جهان در انتظار یک حبیب است
همان کاو دردمندان را طبیب است
بیا مهدی نگر تنهایی ما
همه عالم بدون تو غریب است
- پنج شنبه
- 17
- آبان
- 1397
- ساعت
- 13:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
جهان در انتظار یک حبیب است
همان کاو دردمندان را طبیب است
بیا مهدی نگر تنهایی ما
همه عالم بدون تو غریب است
تو که بر عالم امکان پناهی
غم از دل می بری با یک نگاهی
گل نرگس ،ز لطف وجود و رحمت
نظر کن بر دل من گاه گاهی
زده عشقش شرر بر جسم و جانم
دگر رفته ز تن تاب و توانم
بود این افتخارم تا صف حشر
گدای مهدی صاحب زمانم
تویی مولای من ماه منیرم
منم عبد و تویی مهدی امیرم
گل زهرا بود این آرزویم
ببینم روی تو ، تو وا نگه بمیرم
خجالت از تو مهدی کرده آبم
بده از مرحمت مولا جوابم
گرفتار گناهم ، روسیاهم
نما از دوستان خود حسابم
تویی در عالم هستی طبیبم
انیس همدم و یار و حبیبم
دعا کن بر فرج ،غمخوار امت
بدون تو خدا داند غریبم
الاای یار تنها و غریبم
ز هجران تو مولا بی شکیبم
نگاهی کن به اشک و ناله ی من
بیا ای یار غمخوار و حبیبم
کجایی؟رهبر غربت نشینم
شود آیا دمی رویت ببینم
بیا ای یوسف زهرای اطهر
که در عالم تویی یار و معینم
منم خار گلستان تو مهدی
که گشتم از محبان تو مهدی
ز الطاف خدای حیّ منّان
دوباره گشته مهمان تو مهدی
جان عالم بفدایت مهدی
آمده خیل گدایت مهدی
ای گل باغ ولایت هستیم
همه محتاج دعایت مهدی
همه عالم فدای تار مویت
دوباره آمدم مولا به سویت
بیا مهدی بر این سائل ز لطفت
دعا کن تا بگیرم عطر و بویت
ز هجران تو من بشکسته بالم
عزیز فاطمه بنگر به حالم
تمام عمر خود در انتظارم
بیا مهدی بود شوق وصالم
صفای عالم هستی کجایی؟
ندارد بی تو این عالم صفایی
دلم تنگه برای دیدن تو
عزیز فاطمه پس کی میایی؟
تمام جمعه ها در انتظارم
برای دیدن تو بیقرارم
بیا یابن الحسن آقا ،که بی تو
خزانم من، تویی مهدی بهارم
همچنان زهرا و حیدر خوی توست
دستهای خالی ما سوی توست
صبح جمعه بازمهمان توایم
عالمی در انتظار روی توست
دیدگانم منتظر مانده به در
تا که آید لحظه ای از تو خبر
مهدی زهرا دوباره جمعه شد
بر من مسکین نما یکدم نظر
سوی تو دست تهی ، روی سیاه
جمعه شد آورده ام بر تو پناه
یوسف فاطمه ای جان جهان
به گدای در خود ، کن تو نگاه
روشنی بخش همه شبهای تار
عالم هستی شده بی غمگسار
یوسف زهرا دوباره جمعه شد
بهر دیدار تو هستم بیقرار
گرچه خود آگاهم از اینکه بدم
دعوتم کردی بسویت آمدم
صبح جمعه جان زهرا مادرت
کن کرامت از درت منما ردم
گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ من
خزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من
سپرده ام به صَبا سویت آوَرَد خبرم
دمِ سحر که گذشت از کنارِ تربتِ من
متاعِ مور کجا و سرای سلطانی!
نگاهِ توست که بالا کشانده قیمتِ من
صدای سوختن از هر طرف به گوش آید
زِ بس که شعله ور است این درونِ خلوتِ من
مقامِ بوسه ی من شُد طنابِ خیمه ی دوست
همین بس است به دنیا برای عزّتِ من
صفِ زیارتِ رویت چه قدر طولانی ست
نمی شود به گَمانم، وصال، نوبتِ من...
تمام عالم هستی فدایت
به گوش جان رسد شور و نوایت
شده جمعه ،گل زهرای اطهر
دوباره این دلم تنگه برایت
از همه غیر از شما بگسسته ام
آمدم با این دل بشکسته ام
ای گل زهرا دراین آدینه ،باز
چشم خود را برنگاهت بسته ام
منم در انتظار روی مهدی
دو دست خالی من سوی مهدی
بود این جمعه تنها آرزویم
بگیرم باز عطر و بوی مهدی
دوباره جمعه شد تنها منم من
اسیر دردها ،غمها منم من
غریب وبی کس و گریان و نالان
زهجر یوسف زهرا منم من
بیا بنگر به قیل وقالم امروز
نظر کن از کرم برحالم امروز
دوباره جمعه شد مهدی زهرا
زهجر روی تو می نالم امروز
همه عالم فدای تار مویت
دعا کن تا بگیرم عطر و بویت
در این آدینه هم،همچون گذشته
بسوزم از غم هجران رویت
دوباره جعمه شد یاد تو هستم
ز غیر تودل خود را گسستم
منم مهمان درگاه تو مهدی
بگیر از مرحمت مولا تو دستم
شده جمعه دلم کرده هوایت
دل هجران کشیده گشته جایت
نگاهی کن ز لطف خود به رویم
منم مسکین و محتاج دعایت
یا بن زهرا از محبان توایم
صبح جمعه باز مهمان توایم
در کنار مرقد پاک شهید
ریزه خوار خوان احسان توایم
باز مهدی شامل احسان شدم
بر شهیدان خدا مهمان شدم
صبح جمعه ای عزیز فاطمه
از غم هجران تو گریان شدم