خدا رو شکر می کنم عاشق مولا شدم
عاشق بچه های حضرت زهرا شدم
خدا رو شکر می کنم علی حبیب من شد
کنیزی ی خونه ی زهرا نصیب من شد
کنیزی این خونه برا من عزت شده
سهم من از این خونه فقط شرافت شده
خدا می خواست که باشم منم کنار حیدر
تو فصل بی قراری باشم قرار حیدر
خدا می خواست چهار تا پسر براش بیارم
تو سینشون دونه ی مهر حسین بکارم
خدا رو شکر از عشق حسین لبالب شدن
سینه سپر برای حضرت زینب شدن
به بچه هام یاد دادم کم نذارن پای دین
حتی اگر خونشون بریزه روی زمین
بین من و بچه هام صحبت از وفا بود
صحبت از حسین و زینب و کربلا بود
تو این میون ابالفضل می خواست امیدم باشه
می خواست که آبروی موی سفیدم باشه
می گف
- سه شنبه
- 30
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 12:36
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور