روشنی بخش همه شبهای تار
عالم هستی شده بی غمگسار
یوسف زهرا دوباره جمعه شد
بهر دیدار تو هستم بیقرار
- چهارشنبه
- 16
- آبان
- 1397
- ساعت
- 22:07
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
روشنی بخش همه شبهای تار
عالم هستی شده بی غمگسار
یوسف زهرا دوباره جمعه شد
بهر دیدار تو هستم بیقرار
گرچه خود آگاهم از اینکه بدم
دعوتم کردی بسویت آمدم
صبح جمعه جان زهرا مادرت
کن کرامت از درت منما ردم
گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ من
خزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من
سپرده ام به صَبا سویت آوَرَد خبرم
دمِ سحر که گذشت از کنارِ تربتِ من
متاعِ مور کجا و سرای سلطانی!
نگاهِ توست که بالا کشانده قیمتِ من
صدای سوختن از هر طرف به گوش آید
زِ بس که شعله ور است این درونِ خلوتِ من
مقامِ بوسه ی من شُد طنابِ خیمه ی دوست
همین بس است به دنیا برای عزّتِ من
صفِ زیارتِ رویت چه قدر طولانی ست
نمی شود به گَمانم، وصال، نوبتِ من...
تمام عالم هستی فدایت
به گوش جان رسد شور و نوایت
شده جمعه ،گل زهرای اطهر
دوباره این دلم تنگه برایت
از همه غیر از شما بگسسته ام
آمدم با این دل بشکسته ام
ای گل زهرا دراین آدینه ،باز
چشم خود را برنگاهت بسته ام
منم در انتظار روی مهدی
دو دست خالی من سوی مهدی
بود این جمعه تنها آرزویم
بگیرم باز عطر و بوی مهدی
دوباره جمعه شد تنها منم من
اسیر دردها ،غمها منم من
غریب وبی کس و گریان و نالان
زهجر یوسف زهرا منم من
بیا بنگر به قیل وقالم امروز
نظر کن از کرم برحالم امروز
دوباره جمعه شد مهدی زهرا
زهجر روی تو می نالم امروز
همه عالم فدای تار مویت
دعا کن تا بگیرم عطر و بویت
در این آدینه هم،همچون گذشته
بسوزم از غم هجران رویت
دوباره جعمه شد یاد تو هستم
ز غیر تودل خود را گسستم
منم مهمان درگاه تو مهدی
بگیر از مرحمت مولا تو دستم
شده جمعه دلم کرده هوایت
دل هجران کشیده گشته جایت
نگاهی کن ز لطف خود به رویم
منم مسکین و محتاج دعایت
یا بن زهرا از محبان توایم
صبح جمعه باز مهمان توایم
در کنار مرقد پاک شهید
ریزه خوار خوان احسان توایم
باز مهدی شامل احسان شدم
بر شهیدان خدا مهمان شدم
صبح جمعه ای عزیز فاطمه
از غم هجران تو گریان شدم
به درد هجر رویت مبتلایم
نگر بر سوز و آه و گریه هایم
دوباره جمعه شد ای یوسف دل
بحق فاطمه بنما دعایم
منم مولا گدای رو سیاهت
شود جانم فدای روی ماهت
دوباره جمعه شد آقای عالم
شدم مشتاق لبخند و نگاهت
همه عالم فدای خُلق و خویت
بود آرامشم نام نکویت
دوباره جمعه شد برگرد ،برگرد
که پیچیده در عالم عطر و بویت
گل زهرا همه در انتظارت
همه دلهای عاشق بیقرارت
نگاهی کن در این جمعه به رویم
که ذره پروری مولاست ،کارت
دوباره جمعه شد من بیقرارم
زده هجران تو بر دل شرارم
بود چشمم به در ،مولای عالم
بیا مولا که من در انتظارم
بُود هر صبح جمعه این نوایم
دعایم کن که محتاج دعایم
منم بیمار هجران تو مهدی
بود دیدار روی تو دوایم
شدم بار دگر مهمانت ایدوست
کنار سفره احسانت ایدوست
دوباره جمعه شد با آه و ناله
بسوزم هر دم از هجرانت ایدوست
تو باغ گلی و من خزانم بی تو
ای یوسف جان ،رفته توانم بی تو
ای نور دل حضرت زهرا مهدی
آدینه شده دل نگرانم بی تو
در انتظار تو یک لحظه بی قرار نگشتم
ز داغ روی تو شرمنده ، داغدار نگشتم
میان خلق گریبان ز دوریت ندریدم
به بغض غیبتِ تو اشکِ آشکار نگشتم
تو آن گلی که بهار از شمیم عطر تو آمد
ولی به فصل گناه از صفا بهار نگشتم
اگر چه بودن با عشق گشته شهره به شعرم
چو روی ماه تو از عشق گلعذار نگشتم
ببخش دشمنتان را به چشم دیدم و اما
به جرم خود به صفِ یاری تو یار نگشتم
اگر چه جرم و خطایم بزرگ بوده ولیکن
به لطف چشم تو در چشم خلق خار نگشتم
منم که دُورِ تو را پر نکرده پای دل من
به دست لطف تو اما ز تو کنار نگشتم
ای که از هجران یاری بیقرار
می کشی از بهر مهدی انتظار
پاک کن دل را زهر آلودگی
تا بیاید بیقراران را قرار
ای صفا بخش دل و جان همه
روز و شب دارم به لب این زمزمه
جان به لب آمد ز هجران شما
از سفر برگرد یا بن فاطمه
اگر چه در گلستان تو خارم
ز هجر روی ،ماهت بیقرام
بیا با اذن حق ، مهدی زهرا
ز بهر دیدنت چشم انتظارم
گل باغ ولایی یا بن زهرا
تو نور قلب مایی یا بن زهرا
همه مشتاق دیدار تو هستیم
نما بر ما دعایی یا بن زهرا
بیا مهدی که ما چشم انتظاریم
ز بهر دیدن تو بیقراریم
خدا داند گل نرجس،در عالم
کسی را جز تو یا مهدی نداریم
الا تنها نگارم ،کی میایی؟
ز هجرت بیقرارم، کی میایی ؟
تو نور دیده ی اهل ولایی
صفای قلب زارم ،کی میایی؟
الا نور دل ما یا بن زهرا
تمام حاصل ما یا بن زهرا
اگر آیی ز لطف وجود و رحمت
شود حل مشکل ما یا بن زهرا
ای یار بیا منتظران دیده براهند
دلخسته و در غربت و بی یار و پناهند
بنما نگهی از کرمت بر دل شیعه
ای یوسف زهرا همه محتاج نگاهند