وفات حضرت ام البنین (س)

مرتب سازی براساس
 یوسف رحیمی

شعر وفات حضرت ام البنین -( کي مدينه ز ياد خواهد برد ) * یوسف رحیمی

2762
2

شعر وفات حضرت ام البنین -( کي مدينه ز ياد خواهد برد ) کي مدينه ز ياد خواهد برد
صحن چشمان گريه پوشت را
صبح تا شب کنار خاک بقيع
ناله و شيون و خروشت را
چشمهاي تو پر شفق مي شد
در کنار چهار صورت قبر
مصحف دل ورق ورق مي شد
در کنار چهار صورت قبر
خوب فهميده حال و روزت را
آنکه امُ البکا تو را خوانده
مادر اشک ، مادر ناله
پاره هاي دلت کجا مانده؟
آه وقت غروب مادر جان
تو و زينب چه عالمي داريد
يکي از ديگري پريشان تر
حال محزون و درهمي داريد
مي نشيند عجب غريبانه
ام کلثوم در کنار رباب
مي شود روضه خوان مجلستان
روي زرد و نگاه تار رباب
يکي از ميهمان نوازي شان
يکي از تير و دشنه مي گويد
يکي از هرم آفتاب و عطش
يکي از کام تشنه مي گويد
پيش چشمان خون گرفته‌ی عشق
از نگاهي ک

  • دوشنبه
  • 27
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر وفات حضرت ام البنین(س) -( عزا بگیر بقیع روضه خوان تو رفته ) * حسین ایمانی

4298
8

شعر وفات حضرت ام البنین(س) -( عزا بگیر بقیع روضه خوان تو رفته ) عزا بگیر بقیع روضه خوان تو رفته
زبان بگیر به شیون زبان تورفته
صدای وای حسینش به گوش می آید
اگرچه صاحب آه و فغان تو رفته
چهار قبر خیالی به خاک تو پیداست
نشانه هاست به جا ونشان تورفته
به یاد مادر عشق وادب بزن ناله
شکوه ناب ولا روح و جان تورفته
قسم به نوحه ی زیبای برلبش قلبم
تپیده باغم تو با روان تورفته
روان و روح تو و مادر وفاآنجاست
که روی نیزه سرعاشقان تورفته
سری به نیزه بلنداست وپای نی زینب
هزارآه که با دشمنان تورفته
نوای بانوی احساس ذکرالعجل است
دعای ندبه بخوان ندبه خوان تو رفته

شاعر : حسین ایمانی

  • دوشنبه
  • 27
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 12:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت فاطمه ام البنین (س) -( آنقدر باید کامل و خوب و متین باشی ) * نیره کاشی

2906
2

غزل حضرت فاطمه ام البنین (س) -( آنقدر باید کامل و خوب و متین باشی ) آنقدر باید کامل و خوب و متین باشی
تا باشی و با بهترین ها هم نشین باشی
این خانه جانی تازه می خواهد، و تو باید
تلفیقی از آرامش و عشق و یقین باشی
باید بسازی باز این دل های ویران را
سخت است و تو باید که محکم تر از این باشی
هم نام بانو بودی اما قسمتت این بود
اصلاٌ خدا می خواست که امّ البنین باشی
حتماٌ خدا می خواست که شب های بی زهرا
هم بغض غم های امیرالمؤمنین باشی
توی دلت جا می دهی غم های عالم را
تا پا به پای شوهرت خانه نشین باشی
باید برای آخر این قصه کاری کرد
کافی ست یک زن باشی و مردآفرین باشی
آنقدر باید آسمانی باشی و خاکی
تا مادر زیباترین ماه زمین باشی
امکان ندارد قصه جور دیگری باشد
باید همین، بای

  • یکشنبه
  • 24
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

شعر حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب -( با نور استجابت و ایمان عجین شدی ) * یوسف رحیمی

3363
1

شعر حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب -( با نور استجابت و ایمان عجین شدی ) با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
عطر بهشت در نفست موج می‌زند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شور آفرین شدی
بی شک برای مادری زینب و حسین
شایسته ای که فاطمه ی دومین شدی
در سیره ات شکوه نجابت چه دیدنی ست
آوازه ی خضوع و خشوعت شنیدنی ست
آن روز که خدا به تو هم داد نور عین
او را طواف داده ای دور سر حسین
یعنی حسین فاطمه! جانم فدای توست
عباس من، فدایی کرب و بلای توست
با خود دوباره خاطره ها را مرور کن
از روزهای خوب مدینه عبور کن
این روزها که خاطره ها همدمت شدند
تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند
چندی ست پاره های دلت رفته اند آه

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)-مدح -( عاشق شدم که از همه بهتر بخوانی ام ) * ایوب پرندآور

3006
1

شعر حضرت ام البنین(س)-مدح -( عاشق شدم که از همه بهتر بخوانی ام ) عاشق شدم که از همه بهتر بخوانی ام
عاشق که مثل یاس، معطر بخوانی ام
من از قبیله های بزرگم که آمدم
خدمتگذار خاکی این در بخوانی ام
دارم چقدر چله و دارم چقدر نذر
تا خاک پای حضرت حیدر بخوانی ام
پر پر زدم به عشق تو در آسمان شهر
شاید کرم کنی و کبوتر بخوانی ام
باور کن ای همیشه گل ای مهربان پسر
ام البنین شدم که تو! مادر بخوانی ام
جان می دهم به لذت "یُمّاه" گفتنت
اما به شرط اینکه مکرر بخوانی ام
**
عباس را فدای تو کردم به این امید
تا ظهر داغ، برادر بخوانی اش...

شاعر : ایوب پرندآور

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

حضرت ام البنین(س)-مدح -( به که باید بسپارم خبر این غم را ) * محسن ناصحی

2493
2

حضرت ام البنین(س)-مدح -( به که باید بسپارم خبر این غم را ) به که باید بسپارم خبر این غم را
داغ عباس کمر می شکند عالم را
بنویس ام بنین! نوکری عباست
افتخاریست مبارک پسر مریم را
کمترین مرتبه از وصف اباالفضلی اوست
بنویسید اگر خاک درش آدم را
گریه کمتر کن از این داغ که می ترسم اشک
کم کم از رو ببرد آبروی زمزم را
بنویس ام بنین در صف محشر داری
برروی دست، دو تا دست جدا از هم را
علم فاطمه ای بودن تو کاری کرد
که خدا داد داد به دست پسرت پرچم را

شاعر : محسن ناصحی

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( در میان کوچه های شهر نور ) * مجتبی شگریان همدانی

2878
2

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( در میان کوچه های شهر نور ) در میان کوچه های شهر نور
مادری دلخسته در حال عبور
در میان کوچه با اشکی روان
می رود سوی بقیع دامن کشان
در بساطش ناله بود و آه بود
در کنارش کودکی چون ماه بود
بی خود از خود بود بین کوچه ها
در ترنّم بود با ذکر خدا
هر کجا می رفت حال زار داشت
در مدینه روضۀ سیار داشت
مثل طوفان بود اما با وقار
تا بقیع می رفت روزی چند بار
اول باب البقیع با احترام
زیر لب می گفت یا زهرا سلام
بعد از آن در حال ذکر و زمزمه
می گرفت اذن دخول از فاطمه
تا که در خاک بقیع می زد قدم
اشک او می ریخت آنجا را به هم
روی خاک و زیر برق آفتاب
تشنه بود اما نمی زد لب به آب
گریه ها می کرد در حال عطش
گاه بین ناله ها می کرد غش
ای مدینه قرص ماه

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( روزگارم در غم آن قد و بالا سوخته ) * حسن لطفی

2910
-2

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( روزگارم در غم آن قد و بالا سوخته ) روزگارم در غم آن قد و بالا سوخته
باغ من گل داشت روزی حیف حالا سوخته
وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند
وای بر دل زندگی ام جمله یکجا سوخته
کاروانی که دلم را برد روزی با خودش
آمده از گرد و خاک راه اما سوخته
هرچه گشتم بین آن شاید بشناسم کسی
هرچه دیدم پیر بود شمع اسا سوخته
بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی رمق
شانه ها از تازیانه خرد حتی سوخته
چشم ها از فرط سیلی سرخ و نابینا شده
چهره ها لبریز تاول زیر گرما سوخته
گیسوان زردند،گویا بین آتش مانده اند
تارِ موهایی گره خورده است گویا سوخته
تا که پرسیدم امیر کاروان حالا که هست
بینشان دیدم زنی اما سرا پا سوخته
گفتمش کو گیسوان زینبی ات گفت آه
شعله ای بر مع

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مهدی نظری

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( تا که سائل می رسد بر در خجالت می کشد ) * مهدی نظری

5221
6

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( تا که سائل می رسد بر در خجالت می کشد ) تا که سائل می رسد بر در خجالت می کشد
چون که دیگر نیست آب آور خجالت می کشد
تا که او را فاطمه در خانه می نامید علی
زینبش می دید از حیدر خجالت می کشد
مادری کرده برای زینب اما باز هم
تا صدایش می کند مادر خجالت می کشد
کاروان آمد مدینه چون که عباسی ندید
دید پاشیده شده لشگر خجالت می کشد
مادر ساقی دشت کربلا با این مقام
از علی و آل او دیگر خجالت می کشد
مادر ماه است اما کاروان را دیده و
از نبود چند تا اختر خجالت می کشد
اینقدر حرف از دو دست بستۀ زینب نزن
حضرت ام البنبن بدتر خجالت می کشد
صحبت از مشک و علم شد باز هم ام البنین
رو گرفته با دو چشم تر خجالت می کشد
گاه از روی سکینه گاه از زینب ولی
بیشتر از مادر

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مهدی نظری

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( اشک می ریزد که شاید عقده هایش وا شود ) * مهدی نظری

3421
6

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( اشک می ریزد که شاید عقده هایش وا شود ) اشک می ریزد که شاید عقده هایش وا شود
روضه می خواند دوباره مجلسی بر پا شود
این همان بانوی والاییست که روزیش شده
مادر سلطان عشق و زینب کبری شود
تاکه مولا خواستگاری کرد از او با خویش گفت
شک ندارم بهتر از این شوهری پیدا شود!
بارها شد نیمه شب ها رفت با زینب بقیع
خوش بحالش روزی اش شد زائر زهرا شود
با ادب بودن درِ این خانه بی پاسخ نماند
قسمت این فاطمه شد مادر سقا شود
با اباالفضلش دمادم صحبتش این بود که
او بزرگش کرده تا که نوکر آقا شود
با همان قد خمیده با همان چشم ضعیف
هرکجا میخواست پیش پای زینب پا شود
لحظه ای کافیست تا چشمش بیافتد به رباب
اشک می ریزد به قدری که زمین دریا شود
حرف از شش ماهه و تیر و گل

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( نسیم طف که در این کوچه ها گذر دارد ) * میثم مومنی نژاد

2593
1

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( نسیم طف که در این کوچه ها گذر دارد ) نسیم طف که در این کوچه ها گذر دارد
برای چشم به در مانده ای خبر دارد
چنان عظیم بود این خبر چنان جانسوز
بشیر حادثه هم شکوه از بشر دارد
کجاست مادر آن سرو سر بریده کجاست؟
مگو کجاست!چه مادر !مگر پسر دارد؟
به آسمان خمیده خبر چگونه دهند
که خانه ی تو نه خورشید نه قمر دارد
تمام شهر به پای بقیع آهش سوخت
دعا کنید که از گریه دست بر دارد

شاعر : میثم مومنی نژاد

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب -( آغشته با نسیم تو در گفتن آمده ) * علیرضا رجب علیزاده کاشانی

2440

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب -( آغشته با نسیم تو در گفتن آمده ) آغشته با نسیم تو در گفتن آمده
پیك سپیده با خبری روشن آمده
رنگین به خون منتشرت با نسیم صبح
بوی " چهار گمشده پیراهن " آمده
تا از كدام بادیه ، غلطان به خون خویش
بوی "چهار شیر شهید" من آمده
طوفان به داغ كیست كه چونان زنی عرب
صورت خراش داده و در شیون آمده ؟
در شیشه مشت خاك بدل می شود به خون
گریان رسول ، آینه بر دامن آمده
بر نیزه چون طلایه خونین كاروان
آنك ز گرد راه سری بی تن آمده
ای خیل اشك و آه سواد سپاه تو
در خون نشست مردم چشمم به راه تو
تا چون تو را زمانه به ماتم قرین كند
داغی چنان رساند كه غربت نشین كند
در غربت مدینه بدل میشود به خون
خاكی كه نقش مهر تو، داغ جبین كند
از ناله های گرم تو نای زمان

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

حضرت ام البنین(س)-مدح -( در مدارت قمر پدید آمد ) * حسین ایزدی

3065
3

حضرت ام البنین(س)-مدح -( در مدارت قمر پدید آمد ) در مدارت قمر پدید آمد
از دو چشمت سحر پدید آمد
تا نگاهت به خاک ها افتاد
از همین خاک زر پدید آمد
عشق زهرائی ات که شعله کشید
در مدینه شرر پدید آمد
تا شدی همنوای شیر خدا
چقدر شیر نر پدید آمد
با أباالفضل تو برای حسین
یک جهان بال و پر پدید آمد
معجزاتت یکی دو تا که نبود
از پسر ها، سپر پدید آمد
هر که یک جرعه از می ات خورده
در وجودش جگر پدید آمد
حُسن او آنقدر زبان زد شد
چشم زخم و نظر پدید آمد
از خط و خال و قامت و قدش
جلوه های هنر پدید آمد
علمش کربلا که بالا رفت
مرزی از خیر و شر پدید آمد
ادبش ارث مادری بود و ...
هیبتش از پدر پدید آمد

شاعر : حسین ایزدی

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

حضرت ام البنین(س)-مدح -( چون تو، کسی شبیه به زهرا نمی شود ) * حسین ایزدی

3602
8

حضرت ام البنین(س)-مدح -(  چون تو، کسی شبیه به زهرا نمی شود ) چون تو، کسی شبیه به زهرا نمی شود
بی تو، گره ز کار علی وا نمی شود
امید بیت وحی شدی بعد فاطمه
وقتی تو نیستی که علی پا نمی شود
وقت توسل به تو احساس می کنم
قلبم گرفته فاصله ای با (نمی شود)
آوردن شبیه أبالفضل معجزه است
این کار ها ز غیر مسیحا نمی شود
باید تو آسمان شوی و ماه آوری
دنیا بدون ماه تو دنیا نمی شود
مزد تواضع تو برای عقیله بود...
عباس بی تواضعت آقا نمی شود
دیگر کسی برای حسین بن فاطمه
مثل عزیز قلب تو پیدا نمی شود
آل عبا ز دست کسی مِی نمی خورند
هر کس برای فاطمه سقا نمی شود
باب الحوائجی أباالفضل ارث توست
بی مادر و پسر گره ای وا نمی شود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
امشب شوم فدای تو، فردا نم

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

شعر وفات حضرت ام البنین(س) -( با روضه های ام بنین لطمه میزنم ) * علیرضا خاکساری

3497
2

شعر وفات حضرت ام البنین(س) -( با روضه های ام بنین لطمه میزنم ) با روضه های ام بنین لطمه میزنم
با قلب غصه دار و غمین لطمه میزنم
با نوحه ی قدیمی دیوان ماتمش
در سایه سار بیرق دین لطمه میزنم
جانم فدای روزه ی آبی که میگرفت
چون او به عشق "تشنه ترین" لطمه میزنم
هم صبح و ظهر و هم سرشب مویه میکند
همراه با نوای حزین لطمه میزنم
راوی روضه است و کلامش موثق است
با هر اشاره اش به یقین لطمه میزنم
بر سینه ی شکسته اگر سینه میزند
من هم به یاد زخم جبین لطمه میزنم
میگوید از یسار و یمین نیزه میزدند
من نیز از یسار و یمین لطمه میزنم
وقتی گریز روضه ی او سمت علقمه ست
بر نعش مانده روی زمین لطمه میزنم
حبل المتین عالم و آدم گسسته شد
بر حا و با و لام و متین لطمه میزنم
حسن ختام مرثیه ا

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( منم غلام همه بچه های ام بنین ) * یاسین قاسمی

3169
1

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( منم غلام همه بچه های ام بنین ) منم غلام همه بچه های ام بنین
غلام حلقه به گوش و فدای ام بنین
به روز حشر اگر از شفا کسی پرسد
جوابشان بدهم : آشنای ام بنین
اگر که گشته ز اولاد فاطمه,عباس
به این مقام رسید از دعای ام بنین
برای مجلس خود,خویش چای میریزد
عجب صفا بدهد قند و چای ام بنین
فقط برای حسین اشک ریخت این مادر
زبان زد است به والله وفای ام بنین
الا تمام محبان ظهور نزدیک است
چه گنبدی که بسازیم برای ام بنین
صدای ام بنین میرسد هنوز به گوش
گرفته علقمه را روضه های ام بنین
خدا کند که سکینه نبیندش این بار
که ناله خواهد زد پا به پای ام بنین
***********
گمان کنم که بسازند امّت عیسی
برای حاجتشان کلیسای ام بنین

شاعر : یاسین قاسمی

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( نفس نفس همه ی کوچه ها پر از آه است ) * مسعود اکثیری

2871
3

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( نفس نفس همه ی کوچه ها پر از آه است ) نفس نفس همهی کوچه ها پر از آه است
که با صدای بریده بریده می رفتی
چه هقی هقی که به دنباله اش تو دق کردی
رشید بودی و اما خمیده می رفتی
بشیر آمد و گفت از همان نگاهی که
شکسته بود به تیر سه پر ندیدی تو
در امتداد عمودی سیاه وناباور
کنار علقمه شق القمر ندیدی تو

شاعر : مسعود اکثیری

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مهدی نظری

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( ای که از عشق علی پیرو الله شدی ) * مهدی نظری

2976
2

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( ای که از عشق علی پیرو الله شدی ) ای که از عشق علی پیرو الله شدی
مطمئن باش که بی فاطمه گمراه شدی
نوکر شیرخدا باش وببین شاه شدی
خوش بحال تو اگر عابر این راه شدی
شعر من در پی خود دیده تر می جوید
گوش کن ام بنین باپسرش می گوید:
بازوانت چقدر مثل پدر می ماند
روی نورانی تو مثل قمر می ماند
لعل لبهای تو شیرین چو شکر می ماند
صورتت کعبه وخالت چو حجر می ماند
وارث غیرت مولای زمینی پسرم
سند مادری ام بنینی پسرم
اینقدر آه نکش ناله نزن گریه نکن
هرچه دیدی الم ودردومحن گریه نکن
بازمین خوردن وافتادن من گریه نکن
حداقل جلوی چشم حسن گریه نکن
چونکه در کودکی ازدست کسی رنجیده
وسط کوچه ای افتادن مادر دیده
قسمتم شد دراین خانه کنیزی پسرم
باکنیزیست رسیدم ب

  • یکشنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) با نوای سید رضا نریمانی-( خانمی که تا خود خورشید قامت داشته ) * مهدی رحیمی زمستان

3841
2

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) با نوای سید رضا نریمانی-( خانمی که تا خود خورشید قامت داشته ) خانمی که تا خود خورشید قامت داشته
در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته
مادر باب الحوائج بوده و با این حساب
دامن اورا گرفته هر که حاجت داشته
می رسد از والدین اخلاق فرزندان ولی
این زن از اول به فرزندش شباهت داشته
اول از عباس او اذن حرم را خواسته
هر کسی در کربلا قصد زیارت داشته
با کلام نافذش در روضه ها حاضر شده
در زمین کربلا هر چند غیبت داشته
تحت فرمانش کلام و تحت امرش واژه ها
صحبتش با ابروی عباس نسبت داشته
فاطمیه رفته و آماده ی رفتن شده
بسکه بر زهرای مرضیه محبت داشته
بعد زهرا آمده پس بعد زهرا می رود
اینچنین در مکتب مولا ولایت داشته
دانه پاشیده برای کفتران قبر او
در مدینه هرکسی یک جو لیاقت داشته
تا ا

  • یکشنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رسول میثمی

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( در ره عاشقی فدا بودی ) * رسول میثمی

2893

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( در ره عاشقی فدا بودی ) در ره عاشقی فدا بودی
پیش از اینها تو باخدا بودی
گرچه گفتی کنیز زهرایی
مادر شاه سر جدا بودی
***
حرز تو یک نگاه فاطمه (س)شد
قمرت خاک راه فاطمه (س)شد
گفته ای با علی که مولاجان
پسرم هم سپاه فاطمه شد؟
***
روضه خوان غریب یعنی تو
مادر غم نصیب یعنی تو
آنکه مرحم به زخم حیدر شد
چون هزاران طبیب یعنی تو
***
بارها گفته ای به عباست
از ادب،از وفا،فداکاری
که مبادا به ظهر عاشورا
دست خود از حسین (ع)برداری
***
وچنین گفته ای زصدق وصفا
تا رضای ولی رضای خداست
مهر تایید پاسداری تو
نقش لبخند سید الشهداست
***
باخبر تاشدی زعباست
ناله از دل زدی برای حسین (ع
که ای بشیر از حسین گو بر من
پسرانم همه فدای حسین
***
لختی آرام

  • یکشنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( همسایه های لقمه ی نانت فقیرها ) * محمد کاظمی نیا

2818
1

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( همسایه های لقمه ی نانت فقیرها ) همسایه های لقمه ی نانت فقیرها
سجاده ی عروج تو تکه حصیرها
"انفاق" خُلق اوست که همسفره ی علی است...
بر همسر امیر نیاید حریرها
راه کمال تو به کنیزی زینب است
اینجا برای قرب، جدا شد مسیرها
تو مادری برای علمدار کربلا
یعنی که دست بوس شمایند امیرها
تازه شروع کرب و بلای مدینه است
وقتی که می رسند به یثرب اسیرها
در پاسخ سوال "حسینم چه شد؟" هنوز
لکنت گرفته است زبان بشیرها
***
باید کنار "ام بنین" گفت "فاطمه"
تا چشمه سار ساخت ز چشمِ کویرها
هیزم...تنور...زخم علی تازه می شود...
نان می شود ز داغ دل او خمیرها
هر کس که بغض داشت خودش را رسانده بود
آتش زدند خانه ی حق را اجیرها

شاعر : محمد کاظمی نیا

  • یکشنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( از پس چادرتان بوی خدا می آید ) * مجید قاسمی

3688
5

شعر شهادت حضرت ام البنین(س) -( از پس چادرتان بوی خدا می آید ) از پس چادرتان بوی خدا می آید
چقدر واژه ی مادر به شما می آید
همسر حیدر کراری و خود فاطمه ای
مادر شیرنر ، تک یل در علقمه ای
آمدی تا که دراین دایره محرم بشوی
جای زهرا به علی مونس وهمدم بشوی
آمدی تا که دلت ساحل دریا بشود
قمرت کرب وبلا حضرت سقا بشود
دامنت مکتب عباس ابوفاضل توست
ادبت پرچم آن تک یل دریا دل توست
نامتان فاطمه و صاحب اصل ونسبی
توخودت یک تنه انگار که کوه ادبی
توکه در بحث وفا شهره ی مذهب شده ای
ازچه رو آمده ای فضه ی زینب شده ای
در وقار و عظمت فخر زمینی بانو
کوثر و فاطمه و ام بنینی بانو
دلتان مملوِ از مهر امام شهداست
چارفرزندشماسهمیه ی کرب وبلاست
کربلا گفته ام و بال وپرم میسوزد
واژه ی مشک

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت ام البنین(س) -( از این بانو قمر ها را گرفتند ) *

2646
2

شعر مدح حضرت ام البنین(س) -( از این بانو قمر ها را گرفتند ) از این بانو قمر ها را گرفتند
از این مادر پسر ها را گرفتند
شنیده بچه هایش جان سپردن
به روی نیزه سر ها را گرفتند..
تک و تنها میان کوچه میرفت
که از آه اش گذر ها را گرفتند
بشیر آمد...حسینش را صدا زد
و از زینب خبر ها را گرفتند...
خبر آمد عمو دستش قلم شد..
و بعدش هم کمر ها را گرفتند

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر م -( در شهر مدینه چه خبر افتاده ) * امیر رضا قدیری

2482

شعر م -( در شهر مدینه چه خبر افتاده ) در شهر مدینه چه خبر افتاده
که از غم آن خون به جگر افتاده
ای مادر آب...مادر تشنه لبان
در مرثیه ات چند پسر افتاده
هی مویه مکن که از حسینم چه خبر؟
بر چهره ات از گریه اثر افتاده
هی روی زمین مشین! زمین تب دارد
برخیز که کوچه محتضر افتاده
این کوچه کمی تحملش کم شده است
از بعد زنی که پشت در افتاده
از روضه ی فرزند شما دانستم
مشک و علم و دست و سپر افتاده
خورشید زمین خورد...خدا رحم کند
در علقمه انگار قمر افتاده
آن روز نبودی که ببینی مادر
سقای تو با تیر سه پر افتاده
دیدم رباب هم به اصغر میگفت
انگار عمو به دردسر افتاده
شمشیر...سنان...نیزه...و حتی...ای وای
روی بدنش جای تبر افتاده
یه لحظه عمود آهنین آمد و بعد

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دو بیتی حضرت ام البنین(س) -( ای مادر چار آفتاب ادرکنی ) *

3690
3

دو بیتی حضرت ام البنین(س) -(  ای مادر چار آفتاب ادرکنی ) ای مادر چار آفتاب ادرکنی
زهرای سرای بوتراب ادرکنی
ما دست به دامان توایم ای بانو
یا فاطمه بنی کلاب ادرکنی

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دو بیتی حضرت ام البنین(س) -( ای اهل حرم ماه من این بار میاید 2 ) *

2822
5

دو بیتی حضرت ام البنین(س) -( ای اهل حرم ماه من این بار میاید 2 ) ای اهل حرم ماه من این بار میاید 2
علمدار میاید 2
بالای سر مادر بیمار میاید 2
علمدار میاید 2

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید محمدی

ای مادر بهشت -( ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست ) * وحید محمدی

2484
1

ای مادر بهشت -( ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست ) ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست
هر بار بی قراری زینب تو را شکست

بر سر گرفت چادر و زهرا... سکوت کرد
آهی کشید و بغض لبت بی هوا شکست

هر بار یاد فاطمه کردی دلت شکست
وقتی دلت شکست، دل مرتضی شکست

ای هم نفس ترین علی بعد فاطمه
قلبت میان غربت یک ماجرا شکست

پیشانی ات که گنبد محراب را شکافت
وقت هجوم تیغ به شیر خدا شکست

ده سال پیر قصه ی اشک حسن شدی
از زخم هر زبان که دل مجتبی شکست

وقتی حسین رانده شده از شهر مادریش
باید نوشت حرمت آل عبا شکست

عباس شد ستاره دنباله دار تو
تا کربلا رسید، و در کربلا شکست

یک عمر گریه کردی و گفتی فقط حسین
ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست

شاعر : وحید محمدی

  • جمعه
  • 14
  • فروردین
  • 1394
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین ) * محمود ژولیده

3047
1

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین ) خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین
زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین
خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد
ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین
من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت
تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین
گفت راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست
از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین
در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟
شکر ، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین
مادر آن است که یار غم زهرا بشود
پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین
پسرانم همه بودند سپرهای حسین
سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین
آب اگر ریخت ز مشک پسرم ، شرمنده...
آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین

  • شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1394
  • ساعت
  • 07:32
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب -( تو شاهکار عشق بازی در زمینی ) * قاسم نعمتی

4795
3

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب -( تو شاهکار عشق بازی در زمینی ) تو شاهکار عشق بازی در زمینی
تو دست پنهان خدا در آستینی
اُمُّ الادب ، اُمُّ الوفا ، اُمُّ البنینی
دلگرمی و وصف امیرالمونینی
در پیشگاه تو ادب تعظیم کرده
قرص قمر میر عرب تعظیم کرده
مانند نور آمدی تابیدی و بعد
با دست زهرا مورد تأییدی و بعد
خود را دم بیت ولایت دیدی و بعد
آن چارچوب سوخته بوسیدی و بعد
گفتی اگرچه در حرم تازه عروسم
من آمدم دستان زینب را ببوسم
دیدی چگونه گریه کن ها گریه کردند
غمدیده ها با یاد زهرا گریه کردند
مانند یک ... گریه کردند
یا فاطمه می گفت هر جا گریه کردند
آن روز تنها خواهش قلبت همین شد
یا فاطمه تبدیل بر ام البنین شد
شهر مدینه در هیاهو زین خبر شد
شکر خدا ام البنین صاحب پسر شد
ام

  • شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1394
  • ساعت
  • 07:33
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( آنقدر از آب خواندی تا دل سنگ آب شد ) * موسی علیمرادی

2619
1

حضرت ام البنین(س)-مصائب -( آنقدر از آب خواندی تا دل سنگ آب شد ) آنقدر از آب خواندی تا دل سنگ آب شد
با نوای روضه ات عرش خدا بی تا ب شد
مادر ماهی و در دریای اشک افتاده ای
نه غلط گفتم که ماه از اشک تو غرقاب شد
مشک چشمت تیر خورده آنچنان از دست غم
کز لب چشمت هزاران علقه سیراب شد
روضه میخوانی کناره گاهواره، ای رباب
عفو کن شرمنده ام طفلت اگر بی خواب شد
دستهای آرزویت را شکستندآه آه
پشت مولا را شکستن از مدینه باب شد
ماهی دریای غیرت صید شد در علقمه
تا که مشک آبرویش طعمه غلاب شد
آنقدر خون گریه کردی پای داغ آفتاب
لاله بر قبر شهیدان ریختن آداب شد

شاعر : موسی علیمرادی

  • شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1394
  • ساعت
  • 07:37
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد