شعر شب های قدر

مرتب سازی براساس

روضه شب قدر، به نفس سیدمهدی میرداماد -(بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را...) *

830

روضه شب قدر، به نفس سیدمهدی میرداماد -(بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را...) بخوان امشب ای دل سمیع الدعا را
صداکن خدای سریع الرضا را
الهی به حق رسول امینت
امانی بده بنده ی بینوا را
الهی به حق علی شاه مردان
مگیر از دل من صفای ولا را
الهی به حق بتول شهیده
بیا با من رو سیه کن مدارا
الهی به حق حسن از کرامت
بگردان کریما قضا و بلا را
الهی به حق حسین از عنایت
فزون کن به قلبم غم کربلا را
الهی به زینب، به حق رقیه
مسوزان دل بندۀ مبتلا را
الهی به حق اباالفضل العباس
عطا کن به چشمان تارم حیا را
الهی به سجاد و باقر به صادق
به من هدیه کن سوز و آه و بکا را
الهی به زندانی عشق کاظم
مرانی ز کویت اسیر بلا را
الهی به شمس الشموس ولایت
رضاکن ز دستم نگاه رضا را
الهی به حق جوادالائمه
بده رزق پاک و فراوان گدا را
الهی به هادی، علی چهارم
هدایت بفرما به این خانه ما را
الهی به حق حسن، باب مهدی
بیا واکن از لطف باغ لقا را
الهی بحجه، الهی بحجه
بده اذن دیدار آن دلربا را
الهی به حق تمام قسمها
ببخش این سیه چهره ی بی وفا را

  • یکشنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 19:59
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مناجات با خدا در شب قدر، شب شهادت امیرالمؤمنین(ع)، با نام و یاد حاج قاسم سلیمانیط -(آمدم با همه پشیمانی...) * رضا دین پرور

850

مناجات با خدا در شب قدر، شب شهادت امیرالمؤمنین(ع)، با نام و یاد حاج قاسم سلیمانیط -(آمدم با همه پشیمانی...) آمدم با همه پشیمانی
با دو چشم ذلیل و بارانی
معصیت کرده ام به آسانی
میتوانی که رو بگردانی

ولی عبدت خیال کن من را
جان زهرا حلال کن من را

یاالهی و ربی احسان کن
دل من بتکده است ویران کن
باز رحمی به غرق عصیان کن
روزی ام یک سفر، خراسان کن

حق همسایه ام به گردنم است
بی پناهم! پناه من حرم است

وسط گریه ام تبلور کن
خودت این سنگ تیره را دُر کن
نان به نرخ تو نیست، آجر کن
سفرهء خالی مرا پُر کن

درد خود را نگفته ام به کسی
آمدم تا به داد من برسی

توبه کردم نخست آمده ام
همه اش کار توست آمده ام
با همین پای سست آمده ام
اتفاقاً درست آمده ام

اتفاقاً حسین گفته بیا
سجده کن روی خاک کرببلا

پای صحبت بده خدای کلیم
وقت درمان بده به حال وخیم
با علی آمدم رحیم کریم
بغلم کن تو با تمام بدیم

شب قدر است آه و ناله بده
نجفم دیر شد حواله بده

حیدر از بسکه بیقرار همه است
فکر خود نیست، فکر کار همه است
آن شهیدی که رفت و یار همه است
با مناجات خود کنار همه است

در دعاها که گریه لازم هست
ذکر آمین حاج قاسم هست

زینب امشب به فکر تنهایی است
زینبی که عجیب بابایی است
سفره اش پهن شد چه غوغایی است
گفت بابای من تماشایی است

فکر مرحم به زخم یاس کنید
تا نرفته است التماس کنید

چشم حیدر به دلبر افتاده
به روی زخم کوثر افتاده
فاطمه دید حیدر افتاده
شب قرآن به سر، سر افتاده

کاش این غم به آخرش نرسد
خبر او به دخترش نرسد

کاش محزون و خونجگر نشود
اینهمه گریه بی اثر نشود
کوچه بازار کوفه شر نشود
سر زینب شکسته تر نشود

کاش راه عقیله سد نشود
معجرش زیرپا لگد نشود

  • دوشنبه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 18:55
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

مناجات با امام زمان(عج) در شب قدر -(بین ما هستی و چه تنهایی..) * محمد مهدی عبدالهی

774

مناجات با امام زمان(عج) در شب قدر -(بین ما هستی و چه تنهایی..) ای عزیز خدا،امام زمان
صاحب روضه ها،امام زمان

بر سر و سینه می زنی ای وای!
فرق او شد دو تا امام زمان

بین ما هستی و چه تنهایی!
می زنی ضجّه ها امام زمان

از سر شب به یادتان هستم
می کنی یاد ما؟امام زمان

کم ما و کرامتت مولا
نظری بر گدا امام زمان

کاش احیا کنیم یک شب قدر
در کنار شما امام زمان

پرده های گناه باعث شد
از تو هستم جدا امام زمان

می شوم لایق زیارت تو
گر نمایی دعا امام زمان

تو جوادی و من بخیل آقا
جود بی انتها ،امام زمان

امشبی را بیا و بد گذران
سحری با گدا امام زمان

شب قدر است روزیم گردان
عرفه،کربلا، امام زمان

  • دوشنبه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 19:03
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 طاها تحقیقی

غزل، زمزمه، واحد مناجات با امام زمان(عج) -(قرآن به سر گرفتی...) * طاها تحقیقی

599

غزل، زمزمه، واحد مناجات با امام زمان(عج) -(قرآن به سر گرفتی...) قرآن به سر گرفتی قرآن به سر گرفتم
با دیده های گریان از تو خبر گرفتم

اصلا بگو کجایی من محضرت بیایم
نام و نشان جایت را از سحر گرفتم

آقا بیا که دیگر ، عمرم به لب رسیده
از دوریت من آقا، سوزِ جگر گرفتم

آقا بیا آقا جان

در این لیالی قدر هستی در اولویت
مقصد تو هستی و من سوی تو پر گرفتم

محتاج یک دعایم ای مستجاب عالم
من راه بندگی را با تو ز سر گرفتم

من ماندم و یتیمی من ماندم و فراقت
امشب بیا که من هم قرآن به سر گرفتم

آقا بیا آقا جان

  • دوشنبه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 20:54
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

روضه و توسل ویژه شبهای قدر «بیست وسوم» ماه رمضان. به نفس محمدحسین پویانفر -(وای من و وای من و وای من....) *

729

روضه و توسل ویژه شبهای قدر «بیست وسوم» ماه رمضان. به نفس محمدحسین پویانفر -(وای من و وای من و وای من....) *مقدس اردبیلی،رفته بود شهری برایِ منبر،نیمه های شب ازخواب پرید،این چه خوابی بود من دیدم؟صاحبِ خونه رو صدا زد:گفت فلان شخص رو میشناسی؟گفت:آقاجان! شما فلانی رو از کجا میشناسید؟این آدم نامِ خوبی تویِ این شهر نداره.گفت:خونه اش کجاست؟ بلند شد نیمه شب رفتن دَرِ خونه اش، اومدن در زدن، دیدن یه صدایِ گریه ای میاد،زنی در رو باز کرد،نگاه کرد دید مقدس اردبیلی اومده دَرِ خونه اش، گفت: فلانی کجاست؟گفت: دو ساعتی است که دستش از دنیا کوتاه شده، اومدن بالا سرش،دیدن آره مثل اینکه سالهاست خواب رفته،مقدس اردبیلی یه نگاهی کرد،از زنش سوال کرد: در چه حالی از دنیا رفت؟ گفت: مثل هر شب خراب اومده بود، اما امشب حالش عوض شده بود،هی گریه می کرد،انگارمی دونست میخواد بمیره، هی با خودش حرف میزد.چی میگفت: می گفت: خدایا! مقدسِ اردبیلی رو ببخشی هنر نکردی، اگه مَنِ روسیاه رو ببخشی بزرگی کردی.
مقدس اردبیلی شروع کرد گریه کردن،گفتن:آقا! چی شده؟ گفت: مولام رو تو عالم رؤیا دیدم،گفت:بلند شو،فلانی از دنیا رفته،با احترام بدنش رو غسل و کفن کن،همه رو صدا بزن،بدنش رو دفن کن...
شبِ بیست و سومِ،امشب من و شما هم بگیم: خدایا! دیر اومدیم، اما اومدیم،اشتباه کردیم،اما اومدیم،خدایا!ما همه رو بخشیدیم،ما که بنده ی تو هستیم هر کی به گردنمون حق داره رو بخشیدیم، تو نمیخوای ما رو ببخشی؟ خدایا! میخوام یه واسطه امشب بیارم...*

وای من و وای من و وایِ من
میخِ در و سینه ی زهرایِ من

در وسطِ کوچه تو را می زدن
کاش به جایِ تو مرا می زدن

سی سال غمش را اَسَدُالله نگفته
می گفت از آن درد که با چاه نگفته

سخت است که زن با لگدِ مرد بیفتد
در پیش نگاه همه با درد بیفتد

سخت است به ناموسِ کسى راه ببندند
سخت است که بر گریه ی مظلوم بخندند

من مانده به یادم، زد و آیینه تَرَک خورد
زهرا سَرِ من بود که در کوچه کتک خورد

غم همین بس که مغیره به علی می خندد
آن غلافی که تو را زد به کمر می بندد

*اومد میانِ مسجد، نگفت:پهلوم شکسته، نگفت:بازوم شکسته،دید شمشیرِ برهنه بالایِ سَرِ مولاست، صدا زد:" یا اَهلَ المَدینه! یه مو از سر علی کم بشه، میرم کنارِ مزارِ پیامبر،موهام رو پریشان میکنم، همه ی شمارو نفرین میکنم، تا دیدن فاطمه میخواد نفرین کنه،ریسمان از گردنِ مولا باز کردن، زهرا یه دست به پهلو گرفته هی دور علی میگرده،هی صدا میزنه:جانم فدات یا ابالحسن!..."خانم جان! یه شمشیر دیدی دلت تاب نیآورد"...*

به سمتِ گودال از، خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من

سَرِ تو دعوا بود، ناله کشیدم من
سَرِ تو رو بردن، دیر رسیدم من

میانِ گونیِ کُهنه سَرِ او را بردن
آبرویِ همه عریان،رویِ صحرا مانده

*اون جوان،گناه کرده بود،گناهی که پیامبرِ رَحْمَهً لِلعالَمين بهش گفت برو،نمی خوام ببینم تو رو، داشت گریه می کرد تویِ کوچه ها، رسید به سلمان،سلمان گفت:چرا گریه میکنی؟ گفت:خراب کردم،گناهی کردم که پیامبر به من گفته برو نمیخوام ببینم تو رو، گفت: صبر کن، یه راهی هست،اونم اینه که بری دَرِ خونه ی فاطمه، از بی بی بخوای حسین رو بیاره، با حسین بری مسجد....
همه تویِ مسجد نشسته بودن دیدن یه صدایی میاد، یکی صدا میزنه:" مَن مِثلی؟" کی مثلِ منِ؟ دیدن همون جوانِ گنهکارِ،حسین رو رویِ شانه هاش گذاشته،اونجا بود که پیغمبر چون حسین رو واسطه کرده بود بخشیدش...*

شکر گرچه سیه رو شدم، غلامِ حسینم
خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد؟

شکر که در پناهِ حسینیم
عالم از این خوب تر پناه ندارد

ناله بزن:حسین...

  • چهارشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 01:39
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مناجات رمضانیه -(خداوند!خداوندا تو ای معبود سبحانم) * هستی محرابی

353

مناجات رمضانیه -(خداوند!خداوندا تو ای معبود سبحانم) #مناجات_با_خدا_در_شبهای_قدر
#طلب_عفو_بخشش_از_گناهان

خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم
بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم

اگر چه من خطا کارم، پر از زشتی ست کردارم
گرفتارم گرفتارم، پشیمانم پشیمانم

الهی عبدِ مفلس را دریغ از لطفِ خود منما
بکش خطِ امان روی تمامیِ گناهانم

ز دیده خونِ دل بارم لبالب از تمنّایم
به خاک افتاده ام امشب فقط العفو می خوانم

بیا و چشم پوشی کن ز لغزش های این عاصی
به حقِ حیدرِ کرار امیرِ جانانِ جانانم

به قدری از تو گشتم دور فکرش هم نمی کردم
که هجرِ وصلِ تو روزی کند یعقوبِ کنعانم

به حقِ حضرتِ زهرا(س) مرا رسوا مکن مولا
خودم اقرار دارم که سراپا غرقِ عصیانم

صدای نَم نَمِ اشکم چه غوغا می کند امشب
که من شوقِ تمنای فقط یک جرعه احسانم

خودت گفتی بیا می بخشمت بابِ کرم باز است
چه بخشنده خدایی تو من از لطفِ تو حیرانم

من امشب واسطه آورده ام آقای بی سر را
چنان از سوءِ اعمالم به جانِ او پریشانم

دلِ مجنونِ من دارد نوای یا حسین(ع) امشب
بدونِ لطفِ اربابم تهیدست و هراسانم

چقدر از کربلای او شمیمِ سیب می آید
هوای عشقِ او امشب چو آتش ریخت در جانم

دلِ دیوانه ام تنگِ حرم شد رحمتی فرما
که من بیتابِ آن عطرِ ضریح و آن شبستانم

#شب_شهادت_مولی_الموحدین_مولا #امیرالمؤمنین_علی_ع_تسلیت_باد
#دوشنبه_۱۳_اردیبهشت_۱۴۰۰
#هستی_محرابی
@Asharemehrabi

  • شنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 14:49
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

مناجات شب های قدر -(بیائید ای گنه کاران بیائید) *حاج نادر بابایی

513

مناجات شب های قدر -(بیائید ای گنه کاران بیائید) بیائید ای گنه کاران بیائید
رسیده موسم غفران بیائید

بِدین میخانه هَرکَس پا گذارد
شبش با ساقی و صَهباگذارد
رَود هرجا دِلش را جا گذارد
به همراه دلی سوزان بیائید

بیا بازار اَشک و آه و ناله
نِگر بر روی دلها داغ لاله
شده همناله با لاله پیاله
بِدل عشق شه مردان بیائید

چو دیدی نَرد عشق عاشقان را
به طاق عرش بینی نَردبان را
به آهی طی کنی هفت آسمان را
شب مهمانی جانان بیائید

تو هم (نادر)بدین میخانه بازآ
بِکاهی کوه را بخشند اینجا
گرفتی گَر زِ ساقی جام مینا
بنوش آنگه بگو مَستان بیائید

  • شنبه
  • 12
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 19:31
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات شبهای قدر -(خدا بود و علی بود و سحر بود دو عالم از ولایش با خبر بود) * هستی محرابی

630

مناجات شبهای قدر -(خدا بود و علی بود و سحر بود دو عالم از ولایش با خبر بود) #شب_ضربت_خوردن_مولای_متقیان
#روضه_شب_قدر_مظلومیت_مولا

خدا بود و علی بود و سحر بود
دو عالم از ولایش با خبر بود

به سوی مسجد کوفه روان شد
که بینِ کوفیان بی بال و پر بود

هوای عشق در سر داشت مولا
ولی در سینه اش آهِ شرر بود

شبِ نور و شبِ رحمت شبِ قدر
علی در آن میان خیرالبشر بود

هوای شب چه دلگیر است و بیتاب
گمانم در کمینِ او خطر بود

تمامِ عالم از دلشوره ی او
ز تیغِ اِبنِ مُلجم با خبر بود

فراقِ یار در امید وصل است
جهان در ندبه ی شق القمر بود

چه شبهایی که بغضش را فرو برد
تمام گریه‌هایش در سحر بود

به دوشش نان و خرما حمل می‌کرد
یتیمان را همانند پدر بود

گذر از کوچه های تنگ و تاریک
که با غم های زهرا همسفر بود

چنان بر فرقِ مولا زد عدویش
که قامت در قیامش غوطه ور بود

همان فُزت و وَ رَب الکعبه ی او
شکستِ خصم و آغازِ ظفر بود

دوبیتی های درد و رنجِ مولا
یقین از داغِ زهرا بیشتر بود

گریز روضه ‌ام کرب و بلا شد
که چشمانِ همه از گریه تر بود

لبانِ خشک و چشمانِ پُر از آب
چه گویم ناله‌ها هم بی اثر بود

خجالت می کشد سقا ز طفلان
ز روی اصغرش شرمنده‌تر بود

بمیرم عصرِ عاشورای خونین
که آتش خیمه ها را شعله ور بود!

#سه_شنبه_۳۰_فروردین_۱۴۰۱
#هستی_محرابی
@Asharemehrabi

  • چهارشنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

وداع با رمضان -(آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده) * محمد جواد شیرازی

503

وداع با رمضان -(آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده) آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده
همه رفتند فقط بنده ی رسوا مانده

درب مهمانی خود را کمی آرام ببند
یک نفر از صف بخشیده شدن جامانده

دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست
دست تسلیم منِ غم زده بالا مانده

هیچ کس واسطه ی بنده ی آلوده نشد
مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده

همه ی زندگی ام حاصل لطف مهدی است
تازه آقایی او در صف عقبی مانده

عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام...
بی بها کرد مرا چشم بد وامانده

سخت دلتنگ نجف هستم و ایوان علی
بر دل غم زده ام، شوق تماشا مانده

آخر ماه هم از غربت ارباب بگو
بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده

اکبر و قاسم و عبداله و عون و عباس
همه رفتند... فقط زینب کبری مانده

چه کند زینب مضطر که سنان دور شود
لب زخمی حسینش به دعا وا مانده

  • پنج شنبه
  • 8
  • اردیبهشت
  • 1401
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
 حسین رحمانی

زمزمه شب قدر -(دوباره اومدم میدونم نمی کنی ردم) * حسین رحمانی

144

زمزمه شب قدر  -(دوباره اومدم  میدونم نمی کنی ردم) دوباره اومدم
میدونم نمی کنی ردم
صدام زدی بیا
با اینکه حسابی من بدم

خرابه حال من
می بخشی ؟ شده سئوال من
شکسته توبه هام
لبریزه گناهه سال من
زخمیه ، دوباره بال من _ خرابه حال من

از سر شب من پشت درت هستم
بنده ی پست و دربدرت هستم
من بدم اما خودت خبر داری
عاشق زهرا و حیدرت هستم

___

چی میشه تقدیرم؟
می مونم یا اینکه میمیرم
بگو که چن سفر؟
مشهد یا به کربلا میرم ؟!

درسته روسیام
می‌دونی غلام کربلام
من از تو روزیه
شب‌های محرمو می‌خوام
می بینی ، که بارونه چشام _ درسته روسیام

منو می ببخشی به مرتضا یا نه ؟
اربعین میرم به کربلا یا نه ؟
من مریض معصیت شدم یارب
بگو دردم رو میدی شفا یا نه ؟

(زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها)

شبونه اومدی
بابایی به ماها سر زدی
سلام عزیز من
کاش می شد جوابمو بدی
ببین که خونمون
ویرونه ست با سقف آسمون
حالا که اومدی
دیگه از پیشم نرو بمون
حالا که شدم یه نیمه جون _ با این قد کمون
من گل یاسم می بینی پژمردم
از خجالت تو بزم شراب مردم
زجر نامرد مارو خیلی بد میزد
آره من سیرم ، بسکه کتک خوردم

به سبک غروب کربلا .

  • سه شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:01
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات -("بِکَ یا الله" به فضیلت این شبها) * داود قاضی

85

مناجات -("بِکَ یا الله" به فضیلت این شبها) "بِکَ یا الله"
به فضیلت این شبها
به دعای بی بی زهرا
بنویس تا ابد باشم از عشاق علی مولا
بازم - اومدم - من در - خونتون - با هدف
بازم - میرسه - روزیِ - سالمون - از نجف
همه مهمونن سر خوان علی/ سلطانه علی
تک تک آیه ی قرآن میگه در وصف علی/ ایمان علی
تا ابد هر چه خلیفست (به قربان علی) ۳
علی یا مولا علی مولا - مولانا علی

"بِکَ یا الله"
که به این دلم افتاده
خدا حاجتم و داده
سر به سجده میذارم به همین تربت سجاده
ندارم رفیقی توو عالم من الا حسین
گره خورده این قلب من با تو مولا حسین
به همه دردام درمانه حسین / سامانه حسین
سرمو یه روز میذارم به روی پای حسین / دامان حسین
جان عالم به فدای لب عطشان حسین/ (به قربان حسین) ۲
یا حسین مولا حسین مولا - مولانا حسین

  • چهارشنبه
  • 24
  • آبان
  • 1402
  • ساعت
  • 19:20
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

شعر شب قدر -( الهی به این بنده فرصت بده ) * مهدی رحیمی زمستان

4755
2

شعر شب قدر -( الهی به این بنده فرصت بده ) الهی به این بنده فرصت بده
به توفیق بر نفس رخصت بده
الهی کمیلی ابوحمزه ای
مرا با مناجات عادت بده
شب چارمی بازهم آمدم
خودت روز محشر شهادت بده
عوض کن مزاج مرا با دعا
به من حس سبز عبادت بده
سر سفره ات زاهدان سائلند
به این هم نشینی سعادت بده
اگر اوج انسانیت بندگی ست
به آزادی من اسارت بده
...چه می خواهی از من سر و دست و پا
بهایت چقدر است قیمت بده
تو که هر قدر داشتی داده ای
مرا با خودم آشتی داده ای
مرا عفو کن تا کمیلت شوم
ز خود بگذرم باب میلت شوم
نبینم خودم را خدایی شوم
شب چارمی کربلایی شوم
شبیه مظاهر حبیب آمده
پر از عطر خوش بوی سیب آمده
حسین امشب آمد به بالین من
برای مریضت طبیب آمده
سراغ من خسته انگ

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب قدر -( شکسته ابن ملجم فرق مولای دو عالم را ) *

3847
3

شعر شب قدر -( شکسته ابن ملجم فرق مولای دو عالم را ) شکسته ابن ملجم فرق مولای دو عالم را
ولی آقا تفقد می‌نماید ابن ملجم را
به محراب عبادت تا رخش چون لاله رنگین شد
ندا برخاست کشتند اولین مظلوم عالم را
شب قدر و فراق شهسوار عدل و آزادی
بپا بنموده امواج غم و شور محرم را
رخ ایتام کوفی را دگر حاجت بر شستن نیست
که می‌ریزند از این پس به رخ اشک دما دم را
به رنگ زرد و رخت نیلگون و اشک سرخ امشب
عجب رنگین نمودند این یتیمان سفره هم را
تمام اهل عالم در عزای فاتح خیبر
به بر بگرفته‌اند از فرط غصه زانوی غم را
نجف صبر تو را نازم که با این سینه پرغم
چگونه در بغل جا داده‌ای عدم مجسم را
امام المتقین یعسوب دین ای حیدر صفدر
به (سائل) هم کرم کن ذره‌ای از قدر میثم را

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات شب قدر -( در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد ) *

6571
6

شعر مناجات شب قدر -( در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد ) در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد
محراب پر ز خون دل بوتراب شد
سیمرغ عشق، از قفس آزاد گشت باز
آری قسم به کعبه، علی(ع) کامیاب شد
لرزان اساس خلقت و سرگشته کائنات
جانها ز داغ او، همه در التهاب شد
پیچید در فضای جهان بانگ «قد قُتِل»
روح الامین به سوی زمین با شتاب شد
بر سر زدند جمله مَلَک‏های آسمان
گریان، که پایگاه هدایت خراب شد
گیسوی شب، سپید شد از داغ مرتضی
وقت سحر، که صورتش از خون خضاب شد
کشتند چونکه شیر خدا را به سجده‏گاه
دیگر برای کشتن حق فتح باب شد
جسمی به خاک رفت که جان‏ها فدای اوست
داغی به جای ماند، که دل‏ها کباب شد

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات شب قدر -( الهی سائلی پشت در آمد ) *

7064
8

شعر مناجات شب قدر -( الهی سائلی پشت در آمد ) الهی سائلی پشت در آمد *** فقیر آمد، فقیر حیدر آمد
به اذن الله تا در میزنم من *** دم از آقا حیدر میزنم من
علی مشکل گشای هر غم ماست *** علی در اصل اسم اعظم ماست
علی آیینه ذات و صفات است *** ... گردان لوح سیئات است
علی با سائلانت همنشین است *** علی با بی کسان یار و معین است
خدایا میزنم یا حی سرمد *** به نام حیدر و نام محمد (ص)
شب تقدیر چون با نور آید *** تو گویی سوی کوه طور آید
شب قدر تو چون بی نور باشد *** من از حال پیمبر دور باشم
اگر با رو سیاهی تمامم *** رسد پرونده ام دست امامم
چه حالی شود آن نایب خوبم *** الا ای من که غفار الذنوبم
به خاک کربلا سوگند یا رب *** به احوال صبور قلب زینب
به حق مجتب

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات شب قدر -( من آمدم ای با وفا الهی ) *

9145
35

شعر مناجات شب قدر -( من آمدم ای با وفا الهی ) من آمدم ای با وفا الهی *** بار دگر خواندی مرا الهی
یا ذالکرم لبیک یا الهی *** اغفر لنا ذنوبنا الهی
اغفر لنا ذنوبنا الهی، اغفر لنا ذنوبنا الهی
من در وفای تو وفا نکردم *** حتی سر سفره حیا نکردم
تو خواندی و من اعتنا نکردم *** افتاده ام از معصیت به چاهی
اغفر لنا ذنوبنا الهی، اغفر لنا ذنوبنا الهی
بر من چه دیدی زشتی ام ندیدی *** با این همه پستی، مرا خریدی
نازِ منِ آلوده را کشیدی *** بنگر مرا در فرط بی پناهی
اغفر لنا ذنوبنا الهی، اغفر لنا ذنوبنا الهی
تا فکر من افتاده در سر تو *** شد پای من گشوده بر در تو
دیدم نگاه ذره پرور تو *** شد بنده عاصی سوی تو راهی
اغفر لنا ذنوبنا الهی، اغفر لنا ذنوبنا الهی
توی

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

رباعی برای شب های قدر- (امشب بیا دوباره خدا را صدا کنیم) * محمد مهدی عبدالهی

5896
20

رباعی برای شب های قدر- (امشب بیا دوباره خدا را صدا کنیم) امشب بیا دوباره خدا را صدا کنیم
قرآن به سر،برای ظهورش دعا کنیم
قدری تأمّلی و سپس کربلا رویم
با روضه های خون خدا هم ،صفا کنیم
شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

شعر شب قدر -( این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟ ) * قیصر امین پور

7395
14

شعر شب قدر -( این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟ ) این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟
دریای درد کیست که در چاه می رود؟
این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه می رود
گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یه لحظه مکث کرده به اکره می رود
آبستن عزای عظیمی است کاین چنین
آسیمه سر، نسیم سحرگاه می رود
امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان
یا آفتاب روی زمین راه می رود
در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه می رود
دارد سر شکافتن فرق آفتاب
آن سایه ایی که در دل شب راه می رود

شاعر : قیصر امین پور

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب قدر -( زهجرونت پریشانم چگونه اینچنین مانم ) *

3879
2

شعر شب قدر -( زهجرونت پریشانم چگونه اینچنین مانم    ) زهجرونت پریشانم چگونه اینچنین مانم بده اذنی به چشمانم که یکدم بینمت جانم
کمی ازروی احسانت سبک کن درداین مخلص دو تا شد پشت من از غم چو بنده پیش شاهانم
هزاران سال پی در پی اگر باشم پیت آیم نکن از من خودت پنهان که من محزون و گریانم
بخود گفتم بنوشم می دلم آرامشی گیرد نشد نرم این دلم حتی برفت از دستم ایمانم
طریق عشقبازی نیست روی از من بپوشانی گناهی گر بکردم حال میگویم پشیمانم
تو ای یارم بدانم سر به این منزل زنی آخر من از روزی که در منزل نمی باشم هراسانم
شب قدرم تو را در بین این شبها کجا جویم که از مغرب کنارت تا سحر اشفع لنا خوانم
********************
دلم را مست خود گردان دگر چیزی نمی خواهم
مرا سرمس

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی شب های قدر،(شب قدر است و قدرش را بدانیم) *

5812
3

اشعار مناجاتی شب های قدر،(شب قدر است و قدرش را بدانیم) شب قدر است و قدرش را بدانیم

نماز و جوشن و قرآن بخوانیم

به درگاه خدا غفران و توبه

به شرطی که سر پیمان بمانیم

برای پاکی نفس و سعادت

همیشه بهر خود شیطان برانیم

شب تقدیر و ثبت سرنوشت است

دعا بر مومن و انسان بخوانیم

برای صیقل روح و روان ها

به دل دریائی از ایمان رسانیم

برای اولین مظلوم عالم

بسی خون دل از چشمان چکانیم

هزاران لعنت و نفرین بسیار

به قاتلهای مولا مان رسانیم

در این شبها تو مهدی (عج) را صدا کن

چو یوسف غایب است حیران چنانیم

دعای اول و آخر ظهور است

که بیش از این در این هجران نمانیم

مسافر " را بگو ایمان قوی دار

که تا وصلی به این دامان امانیم

شاعر:عباس پناه

  • یکشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:38
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی شب‌های قدر-(بگذار تا بميرم در اين شب الهي) *

4362
5

اشعار مناجاتی شب‌های قدر-(بگذار تا بميرم در اين شب الهي) بگذار تا بميرم در اين شب الهي

ورنه دوباره آرم رو روي روسياهي

چون رو كنم به توبه، سازم نوا و ندبه

چندان كه باز گردم گيرم ره تباهي

چون رو كنم به احياء، دل زنده گردم اما

دل مرده مي‏شوم باز با غمزه گناهي

گرچه به ماه غفران بسته است دست شيطان

بدتر بود ز ابليس اين نفس گاه گاهي

اي كاش تا توانم بر عهد خود بمانم

شرمنده‏ام ز مهدي وز درگهت الهي

تا در كفت اسيرم قرآن به سر بگيرم

چون بگذرم ز قرآن اُفتم به كوره راهي

من بندگي نكردم با خويش خدعه كردم

ترسم كه عاقبت هم اُفتم به قعر چاهي

با اينكه بد سرشتم با توست سرنوشتم

دانم كه در به رويم وا مي‏كني به آهي

اي نازنين نگارا تغيير ده قضا را

گر تو نمي

  • یکشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

همناله با امام زمان در شب قدر * محمد مهدی عبدالهی

7489
24

همناله با امام زمان در شب قدر همناله با امام زمان در شب قدر

سلام من به قرآن بر سر تو
سلام من به قبر مادر تو
اگر زائر شدی صحن نجف را
سلام من به بابا حیدر تو
اگر زائر شدی بین الحرم را
سلام من به جدّ اطهر تو

بگو از جانب من با حسینت
سلام من به خون پیکر تو
اگر رفتی کنار قبر عبّاس
سلام من به آن آب آور تو
شب احیا کند ناله سه ساله
پدر جان،کی بریده آن سر تو
اگر رفتی کنار قبر زینب
سلام من به آن چشم تر تو
به مشهد هم که رفتی یابن زهرا
بگو من هم بیایم در بر تو
خلاصه گویمت در بین سرداب
سلام من به سوز سحر تو

"محمدمهدی عبدالهی"

  • سه شنبه
  • 17
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:48
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی شب های قدر،(بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است) *

4904
3

اشعار مناجاتی شب های قدر،(بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است) بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است

شبی به خاطر او سر به را شدن خوب است

تمام حرف همین است که گنه نکنیم

ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است

شده به یک سحری صاف کن دل خود را

به آیه های خدا با صفا شدن خوب است

به دل حقیقت محبوب را تو پیدا کن

ز عشق های مجازی رها شدن خوب است

چرا به پیش خلائق تو خم کنی سر خود ؟

شبی مقابل دلدار تا شدن خوب است

صدای اهل قبور است می رسد بر گوش

که : آی بنده رفیق دعا شدن خوب است

از این دو دیده به غیر از گنه نشد حاصل

ببند چشم ، که اهل بکا شدن خوب است

ببین که قافله ی عمر می رود از پیش

مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است

مگر که بخت کند رو ، طبیب را بینی

به درد بن

  • پنج شنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 15:04
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

شعر مناجاتی شب های قدر،(درى بگشا زرحمت يا الهى) *

5394
5

شعر مناجاتی شب های قدر،(درى بگشا زرحمت يا الهى) درى بگشا زرحمت يا الهى

به روى بى پناه عذرخواهى

نوازش كن تو بارى خسته اى را

عنايت كن تو دل بشكسته اى را

خداوندا زدوشم بار بردار

به روز حشرم از ذلت نگه دار

در اين ملك فنا من بى نوايم

اسير نفس و دربند هوايم

دريغ از من مكن يا رب عطا را

بشوى از دفترم جرم و خطا را

طبيبا اى شفاى دردمندان

كريما اى اميد مستمندان

ببخشا از گنهكاران گناهان

بگير از لطف، دست بى پناهان

پريشان خاطران را شاد گردان

گرفتاران زبند آزاد گردان

شاعر:حاج انصاریان

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 10:47
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار مناجاتي شب‌هاي قدر ،(الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده) *

4883
1

اشعار مناجاتي شب‌هاي قدر ،(الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده) الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده

فـــروغـي بــشــام سـيــاهـم بــده

مـنـم بـنـده عــاصـي مـنـفــعــل

كـه هـسـتـم زكـردار زشـتم خجل

مـنـم بـنـده مـسـت جـام غـرور

كـه تـرسـم بـيـفـتم ز رحمت بدور

مـكـن قـهــر بـا بـنـده سركشت

مـسـوزان تـن و جـانـم از آتشت

الـهـي بـكـن رحـم بـر حـال من

نگر سرنگـون بخت و اقبال من

منم معترف بـر گناهان خويش

كـه بـاشـد گناهم ز انديشه بيش

تو مـنگـر بـرفتار و كردار من

جهيم است بي شك سزاوار من

ز رحمت تو عذر و گناهم پذيـر

چــو افـتـادم از پـاي دستم بگير

رحـيـما تـوئـي خالق بحر و بـر

تـوئـي مـهـربـانـتـر ز مام و پدر

ز سـرگـشـتـگـيـهـا نـجـاتم بـده

تـو

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:01
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی شب های قدر،(آمدم، آمدم به سوى تو باز) *

4158
3

اشعار مناجاتی شب های قدر،(آمدم، آمدم به سوى تو باز) آمدم، آمدم به سوى تو باز

اى خداى كريم بنده نواز

پاى تا سر همه نيازم من

از كرم سايه بر سرم انداز

آبروى گداى خويش مريز

دستم آخر سوى تو است دراز

بسته اى راه نااميدى را

كرده اى چون كه باب رحمت باز

شاعر:حبیب الله چایچیان

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:02
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی شب های قدر،(بس‌که به روی شانه‌ام کوه گنه کشیده‌ام) *

5143
3

اشعار مناجاتی شب های قدر،(بس‌که به روی شانه‌ام کوه گنه کشیده‌ام) بس‌که به روی شانه‌ام کوه گنه کشیده‌ام

شکسته‌ام شکسته‌ام خمیـده‌ام خمیده‌ام

نوید لطف و رحمت و عفو تو را شنیده‌ام

این من و این عطای تو این تو و این خطای من خدای من خدای من

الـه من! الـه من! الـه من! الـه من!

نگه مکن نگه مکن بـه نامۀ سیاه من

دود گنه به سوی تو بسته ره نگاه من

دست عنایت تو گر شود گره‌گشای من خدای من خدای من

رفیق من تویی تویی حبیب من تویی تویی

قرار من تویی تویی شکیب من تویی تویی

دوای من تویی تویی طبیب من تویی تویی

ذکر خوشت بود دوا به درد بی‌دوای من خدای من خدای من

تو خالقی تو داوری تو اعظمی تو اکبری

تو از همـه کریم‌تـر تـو از همـه فراتری

گمان نمی‌کنم مرا به سوی دوزخت ب

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:30
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی شب های قدر،(ای صلوات کبریا نثار جسم و جان تو) *

5910
2

اشعار مناجاتی شب های قدر،(ای صلوات کبریا نثار جسم و جان تو) ای صلوات کبریا نثار جسم و جان تو

سجدۀ اهل آسمان به خاک آستان تو

سـلام دائـم خـدا بـه کل خاندان تو

پیـر خـرد فدایـی فاطمـۀ جـوان تو

خداست با تو هم‌سخن رسول، هم‌زبان تو

تو کیستی؟ تو مرتضی تو کیستی؟ تو حیدری

تو فـوق اقتدارهـا تـو از کمـال، برتری

تو نفس ختم انبیا تو از پیمبران سـری

تو تک‌سوار بدری و تو قهرمان خیبری

با نــود جــراحتت مــدافع پیمبــری

درید قلب یک سپه به تیغ خون‌فشان تو

شرف گرفته آبرو ز خاک پای قنبرت

مقام زهـد عیسوی رسیده بر ابوذرت

خــدای خوانـد بـا نبـی بــرادر و برابــرت

رسول، مدح‌خوان تـو، خداست مدح‌گسترت

بهتر از این چه می‌شود که فاطمه است همسرت

زهی مقام و قدر تو ز

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:43
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی شب‌های قدر،(گرچه پرم وا می‌شود با ذکر استغفارها) *

4731
3

اشعار مناجاتی شب‌های قدر،(گرچه پرم وا می‌شود با ذکر استغفارها) گرچه پرم وا میشود با ذکر استغفارها
پرواز دشوار است با سنگینی این بارها
گرچه تو خوبی من بدم هربار گفتی آمدم
توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یارها

صد بار گفتم عاقبت یک بار تویه میکنم
آخر نمی آید چرا یک بار، این یک بارها
من هرکجا که رو زدم رویم خریداری نداشت
پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها
دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه
دیگر نمی لرزد دلم از دوری دلدارها
وقتم کم و راهم دراز با این گدا قدری بساز
هر جا روم سد میکند راه مرا دیوارها
سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری ها من
پس خوش به حال لذت خوابیدن هشیارها
گاهی ادا گاهی قضا گاهی خدا گاهی خطا
خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها
گیرم مدد

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 11:53
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی شب های قدر،(امشب ای خالق یکتا همه را می بخشی) *

8803
15

اشعار مناجاتی شب های قدر،(امشب ای خالق یکتا همه را می بخشی) امشب ای خالق یکتا همه را می بخشی

در شب قدر،خدایا همه را می بخشی

ای کریمی که همه ریزه خورخوان توأند

سفره ات هست مهیّا همه را می بخشی

گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف

می کنی باز مدارا همه را می بخشی

به علی،احمد و زهرا،به حسین و به حسن

تو،به این حُرمت اَسما همه را می بخشی

مِهر و کینه دو پر و بال عروج دل ماست

به تولّی و تبرّی همه را می بخشی

شیعه ی حیدر و آتش ... چقدَر بی معناست

مطمئنّم که به مولا همه را می بخشی

دست خالی نرود هیچ کسی از این جا

تو در این لیله ی احیا همه را می بخشی

آن قدر لطف و عنایت به همه داری که

نه فقط اهل دعا را همه را می بخشی

یک نفر گر که دعایش به اجابت برسد

شک

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 12:08
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد