شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس

بنده نفس -( بنده ی نفسم شدم، سوز و نوایم رفت... رفت ) * محمد جواد شیرازی

2442
5

بنده نفس  -( بنده ی نفسم شدم، سوز و نوایم رفت... رفت ) بنده ی نفسم شدم، سوز و نوایم رفت... رفت

از نفس افتادم و حال دعایم رفت... رفت

غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است

از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت... رفت

بار من را آتش ناشکری ام سوزانده است

از کفم سرمایه ی روز جزایم رفت... رفت

عبد رسوایم... فقط دردسر مولا شدم

آبرویم پیش او وقتی حیایم رفت، رفت

در سحرها خلوتی با دلستانم داشتم

آن قدر بد کردم آخر از سرایم رفت... رفت

سوی نامحرم نظر کردن سلاحم را گرفت

برکت از این زندگی تا اشک هایم رفت، رفت

دل خوشم "صحن دلم" وقف علی و فاطمه است

گیرم اصلا جای دیگر دست و پایم رفت... رفت

کعبه، بی حیدر فقط سنگ است پس با این حساب

سوی "نی جف" هم اگر قبله

  • شنبه
  • 1
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 12:12
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

گناه، پشتِ گناه -( گناه، پشتِ گناه و گناه، پشت گناه ) * محمد جواد شیرازی

2180
6

گناه، پشتِ گناه -( گناه، پشتِ گناه و گناه، پشت گناه ) گناه، پشتِ گناه و گناه، پشت گناه
چه توبه ای؟! که فقط هست آه، پشت گناه

جوانی است زمان رسیدن به خدا
جوانی ام همه اش شد تباه، پشت گناه

رجب گذشت... یکی هم به داد من برسد
چرا که نیست دلم رو به راه، پشت گناه

رسید سوی من آقا و رفت از دستم
دوباره روزی دیدار ماه، پشت گناه

حکایتی است پر از دردِ خنده عاشقی ام
دو چشم خیسِ نشسته به راه... پشت گناه!!!

دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم
به پیش یار شدم رو سیاه، پشت گناه

گناه هیچ کسی نیست، با خودم قهرم
همیشه رفته سر من کلاه، پشت گناه

چقدر گفتمت ای دل برو به کرب و بلا
حرم نرفته شدی بی پناه پشت گناه

شاعر : محمد جواد شیرازی

  • شنبه
  • 1
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 12:15
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شب جمعه -( شب جمعه ست گو تو با آداب ) * محمد حسین تقوایی

1745
6

شب جمعه  -( شب جمعه ست گو تو با آداب  ) شب جمعه ست، گوتو با آداب
السلام علیک یا ارباب
السلام علی حسین(ع)وعلی(ع)
هم بر اولاد وبعد براصحاب
خوان زیارت به یاد عاشورا
روز خون روز قلبهای کباب
ده سلامی به ساقی عطشان
آن که شرمنده شد زرویش آب
باب حاجات ما بود عباس(ع)
کن طلب تا خدا دهد به جواب
یاد کن از مصایب زینب(س)
ناله از جان بزن،دودیده پرآب
یاد کن از گلوی طفل رضیع
مادری منتظر به نام رباب
خاطر آور حسین وقتلگهش
زینبی که دگر ندارد تاب
لعن کن دشمنان خون خدا
بهرشان از خدا بخواه عذاب
مرغ دل را به کربلا بفرست
سر به سجده گذار در محراب
طلبی کن برای روز ورود
از خدایت شفاعت ارباب
شب جمعه ست گو در این شب ناب
پسر فاطمه(س)مرا دریاب

شاعر : محمد حسین تق

  • جمعه
  • 14
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

جمعه ی دیگر -( جمعه ی دیگری بشد سپری ) * اسماعیل تقوایی

1255
1

جمعه ی دیگر -( جمعه ی دیگری بشد سپری  ) جمعه ی دیگری بشد سپری
سرنزد آن ستاره ی سحری
اونیامد که تا شود روشن
شام تاریک وتارمنتظری
صاحب عصر والزمان آقا
صدف روزگار را گهری
کی شود آیی ومن مسکین
به جمالت کنم دمی نظری
یوسف فاطمه زمصر وجود
کی به کنعان ما کنی گذری
ذکر ما شام وروز العجل است
این بود ذکر هر بنی بشری
نیست طاقت براین فراغ دگر
هجر تو بر دلم رده شرری
ترسم آخر به لب بیاید جان
نشود از ظهور تو خبری
پسر فاطمه بیا، بی تو
زندگی گشته کار بی ثمری

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 14
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 14:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سیروس بداغی

ماها غائبیم -( چهارده قرن است ما بی صاحبیم ) * سیروس بداغی

1592
1

ماها غائبیم -( چهارده قرن است ما بی صاحبیم ) چهارده قرن است ما بی صاحبیم
بسکه بر دوری ز دلبر راغبیم
از چه غائب میکنی او را خطاب
یار پنهان نیست ماها غائبیم!

شاعر : سیروس بداغی

  • جمعه
  • 14
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 14:41
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

-( عالم پر از غم است و دلتنگ دیدنت ) * نعیمه امامی

2027
2

 -( عالم پر از غم است و دلتنگ دیدنت ) عالم پر از غم است و دلتنگ دیدنت
در انتظار لحظه ی سبز رسیدنت

خون می چکد ز پنجه ی کفتارهای کفر
حلاج های عشق تو ، بر دارهای کفر

هر روز قتل و غارت و کشتار شیعیان
هر روز اشک و حال گرفتار شیعیان

آتش به قد و قامت هر لاله می زنند
ویرانه های درد یمن ناله می زنند

سیصد سوار تشنه ی یک یا حسینتان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

دارد دوباره حرمله تکرار می شود
نوزاد و تیر و حنجره تکرار می شود

گهواره های خالی و فریاد مادران
این زخم های بی حد و غم های بی کران

چشمان زینبیه شده غرق اشک و آه
کی می رسد به صبح ظفر این شب سیاه..!

کشتی بساز نوح زمان و قیام کن
فکری به حال دیده ی گریان شام کن

ای وعده ی خدا، عَلَم

  • جمعه
  • 14
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 14:52
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

بیا برگرد ، طوفانی به پا کن زاده ی زهرا -( به مشک حضرت ساقی دوباره رو زدم امشب ) * نعیمه امامی

1731
5

بیا برگرد ، طوفانی به پا کن زاده ی زهرا  -( به مشک حضرت ساقی دوباره رو زدم امشب ) به مشک حضرت ساقی دوباره رو زدم امشب
و همراه قلم در محضرت زانو زدم امشب

قلم امشب هوای جمکران در سینه اش دارد
و ذکر العجل مولا به اشک دیده اش دارد

سلام ای داعی الله، ای دلیل و حجت و ایمان
سلام ای محی الاموات ، ای احیاگر قرآن

سلام ای وعده ی حق، آخرین فرزند پیغمبر
سلام ای ذوالفقار در نیام حضرت حیدر

سلام ای از تبار عادیات و سوره ی یس
تویی بر زخم ها مرهم ، تویی بر قلب ها تسکین

کجایی یابن طه ...یابن یس ... سوره ی اعلی
فدایت... یابن اقمار المنیره ...مهدی زهرا

شده کنعان نشین عطر آن پیراهنت عالم
نمی خواهی بیایی نور چشم حضرت خاتم ؟

*
خدا با خلقتت در این جهان محشر به پا کرده
و مجنون های عالم را به

  • جمعه
  • 14
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 14:58
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

ظهور -( من همسفر قافلهء مقصد نورم ) *

1238
3

ظهور -( من همسفر قافلهء مقصد نورم ) من همسفر قافلهء مقصد نورم
عمریست در این راهم و درحال عبورم
این قافله میتازد و من دلنگرانم
از موعد دیدار و ملاقات و حضورم
عمریست مسلمانم و کاشانه ام اینجاست
نه قوم نثارا و نه از اهل زبورم
من زادهء گرگان و نگهبان شبانم
زائیدهء سنگم ولی از جنس بلورم
او میرود و میروم از سمت شمیمش
باگامی از او فاصله تا آخرِ دورم
یک حس غریبی خبرم داد همینجاست
احساس خوشی دارم و در جشن و سرورم
دلدار پذیرفت به من رخ بنماید
آشفته و حیرانم وهم غرق غرورم
آن لحظه که دلدار عیان گشت صدافسوس
ازشوق فروبست نهان دیدهء کورم
مایار ندیدیم و به مقصد نرسیدیم
شرمندهء احساسم و این قلب صبورم
تا لحظهء بوسیدن سجّادهء عقبا
من منتظر حادثهء

  • جمعه
  • 14
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مناجات با امام زمان و واعه پانزدهم خرداد -( امید آمده امیدوار می مانم ) * محمد بختیاری

1613
1

مناجات با امام زمان و واعه پانزدهم خرداد -( امید آمده امیدوار می مانم ) امید آمده امیدوار می مانم

به ذوق آمدنش بی قرار می مانم

نوید صبح رسیده ، شبیه دست سحر

برای بدرقۀ شام تار می مانم

چنان به شوق عبورش نشسته ام که اگر

جهان خزان بشود ، من بهار می مانم

کنار می کشم از هرچه غیر اوست ولی

میان معرکه ی انتظار می مانم

خبر رسیده شبیه حسین می آید

شبیه "جون" ، چنان پا به کار می مانم

دهید مژده به یاران ، بهار نزدیک است

به سر رسیدن این انتظار نزدیک است

نگاه فاطمه از چشم های او پیداست

نبی خصال و حسن سیرت و علی سیماست

صدای خون خدا می رسد ز حنجره اش

شکوهمند شبیه شهید کرب و بلاست

اگرچه همنفس ذوالفقار می آید

ولی به رنگ لطافت ، به رنگ مهر و وفاست

درست عین علی رحمتی

  • یکشنبه
  • 16
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 13:15
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شور امام زمان (عج) -( بی تو سرده هوای شهرامون ) * میلاد صلاحی

2089
1

شور امام زمان (عج) -( بی تو سرده هوای شهرامون ) شور امام زمان (عج)

******
بی تو سرده هوای شهرامون
نمی گیره بی تو حتی بارون
بسه دیگه بیا ای آقا جون

بی تو آفتاب نداره گرمایی
تو دوا و درمون دردایی
ما ها تنها تو اقا تنهایی

میای یک روز میای ای صاحب صمصام
برافراشته میشه باز پرچم اسلام
میای حتما به زودی تو میای آقام
اباصالح اباصالح (عج)

*******
گل نرگس کجایی یا مهدی
می دونم که آقا جون خوش عهدی
گل یاس ما،دره و تو شهدی

اینه ذکر روزای جمعه ها
نیومد پس چرا بازم آقا
کی میاد پس منتقم زهرا

کجایی ای نوشته ی رو سربندا
کجایی آبروی آبرومندا
کجایی آرزوی آرزومندا
اباصالح اباصالح (عج)

*******
یعنی هستم زنده وقت ظهور
در کنارت داشته باشم حضور
یا که هستم جز

  • یکشنبه
  • 23
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مناجاتی امام زمان (عج) -( دم دکانم ایستادم و خبر فروختم ) * جعفر ابوالفتحی

1920
1

مناجاتی امام زمان (عج) -( دم دکانم ایستادم و خبر فروختم ) یا صاحب الزمان (عج)

دم دکانم ایستادم و خبر فروختم

برای هر خبر هزارتا جگر فروختم

فضول گشته قاصدت... به قیمت نگاه تو

نخوانده نامه ی تو را به نامه بر فروختم

در این همیشه باختن دمی ضرر نداده ام

اگرچه بهر یک نگاه ، کوه زر فروختم

دوباره بعد آخرین تشرفم به محضرت

دو شیشه عطر خاوری به باختر فروختم

به عشق دام دانه را رها نمودم ای دریغ

فراغ بال خویش را به درد سر فروختم

دغل نموده ام به خاطر تو با تمام شهر

به جای دل به اهل شهرمان حجَر فروختم

نیامدی و خاک ها میان خانه باد کرد

به جای زر به اهل شهرمان ضرر فروختم

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • یکشنبه
  • 30
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 09:12
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

وقت ظهور -( ازآن دمی که تو غایب شدی زهر دیده ) * اسماعیل تقوایی

1753
3

وقت ظهور -( ازآن دمی که تو غایب شدی زهر دیده ) وقت ظهور
ازآن دمی که توغایب شدی زهر دیده
در انتظار، جهانی بود که باز آیی
قلوب منتظران می تپد به شوق وصال
چه وقت می رسد آن وقت خوب رویایی
چه عاشقان که به رویای وصل تو مردند
بیابیا که به جان داده گان نیفزایی
دمی نظر به رخت را به عالمی ندهیم
گرفته ایم به کف جان که روی بنمایی
بیا که نیست دگر طاقت فراق جهان
بیا که عقده زدلهای خسته بگشایی
رسیده جمعه دیگرخدا کند اینبار
رود فراغ به پایان، ظهور بنمایی

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 30
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 09:12
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مناجات با صاحب الزمان (عج) -( چه عشق قشنگی چه آغوش گرمی ) * جعفر ابوالفتحی

2195
3

مناجات با صاحب الزمان (عج) -( چه عشق قشنگی چه آغوش گرمی ) مناجات با صاحب الزمان (عج)
گریز روضه حضرت زهرا (س)

چه عشق قشنگی
چه آغوش گرمی
برا نوکری که
نکرد از تو شرمی

تو کارت درسته
تو کارت ثوابه
می زاری که بندت
رو پاهات بخوابه

الهی رو پلکِ
تو آروم بگیرم
الهی رو پاهات
بیفتم بمیرم

همیشه نفس هام
تو سینه میفته
زمانی که یاد
مدینه میفته

مدینه یه کوچه
مدینه یه مادر
مدینه یه آتیش
به پشت همون در

همون در که جبریل
برای ورودش
اجازه میخواس از
خدای ودودش

همون در شکستش
با پاهای چل مرد
امون از غریبی
امون از غم و درد

تو شبهای غربت
حسن گریه داره
حسین جای بالش
رو در سر میزاره

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • چهارشنبه
  • 2
  • تیر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:26
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مناجاتی امام زمان (عج) -( ببخش اگر برای کار تو ثمر نداشتم ) * جعفر ابوالفتحی

2280
1

مناجاتی امام زمان (عج) -( ببخش اگر برای کار تو ثمر نداشتم ) یا صاحب الزمان عج

ببخش اگر برای کار تو ثمر نداشتم
هوای عشق داشتم ، ولی جگر نداشتم

برای راهت ای گلم تمام هستی دلم
همین دو قطره اشک بود و بیشتر نداشتم

به صبح جمعه آمدی درخت های کوچه هم
تمام با خبر شدند و من خبر نداشتم

به بام سبز جمکران ... قرار من ... قرار بود
دل مرا تو پر دهی ... خودم که پر نداشتم

بگو هر آنچه دیده ای ز من در این هزار سال
فقط نگو ... نگو که حال محتضر نداشتم

به خاک زیر پای تو اگر که سر نزاشتم
به جان خویش میخورم قسم که سر نداشتم

کبوتر تو بودم و هوای عشق داشتم
ولی جگر نداشتم ، ببخش اگر نداشتم

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • چهارشنبه
  • 2
  • تیر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:32
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مناجاتی امام زمان (عج) -( هرمِ پر پروانه ی پر سوخته دارم ) * جعفر ابوالفتحی

2118
0

مناجاتی امام زمان (عج) -( هرمِ پر پروانه ی پر سوخته دارم ) هرمِ پر پروانه ی پر سوخته دارم
داغ دل یک مرد جگر سوخته دارم

دل هرچه کشید از غم هجران رخت بود
من شکوه از این هجر پدر سوخته دارم

جز سنگ در این سینه نپرورده ام اما
در گوشه ی دلخانه حجَر سوخته دارم

آتش ز دل شعله ورم تا به سرم رفت
مژگان تر از شعله ی سر، سوخته دارم

هر نقش ز روی تو کشیدم ز کفم رفت
آوازه به نقاش هنر سوخته دارم

در خانه ی ما پای نهادی و حدوداً
هر روز هزار و سه نفر سوخته دارم

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • چهارشنبه
  • 2
  • تیر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:34
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

یا صاحب الزمان (عج) -( نگو چرا ز نخل غم ثمر درست می کنم ) * جعفر ابوالفتحی

2060
1

یا صاحب الزمان (عج) -( نگو چرا ز نخل غم ثمر درست می کنم ) یا صاحب الزمان (عج)

نگو چرا ز نخل غم ثمر درست می کنم
برای تیر هجر تو جگر درست می کنم

تمام روز را تو زخم می زنی به بال من
و من ز صبح تا به شام ، پَر درست می کنم

نهفته رو قدم نزن فضول شهر غیبتم
ز رو اگر نشد ز بو خبر درست می کنم

تو پای لب شوی قدم نهی به روی این لبم
ز کام خشک خویش بوسِ تر درست می کنم

هزار سال ، شامِ تیره ام سحر نگشته است
اگر تو ماه من شوی سحر درست می کنم

نیامدی و من چو شمع کسر می شوم گَلم
فقط از این نیامدن ، ضرر درست می کنم

میان جاده می نشینم و تکان نمی خورم
برای شهر خود دوباره شر درست میکنم

همه جهان ز نیشکر ، شکر درست می کنند
من از نی نگاه تو ، شکَر درست می کنم

تو لطف کن

  • چهارشنبه
  • 2
  • تیر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

کی میایی -( ای که جان شیعیانی کی میایی ) * اسماعیل تقوایی

2479
6

کی میایی -( ای که جان شیعیانی کی میایی ) یاصاحب الزمان

ای که جان شیعیانی کی میایی
کی تو پایان می دهی فصل جدایی
چشمهامان مانده هر جمعه براهت
تارسد هجران تو پایان، بیایی
کی کنی بیت خدایی را منور
ازکنارش کی دهی ما را ندایی
غایبا بس کن دگر در پرده بودن
وقت آن باشد که برما رخ نمایی
طعنه برما آید از نا باورانت
کوری چشمانشان، کن خودنمایی
آخرین دلدار حق از آل نیکان
نیک دانی آخرین امید مایی
توبیاجانا عدالت گستری کن
ازدل شیعه نما عقده گشایی

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 13
  • تیر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

غم هجران -( غم هجران تو آخر کشد چشم انتظاران ) * اسماعیل تقوایی

1711
2

غم هجران -( غم هجران تو آخر کشد چشم انتظاران ) غم هجران
غم هجران تو آخر کشد چشم انتظاران
بیا جانا که پاییز همه گردد بهاران
فسرده قلبهامان بی تو ای روح خدایی
بیا تا بردل شیعه بتابد نور ایمان
دوباره جمعه ای دیگر سرآمد بی حضورت
خدا را جمعه ی دیگر به ما رویت نمایان
تو امید همه مستضعفان وشیعیانی
بیا نور وجودت را به جانهامان بتابان
بیا عدل خدا در این جهان معنا بگیرد
الا ای آنکه بر عدل خدایی گشته میزان
بیا ای یوسف زهرا که در پای رکابت
کنم سربازی ودر راه تو بخشم سر وجان

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 17
  • مرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 20:46
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یوسف گمگشته -( یوسف گم گشته کی آیی به کنعان حضور ) * اسماعیل تقوایی

1812
3

یوسف گمگشته -( یوسف گم گشته کی آیی به کنعان حضور ) یوسف گم گشته
یوسف گم گشته کی آیی به کنعان حضور
کی دهی پایان، غم هجران به شادی ظهور
نوح کشتیبان ما در سیل وطوفانهای ظلم
موسی عمران ما کی باز می گردی زطور
قلبها خون شد زظلم این خدا ناباوران
ازپس پرده برون آ، شیعه را آید سرور
سالیانی سال بگذشته ست بر هر منتظر
عمرهایی سر شده، بس دیدگانی گشته کور
قصه تکراری جمعه،غروب وباز هجر
جمعه ی موعود کی آید ای مرد صبور
یوسف زهرا(س) شنو این ناله های انتظار
رخ نما ما را تو ای برشیعه اسباب غرور

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر امام زمانی از نعیمه امامی -( بیچاره کسی که چون تو دلدار ندارد ) * نعیمه امامی

2409
5

شعر امام زمانی از نعیمه امامی -( بیچاره کسی که چون تو دلدار ندارد ) یا صاحب الزمان ( عج)

بیچاره کسی که چون تو دلدار ندارد

عاشق نشد و شوقِ سرِ دار ندارد

بیچاره کسی که نشده محرم اسرار

در غربت عالم خبر از یار ندارد

یک عمر نظر کرده به اغیار ولی حیف

در محضر تو دیده ی بیدار ندارد

بیچاره تر آن مدعی بی کس و کاری

کز چشم تو افتاد و خریدار ندارد

شد بی خبر از حضرت لیلا و ز غفلت

مجنون نشد و حال گرفتار ندارد

یک عمر خطا کرد و نیافتاد به پایت

بر غفلت و عصیان خود اقرار ندارد

دلبسته ی خورشید وجودت نشد افسوس

بر سوختن از عشق تو اصرار ندارد

بیچاره گدایی که نیاموخت گدایی

با خیمه ی ارباب کرم کار ندارد

-

بیچاره تر آن قلم که در دفتر شعر

یک قافیه در وصف علمدار ندارد

  • یکشنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 05:02
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر مهدوی -( ای تجلی گاه رب العالمین ) * حسین بادروج

1874
1

شعر مهدوی -( ای تجلی گاه رب العالمین ) ای تجلی گاه رب العالمین

جلوه هفت آسمان روی زمین

روشنی بخش سحر شب های تو

راز بسم الله با لبهای تو

دست تو در دست رحمن الرحیم

چشم بینای صراط المستقیم

با تو تنها ، با تو بی خود می شویم

تشنه ی ایاک نعبد می شویم

ای شکوه قل هو الله احد

نغمه ی شیرین الله الصمد

شب پرستان با رسوا می شوند

شرک های تازه افشا می شوند

مثل روزی جلوه گر در هر کجا

بس که پیدایی نمی بینم تو را

با خیالت زندگانی می کنیم

بی غم پیری جوانی می کنیم

پشت ابر گریه پنهان خنده ام

تا در آید دولت پاینده ام

بر مدار غربت و غم گردشم

نام مهدی می دهد آرامشم

خاک هم با تو تبسم می کند

بر لبت باران تیمم می کند

ای صفای آسمان نفره

  • شنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...! -( عمری دل از زمانه بریدیم بس نبود ...؟ ) * نعیمه امامی

1528
3

گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...! -( عمری دل از زمانه بریدیم بس نبود ...؟  ) عمری دل از زمانه بریدیم بس نبود ...؟

چون شمع سوختیم و چکیدیم بس نبود ...؟

آقا تو را قسم به در سوخته به عشق

برگرد.... هرچه بی تو کشیدیم.... بس نبود ...؟

آرام از مقابلمان رد شدی دریغ

روی چو ماهتان که ندیدیم بس نبود... ؟

در غفلت و هوا و هوس عمرمان گذشت

تا اوج پرتگاه رسیدیم بس نبود... ؟

گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...!

زخم زبان و طعنه شنیدیم بس نبود ...؟

آنقدر دیر کردی و ما... در نبودنت

زهر فراق یار چشیدیم بس نبود ...؟

یک عمر راه گم شد و در حسرت وصال

بیراهه رفته و نرسیدیم بس نبود ...؟

امسال هم گذشت در اندوه انتظار

رنج و بلا و ظلم که دیدیم... بس نبود...؟

شاعر : نعیمه امامی

  • شنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 07:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

دردفراق -( سالهایی ست که بر درد فراقیم دچار ) * اسماعیل تقوایی

1622
2

دردفراق -( سالهایی ست که بر درد فراقیم دچار  ) سالهایی ست که بر درد فراقیم دچار
چاره ی درد فراق است نظر بر رخ یار
یارما غایب از انظار پس پرده بود
ای خوشا آمدن پرده نشین در اظهار
همه عالم شده مشتاق که او باز آید
آید وفصل خزان همه گردد چو بهار
همه گویند که او جمعه میاید جمعه
جمعه ها دوخته چشمان همه بر ره یار
سالیانی است که تکرار شده جمعه ولی
مانده برقلب همه حسرت دیدار نگار
آن نگاری که بود حجت حق روزی زمین
آخرین حلقه ز زنجیر امامان کبار
یوسف فاطمه(س) ومنتقم خون حسین(ع)
مصلح عالم واز هرچه ستمگر بیزار
گستراند به جهان عدل خدا رابه یقین
لشگر جمله ضعیفان جهان را سردار
مهدی بن الحسن وعشق هم منتظران
با ظهورش بشود صحنه ی دنیا گلزار
ای خدا قسمت ما کن

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر توسل به امام عصر (عج) از نعیمه امامی -( بال و پر شکسته به دردت نمی خورد؟ ) * نعیمه امامی

1680
2

شعر توسل به امام عصر (عج) از نعیمه امامی -( بال و پر شکسته به دردت نمی خورد؟ ) به دردت نمی خورم ؟

بال و پر شکسته به دردت نمی خورد؟[1]

قلبی ز غم گسسته به دردت نمی خورد؟

تنهای بی نشان ، قسمت می دهم بگو

این شانه های خسته به دردت نمی خورد‌؟

این سائلی که غرق پشیمانی از گناه

پشت درت نشسته به دردت نمی خورد ؟

می دانم این وجود پر از غفلت و گناه

از بند تن نرسته ، به دردت نمی خورد...

حق با شماست شیعه نبودم برایتان

آنکس که دل نبسته به دردت نمی خورد...

لیلای من... به حق شهیدان مرا ببخش

مجنون سر شکسته به دردت نمی خورد ؟

صد بار توبه کردم و بخشیده ای مرا

این عبد بی حیا که به دردت نمی خورد...

هر جا روم گدای اباالفضلی ام هنوز

آقا دو دست بسته به دردت نمی خورد ؟

2۱خرداد-5رم

  • چهارشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 16:30
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

هوای تو -( دستی برآر و ذکر فرج را خودت بخوان ) * نعیمه امامی

1829
3

هوای تو -( دستی برآر و ذکر فرج را خودت بخوان ) امشب دلم هوای تو دارد... هوای تو

با اشک و ندبه پر زده تا سامرای تو

قَلْبِي لَكُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْيِي لَكُمْ تَبَعٌ[1]

لبریزم از محبت و مهر و ولای تو

چشم‌انتظار آمدنت مادری غریب

تا در طواف کعبه بپیچد صدای تو

دستی برآر و ذکر فرج را خودت بخوان

چون مستجاب می‌شود امشب دعای تو

اَشکو الِیکَ غربتی[2]... آقای من کجاست؟

کی می‌دهد ندای فرج را خدای تو؟

این چشم‌ها لیاقت دیدارتان نداشت

دردا...! نبوده چشم دلم مبتلای تو

دلگیری از سیاهی پرونده‌ام، قبول

شرمنده آمدم... که بیافتم به پای تو

ما را به حق ساقی عطشان قبول کن

یابن الحسن تمام وجودم فدای تو

با روضه‌های فاطمیه قد کشیده‌ام

در آرزوی این ک

  • چهارشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

طبیب دل -( دل بیمارمرا جز تو طبیبی نبود ) * اسماعیل تقوایی

1393
4

طبیب دل -( دل بیمارمرا جز تو طبیبی نبود ) دل بیمارمرا جز تو طبیبی نبود
من هجران زده را بی تو حبیبی نبود

اعتنایی توبراین عاشق مسکین نکنی
برمن زار ز مهر تو نصیبی نبود

تاکه جانی به تنم هست بیا دیدارم
برفراغ تو دگر صبر وشکیبی نبود

گرزهجران تو جانم به لب آید نه عجب
مرگ عاشق به جهان چیز غریبی نبود

گر بمردم تو بیا جان به تنم باز آید
فعل اعجاز زتو کار عجیبی نبود

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • چهارشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

درد فراق -( سالهایی ست که بر درد فراقیم دچار ) * اسماعیل تقوایی

1231

درد فراق -( سالهایی ست که بر درد فراقیم دچار ) سالهایی ست که بر درد فراغیم دچار
چاره ی درد فراق است نظر بر رخ یار
یارما غایب از انظار پس پرده بود
ای خوشا آمدن پرده نشین در اظهار
همه عالم شده مشتاق که او باز آید
آید وفصل خزان همه گردد چو بهار
همه گویند که او جمعه میاید جمعه
جمعه ها دوخته چشمان همه بر ره یار
سالیانی است که تکرار شده جمعه ولی
مانده برقلب همه حسرت دیدار نگار
آن نگاری که بود حجت حق روزی زمین
آخرین حلقه ز زنجیر امامان کبار
یوسف فاطمه(س) ومنتقم خون حسین(ع)
مصلح عالم واز هرچه ستمگر بیزار
گستراند به جهان عدل خدا رابه یقین
لشگر جمله ضعیفان جهان را سردار
مهدی بن الحسن وعشق هم منتظران
با ظهورش بشود صحنه ی دنیا گلزار
ای خدا قسمت ما کن

  • چهارشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی -( منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی ) * سید علمدار ابوطالبی نژاد

1668
6

 منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی -(  منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی ) منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی

ازهمان جاده ی دلخواه تو برمی گردی

ای مسافرکه همه چشم به راهت دارند

درشب خاطره چون ماه تو برمی گردی

دوستت دارم و می دانم که اهل دلی

گرگ و میشان سحرگاه تو برمی گردی

ندبه خوان شب آدینه ی موعود ،دلم

شده سرشار غم و آه تو برمی گردی

کرده ام قالی دل نذر که تارش عشقست

خوب دانم که به ناگاه تو بر می گردی

شاعر : سید علمدار ابوطالبی نژاد

  • یکشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعری از خانم نعیمه امامی در فراق مولا امام عصر (عج) -( به گمانم این غزل هم به حرم رسیده باشد ) * نعیمه امامی

1145
1

 شعری از خانم نعیمه امامی در فراق مولا امام عصر (عج) -( به گمانم این غزل هم به حرم رسیده باشد ) چه خوش است دل ز بند تن و جان رهیده باشد

و به اذن حضرت عشق ، ز قفس پریده باشد

قلمم خیال دارد به هوایتان ببارد

اگر از ریا نباشد ... وگر اشک دیده باشد

دل خسته و صبورم به فرج امید دارد

و مباد روزی آید ، ز تو دل بریده باشد

چه خوش است نم نم عشق ، ز کلامتان ببارد

سحری که عطر نرگس به جهان چکیده باشد

گل من ... ! روا نباشد ، همه یاسهای این باغ

به هوای انتظارت قدشان خمیده باشد

به چه کار آید این چشم،..؟! که نبوده محرم یار

گله دارم از دو چشمی که رخت ندیده باشد

منم آن کبوتری که پر و بال زخمی اش را

به غبار جمکرانت به شفا کشیده باشد

ببرم دو بال خود را شب جمعه های حسرت

به مزار هر شهیدی که به خون

  • یکشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...! -( عمری دل از زمانه بریدیم ... بس نبود ؟ ) * نعیمه امامی

1259
4

گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...!  -( عمری دل از زمانه بریدیم ... بس نبود ؟  ) عمری دل از زمانه بریدیم ... بس نبود ؟
چون شمع سوختیم و چکیدیم ... بس نبود ؟

آقا تو را قسم به در سوخته به عشق
برگرد.... هر چه بی تو کشیدیم... بس نبود ؟

آرام از مقابلمان رد شدی ، دریغ
روی چو ماهتان که ندیدیم ... بس نبود ؟

در غفلت و هوا و هوس عمرمان گذشت
تا اوج پرتگاه رسیدیم ... بس نبود؟

گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...!
زخم زبان و طعنه شنیدیم ... بس نبود؟

آنقدر دیر کردی و ما ... در نبودنت
زهر فراق یار چشیدیم ... بس نبود ؟

یک عمر راه گم شد و در حسرت وصال
بیراه رفته و نرسیدیم ... بس نبود؟

امسال هم گذشت در اندوه انتظار
رنج و بلا و ظلم که دیدیم ... بس نبود ؟

شاعر : نعیمه امامی

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 12:26
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد