند
جمله طفلان دبستان تواند
عقل- مبهوت وفاداری تست
عشق، حیران فداکاری تست
مشعل عشق، تو افروخته ای
شمع را سوختن آموخته ای
جز تو ای باخته سر در ره عشق
کیست؟ استاد به دانشگه عشق
گر چه

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر مدح حضرت ابوالفضل-(همین که نام بلندش کنار من پیچید) * علی اکبر لطیفیان

2397
0

شعر مدح حضرت ابوالفضل-(همین که نام بلندش کنار من پیچید) همین که نام بلندش کنار من پیچید
میان هر دو جهان اعتبار من پیچید
شهاب هر چه رها شد به جان خویش خرید
ز بس که ماه حرم در مدار من پیچید
قرار بود خرابش کند امان نامه
چه لحظه ها به خودش در کنار من پیچید
همین که رفت، نشستم به روی دست زدم
خدا به خیر کند! کار و بار من پیچید
دخیل طفل رباب مرا نشانه گرفت
همین که تیر به مشک نگار من پیچید
سرش که ریخت سر شانه اش، به دنبالش
صدای گریه ی بی اختیار من پیچید
سر عمود سرش را به هر طرف می برد
ز بس که رفت و به گیسوی یار من پیچید
گه فرود که برگشت، علتش این بود
رکاب اسب به پای سوار من پیچید
کنار علقمه وقتی روی زمین افتاد
صداش بیشتر از انتظار من پیچید
شکستنش کمرم را شک

  • چهارشنبه
  • 25
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 09:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد