اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر سینه زنی و شور شهادت حضرت ابوالفضل عباس( چرا ای غرق خون از خاک صحرا بر نمی خیزی) *

10172
9

شعر سینه زنی و شور شهادت حضرت ابوالفضل عباس(  چرا ای غرق خون از خاک صحرا بر نمی خیزی) چرا ای غرق خون از خاک صحرا بر نمی خیزی
حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمی خیزی
نمــــــاز ظــــــــــهر را با هم ادا کردیم در مَقتل
بُود وقت نماز عصر تو از جا بر نمی خیزی
خیام کودکان خـــــــــالی از آب است و پر افغان
را سقای من از پیش دریا بر نمی خیزی
عدو از چار سو آهنـــــــــــــگ یَغمای حرم دارد
چرا آخر برای دفع اعدا بر نمی خیزی
منــــــــــــم تنها و تن های عزیزانم بخون غلطان
چرا بر یاری فرزند زهرا بر نمی خیزی
شکست از مــــرگ تو پُشتم برادر مرگ تو کُشتم
که می دانم دگر از خاک صحرا بر نمی خیزی
دستم تکیه کن بــــــــــــــرخیز با من در برِ زهرا
چو می بینم زبی دسیت کز جا بر نمی خیزی

  • سه شنبه
  • 22
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر سینه زنی و شور شهادت حضرت ابوالفضل عباس( جمال حق ز ســــــر تا پاست عباس) *

1195
1

شعر سینه زنی و شور شهادت حضرت ابوالفضل عباس(  جمال حق ز ســــــر تا پاست عباس) جمال حق ز ســــــر تا پاست عباس
به یکتــــــایی قَسم یکتاست عباس
شب عُشــــــــــاق را تا صبح محشر
چــــــــراغ روشن دلهاست عباس
اگــــــــــــــر چه زاده ام البنین است
ولیـــکن مادرش زهراست عباس
عَلم در دسـت و مشک آب بر دوش
که هم سردار و هم سقاست عباس
بنـــــــــــازم غیت و عشق و وفا را
که عطشان بر لب دریاست عباس
هنوز از تشنه کامان شرمگین است
از آن در عـــــلقمه تنهاست عباس
نـــــــــــــه در دنیا بُوَد بابا الحوائج
شفیع خلـــــــق در عقباست عباس
چه بـاک از شعله های خشم دوزخ
که در محشر پنـــــاه ماست عباس
سراسر صحنـــــــه های کربلا را
به هر سو بنگری پـــیداست عباس
شفیعان چون به مـحشر روی آرن

  • سه شنبه
  • 22
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 06:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی و شور شهادتحضرت ابوالفضل عباس( دل صفــــــــــــــــا گرفته امشب ز گل یاس علی) *

3315
9

شعر سینه زنی و شور شهادتحضرت ابوالفضل عباس(   دل صفــــــــــــــــا گرفته امشب ز گل یاس علی) دل صفــــــــــــــــا گرفته امشب ز گل یاس علی
من مــــــی خواهم امشب بشَم گدای عباس علی
بــــــــــــــــــــــرای کرببلا دلهای ما می زنه
در خـــــــــــــــــــانۀ اباالفضل علی در می زنه
قـــــــــــــــــــــربون فــــــــــــرق دو تایت شوم
فـــــــــــــــدای دســـــت جــــــــــدایت شوم
شنیـــــــــدم تو علقمه، با صورت افتاد رو زمین
فــــــــــــــــاطمه گفت پسرم بر پر پسر ام البنین
یـــــــــــــا حسین زهــــــرا شــــده جلوه گر
یــــــــــــا حسین حــــالا مـــــی گــــم برادر
بچه ها تو خیمه ها می گن که ما آب نمی خواهیم
بـــــابا جان قربون تو که ما فقط عمو می خواهیم
قـــــــــــــربون ف

  • سه شنبه
  • 22
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 06:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی و شور شهادت حضرت ابوالفاضل عباس( ای پسرم تاج سرم لب بگشا یا علی ) *

1541

شعر سینه زنی و شور شهادت حضرت ابوالفاضل عباس(  ای پسرم تاج سرم لب بگشا یا علی      ) ای پسرم تاج سرم لب بگشا یا علی
بر پدر خون جگرت رحم نما یا علی
یا علی اکبر
بردی تو جان از تن من اکبرم
آمده تا جان ندهم خوا هرم
یا علی اکبر
برسر تو در بر تو از نفس افتاد ه ام
هر که مر ا دید چنین گفت که جان داد ه ام
با زانو یم در بر تو آمدم
بر سر زخمی تو بو سه زدم
یا علی اکبر
پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم

  • سه شنبه
  • 22
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 06:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی و شور شهادت حضرت ابوالفضل عباس( در غربت این سرزمین افتاده پرپر بر زمین یاس جوانمرگ من) *

3500
0

شعر سینه زنی و شور شهادت حضرت ابوالفضل عباس(  در غربت این سرزمین افتاده پرپر بر زمین یاس جوانمرگ من) در غربت این سرزمین افتاده پرپر بر زمین یاس جوانمرگ من
دریای خون گشته دلم اتش گرفته حاصلم جانی نمانده به تن
صورت بذارم بر گل رخساره ی پر خون او
اشک روانش ده به روی پیکر گلگون او
خاک زمین شد آشنای گریه ام
پیچیده در صحرا صدای گریه ام
اکبر من وای وای
خون می چکد از تیرها از نیزه ها شمشیرها خون گل پرپرم
دارم کنار جسم او روی لبانم اسم او ای وای علی اکبرم
آخر چگونه این تن صد پاره را با خود برم
آه ای جوانان بنی هاشم بیایید از حرم
ای وای من ای وای من ای وای من
شد آیه آیه سوره ی طاهای من
اکبر من وای وای

  • سه شنبه
  • 22
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 06:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی و شورشهادت حضرت ابوالفضل عباس( دلاور خیمه های من مؤذن کربلای من علی جان) *

2618
1

شعر سینه زنی و شورشهادت حضرت ابوالفضل عباس(   دلاور خیمه های من مؤذن کربلای من علی جان) دلاور خیمه های من مؤذن کربلای من علی جان
به شام غریبی طلوع احساسی
برای پیمبر تو اشبه الناسی
سروش الله و اکبری
ز دشمنان زهره می بری
آیینه ی حیدری علی اکبرم
بستی تو بال و پر مرا
سوزانده ای پیکرمرا علی جان
کنار تو بابا شدم تماشایی
که شاید به رویم دو دیده بگشایی
ای کوکب آسمان من
پیرم مکن ای جوان من
آمد به لب جان من علی اکبرم
ز داغ تو غرق آتشم
ز پهلویت نیزه می کشم
عدو خنده کرده به گریه هایم
ببین دست عمه شده عصای من
میمیرم آخر ز ماتمت
به دیده دارم اشک غمت
فدای عمر کمت علی اکبرم

  • سه شنبه
  • 22
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 07:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی و شورشهادت حضرت ابوالفضل عباس( بیا برو ای پسرم دست خدا به همراهت) *

2434
6

شعر سینه زنی و شورشهادت حضرت ابوالفضل عباس(   بیا برو ای پسرم دست خدا به همراهت) بیا برو ای پسرم دست خدا به همراهت
اما کمی آهسته تر تا که کنم خوب نگاهت
نمک تو هیچ کسی تو دنیا نداره
بدون تو دنیا دیگه معنا نداره
می لرزه کرب و بلا به زیر قدمهات
با رفتن تو دیگه جون بابا نداره
علی جان4
زیر بازوهام رو باید دیگه اباالفضل بگیره
آخه با دیدن تنت به خیمه ها پام نمیره
با دیدن تو ز جون سیر می شم علی جان
کنار جسمت زمین گیر می شم علی جان
جوون رعنای بابا پیش تن تو
همه می بینن که من پیر می شم علی جان
توی دلم می گم بازم ایشالله برگردی حرم
بهونه تشنگیت باشه تو رو ببوسم پسرم
علی جان (4

  • سه شنبه
  • 22
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 07:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت حضرت عباس (ع) -( این آب ها که ریخت، فدای سرت که ریخت ) * علی اکبر لطیفیان

3032
8

شعر شهادت حضرت عباس (ع) -( این آب ها که ریخت، فدای سرت که ریخت ) این آب ها که ریخت، فدای سرت که ریخت
اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت
گفته خدا دو بال برایت بیاورند
در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت
اثبات شد به من که تو سقای عالمی
بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت
طفلان از این که مشک به دست تو داده اند
شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت
گفتم خدا به خیر کند قامت تو را
این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت
وقت نزول این بدن نا مرتّبت
مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت
معلوم شد عمود شتابش زیاد بود
بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت
اما هنوز دست تو را بوسه می زنم
این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • یکشنبه
  • 12
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 09:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر تاسوعای حضرت عباس(آرامش چشم مست، دیدن دارد) *

1282

شعر تاسوعای حضرت عباس(آرامش چشم مست، دیدن دارد) آرامش چشم مست، دیدن دارد
این چهره ی هر که هست، دیدن دارد
آن روز به جای لافتی حق می گفت:
عباس (ع) علم به دست دیدن دارد
*******
از حیرت مشک خشک، تر چشمانم
در اوج بلا فاطمه را می خوانم
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا.
ناگاه صدا رسید: جانم جانم

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(زانو شکست و سینه زنان گفت علقمه) *

958

شعر حضرت عباس(ع)(زانو شکست و سینه زنان گفت علقمه) زانو شکست و سینه زنان گفت علقمه
چشم از خروش با هیجان گفت علقمه؛
این حالت همیشگی روضه ی من است:
مردی نشست و گریه کنان گفت علقمه
ناگاه تا که دید صدایی نمی رسد
مکثی نمود و دل نگران گفت علقمه.
دیروز دختری- به گمانم سه ساله بود-
با گریه گفت مرثیه خوان گفت علقمه
ای کربلا چه دسته گلی داده ای به آب
خورشید با تمام توان گفت علقمه
« از هرچه می رود سخن دوست خوش ترست»
این جمعه هم امام زمان گفت علقمه

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(کاروانی کهکشانی غرق نور) *

1205

شعر حضرت عباس(کاروانی کهکشانی غرق نور) کاروانی کهکشانی غرق نور
در بیابان سمت باران میرود
ابرهای تیره را پس میزند
با چراغ عشق و ایمان میرود
میرود تا عشق را معنا کند
دشت را با خون خود دریا کند
عزم حج کردست تا در کربلا
قبله ی شش گوشه ای برپا کند
نور میبخشد علی بر آسمان
با نگاهش دُبّ اکبر روشن ست
کهکشان راه شیری آمده
آسمان با نور اصغر روشن ست
در فرات افتاده عکس ماه عشق
آسمان علقمه مهتابی ست
آب را با عکس خون پیوند زد
چون که رنگ عاشقی سرخابی ست
در دلش خورشید میسوزد ولی
خاک اینجا بوی باران میدهد
قطره قطره آب میشد آفتاب
قطره قطره بوی قرآن میدهد
تکه تکه کهکشان آیینه شد
تکّه هایش انعکاس نور داشت
کربلا پایان راه او نبود
پس قدم در راه تازه میگ

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(عباس لب رود و لبش تشنه ترین است) *

1281

شعر حضرت عباس(عباس لب رود و لبش تشنه ترین است) عباس لب رود و لبش تشنه ترین است
این مرد به انگشتر خورشید نگین است
او کاشف اندوه حسین است! اباالفضل
به به! چه وقاری! عجب این مرد متین است
او سرو بلندی ست که در محضر ارباب
چشمان درشتش به ادب سوی زمین است
یا حضرت عباس... ! مراد همه دلهاست
آن خال که در صورتتان گوشه نشین است
هی دست بیفشان و سر انداز و پر از خون
لبخند بزن! شیوه ی عشاق همین است
تو می روی و مشک تو بر دوش، علمدار!
ای سرو قد ...ای ماه قبا پوش...علمدار
تو آن قمری آنکه غلام ات شده هستی
مسحور تو و سحر کلام ات شده هستی
محکم تری از کوه ... شکستت نتوان داد
تسلیم بلندای قیام ات شده هستی
قحطی وفا آمده و عشق! اباالفضل...
لب تشنه ی یک جرعه مرام ا

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وصف حضرت عباس(عبٌاس ، یعنی چون قمر ، در ساحت کربِ بلا) *

1075

شعر وصف حضرت عباس(عبٌاس ، یعنی چون قمر ، در ساحت کربِ بلا) عبٌاس ، یعنی چون قمر ، در ساحت کربِ بلا
عبٌاس ، یعنی بِخردی ، مجذوب در عینِ وِلاء
سقٌاء ، علمدار و مَطَر، پاک از نژاد و از گهر
ایثار چون صدهانفر ، اسطوره در دشت بلا
عبٌاس ، یعنی عاشقی ، دلدادگی ، مهر و وفا
عبٌاس ، یعنی معتضد در صحنه ی «حول ولا..»
باب الحوائج ، بوالفضل، با مشک خود در مُحتمَل
بوی نسیم وی گهر ، خاک قدم هایش طلا
عبٌاس یعنی مشتعل ، در شور و شهدِ وصلِ وی
شیعه شده مدیونِ او ، خلقی به عشقش مبتلا
فریادِ حقٌ وی : صلا! ، عشقش دهد ما را جلا
راه گریزی نیست چون ، از پیروی از این علاء
در یک کلام : اسطوره یِ خدمت به این خلقِ خدا
درس است ، درس کربلا ، درس است درس کربلا.

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر نذر حضرت عباس(ع)(نوشتم ردیفی که آخر نیفتد) *

1310

شعر نذر حضرت عباس(ع)(نوشتم ردیفی که آخر نیفتد) نوشتم ردیفی که آخر نیفتد
که با این بهانه دلاور نیفتد
اگر واژه ی سنگ هم باشد آن را
به نوعی بگویم کبوتر نیفتد
که این ماجرا را از اول؟ از آخر؟
چگونه بگویم برادر نیفتد؟
دو دستش برید و از اسبش زمین خورد
چگونه بگویم که با سر نیفتد؟
چرا این ردیف آخرش این چنین شد؟
چرا سرنوشت غزل بر "نیفتد"
نگاه زنی از بلندی به گودال
الهی که چشمش به خنجر نیفتد
نبینم که اینگونه افتاده باشی
تو برخیز... تا اینکه دختر نیفتد
از اسبش زمین خورد و با خود دعا کرد
که چشمش به چشمان مادر نیفتد
گذشتم از این شعر و تکرار آن... چون
فقط خواستم او مکرر نیفتد.
َشاعر:سید علی رضایی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(آنکه دارد احترام یاس را) *

1191
1

شعر حضرت عباس(ع)(آنکه دارد احترام یاس را) آنکه دارد احترام یاس را
می شناسد حرمت « عباس » را
در طریق عاشقی دلداده است
دست بیعت با برادر داده است
چشم عالم واله و شیدای او
می درخشد ماه از سیمای او
او علمدار سپاه کربلاست
معنی و مفهوم و مصداق وفاست
درشجاعت او یلی نام آور است
از شراب وصل جانان ، مست مست
همچو کوهی سرافراز و استوار
آشنا با رمز و راز کارزار
دشمن از نامش هراسان می شود
شیرمرد رزم و میدان می شود
لرزه افکنده طنین گام او
درمیان دشمنان ، پیغام او:
« گر شود با خون من ، دین استوار
بر من ای باران خنجرها ، ببار
گر شود دستم جدا از پیکرم
برندارم دست من از دلبرم»
چشم دل بگشا ، که بینی عزم او
می شکافد قلب شب را رزم او
از شجاعت پرچمی افراشته

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ماه هاشم دشت را مهتاب مي كرد) *

1150

شعر حضرت عباس(ماه هاشم دشت را مهتاب مي كرد) ماه هاشم دشت را مهتاب مي كرد
مشك را با اشك چشمش آب مي كرد
مثل دريا دستهايي با سخاوت
خيمه ها را با تنش سيراب مي كرد
كودكان را ظهر عاشورا چه زيبا
روي دستان بريده خواب مي كرد
نحر ميدان باز مي راند عطش را
مثل اينكه حمله بر مرداب مي كرد
موج بر مي دارد از رويش فرات
چون كه عكسش آب را بي تاب مي كرد
شاعر:مجتبی اصغری فرزقی-مشهد

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعری از زبان امام حسین(ع) در سوگ حضرت ابالفضل(ع)( پشتم شکست و با قد خم راه می‌روم) *

5318
3

شعری از زبان امام حسین(ع) در سوگ حضرت ابالفضل(ع)(    پشتم شکست و با قد خم راه می‌روم) پشتم شکست و با قد خم راه می‌روم
از این به بعد در دل غم راه می‌روم
راهم جداست از همه در راه‌ماندگان
من با شکوه زلزله هم راه می‌روم
پایان رودهای خداوند کربلاست
رودم که با دو دیده‌ی نم راه می‌روم
در متن شهرهای جهان جار می‌زنند
با کوله‌بار داغ و الم راه می‌روم
تقصیر دست‌های به شمشیر رفته نیست
تقصیر تیرهاست که کم راه می‌روم
طعم شراب علقمه از جنس زمزم است
با کوثر کریم کرم راه می‌روم
زائر نحیف و تشنه و خسته نمی‌شود
سقایم و کنار علَم راه می‌روم
آن قهرمان به عشق خدا بوسه زد به خاک
یعنی همیشه گرد حرم راه می‌روم
دارد هنوز پشت زمان تیر می‌کشد
دارم هنوز بی‌کمرم راه می‌روم

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اهل عالم هنر ار خصلت عباس من است) *

3826
8

شعر حضرت عباس(اهل عالم هنر ار خصلت عباس من است) اهل عالم هنر ار خصلت عباس من است
عشق در سایه شخصیت عباس من است
منم آن یار امین حامی دین ام بنین
هرچه دارم همه از دولت عباس من است
همسرم شیر خدا و پسرانم همه شیر
شیر مردان وله از صولت عباس من است
در شب چاردهم ، ماه که پرنورتر است
عکسی از نیم رخ صورت عباس من است
هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر
هنر آن است که در طینت عباس من است
تشنه لب داخل دریا شد و عطشان برگشت
این همان قطره ای از همت عباس من است
غیرت الله علی بی بدل است ، اما گفت
بدل غیرت من غیرت عباس من است
نه فقط یثرب و شامات و نه ایران و عراق
کرده کاری همه جا صخبت عباس من است
هر کسی را نتوان باب الحوائج گفتن
به حقیقت قسم این شهرت عباس م

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وصف حضرت عباس(عباس یعنی نینوا و کربلا) *

989

شعر وصف حضرت عباس(عباس یعنی نینوا و کربلا) عباس یعنی نینوا و کربلا
عباس یعنی خلقت اهل ولا
عباس یعنی چلچراغ اهل دل
اهل دل باشد ز جود او خجل
عباس یعنی بخشش و لطف و کرم
هر شیعه باشد خادمش در آن حرم
عباس یعنی یاور یاران عشق
ر‌‌أس او شمع شبستان دمشق
عباس یعنی نگاهی مهربان
او عاشقش را می کند شاه جهان

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وصف حضرت عباس(ناگهان لشگری ازتیر گرفتارش کرد) *

1019

شعر وصف حضرت عباس(ناگهان لشگری ازتیر گرفتارش کرد) ناگهان لشگری ازتیر گرفتارش کرد
به زمین خوردن درعلقمه وادارش کرد
اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد
تن بی دست خجالت زده از یارش کرد
دستش افتادونیفتاد علم از دستش
رحم الله به شیری که علمدارش کرد
ترگ خشگ لبش رو نمی انداخت به آب
غم چندین لب تاول زده ناچارش کرد
آبرو درخطرومشک به دندانش بود
تیر نامرد به یک طفل بدهکارش کرد
گرچه خم شدکمرکوه ولی فایده داشت
سجده برهمت دریایی ایثارش کرد
سردرهم شده اش راسرنیزه بستند
زخمش انگشت نمای سربازارش کرد

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وصف حضرت عباس-(دست برداشتن از شعر برایم سخت است) * امیر علی شریفی

1481

شعر وصف حضرت عباس-(دست برداشتن از شعر برایم سخت است) دست برداشتن از شعر برایم سخت است
چند وقتیست که از شعر جدایم، سخت است
حال، این طبع جوانمرگ رسیده بحیات
رود این بحر رسیده ست بدریای فرات
واژه هایم همه در حال حساب غم تو
بیتهایم همگی خانهخراب غم تو
همۀ قافیه هایم بتو می اندیشند
تک تک ثانیه ها هم بتو می اندیشند
بین اوراق لهوفت نفسی مهموم است
اشک هم از غم این روضه بخون محکوم است
شاه شمشادقدان! خسرو خونین کفنان!
که نداده ست نگاهت به اماننامه امان
آه از آن نسبت دوری که در این نزدیکیست
عمق این روشنی صلح فقط تاریکیست
آن امان نامه نمیخواست برادر باشی
و نمیخواست کنون زائر مادر باشی
آن امان نامه نمیخواست تو سقا باشی
وعدۀ آب دهی راهی دریا باشی
تو ولی مشک ب

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(جانم فدای مرثیۀ دل کباب کن) *

1094
-1

شعر حضرت عباس(جانم فدای مرثیۀ دل کباب کن) جانم فدای مرثیۀ دل کباب کن
یا دیدگان و گونه پُر از دُرّ ناب کن
قربان آن لبی که ز اخلاص دم زند
یا آن زبانِ مدحِ مَهِ بوتراب کن
عباس آن که از ادب خود، حسین را
دائم امام و سید و مولا خطاب کن
بین هوای نفس و هواداری حسین
فرمانبری و یاری او انتخاب کن
خود را به نزد شمس حسینی چو ذره، بین
کاخ دلش ز عشق حسینی خراب کن
در روز کارزار به یک جلوه اش ز خشم
دریای فوج لشکر دشمن سراب کن
با روی شرمسار و به چشمان اشکبار
در آب، نقش گریۀ طفل رباب کن
از غربت برادر و از تیر نابکار
یک دیده غرق خون و دگر غرق آب کن
از خون دیده و سر بشکسته از عمود
موی سر و محاسن خود را خضاب کن
در حشر دوستان گنهکار خویش را
با دستهای گشته ق

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(بــال و پــری زدیم که بامــت ردیف شد) *

1419

شعر حضرت عباس(ع)(بــال  و  پــری  زدیم  که  بامــت ردیف شد) بــال و پــری زدیم که بامــت ردیف شد
دانـــه بهـانــــه سفره ی دامت ردیـــف شد
مــا از خــجالت کـــرمت در نـیامـــدیـــم
پشـــت در امــدیم کــرامت ردیـــف شد
تــــآثیر لقــمه ی پـــدر و شیر مـــادر است
هر جا که ثبــت نام غلا مــت ردیـــف شد
دست تو شانه شانه ات عرش رقیه است
مــــعراج رفـــتنش ز قیــــامت ردیــــف شد
ما را گـــــدای سال به سالت قــــبول کن
روزی خواص ســـفره ی عامت ردیـف شد

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها) *

1947
6

شعر حضرت عباس(ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها) ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفته ای از شرح و بیانها
تا عطر تو آمد غزلم بال در آورد
آزاد شد از قید زمانها و مکانها
میرفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشید نگاه تو به خونش جریانها
مست تو فقط خیمه ی بی آب نبوده است
از دست تو مستند همه مرثیه خوانها
مشک تو که افتاد دل فاطمه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمانها
این گوشه عمو آب شد ، آن گوشه سکینه
این بیت چه باید بکند در غم آنها
ای هر چه امان نامه ببینید و بسوزید
این دست رد اوست بر این گونه امانها
شاعر : محمد رضا سلیمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(عید امسال پر از بوی گل یاس شده است) *

1745
2

شعر حضرت عباس(عید امسال پر از بوی گل یاس شده است) عید امسال پر از بوی گل یاس شده است
و پر از خاطره ی گندم و دستاس شده است
همه ی دشت گواهند که با بوی بهار
عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است
چینش سفره امسال تفاوت دارد
سین هر سفره ، سلامی است که بر یاس شده است
روضه ی چادر خاکی همه جا پیچیده
سیب ها طعم خوش کوثر و اخلاص شده است
ابر ،در هیات یک مستمِع مداحی است
بس که می گرید و دل نازک و حساس شده است
جان گل های جهان پیشکش یاسی که
زخمی سیلی باد و ستم داس شده است
شاعر:مریم سقلاطونی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ع)(ای دل امشب هوشت از سر رفته است) *

1473
2

شعر حضرت عباس(ع)(ای دل امشب هوشت از سر رفته است) ای دل امشب هوشت از سر رفته است
جام صبرت گوییا سر رفته است
ای قلم! امشب ز تو خون می‌چکد
ای نی! امشب از تو افسون می‌چکد
نبضم امشب سخت دل دل می‌زند
قلـبم اللهم عجل می‌زنـد...
بشنوید ای عاشقان این باب را
داستــانِ خـوابِ نـابِ آب را:
خواب دیدم خواب هستم، خوابِ خواب
خواب دیـــدم: آب هسـتم؛ آب؛ آب...
خواب دیدم آبم اما تشنه ام
مثلِ کامِ مـردِ سـقا تشنه‌ام
آب می‌خواهم ولی از دســت او
مستِ اویم، مستِ اویم، مستِ او
خواب دیدم: ماه، مهمانم شده
مهــرِ او آمیــزه جــانم شـده
خواب دیدم ماه را در خویشتن
عکسِ او در من، نگاهِ او به من
با شتاب آمد سوی من، مستِ مست
آمد آمـد تا لبِ چشــمم نشســـت
عکسِ او در سینه م

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(آن زمان که کار عشقم با شما مأوا گرفت ) *

1555

شعر حضرت عباس(آن زمان که کار عشقم با شما مأوا گرفت ) آن زمان که کار عشقم با شما مأوا گرفت
باز دم چون آه سوزانی ره بالا گرفت
تا که عکست بر کف آیینه ی قلبم نشست
مثل دجله جزرو مدی پهنه ی دریا گرفت
باز هم کردم هوایت ساقیا بنما نما
شوق دیدارت به این بیچاره ی رسوا گرفت
زیر شمس آن نگاه تو نشستم مدتی
تشنگی آمد سراغم طاقتم یکجا گرفت
از تو ساقی کاسه آبی طلب کردم ولی
یادم آمد مشک تو نامردی دنیا گرفت
مشک بود و اشک بود و دشنه بود و دشمنان
گرز فرشی بود و جا روی سر عنقا گرفت
صحنه را دنیا بدید و با تمام هیبتش
باز کم آورد و درجا حالتی چون تا گرفت
فزت رب الکعبه گفت و چون پدر در خون تپید
بر لبانش سبح اسم ربک الاعلی گرفت
خون سرخش بال فترس را جلایی تازه داد
از همانج

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(علت رحلت ارباب کهنسال اینجاست) *

2078
2

شعر شهادت حضرت عباس(علت رحلت ارباب کهنسال اینجاست) علت رحلت ارباب کهنسال اینجاست
پی گودال مگردید که گودال اینجاست
علقمه منطق تاریخ به هم می ریزد
روضه ی خنجر و گودال از امسال اینجاست
کودکان در پی همبازی خود می گردند
برسانید خبر ساقی اطفال اینجاست
ضربه بر فرق عمو منشاء تاریخ عزاست
اولین مرحله ی غارت خلخال اینجاست
بعد عباس، حرم امنیتش کامل نیست
وسم ریختن کعبه ی آمال اینجاست
هر کسی تکه ای از قامت او را برده
فقط از آن قد چون سرو دو تا بال اینجاست
گرچه افتاده ای از اسب، برادر برخیز
فاطمه مادرمان خسته و بی حال اینجاست
شاعر:عباس احمدی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(سقا به مشك آب براي حرم نداشت) *

2735

شعر حضرت عباس(سقا به مشك آب براي حرم نداشت) سقا به مشك آب براي حرم نداشت
افتاده روي خاك و به دستش علم نداشت
از بس كه تير بر تن او بوسه داده بود
جايي براي بوسه ز سر تا قدم نداشت
تا بود زنده روز عدو همچو شام بود
خواب خوشي ز بعد فراقش حرم نداشت
بس بود از وفا لب خشكش نشانه اي
گيرم به ديده تيرو دو دست قلم نداشت
جسمش ز تير و تيغ عدو بود چاك چاك
مشكي كه داشت از بدنش دست كم نداشت
از پا نمي فتاد گر آنجا خداي شرم
با مشك خشك روي شدن در حرم نداشت
دستش جدا ز پيكر و تيرش به چشم ليك
جز ياد تشنگي حرم ليك غم نداشت

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ماهتابِ حرم بنفسي اَنت) *

999

شعر حضرت عباس(ماهتابِ حرم بنفسي اَنت) ماهتابِ حرم بنفسي اَنت
تاج ِ روي سرم بنفسي اَنت
تا تو هستي رقيه ميخندد
دلخوشيِّ حرم بنفسي اَنت
من عَليِّ جمل ، تو سردارم
مالكِ اشترم بنفسي اَنت
همه يِ لشگر ِمني عباس
يك تنه لشگرم بنفسي انت
شاعر:سید پوریا هاشمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد