مبريدم به مدينه كه دل من خون است
همه ی هستی من كرب وبلا مدفون است
بگذاريد بمانم به روی خاك حسين
كه دلم چون بدن غرقه به خونش خون است
جان من خفته دراین خاك،خدامی داند
تاكه جان در بدنم هست دلم محزون است
حال من ازنفس سوخته ی من پيداست
شاهد آه دلم شب همه شب گردون است
پاره های جگرم ريخته دراین وادی
گركه ازخون دلم دشت بلا گلگون است
به همان پيكربی غسل وكفن،لاله صفت
خيمه ومنزل من دشت غم و هامون است
اُسوه ی صبرم وبعد ازسفركوفه وشام
ازكف صبرعنان دل من بيرون است
عجبي نيست اگرجان بسپارم پس ازاين
جان سپردن به ره عشق ووفا قانون است
ای«وفایی»به عزای گُل پرپرشده ام
هركسی اشك نريزد به جهان مغبون است
- جمعه
- 11
- آبان
- 1397
- ساعت
- 15:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور