عمری دل از زمانه بریدیم بس نبود ...؟
چون شمع سوختیم و چکیدیم بس نبود ...؟
آقا تو را قسم به در سوخته به عشق
برگرد.... هرچه بی تو کشیدیم.... بس نبود ...؟
آرام از مقابلمان رد شدی دریغ
روی چو ماهتان که ندیدیم بس نبود... ؟
در غفلت و هوا و هوس عمرمان گذشت
تا اوج پرتگاه رسیدیم بس نبود... ؟
گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...!
زخم زبان و طعنه شنیدیم بس نبود ...؟
آنقدر دیر کردی و ما... در نبودنت
زهر فراق یار چشیدیم بس نبود ...؟
یک عمر راه گم شد و در حسرت وصال
بیراهه رفته و نرسیدیم بس نبود ...؟
امسال هم گذشت در اندوه انتظار
رنج و بلا و ظلم که دیدیم... بس نبود...؟
شاعر : نعیمه امامی
- شنبه
- 6
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 07:08
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار